گفتگو با عوامل «آخرین عاشقانه»؛
راه روشن گذر از دلبستگیهای انسانی
«آخرین عاشقانه» به انتظار بیپایان زنی نابینا که نامزدش سالهاست از جنگ بازنگشته میپردازد.
فیلم سینمایی «آخرین عاشقانه» به کارگردانی عسل جوانمردی و تهیهکنندگی مهدی کارآمدتبریزی پس از رونمایی و اکران در بخش سینمایی هنر و تجربه، اکران آنلاینش را در سایت هاشور آغاز کرده است. این فیلم سینمایی که آتش تقیپور بازیگر پیشکسوت سینما نیز در آن نقش آفرینی میکند به انتظار بیپایان زنی نابینا که نامزدش سالهاست از جنگ بازنگشته میپردازد. در ادامه گفتوگوی خبرنگار صبا با عوامل این فیلم را میخوانید.
عسل جوانمردی کارگردان: تحت تاثیر امیدواری کاراکتر نابینا فیلم قرار گرفتم
سینما و هنر چگونه برای شما آغاز شده و چه تجاربی در این زمینه دارید؟
من تحصیلاتم را در زمینه کارشناسی کارگردانی سینما به پایان رساندم و در کنارش به صورت تجربی و به عنوان دستیار لباس کارم را آغاز کردم، پس از آن منشی صحنه بودم و بعد هم دستیار کارگردان اما پس از ازدواج کمتر کار کردم و بیشتر فیلم کوتاه ساختم. در حقیقت چندین فیلمنامه داشتم که به دنبال مجوز ساختشان بودم و در این میان توانستم برای آخرین عاشقانه مجوز ساخت بگیرم.
ایده اولیه این اثر از کجا آمد و چگونه پرورانده شد؟
من چند سال پیش کار کوتاهی در همین فضا ساخته بودم یعنی در همان شهرستان و مربوط به همان کاراکتر نابینا که منتظر خبری از همسرش است که به جنگ رفته در این میان هم با آقای امیر سماواتی (تهیه کننده فیلمهایی مثل کافه ترانزیت و…) همکاری میکردیم. من فیلمنامه دیگری داشتم که ایشان قرار بود برایش مجوز بگیرند اما متاسفانه وزارت فرهنگ فیلمنامه را رد کرد و این باعث شد که من ضربه سختی بخورم و خیلی ناراحت شوم. زمانی که آقای سماواتی فیلم کوتاه مرا دیدند خیلی استقبال کردند و از من خواستند تا در همین فضاها کار کنم. همین مسئله باعث شد که من به این موضوع فکر کنم و تحقیقاتی در مورد آن انجام بدهم که در نهایت به شکلگیری این اثر انجامید.
پس در گذشته با این کاراکتر نابینا همکاری کردهاید؟
بله چندین سال پیش زمانی که دانشجو بودم میخواستم که مستندی از ایشان بسازم بنابراین دوربین به دست گرفتم و به دل ماجرا زدم نزدیک به یک ماه به نوعی در خانه او و همراهش زندگی میکردم اما از آنجایی که صرفاً یک سری راش داشتم آن مستند سرانجام نرسید. در واقع من با نگاه دیگری به این مستند نزدیک شده بودم و فکر میکردم با جهان یک دختر نابینای سن بالایی که پدر مادر خود را از دست داده و در روستایی به تنهایی زندگی میکند و شرایط خیلی سختی دارد و زندگیش سراسر پوچی و نیستی است روبرو خواهم شد اما این من بودم که به نیستی و پوچی رسیده بودم چرا که آنقدر دل او روشن بود و آنقدر امید داشت و حالش خوب بود که من واقعاً به حال خوبش حسادت کردم و دیگر نتوانستم آنچه در ذهنم بود را جمع کنم و تدوین کنم و این یک تجربه بسیار تعجب برانگیز برای من بود.
فیلمبرداریها در کدام روستا انجام شده و در چه سالی انجام شد؟
ما سال ۱۴۰۱ در روستای بیوران و چند روستای دیگر از توابع شهرستان ساوه فیلمبرداریها را انجام دادیم که حدوداً یک ماه طول کشید. البته در ابتدا بخش عمدهای از کارمان را با آقای منصور عبدرضایی کار کردیم اما وقتی دیدیم که یک تعدادی راش کم داریم دوباره برای فیلمبرداری رفتیم و این بار با آقای سهیل ملکی همکاری کردیم.
با توجه به اینکه اکثرا از نا بازیگر استفاده کردهاید این پروژه برای شما چه چالشهایی داشت؟
در این فیلم تنها آقای آتش تقیپور و خانم نیلوفر پورمهدی که نقش زن دیوانه را بازی میکند تجربه بازیگری حرفهای داشتند. اما سختی ماجرا این بود که در نماهای اکستریم لانگ شات باید بازیگر را در طبیعت رها میکردیم و از او میخواستیم که یک مسیری را طی کند و با توجه به اینکه لوکیشنها معمولاً برای ایشان ناشناخته بودند برای هدایت این بازیگر نابینا در چنین نمایی نگرانیهایی وجود داشت و چالش برانگیز بود. مثلاً در صحنهای کاراکتر اصلی فیلم حوری از صخره بالا میرفت و من نمیتوانستم کنار دوربین بمانم بلکه باید کنار او میماندم. در این پلان خطرناک خیلی دوست داشتم که بلندی این صخره و مسیری که کاراکتر پس از تحولی که درونش شکل گرفته طی میکند را نشان بدهم اما متاسفانه آنگونه که میخواستم نشد این پلان واقعا خطرناک بود چون اگر پای کاراکتر کمی لیز میخورد سقوط میکرد بنابراین من پشت صخرهها پنهان شده بودم و او را هدایت میکردم که چگونه باید حرکت کند اما متاسفانه با تمام سختی که گرفتن این پلان داشت در تدوینها متوجه شدم که اصلاً بلندی آن صخره در تصاویر مشخص نیست و متاسفانه دیگر امکان تکرار آن سکانس هم نبود.
با توجه به اینکه بازیگر اصلی کار نابیناست شما چگونه توانستید کاراکتر را به او انتقال دهید و او چگونه پذیرفت که این نقش را بازی کند؟
در مدت زمانی که برای ساخت مستند زندگیاش در کنار او بودم تحت تاثیر امیدواری و رسیدن او به روشنایی قرار گرفتم از سویی داستان این فیلم نیز به همین مسئله اشاره میکند و میخواستم نشان بدهم که ما از طریق عشق زمینی به عشقی ماورایی میرسیم در حالی که اساساً این خانم هرگز عشق را تجربه نکرده بود و تا این لحظه نه ازدواج کرده و نه عاشق شده و در واقع از چنین دنیایی خیلی به دور و متفاوت بود. بنابراین گرفتن یک سری پلانهای احساسی و عاشقانه از او خیلی سخت بود. مثلاً پلانی که قاب عکسی در دست دارد و گویی عکس آن همسر از دست رفته را نوازش میکند. او از این فضا فاصله زیادی داشت اما به عشق خدا خیلی نزدیک بود و به مفهوم اثر بسیار علاقهمند بود و دوست داشت که در راه نشان دادن آن تاثیرگذار باشد.
بنابراین شما از عشق معنوی و الهی که کاراکتر داشته برای اینکه بتواند عشق زمینی را درک کند استفاده کردهاید یعنی کاملاً معکوس آن چیزی که در فیلم است.
بله دقیقاً برای ما در واقعیت برعکس بود ولی در فیلم داشتیم چیز دیگری را نشان میدادیم.
قابی در فیلم هست که در ذهن من ارجاعی به تابلوی اوفلیا از جان اورت میلی است. اوفلیا نیز به خاطر عشقی که به هملت دارد و اتفاقاتی که میافتد در نهایت خود را به آب رودخانه میسپارد در فیلم شما نیز کاراکتر در رودخانه خوابیده و انبوهی از پر روی او میریزد آیا در حین گرفتن این صحنه به این تابلو یا کاراکتر اوفیلیا فکر کرده بودید؟
حقیقتش نه… در واقع زمانی که من این صحنه را مینوشتم قرار بود که در پایان داستان اتفاق بیفتد و آن را ببینیم. راستش ذهن من خیلی درگیر این بود که در پایان چه اتفاقی برای این زن میافتد از آنجایی که خیلی مراقبه و مدیتیشن میکنم و یک شب فکر میکنم حدود ۴ بود که تصمیم گرفتم مراقبه کنم و اجازه بدهم که این پایان خودش به سراغ من بیاید و همینجا بود که این پایان به ذهنم رسید و نوشتمش.
چه نیازی به گنجاندن کاراکتر زن دیوانه در این داستان حس کردید و شکلگیری کاراکتر چگونه انجام شد؟
کاراکتر زن دیوانه در واقع بعد دیگری از کاراکتر حوری است. ما کاراکتر زن دیوانه را در این فیلم با نام پری میشناسیم و زمانی که کاراکتر حوری یعنی زن نابینا به دیدار پیر روستا یا همان آتش تقیپور میرود آتش تقی پور او را حوری پری مینامد بنابراین در انتها آن دیوانگی و جنون زن دیوانه صرفا آن چیزی نیست که ما در ذهن داریم بلکه این دیوانگی از سر عشق، دلدادگی و در مسیر اصلی قرار گرفتن و در نهایت رسیدن است. شاید کاراکتر زن دیوانه به نوعی مسیر را به حوری نشان میدهد. او مدام حوری را حوریِ عاشق و دیوانه میخواند و درست مانند یک راهنما عمل میکند و ما در این فیلم راهنمایی را که گویی جزئی از خود حوری است به شکل این زن دیوانه نشان میدهیم.
بدین ترتیب شما بخشی از کاراکتر زن نابینا را به صورت یک کاراکتر بیرونی نشان میدهید.
بله دقیقاً
با توجه به اینکه زبان مردم آن منطقه ترکی است آیا این مسئله برای شما و گروه چالشهایی ایجاد کرد؟
خود من هم اهل همانجا هستم و روستای خودمان است. ولی صحبت به زبان ترکی برای من کمی سخت است و چندان به آن تسلط ندارم و حقیقتاً در طول پروژه زبان ترکی من تقویت شد. خوشبختانه از آنجایی که آشنایی اعضای خانواده به زبان ترکی بیشتر بود در این زمینه خیلی کمکم کردند. اما دلیل اینکه من از زبان فارسی در فیلم استفاده نکردم این بود که برای خود مردم آن منطقه کمی دشوار میشد و همین مسئله ممکن بود باعث تصنعی شدن کار شود.
با توجه به اینکه منطقه با کمبود امکانات روبرو است آیا در این زمینه دچار چالشهایی شدید؟
بله واقعاً خیلی سخت بود ولی خوشبختانه و خدا را شکر مردم منطقه همکاری خیلی خوبی با ما داشتند. طبیعتاً در زمینه تجهیزات با چالشهایی روبرو بودیم مثلاً برای یکی از صحنهها ما نیاز داشتیم که باد و طوفان ایجاد کنیم که برای انجامش به تجهیزات زیادی نیاز بود و اساساً با شدتی که مد نظرمان بود ممکن نشد.
با توجه به اینکه بخشهایی از کار به فرهنگ بومی مردمان منطقه میپردازد و کمی نیز حالت آیینی دارد آیا برای جشنوارههایی با همین مضمون ارسال شده و یا اینکه در آینده ارسال خواهد شد؟
بله امیدوارم و احتمالا در برنامههای آتی این فیلم خواهد بود.
همکاری با آتش تقی پور چگونه انجام شد؟
سکانسی که آقای تقیپور بازی میکنند دیالوگها و مطالب بسیار سنگینی داشت و پس از نوشتنش برای ایشان ارسال کردم و ایشان نیز لطف کردند متن را خوانده، ترجمه کرده و برگرداندند. خیلی خوب به یاد دارم در صحبتی که راجع به متن و به خصوص بخش بازی خودشان داشتیم خیلی از دیالوگها و متن لذت برده بودند و قلباً دوست داشتند که کار نتیجه خوبی داشته باشد. ایشان واقعا مرد نازنینی هستند و من از اینکه در این پروژه با ما همکاری کردند بسیار سپاسگزارم البته شرایط کمی برای ایشان سخت بود هرچند که فقط یک شب باید میماندند اما به نظرم در همان یک شب نیز سختی موجود را تحمل کرده و هرگز شکایت نکردند اما من شخصاً معذب بودم چون حس میکردم که اذیت شدهاند.
مهدی کارآمدتبریزی تهیهکننده: نسبت به نسلی که رفتند و جنگیدند وظیفه داریم
آشنایی شما با کارگردان و قبول این پروژه به چه صورت بود؟
در واقع من در سینما مدیر تولید و مجری طرح هستم و بیشتر اوقات با آقای جلالی یعنی همسر خانوم جوانمردی به عنوان مدیر تولید یا همکار تولید کار میکردیم و دوست بودیم. تقریباً دو سال پیش یعنی سال ۱۴۰۱ بود که من به واسطه دوستی و همکاری با آقای جلالی با خانم جوانمردی آشنا شدم. در ابتدا نیز پروژه دیگری مطرح بود اما با توجه به اینکه کارگردان اثر پیش از این نیز مستندی در مورد همین کاراکتر در دست کار داشتند، به ایشان پیشنهاد دادم که روی همین پروژه کار کنیم و ایشان هم قبول کرده روی فیلمنامه کار کردند و بعد هم کارهایی مثل پروانه ساخت، تامین سرمایه و در نهایت ساخت فیلم انجام شد.
از زمانی که شما وارد پروژه شدید با توجه به اینکه پروژه در منطقهای دور از تهران انجام شد با چه چالشهایی در بحث تهیه روبرو بودید؟
در بحث تهیه این فیلم یک مسئله مهم وجود دارد اینکه فیلم ما در حوزه دفاع مقدس ساخته شده و با بودجه شخصی تولید شده یعنی هیچ نهاد و ارگانی پشت ما نبوده و خودمان خیلی دلی کار را ساختیم. این نکته بسیار مهمی است برای اینکه وقتی در این حوزه فیلمسازی میکنید اینکه بروید و از ارگانی بودجه بگیرید در واقع کار سادهای است اما تامین سرمایه برای این فیلم واقعا برای ما سخت بود و علاوه بر آن همین مسئله که در یک روستا و با نا بازیگران کار کنیم نیز کار ما را بسیار سختتر کرد حتی ما مجبور شدیم به دلیل شرایطی که وجود داشت دوباره برویم و مجدداً فیلمبرداری کنیم تا بتوانیم کیفیت فیلم را بالاتر ببریم و این در واقع یک مسئله عجیب برای یک تهیه کننده است ولی با اینکه به لحاظ مالی نیز ضرر زیادی برای من داشت انجامش دادم تا فیلم در بهترین شکلش ارائه شود. من واقعاً دوست داشتم که در این حوزه فیلم بسازم و باور دارم که ما نسبت به نسلی که رفتند و جنگیدند وظیفه داریم مخصوصاً نسبت به شهدای مفقود الاثر، خوب به یاد دارم وقتی در مرحله انتهایی تدوین بودم کلیپی را در فضای مجازی دیدم که اتفاقاً خیلی هم وایرال شده بود. این کلیپ حکایت مادری بود که به خاطر شهید شدن فرزندش در رودخانه دیگر هرگز لب به ماهی نزده بود در آن لحظه با اینکه اصلاً فکر نمیکردم که کار بزرگی انجام دادهایم ولی خیلی حس خوبی داشتم. اینکه توانسته باشیم فیلمی حتی کوچک در این حوزه بسازیم و به افرادی بپردازیم که شاید در سینمای دفاع مقدس خیلی خیلی کم به آنها پرداخته شده است برایم ارزشمند است. مثلاً در مورد زنانی مثل حوری که خیلی هم زیاد هستند از مادران و همسران شهید یا حتی کسانی که هنوز نامزد بودهاند آثار چندانی ساخته نشده است و به نظرم هنوز هم جا دارد که در این حوزه فیلم ساخته شود به این دلیل که باعث میشود این وقایع و مفاهیم به نسل بعدی انتقال داده شود تا آنها به رشادتهایی که اتفاق افتاده است واقف باشند.
در مرحله به اکران رساندن فیلم با چه چالشهایی روبرو بودید؟
من به این نتیجه رسیدم که اگر فیلمی در حوزه دفاع مقدس و با بودجه شخصی تولید شود به هیچ عنوان مورد حمایت قرار نمیگیرد، یعنی کاملاً برعکس تصورات است. ما کاری کرده و فیلمی ساختیم حال هر چقدر هم کوچک و در حد وسع خودمان از لحاظ وظیفهای که نسبت به این حوزه داشتیم، اما برعکس بود و هرجا که میرفتیم به جای اینکه کمکمان کنند خیلی راحت میگفتند که هیچ ارگانی از شما حمایت نکرده بنابراین در جشنوارهها خیلی راحت فیلم را کنار میگذاشتند و آنگونه که باید به فیلم پرداخت نمیشد و جایزهای نمیدادند. در همان زمان با دبیر یکی از جشنوارهها صحبت کردم و خیلی صریح به من گفتند که اشکال کار شما این است که هیچ نهادی پشت فیلم شما نیست و ما نمیتوانیم کاری برای فیلم شما بکنیم. تنها نهادی که واقعا لطف بزرگی به ما کرد تلویزیون بود که همان اولین باری که فیلم را دیدند از ما یک حمایتی کردند و کپی رایت تلویزیونی فیلم را از ما خریدند تا کمکی به ما کرده باشند و از این بابت من خیلی از تلویزیون متشکرم.
از همکاری با پلتفرم هاشور برای اکران آنلاین بگویید.
برای ما افتخار است که فیلم ما در اپلیکیشن و پلتفرمی مثل هاشور که در حوزه سینمای اندیشمند فعالیت میکند اکران شده و نمایش داده شود. اما به صورت کلی همان برخوردی که از طرف نهادها و ارگانها شد در اکران حوزه سینمایی فیلم نیز وجود داشت و شرایط اقتصادی ما هم به شکلی نبود که برای اکران اثر هزینههایی در این حد را تقبل کنیم. یک علت دیگر هم این بود که به خاطر شرایط ترجیح دادیم که فیلم در همین زمان به نمایش در بیاید و به هر شکلی که شده فیلم را رونمایی کنیم تا انشالله بتوانیم اتفاقات بعدی را رقم بزنیم.
سخن پایانی
وجود اپلیکیشنی مثل هاشور که تنها مرجع کمک کننده برای اکران چنین آثاری است واقعاً جای تحسین دارد چرا که میدانم شرایط اقتصادی در این حوزه چندان مطلوب نیست و فیلمهایی که در حوزه مستند و داستانی در این سایت اکران میشوند فیلمهایی هستند که جای دیگری برای نمایششان وجود نداشته به این دلیل که شاید به صورت سیستماتیک اتفاقی دارد در سینمای ایران میافتد که سینمای اندیشمند را حذف میکند. مثلاً اکران هنر و تجربه به نوعی راهکاری است که از طریق آن فیلمهایی که مردم باید ببینند و برای اندیشه و فرهنگ مردم مهم است را به نوعی ایزوله کنند تا فقط مخاطب خاصی آن را ببیند یعنی به این فیلمها یک برچسب مخاطب خاص زده میشود و به گوشهای رانده میشوند. با توجه به اینکه هیچکس از ما حمایتی نکرده از مردم و مخاطبان میخواهم که از این فیلم حمایت کنند تا انشالله بتوانیم به فروشی برسیم که به ما کمک کند بخشی از هزینههایمان را جبران کنیم و از این طریق بتوانیم به فیلم سازیمان در همان ساختاری که قلباً دوست داریم ادامه بدهیم.
مریم عظیمی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است