چهره روز؛
کاپیتان برزیلی، استالونه و ششگانه پرویز پرستویی
پرویز پرستویی برخلاف تلویزیون در سینما پیشانی بلندی داشت و بازیهای بی بدیلش او را به یک ستاره تبدیل کرد.
روزنامه صبا – دوم تیر ۱۳۳۴ در روستای چالی، دهکدهای کوچک با ۳۵۰ خانوار از بخش شیرینسوی شهرستان کبودرآهنگ همدان دیده به جهان گشود. از آنجا که مردم کبودرآهنگ مانند برخی دیگر از شهرستانهای تابعه همدان به زبان ترکی تکلم میکنند، به اشتباه اصالت پرستویی را آذری عنوان میکنند! اما او زاده استان همدان است.
پدرش مانند همه اهالی چالی کشاورز بود و البته مغازه کوچک بقال هم داشت. زمین یخزده چالی نه جایی برای زراعت سیبزمینی بود نه چغندر، نه سیر و نه گندم و جو! از بقالی هم چیزی عاید پدر نمیشود. مردم پولی نداشتند بابت اقلام خریدشان بدهند. جای پول، تخممرغ و آرد و نان خشک میدادند. چارهای برای خانواده نمیماند و پرویز ۳ ساله دست در دست پدر و مادر و همراه بهروز، برادر کوچکترش، عازم پایتخت میشود. اتاق محقری در جنوبیتری نقطه تهران، محله دروازه غار پیدا میکنند.
اتاقی در «خانه قمر خانم» برای زندگی چها رنفر! پیش از رفتن به مدرسه، پدرش او را به مکتب میفرستد. «میرزا مسلم» که مغازه کوچکی در گود عربها داشت و ماست چکیده و نان روغنی میفروخت، نخستین استاد پرویز میشود. به این ترتیب وقتی پرستویی وارد مدرسه شد از همسالانش جلوتر بود. حتی مورد توجه ناظم قرار گرفت و فروشگاه مدرسه نیز به او سپرده میشود. یک خواهر به نام ایران و یک برادر به نام سیروس نیز در تهران به جمع خانواده پرستویی اضافه میشوند. پرستویی دل به درس میدهد و کنارش با کارگری کمک خرج خانواده میشود. با تمام وجود میکوشد هر هفته پس از مزدی که میگیرد پولی پس انداز کند. به هرقیمتی شده! این پساندازها در جوانی به ۱۱ هزار تومان میرسند تا پرستویی خانهای حوالی ترمینال جنوب بخرد.او که از ۱۳۴۸ تئاتر را آغاز کرده بود، باید در آرامش زندگی میکرد و محلی هم برای تمرین نقشهایش داشت. پس همان خانه محقر کمک بزرگی به پرستویی میکرد. جالب اینکه او از ورزش هم غافل نبود. زندگی کارگری پرستویی، دوستانی از این طبقه را هم برای او به ارمغان آورد.
«کاپیتان برزیلی» یکی از آنها بود که با فوتبال زندگی میکرد. او پرویز را به زمینهای خاکی کارگران میبرد تا عضو یکی از تیمهای کارگری شود. پرستویی مثل «کاپیتان برزیلی» تکنیک نداشت. مثل «قاسم گمرکی» هم سریع نبود اما به لطف کارهای سختی که از خردسالی میکرد دست و پنجه قدرتمندی داشت. پس پرویز پرستویی دروازهبان تیم کارگران میشود. درست مثل اتفاقی که برای سیلوستر استالونه در «فرار به سوی پیروزی» رخ داد. با این تفاوت که «هچ» میکوشید از دست آلمانیها فرار کند و پرستویی برای فرار از آفتهایی که جوانان را در آن محلهها فرا گرفته بود، به تیم فوتبال پیوست.
بازی پرستویی به حدی خوب بود که زنده نام مهراب شاهرخی هم لب به تحسین او میگشاید و برای بازی در تیمهای باشگاهی از پرستویی دعوت میکند اما او سودای دیگری در سر داشت. سال ۶۰ به خانه پدری میرود تا خبر استخدامش به عنوان منشی دادگستری در یکی از دوایر قضایی را به خانواده بدهد اما با دیدن بهروز در لباس سربازی و اسپندی که مادرش برای برادر دود میکند و سیروس که برای برادرش از بین جمعیت صلوات فرست راه باز میکند، سرکوچه خشکش میزند. بهروز که به پرویز میرسد، بسته شیرینی زبان از دست برادر بزگتر روی زمین میافتد و برای آخرین بار بهروز را در آغوش میکشد… روز آزادسازی خرمشهر مردم در خیابانهای تهران سر از پا نمیشناختند اما خانواده پرستویی فقط خاطرهای از پسر دوم خود را برای همیشه از دست میدهند. این اتفاق تاثیر عمیقی در روحیات پرستویی میگذارد. کسی چه میداند، شاید همین اتفاق باعث شد دو سال بعد، پرستویی بازی در نقش «علی» فیلم «دیار عاشقان» به کارگردانی حسن کاربخش را بپذیرد و در نقش رزمندهای که متحول شده و عازم خط مقدم میشود ایفای نقش کند.
سال ۱۳۶۶ اما با فیلم «شکار» کاری از مجید جوانمرد، نام خود را سر زبانها میاندازد. پرستویی در نقش راننده کامیونی که به یک انقلابی برای گریز از چنگ ماموران ساواک کمک میکند، همراه زنده نام خسرو شکیبایی، بازی درخشانی به نمایش میگذارد. بازی در مجموعه تلویزیونی «رعنا» او را بیش از پیش معروف میکند و این آغاز همکاری با داود میرباقری سبب میشود نقش «محمدبن ابوبکر» سریال امام علی (ع) راه برای او کنار بگذارند.
همزمان با این سریال، پرستویی در مجموعه تلویزیونی پرمخاطب «آپارتمان» نیز در آوان دهه ۷۰ نقش آفرینی میکند. با وجود فرصتهای متعددی که نصیبش شد، پرستویی تمایل چندانی به حضور در سریالهای تلویزیونی نداشت و پس از «خاک سرخ» ابراهیم حاتمی کیا و «زیر تیغ» محمدرضا هنرمند، کار شاخص دیگری از او در جعبه جادویی دیده نشد. برخلاف تلویزیون اما او در سینما پیشانی بلندی داشت. بازی بی بدیلش در نقش «جواتی» فیلم «آدم برفی» که سومین همکاریاش با میرباقری محسوب میشد، پرستویی را به ستارهای پرفروغ بدل کرد. بلافاصله بازی در «لیلی با من است» محبوبیت این ستاره را چندبرابر کرد. «صادق مشکینی» دیپلم افتخار بهتری بازیگر نقش اول مرد جشنواره چهاردهم فجر را هم برای پرستویی به ارمغان آورد.
تنها دو سال بعد و در شانزدهمین جشنواره فیلم فجر، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد نیز برای بازی در نقش «حاج کاظم» فیلم «آژانس شیشهای» به او رسید. دومین سیمرغ بلورین او در این بخش، سال ۱۳۸۳ و برای نقش آفرینی در رل «یوسف» فیلم «بید مجنون» به کلکسیون افتخاراتش افزوده شد اما این پایان افتخارات او نبود. پرستویی یک سال بعد دوباره این جایزه را برای بازی در «به نام پدر» و ایفای نقش «مهندس شفیعی» کسب کرد تا سه گانه سیمرغهای بلورین او را به بازیگری خاص در سینمای ایران بدل کند اما موفقیتهای او انگار که پایانی نداشت و سال ۱۳۹۴ و در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر، هیات داوران، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای فیلم «بادیگارد» و بازی در نقش «حاج ابراهیم ذبیحی» به پرستویی اهداد کرد تا به این ترتیب او با چهارگانهاش ، دستنیافتنیترین بازیگر تاریخ جشنواره فیلم فجر لقب بگیرد.
یاسر سماوات
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است