چهره روز؛
رگباری که گلهای داودی را شکفت
نخستین فیلم پروانه معصومی پس از انقلاب، «گلهای داودی» بود که ظهور دوباره وی را در سینمای ایران اعلام کرد.
روزنامه صبا – زادروزش ۱۱ اسفندماه ۱۳۲۳ است. ۱۱ اسفندی که درتطبیق با تاریخ میلادی، سالروز تولد میخائیل گورباچف، آخرین رئیس جمهور اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز میشود. پروانه معصومی با نام اصلی «سکینه کبودرآهنگی» در نفسهای واپسین سال ۱۳۲۳ در تهران متولد شد.
چه کسی فکرش را میکرد، دختر سر به زیر و خجول محله دانشگاه تهران، برههای بدل به یکی از بهترینهای سینما و تلویزیون ایران شود؟ سرش به درس بود، نه گروه سرود، نه تئاتر، اصلا شاید خودش هم فکرش را نمیکرد، دست تقدیر چند سال بعد او را به کجاها میکشاند. دوران دبستان و دبیرستان مثل نخستین رگبار بهارین گذشت و در پس رنگین کمان زیبای روزگاران جوانی، سردر دانشکده زبانهی خارجی دانشگاه ملی مقابل معصومی ظاهر شد.
او با دیپلم منابع طبیعی وارد دانشگاه ملی شد اما سه سال بعد، اتفاق دیگری میافتد. معصومی ترجیح میدهد در آلمان تحصیلاتش را ادامه بدهد. آلمانی که دو دهه پس از جنگ جهانی دوم و سقوط نازیسم افقهای تازهای پیش روی خود میدید، گویی او را هم فراخوانده بود تا معصومی برای آشنایی بهتر با زبان ژرمنها عازم سرزمینشان شود. روزهای سختی در انتظارش بودند. انگار ارتباط با همکلاسیهای موبور و چشم آبیاش حتی با وجود تسلط نسبی به زبانشان آنقدرها هم ساده نبود و تفریحش شده بود پیاده روی کنار دیوار برلین. دیو تنهایی شده بود همصحبت و دوست دختر چشم ابرو مشکی! معصومی اما سر تسلیم نداشت. کوشید زبان روسی را هم در همان دانشکده بیاموزد و همین کمکش کرد تا عصرهای تنهایی در پانسیون کوچکش، با شاهکارهای ماکسیم کورگی، آنتوان چخوف، لئو تالستوی و صدالبته فئودور داستایوفسکی بگذرد. عصرهایی که بازهم دیو تنهایی از پشت پنجره کوچک اتاقش سرک میکشید تا حواس او را پرت کند. حس زنانهای اما به او نهیب میزد که انگار واقعا زیر نظر است! سنگینی سایه نگاه مردی را مدتها روی خود حس میکرد تا سرانجام، روزی مرد دل به دریا میزند و با زبان سرزمین مادری معصومی با او حرف میزند. میان بهت معصومی، یا شاید خوشحالی پنهانی که پس از مدتها تنهایی هموطنی را میبیند و با او همکلام میشود. کنار مسعود معصومی راه میرود و نمیتواند شادیاش را از این ملاقات ناگهانی پنهان کند. سر میچرخاند و دیو تنهایی را میبیند که به دیوار برلین تکیه زده و مغموم آن دو را مینگرد و لحظهای بعد انگار میجهد آن سوی دیوار و تا سالیان دیگر هرگز سراغ معصومی نمیآید و جای او، روزهای زیبایی برای معصومی آغاز میشود. شاید آنها از همان برخورد اول دریافتند که این آشنایی به ازدواج میانجامد. پیوندی که حتی باعث شد نام اصلی او تغییر کند. معصومی و همسرش به ایران بازمیگردند و ازآنجا که مسعود معصومی عکاسی برجسته بود و با سینماگران وقت ایران هم ارتباط خوبی داشت، پروانه معصومی نیز به تدریج با اهالی سینمای ایران آشنا میشود.
تا آنجا که سال ۱۳۵۱ نقشی کوتاه در فیلم سینمایی «بیتا» به او سپرده میشود. استعداد بازیگری، چیزی بود که معصومی یکباره در وجودش به آن پی برد. با همان نقش کوتاه، مورد توجه بهرام بیضایی جوان و رویا پرداز قرار میگیرد تا در «رگبار» در نخستین فیلمش، نقش اصلی را به پروانه معصومی بسپارد.
روایت خود پروانه معصومی نیز از انتخابش برای نقش «معصومه» خواهر «مسیب» خالی از لطف نیست :« در بازگشت به ایران هم روزهای سختی داشتیم. آن زمان یادم است پیش از اینکه من نگران وضعیت خودم باشم، همسرم نگرانم بود که مبادا من به این خاطر افسردگی بگیرم. تا اینکه یک روز که من مغشول کارهای خانه بودم همسرم با من تماس گرفت و از من خواست به دفترش که نزدیک خانه مان بود بروم و من وقتی رفتم دیدم آقای احمدرضا احمدی و بهرام بیضایی در دفتر کار همسرم حضور دارند و همان روز آقای احمدی پیشنهاد بازی در فیلم رگبار را به من دادند. البته من قبلا در فیلم بیتا در یک نقش خیلی کوتاه بازی کرده بودم ولی چون نقشم خیلی کوتاه بود نمی شد جزو کارهایم حساب کنم. در آن زمان من علاقه ای به بازیگری نداشتم و دوست هم نداشتم بازی کنم اما برای همسرم که خیلی نگرانم بود بازی در این فیلم را قبول کردم.
بعد از بازی در فیلم رگبار احساس کردم که می توان این کار را ادامه داد و بازیگر خوب شد بازیگری که کسی از حضورش احساس سرافکندگی نکند. البته در آن زمان هم خانواده پدرم که کرد بودند نسبت به این مساله واکنش نشان دادند و به پدرم نامه ای نوشتند که اگر نمی توانی جلوی دخترت را بگیری خودمان بیاییم و این کار را انجام دهیم! اما پدرم خیلی قاطعانه گفته بود که دخترم دیگر بزرگ شده و شوهرش برای او تصمیم می گیرد و به من گفت اصلا از این موضوع ناراحت نشو وکارت را با جدیت تمام ادامه بده فقط تمام سعیات را بکن که هیچ وقت مرا سرافکنده نکنی…» زندگی حالا روی معصومی و همسرش لبخند میزند.
او در چند فیلم دیگر نقش آفرینی میکند اما نخستین فیلم معصومی پس از انقلاب، «گلهای داودی» به کارگردانی رسول صدرآملی بود. بازی در نقش «عصمت» مادر «جواد» با نقش آفرینی بیژن امکانیان، ظهور دوباره معصومی را در سینمای ایران اعلام کرد. فیلمی که باعث شد او سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن را از سومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کند.
این سیمرغ سه سال بعد هم برای بازی در فیلم «جهیزیهای برای رباب» بر شانههای معصومی نشست تا او را به یکی از پرافتخارترین بازیگران دهه ۱۳۶۰ سینمای ایران تبدیل کند. «راه دوم» اما نقطه عطفی در کارنامه معصومی بود. او درباره این فیلم گفته:« این فیلم نقطه عطفی از حضور زنان در سینمای بعد از انقلاب بود. تا قبل از این فیلم، زنان در سالهای اولیه انقلاب، منفعل و در حاشیه بودند ولی با آمدن فیلم راه دوم مسیر عوض شد و زنها در فیلمهای ایران نقش محور به عهده گرفتند.» با وجود همه نقش آفرینیهای معصومی، شاید علاقهمندان سینمای ایرانی هرگز بازی بیبدیل او را در «طوبی» فراموش نکنند. نقشی متفاوت با بازی رشک برانگیز معصومی که همواره در اذهان سینما دوستان جاودان شد.
هجرتی که پایان کار نیست
پروانه معصومی از آن دست بازیگرانی است که بیشتر در سینما مطرح بود تا تلویزیون اما او یک نقش مانا در سیما بازی کرد. «هاجر» همسر «مالک اشتر» با هنرمندی داریوش ارجمند، یکی از درخشانترین کارهای او محسوب میشود.
معصومی زمانی برای این نقش مورد توجه داود میرباقری قرار گرفت که هنرپیشهای با تجربه و مطرح بود. خودش درباره نقش «هاجر» میگوید:« بازی در مجموعه تلویزیونی «امام علی (ع)» برایم اصلا سخت که نبود هیچ، بلکه لذت بخش هم بود، یک روز داوود میرباقری باری حضور دراین مجموعه از من دعوت کرد و زمانی من در این مجموعه به ایفای نقشم اغاز شد که همه سکانسهای این مجموعه ضبط شده بود و در ادامه صحنههای مربوط به من فیلمبرداری شد که ضبط کلیه این سکانسها ده روز طول کشید.» به هر تقدیر او با بازی در این سریال، به انضمام مجموعه «یوسف پیامبر» نشان داد بازیگری نیست که منحصر به سینما باشد. اما شاید این پرسش پیش بیاید که چرا معصومی در سالهای اخیر کم کار شده و خبری از اونیست؟ پاسخ این است که او مدتهاست پایتخت را با تمام خاطرات تلخ و شیرینش ترک کرده و حالا در روستای طاهر گوراب صومعه سرا زندگی دور از هیاهویی دارد. معصومی درباره این مهاجرت میگوید:« طبیعت درس گذشت، مقاوم بودن در برابر سختی ها و آرامش به ما می دهد و در ضمن باعث می شود نگاه آدم به زندگی متفاوت باشد. مردم روستا و شهرهای کوچک مواظب حال و احوال یکدیگرند و در غم ها و شادی ها در کنار هم هستند و مثل تهران نیست که همسایه نام همسایه اش را نداند. زمانی که چند سال پیش از تهران به شمال کشور آمده بودم اگر ماشینی جلویم حرکت می کرد و سرنشینش آشغالی به بیرون پرتاب می کرد زیاد تعجب نمی کردم و واکنش نشان نمی دادم و شاید سری تکان می دادم و احساس تاسف می کردم. اما الان شرایط فرق کرده و تا چنین اتفاقی در این طبیعت زیبا و سرسبز رخ می دهد و اکشن نشان می دهم؛ طبیعت با همه مهربان و بخشنده است و ویرانی همه چیز طبیعیت ویرانی به همراه دارد؛ همان طوری که نابودی جنگل ها باعث جاری شدن سیل در مناطق مختلف شده است و کلی آسیب و خسارات به بار آورده است ولی گویا هنوز آن طورکه باید حواسمان نیست که چه بر سر طبیعت می آوریم.»
هرچند پروانه معصومی نه تنها از پایتخت بلکه از حرفهاش نیز فاصله گرفته است اما به نظر نمیرسد داستان او با سینما و تلویزیون ایران اینجا به پایان برسد. کسی چه میداند شاید معصومی همانطور که یکباره تصمیم میگیرد به آلمان برود، همانگونه که یک دفعه به صرافت مهاجرت از تهران میافتاد، به همین ترتیب هم روزی دوباره با بازی بیبدیل و رشک انگیزش به سینمای ایران بازگردد.
یاسر سماوات
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است