اسماعیل آذر:
ابتهاج پیرو حافظ و سعدی بود
کارشناس هنر و ادبیات ایران معتقد است که ابتهاج از پیروان شیخ اجل و خواجه شیراز بود و از سوی دیگر هرگز مقلد کسی نبود.
روزنامه صبا – اشعار زندهنام هوشنگ ابتهاج، انقدر غنای ادبی و هنری دارد که تعدادی از خوانندگان برجسته و نامآشنای موسیقی ایران مانند علیرضا افتخاری، محمدرضا شجریان، محمد اصفهانی و شهرام ناظری هم از آثار او در کارهای خود بهره بردهاند و تصنیفهای فراوانی از این آثار با صدای گیرای هنرمندان ایران منتشر شده است. از آنجا که هنر در ایران، طی قرون متمادی با کجاندیشی رو به رو بود اما مقوله شعر ایران در گذر زمان اما مخفیانه در واژه واژه خود ریتم و ضرباهنگ زیبای موسیقی را حفظ کرد. «مرده بُدم! زنده شدم! دولت پاینده شدم…» این تکمصرع مولانا را در نظر بگیرید. با دو علامت تعجب به سه بخش تبدیل شده است. هنگام خوانش این شعر پس از هر علامت تعجب یک ضرب کوچک روی میز کار یا هرجا که هستید بزنید. دوباره از اول یک پارچه جمله را بخوانید و پس از ضربه زدن بعد از علامات تعجب، هنگام خوانش در بخش سوم پس از هر کلمه با رعایت ریتمی که میخوانید یک ضربه به میز بزنید. چند بار این کار را تکرار کنید. چه اتفاقی میافتد؟ مولانا دانسته و سنجید آهنگی زیبا با این شعر توام کرده است تا پس از قرنها شما و من راز یک رمز را بگشاییم. شعر ایران یک تنه بار هنرهای نوشتاری و تجسمی ایران را از روزگاران کهن تا امروز بردوش داشته است. با «اسماعیل آذر» کارشناس هنر و ادبیات ایران هم کمی صحبت کردیم تا از دو منظر به شعر ابتهاج گوشهنگاهی داشته باشیم.
شعر ابتهاج بی گمان سبک و سیاق خود را دارد. ویژگی برجسته شعر او به نظر شما چیست؟
سادگی! شعر ابتهاج بیتکلف بود، صاف و ساده مثل خودش. هرگز دنبال سبک و سیاق خاص نبود. البته اشعار او هم شعرهای نیمایی، هم غزلیاتش از موتیفهای اجتماعی و حتی سیاسی متعددی بهره میبرند و این یکی از ویژگیهای برجسته شعر سایه است.
سایه هم مانند بسیاری از شعرا، نویسندگان و دگراندیشان تنها بود. اغلب شاعران ایرانی این تنهایی را در آثار خود به تصویر میکشند. در بسیاری از آثار ادبیات داستانی معاصر ایران هم انزوای بشری حرف نخست را میزند. آیا تجلی این تنهایی در آثار هوشنگ ابتهاج هم نمایان است؟
بله اتفاقا او تنهایی را به خوبی هرچه تمام در آثارش به تصویر کشیده است. پیش از این هم گفتم همه شاعران ما در اشعار خود دنبال گمشده خود میگردند. این مختص ادبیات معاصر ما نیست، حتی شاعران بزرگی مانند حافظ و مولوی هم در آثار خود در پی گمشدههای خود میگردند. ضمن این که چنین پرداختی به شعر تنها در ادبیات ما دیده نمیشود و این مقوله جهانی است.
این گمشده در ادبیات جهان، یک نفر است؟ منظورم از یک نفر همان نمادهای عشق زمینی یا فرازمینی و الهیاند.
خیر به نظر من اینطور نیست. این گمشده مانند عنصر شخصیت هر داستان، خاص یک شاعر است. یعنی گمشده در شعر ابتهاج با گمشده اشعار سهراب سپهری تفاوت عمدهای دارد. اما از این منظر که هیچ کس نمیداند گمشده شعرا و نویسندگان کیست. این ابهام وجه شبه تمام آثاری است که شما میفرمایید.
شما ابتهاج را وامدار و پیرو حافظ و سعدی میدانید؟
او از پیروان شیخ اجل و خواجه شیراز بود. این انکار نشدنی است. البته او به عنوان شاعری دغدغهمند، مصائب زندگی مردم را در شعرش بروز میدهد اما بازتاب دردهای جامعه در شعر ابتهاج، بدون تکلف و تقلید است. او هرگز مقلد کسی نبود. او این را در گفتوگویی هم تصریح کرده بود که در شعر به کسی وابسته نیست و ادای کسی را در نمیآورد. برای نمونه شما جنس تنهایی را در آثار ابتهاج با جنس تنهایی در آثار سهراب سپهری مقایسه کنید. به یقین یکی نیستند.
پس به نظر شما غزلهای ابتهاج بین دیگر قالبهایی که به آنها پرداخته ممتازند؟
غزلیات ابتهاج ویژگیهایی دارند که آنها سرودههای سایه را ممتاز میکنند. پیش از این هم گفته بودم غزل ابتهاج دارای چند ویژگی برجسته است. گذشته از بیتکلفی و سادگی، غزلیات او از اشتباهات نحوی بریاند و این خود نکتهای تامل برانگیز است.
یاسر سماوات
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است