پیمان عباسی:
انعکاس وقایع روز جامعه در قالب یک سریال فاصله مردم با تلویزیون را کاهش می دهد
نویسنده «داستان یک شهر» معتقد است که؛ وقتی مردم انعکاس بخشی از مسائل و اتفاقات ریز جامعه را در این سریال مشاهده کنند، فاصله خود را با تلویزیون کمتر میکنند.
«داستان یک شهر» عنوان سریالی است که این روزها از شبکه پنج سیما در حال پخش است. سریالی که ادامهای بر یک سریال پرمخاطب دهه هشتاد ساخته اصغر فرهادی است و بعد از گذشت دو دهه با تصمیم مدیران این شبکه، فصل سوم آن مبتنی بر قصههای دراماتیک که از دل برنامه مستند «در شهر» بیرون کشیده شده است ساخته شد.
ساخت فصل جدید «داستان یک شهر»برای یک سریال موفق که نام یک کارگردان شناخته شده و همراه با بازیگران حرفهای را بر پیشانی خود دارد، کاری بس دشوار است ولی با این وجود بنا بر تجارب موجود به نظر میرسد اگر موانع غیرمنطقی و نادرست از پیش پای تولیدکنندگان و سازندگان آثار نمایشی برداشته شود این ظرفیت وجود دارد که آثار حرفه ای و پرمخاطبی تولید شود که مخاطبان برای دیدن هر قسمت آن لحظه شماری کنند.
روزنامه صبا، پیمان عباسی نویسنده «داستان یک شهر» گفتگویی کرده داشته است که در ادامه می خوانید:
پیمان عباسی نویسنده فیلمنامه این سریال جدید است که در کارنامه هنری او فیلمنامه فیلمها و سریالهایی از جمله «صحنه جرم»، «جنون»، «مسیر انحرافی»، «بچههای نسبتا بد»، «قلب یخی»، «زن بدلی»، «قتل آنلاین»، «روز سوم»، «ساعت ۲۵»، «صحنه جرم ورود ممنوع»، «توفیق اجباری»، «پرتقال خونی»، «بی خداحافظی» و «شیطان شلوار لی می پوشد» دیده میشود و با وجود همه امیدهایش به توفیق و دیده شدن این سریال، حالا بر این باور است که آن چه انتظار داشت، اتفاق نیفتاده است و هیچ بازخوردی را از سوی مخاطبان تلویزیون مشاهده نمیکند که دلیل اصلی آن را هم قهر مخاطبان با تلویزیون و همچنین ساعت پخش نامناسب و محدودیتهای پخش شبکه پنج برای شهرستانها میداند. او پرداختن به این سریال در فصل سوم را با عقبه پرباری که داشته است، کاری پرریسک و به نوعی خودزنی میداند و با علم به همه این مسائل تصمیم گرفته شد که این سریال ساخته شود و همچنان معتقد است که این سریال با وجود همه مسائلی که دارد میتواند همچنان در فصلهای بعدی ادامه پیدا کند.
آقای عباسی درباره لزوم ساخت این سریال در فصل سوم بگویید که چطور شکل گرفت؟
به نظرم یکی از اشتباهات سازمان صداوسیما این بود که در طول همه این سالها اقدام به ساخت فصل سوم این سریال نکرد و فاصله زیادی بین فصول قبلی و کنونی افتاد و از این جا به بعد باید فرصت را غنیمت بشمرد و باز هم روی آن کار کند.
این سریال برخلاف سریالهای دیگر که باید قصه جذابی برای آن پیدا کنند، انعکاسی واقعی از مسائل ریز جامعه است با انبوهی از قصهها که هر روز به آن اضافه میشود. هر روز حوادث و اتفاقات دراماتیکی در این شهر بزرگ به وجود میآید و انعکاس این وقایع واقعی در قالب یک سریال، فاصلهای را که بین مردم و تلویزیون افتاده است میتواند آرام آرام کمتر کند.
متاسفانه تلویزیون برخی مسائل را وانمود میکند که وجود خارجی ندارد در حالی که مردم میدانند این مسائل در جامعه هست و ما هم در قالب سریال میگوییم که بله هست و برایش راهکار ارایه میدهیم و به این ترتیب وقتی مردم انعکاس بخشی از مسائل و اتفاقات ریز جامعه را در این سریال مشاهده کنند، فاصله خود را با تلویزیون کمتر میکنند.
من سریال اصغر فرهادی را دیده بودم و زمانی که این موضوع پیشنهاد شد، استقبال کردم و مدتی با بچههای برنامه «درشهر» همراه شدم و از نزدیک دیدم که چه دریای عجیبی از ایدهها و قصهها دارند.
این فصل سوم در ادامه یک سریال قدیمی پرمخاطب با کارگردانی اصغر فرهادی و بازیگران حرفهای ساخته شد که به نظر کار پرریسکی میآید، این طور نیست؟
پرریسک کلمه کوچکی برای آن است. به نظرم نوعی خودزنی بود. ما میدانستیم که هر چه بسازیم باز هم در نهایت همه خواهند گفت افتضاح است و همان فصلهای قبلی بهتر بود.
ما با این فرض که نمیتوانیم پا جای پای فرهادی بگذاریم کار را شروع کردیم. این در حالی است که ما امروز نسبت به زمانی که آقای فرهادی فصول اول این سریال را ساخت با محدودیتهای تلویزیونی بیشتری هم روبرو هستیم و بسیاری از بازیگران فصول قبلی نیز امروز هر کدام یک ستاره سینما هستند. ما با علم به همه این مسائل دست به ریسک زدیم که یک تغییر ایجاد کنیم و برایش تلاش کردیم.
بازخوردها چطور بود؟
خوب نیست و در حدی که انتظار داشتیم، نبود. یعنی در واقع هیچ بازخوردی نبود و واکنشها از سوی مخاطب خیلی کم بود. چون مردم با تلویزیون قهرند و اصلاً سریال تماشا نمیکنند. من چند سال پیش که سریال «بچههای نسبتا بد» را در شبکه یک کار کرده بودم اصلاً نمیتوانستم در خایابان راه بروم، مردم دائم درباره آن از من سوال میکردند. اما برای این سریال واکنش چندانی ندیدم.
البته یکی از دلایل دیده نشدن این سریال این است که شبکه پنج در بسیاری از شهرستانهای کشور پخش ندارد مگر این که مردم تلویزیون دیجیتال داشته باشند و ساعت پخش آن هم نامناسب است.
این سریال روی مسائل و اتفاقاتی متمرکز است که شاید خارج از تحمل و حوصله مردم امروز باشد که با مشکلات زیادی در زندگی دست و پنجه نرم میکنند. فکر میکنید این موضوع در جذب مخاطب برای این سریال تاثیرگذار بوده است؟
به نظر من خیر. به این دلیل که سریال از همان ابتدا تکلیفش را با مردم روشن میکند که کمدی است یا ملودرام یا اجتماعی.
من فکر میکنم چیزی که مردم به آن نیاز دارند، صداقت صداوسیما در انعکاس واقعی شرایط روز است. دلیل این که مردم به فضای مجازی روی آوردهاند همین اخبار صادقانهای است که دست به دست میشود و برای همین دیگر به اخبار تلویزیون اعتماد ندارند.
سریالی که درباره درد مردم حرف بزند و مردم بتوانند مسائل و مشکلاتشان را در قالب یک سریال ببینند، با آن همذاتپنداری می کنند.
به نظر من شاید اگر این سریال کمی بهتر نوشته و ساخته میشد و از یک شبکه سراسری هم پخش میشد، میتوانست اتفاقات بزرگی را ایجاد کند. من به این سریال روی کاغذ خیلی امید داشتم اما نتیجه در حد انتظار نبود چون مردم با تلویزیون قهرند و هیچ سریالی را چه کمدی و چه ملودرام تماشا نمیکنند.
شخصیت ها و فضای فیلمنامه شباهتی با فیلمنامه اصغرفرهادی دارد؟
هیچ شباهتی وجود ندارد. فرهادی هم وقتی فصل دو را ساخت فضای کارش را تغییر داد. در سریال آقای فرهادی محوریت اصلی قصه درباره زندگی و مسائل بازیگران و گزارشگران آن نیست و بازیگرانش هم در دو فصل تغییر میکنند.
در فصل سوم هم گزارشگران تیم برنامه «در شهر» وقایعی را گزارش میکنند اما تفاوت ساختاری آن با سریال آقای فرهادی این است که قصه روی مسائل زندگی این تیم متمرکز است و من سعی کردم که مخاطب نه فقط به خاطر وقایع هر قسمت بلکه به خاطر خط اصلی داستان آن را دنبال کند.
فکر میکنید علت موفق بودن سریال آقای فرهادی در دهه هشتاد چه بود؟
گذشته از حضور آقای فرهادی و بازیگران خوبی که هر کدام امروز یک ستارهاند، در آن زمانه محدودیت های تلویزیون برای نمایش کمتر بود و تنها سرگرمی مردم همین تلویزیون بود. اما امروز با وجود پلتفرمها و سریالهای خارجی متعدد مردم قدرت انتخاب بیشتری دارند.
چه بخشی از فیلمنامه بر اساس واقعیات مستند «در شهر» نوشته شد و چه بخشی زاییده تخیل شماست؟
بیشتر از هشتاد درصد آن بر اساس واقعیات مستند است و ما فقط آن را دراماتیک کردیم.
زمان نوشتن و خلق هر یک از کارکترها، بازیگر مناسب آن را هم در ذهن تان تصور می کنید؟
معمولا برای این که بتوانم همه چیز را در ذهنم تصویر کنم برای کارکترها، بازیگر مناسب در ذهنم دارم. مثلا کارکتری هست در این قصه که بسیار شبیه زندهیاد علی طباطبایی بود و من هر گاه چشمم را میبستم علی طباطبایی را تصور میکردم.
به تهیه کننده و کارگردان گفتم که بگردید و بازیگری مثل علی را پیدا کنید که در نهایت این نقش به امین ایمانی رسید که چندین برابر علی است و به طور کلی شکل دیگری این کارکتر را بازی کرد.
اما به هر حال، انتخاب بازیگر کار بسیار سختی بود چون برآورد این سریال بسیار کمتر از یک سریال معمولی بود در حالی که حدود ۳۰۰ بازیگر و ۴۶۰ لوکیشن داشتیم و بنابراین با پرداخت دستمزدهای بالا برای بازیگران حرفهای امکان نداشت این پروژه به نتیجه برسد. بنابراین از دویست بازیگر ناشناخته استفاده کردیم و شاید اگر اینها بازیگران حرفهایتری بودند، می توانست سریال جذابتری باشد.
فکر می کنید این سریال جدید ظرفیت ساخته شدن در فاز دیگری را هم دارد؟
با قاطعیت بگویم که این سریال، تنها سریالی است که میتواند سالیان سال در چندین فصل ادامه پیدا کند. چون سریالی است که قصههای روز اجتماع را در دل خود دارد و به نظرم باید پخش بشود چون هیچ جای دنیا این بستر فراهم شده را زمین نمیگذارند. اگر تلویزیون این ریسک را کرده است که این سریال ساخته شود، پس قطعا باید بسازد و مهم نیست که چه کسی فصلهای بعدی را بنویسد و چه کسی کارگردانی کند. البته میتوان مثل همه جای دنیا برای فصلهای بعدی عیب یابی کرد و اگر با عوامل قبلی به نتیجه مطلوب نرسیدهاند با عوامل و تیم دیگری آن را ادامه دهند. همان کاری که همان سالها آقای اصغر فرهادی هم کرد.
اساسا چرا سریالهای دنبالهدار ساخته میشوند و چرا اغلب فصول جدید به همان خوبی فصول اول نیست؟
در مرحله اول چیزی در نوشتن داریم به نام خلق و زایش. کاغذ سفیدی که یک موجود در آن متولد میشود. موجودی که تک تک سلولهایش زنده است و به تنهایی میتواند مردم را همراه کند و بنابراین اگر موفق باشد، جواب خودش را گرفته است و ادامه آن در فصلهای بعدی، انعکاس آن است. در هیچ جای دنیا، هیچ سریالی در فصل دوم آن نیست که مردم ببینند و احساس کنند که فصل دوم چقدر بهتر از فصل یک است. اما با این حال برای فصول بعدی عیبیابی میکنند و اتاق فکر دارند که این مشکلات را به حداقل برسانند.
اما چیزی که من کشف کردم این است که دلیل آن که تلویزیون اصرار دارد سریالهای موفق و حتی نیمهموفق را ادامه بدهد این است که شوراهای تلویزیون بسیار سخت گیرهستند و تصویب کردن طرح جدید مثل عبور از هفتخان رستم است.
چطور می توان مخاطبان را با تلویزیون آشتی داد؟
تنها توصیهای که میتوانم بکنم این است که کمی دستمان را باز بگذارند. خیلی عجیب است که سریالهای بسیار خوب و موفقی را ما در تلویزیون دیدهایم مثل «سلطان و شبان»، «گرگها» و «میوه ممنوعه» که امروز حتی نمیتوانیم بازپخش آنها را ببینیم!
هر چه این محدودیتها کمتر بشود، شکوفایی بیشتری اتفاق میافتد. همان طور که سریالهای «شهرزاد»، «جیران» و «یاغی» در فیلیمو و نماوا پربیننده است. من شاهد بودم که آقای حسن فتحی سه سال تلاش کرد که سریال «شهرزاد» را برای تلویزیون بسازد و به نتیجه نرسید و در نهایت آن را برای شبکه نمایش خانگی ساخت و اتفاق بدی هم بعد از آن نیفتاد.
برای ساخت بسیاری از سریالها در تلویزیون ترسی وجود دارد اما همین سریالها برای پلتفرمها ساخته میشود و هیچ اتفاق بدی هم نمیافتد. ما میتوانیم با قصههای جذاب و شیرین سریال خوشساخت بسازیم و مردم را پای تلویزیون میخکوب کنیم و تضمین هم میدهیم که بعد از پخش هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد.
فاطمه حامدیخواه
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است