گفتوگوی روزنامه صبا با هادی مرزبان؛
پرواز به دهه شصت با شازده «امیرکبیر»
بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون معتقد است که؛ «شازده» یکی از بهترین نقشهای وی به شمار میآید.
اواسط دهه ۱۳۶۰ خورشیدی و در بحبوحه جنگ تحمیلی، تلویزیون ایران وظیفه دشواری برعهده داشت. شاید حفظ روحیه مردم در کشاکش نبرد با متجاوزان، یکی از رسالتهای عمده سیما در آن روزگار محسوب میشد. مجموعههای تلویزیونی ماندگاری مانند «سربداران» ، «هزاردستان» و «سلطان و شبان» جملگی از آثار تولیدی اواسط دهه ۶۰ محسوب میشوند. ژانر کمدی نیز در این برهه از نگاه تولیدکنندگان دور نماند. شاید «حسام الدوله بی خبر» به کارگردانی جواد انصافی که خود او نیز در نقش اول این سریال ظاهر شد، معروفترین مجموعه تلویزیونی آن سالها باشد اما پیش از این سریال و در زمستان ۱۳۶۲ مجموعه دیگری با عنوان «مخمصه» به کارگردانی زندهنام فرهاد مجدآبادی تهیه شد و نوروز ۱۳۶۳ از شبکه اول سیما روی آنتن رفت. «مخمصه» سرآغاز تولید سریالهای نوروزی در سیمای ایران به حساب میآید. حضور موفق سعید امیرسلیمانی در نقش «شهریاری» ، شخصیت اول داستان یکی از نکات برجسته این سریال بود. ضمن اینکه کمند امیرسلیمانی، دختر او نیز برای نخستین بار در این مجموعه تلویزیونی مقابل دوربین قرار گرفت. این مجموعه روایتگر داستانی خطی بود اما از آنجا که «مخمصه» ابتدا به صورت تئاتر در تماشاخانه سنگلج اجرا شده بود، برخی پلانهایش شباهت عجیبی به سن تئاتر داشتند. این مجموعه داستان کارمند یکی از ادارات دولتی در دهه ۱۳۵۰ است که از اهالی «رحمتآباد» مقداری وجه برای تجهیز این محله به آب لولهکشی میگیرد اما با آن پول برای گذران زندگیاش خودرو پیکانی فرسوده میخرد و… هادی مرزبان، که در این سریال نقش رئیس «شهریاری» شخصیت اول این مجموعه را بازی کرد، پس از حدود ۴۰ سال خاطرات جالبی از تولید این سریال دارد که اگر گفتوگوی روزنامه صبا با او را در ادامه بخوانید، به یقین برای شما نیز خالی از لطف نیست.
آقای مرزبان این روزها سریال «مخمصه» از شبکه آی فیلم روی آنتن میرود. مجموعهای که حدود ۴۰ سال پیش در آن نقشآفرینی کردید. این مجموعه را دوباره تماشا میکنید؟
** بله البته طی چند روز اخیر موفق به دنبال کردن آن نشدم. هرچند همه داستان را میدانم اما تماشای این مجموعه به قول شما بعد از این همه سال واقعاً نوستالوژی بسیار جالبی برای ماست. امیدوارم تکرار سریال «مخمصه» به پایان نرسیده باشد. اگر اشتباه نکنم ساعت ۱۹ از شبکه آیفیلم پخش دارد.
اکثر صحنههای سریال در فضاهای بسته و محدود فیلمبرداری شدهاند. این نظر کارگردان بود یا به دلیل محدودیت امکانات فیلمبرداری مجبور شدید به این صورت کار کنید؟
** محدودیت که همیشه بود اما درباره «مخمصه» و نوع فیلمبرداری و صحنههایش باید به این نکته توجه کرد که این سریال پیش از آنکه در سیما تولید شود، تئاتری بود که در تماشاخانه سنگلج به کارگردانی زندهنام فرهاد مجدآبادی روی سن رفته بود. پس از پایان اجراهای این نمایش، مرحوم مجدآبادی یک روز با عوامل نمایش از جمله من تماس گرفت و گفت قرار است «مخمصه» به صورت سریال از شبکه اول سیما پخش شود. پس این که شما میگویید و به آن دقت هم داشتید، میشود تعریف نوعی از تولیدات سیما که آن را با نام تلهتئاتر میشناسند.
مخمصه یکی از نخستین آثار طنز در سیمای ایران پس از انقلاب محسوب میشود. آن روزها پرداختن به این ژانر با توجه به حال و هوای جامعه به نظر کار دشواری میرسد.
** همینطور است البته مجموعههای طنزی که همزمان و بعد از آن هم ساخته شدند اتفاقاً با استقبال مواجه شدند. برنامهای مانند «صبح جمعه با شما» که از رادیو پخش میشد ماهیتی کاملا طنز داشت که با استقبال مواجه شد. مدتی بعد از سریال «مخمصه» مجموعه تلویزیونی دیگری را هم با نام «گالشهای مادربزرگ» کار کردم که آنهم به طنز با به قول شما کمدی پهلو میزند. آن مجموعه هم با اقبال خوبی مواجه شد. به هرحال این رویکرد در دهه ۱۳۶۰ موفق بود.
از ساخت سریال «مخمصه» خاطرهای هم دارید؟
** بله، همانطور که میدانید این سریال در زمستان تولید شد. سال ۶۲ هم تهران زمستان بسیار سردی را پشت سر گذاشت. خاطرم هست یکی از سکانسها را باید در لوکیشنی نزدیک یوسفآباد میگرفتیم. کار طول کشید و بعد از نیمه شب، برف شدیدی هم میبارید. آن موقع که موبایل و اسنپ و این چیزها نبود و بچههای پشت صحنه و بازیگرها و همه عوامل برای بازگشت به خانه دچار مشکل شدند. از آنجا که خانه ما یوسف آباد بود و میتوانستیم پس از مدتی پیادهروی به آن برسیم، من به بچهها همه مهمان من! بیایید امشب برویم منزل ما. خلاصه پس از مدتی تعارف بچهها قبول کردند و من هم به اتفاق خانم کابلی (فرزانه کابلی همسر هادی مرزبان که در سریال مخمصه هم بازی میکرد) جلوی همه راه افتادیم. برف و سرما همه را اذیت میکرد اما بچهها خوشحال بودند که مامنی پیدا کردهاند و ما هم از خوشحالی بچهها خوشحال بودیم. این خوشحالی اما درست جلوی در خانه ما از بین رفت! هرچه در جیبهایم را میگشتم کلید در را پیدا نمیکردم. اصلا نمیدانید چه حالی شدم. گفتن این موضوع به بچهها یک طرف، بعدش این که خودمان چکار کنیم و کجا برویم یک دردسر دیگر بود.
عجب! شب را که در برف و سرما نگذراندید؟
** (میخندد) نه بعد از مدتی رفتیم از تلفن عمومی به خانه مادر همسرم زنگ زدیم و شب را آنجا گذراندیم. صبح وقتی سمت خانه برمیگشتم دیدم سوپرمارکت سر کوچه کلید خانه ما را به عنوان گمشده به دیوارش کوبیده و وقتی پرسیدم کجا پیدایش کردید؟ گفت توی کوچه در برفها افتاده بود و برق میزد. البته حالا هروقت یاد آن میافتم فقط میخندم. هرچند یاد عزیزانی هم میافتم که آن شب با ما بودند و حالا دیگر میان ما نیستند.
حضور شما در سریال «مخمصه» بازخوردی هم داشت؟ یعنی مثل امروز آن وقت هم درباره نقشآفرینی شما اظهار نظر میشد؟
** بله یکی از آشنایان ما در شهرستان زندگی میکرد و وقتی کارهای من را دید، با من تماس گرفت و گفت تو چرا در چنین نقشهایی بازی میکنی. من هم گفتم خب این توانایی یک بازیگر است.
شاید کمتر کسی شما را با نقش آقای رئیس در «مخمصه» به یاد بیاورد اما به یقین کمتر کسی میتواند نقش آفرینی شما در سریال «امیرکبیر» و در نقش «شازده» را فراموش کند.
** بدون تردید «شازده» یکی از بهترین نقشهای من به شمار میآید. چون اغب کارهایی که از من به جا مانده، آثار تاریخیایند. بله سالها من را با نام «شازده» میشناختند. پیشتر هم گفته بودم، همواره دوست داشتم در آثار فاخر و ماندگار کار کنم. برای همین همیشه وسواس به خرج میدادم و حتماً هم فیلمنامه را با دقت میخواندم. «شازده» یکی از نقشهایی است که خودم هم به آن علاقه زیادی دارم. اینکه نقش شخصیتی را بازی کنم که در دربار قاجار و به ویژه روی مهد علیا (مادر ناصرالدین شاه و ملکه ایران در دربار قاجار) نفوذ زیادی داشت، برای من فوقالعاده هیجانانگیز بود.
غیر از «شازده» کدامیک از نقشهای تاریخیتان را دوست دارید؟
** بدون شک نقش «مالتسوف» در مجموعه تلویزیونی «وزیر مختار» به کارگردانی سعید نیکپور اتفاق خوبی در زندگیام بود. همانطور که میدانید الکساندر گریبایدوف سفیر روسیه تزاری در ایران بود که پس از تنظیم عهدنامه ترکمانچای برای بازگرداندن زنان روسیالاصل که ساکن ایران بودند، اقداماتی انجام داد که خشم مردم ایران را برانگیخت و در نهایت منجر قتل خودش شد. سریال «وزیر مختار» به ماجرای قتل او میپردازد و من در این مجموعه نقش «مالتسوف» دبیر اول کنسولگری روسیه را بازی میکردم که پس از هجوم مردم به کنسولگری، تنها کسی بود که زنده ماند و به روسیه بازگشت. از این مجموعه تلویزیونی هم خاطرات بسیار خوبی برای من باقی مانده است.
شما شخصیت آرام و مهربانی دارید اما در سریال «پهلوانان نمیمیرند» هم نقش «پهلوان اسد» یا همان ضدقهرمان را بازی کردید. اینکه از شما در نقشهای منفی بازی گرفته میشد، برایتان سوال نمیشد؟
** اتفاقا این یکی از ویژگیهای مهم بازیگران است که بتوانند در نقشهای متفاوت، حضور موفقی داشته باشند. من فیلمنامه آثارم را با دقت میخواندم و میکوشیدم بهترین کار را ارائه دهم. «پهلوانان نمیمیرند» هم یکی از آثاری است که همیشه در خاطرم میماند و با آن زندگی میکنم. اولین سکانس من در این مجموعه در نائین جلوی دوربین میرفت و من آن روزها در سریال «آخرین سردار» هم حضور داشتم. زمانی که فیلمبرداری آن سکانس تمام شد باید به قم میرفتم تا ۶ صبح برای فیلمبرداری آماده میشدم. حدود ساعت ۳ بامداد به حوالی قم رسیدم.
مدتهاست که خبری از هادی مرزبان در تلویزیون ایران نمیشنویم. این کمکاری خودخواسته است یا دلایل دیگری دارد؟
** خب من پیشتر هم گفتم نوع کار و کیفیت آن برای من خیلی مهم است. این سالها البته در عرصه تئاتر فعال بودم. شما میبینید بعضاً آثار عجیب و غریبی تولید میشوند که از نظر محتوایی، کار ارزشمندی نیستند. به نظرم تهیهکنندگان این آثار با بودجه تولید آنها میتوانند ۲۰ تا ۳۰ تلهتئاتر خوب بسازند. کاش تلویزیون تلهتئاتر بسازد اما متاسفانه در سیما نگاه خوبی به تولید تلهتئاتر وجود ندارد. اتفاقاً طی یکی دو سال گذشته با وجود کرونا، من پیشنهادهایی حتی برای حضور در آثاری که شبکه نمایش خانگی تولید میکنند داشتم اما ترجیح دادم همچنان در تئاتر فعال باشم.
و اگر بخواهید بهترین تئاترهایی را که در آنها حضور داشتید نام ببرید، بدون شک به آثار زنده نام «اکبر رادی» اشاره میکنید. درست است؟
** بله دقیقاً! افتخار بازی در بسیاری از آن مرد بزرگ را داشتم. یکی از آن آثار «تانگو و تخممرغ» بود که همراه جناب علی نصیریان، امین زندگانی عزیز و سرکارخانم کابلی در آن حضور داشتم. به هرحال امیدوارم باز هم مجالی برای تولید تلهتئاترهای فاخر در سیما به وجود بیاید تا فرصت همکاری برای ما مهیا شود.
نوستالوژی و آژیر وضعیت قرمز!
دهه ۶۰ یکی از پرتنشترین بزنگاههای تاریخ ایران محسوب میشود. نهال نوپای انقلاب مردمی ایران زیر رگبار و طوفان جنگ تحمیلی بار دیگر با حماسه مردم ایران، حفاظت میشود. هجوم دشمن متجاوز از یک سو و کنشهای خشونت آمیز و دژخیمانه عناصر ضد انقلاب از سوی دیگر، سعی بر تضعیف روحیه مردم ایران و ازهم گسستن مقاومت قهرمانانه آنان داشت. این میان نقش رسانهها به ویژه رادیو و تلویزیون در حفظ روحیه مردم بسیار پررنگ بود. علاوه بر تولید فیلمهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در سینما، و پیدایش ژانر سینمای دفاع مقدس، تلویزیون به عنوان رسانه ملی وظیفه سنگینتری برعهده داشت. پس فعالان عرصه سیما سختکوشانه، تلاش مضاعفی را برای تولید آثار فاخر و ماندگار آغاز کردند. حاصل این تلاشها تولید مجموعههای تلویزیونی پرمخاطبی شد که حالا با گذشت بیش از سه دهه هنوز هم در خاطر مخاطبان موخاکستری تلویزیون احیاگر خاطرات کودکی، نوجوانی و جوانی نسلی متفاوت محسوب میشوند. مروری بر عملکرد سیمای ایران در دهه ۱۳۶۰ و تولید این مجموعههای دوست داشتنی، ادای دینی است به آنها که در روزگاری آشفته در سنگر شریف رسانه برای حفظ سربلندی مردم میهنمان از هیچ فداکاری و کوششی دریغ نورزیدند. دستکم ما سعی خودمان را کردیم.
افسانه سلطان و شبان؛ تفاوت داستان و حکایت
سال ۱۳۶۲ پروژه ساخت سریال افسانه «سلطان و شبان» در حالی آغاز شد که داریوش فرهنگ ناگزیر بود از بازیگران تئاتر در این مجموعه تلویزیونی بازی بگیرد. با گذشت چند سال از انقلاب اسلامی، بسیاری از بازیگران سینما و تلویزیون از ایران رفته بودند و این اجبار کارگردان کاملاً قابل درک است. جرقه ساخت این سریال البته در ذهن مهدی هاشمی زده شد و او بود که پس از خواندن حکایتی قدیمی به نوعی از آن اقتباس کرد. به همین دلیل روایت سریال هم کاملا حکایتوار است و از خط داستانی پیروی نمیکند. «داستان» در واقع گونهای از نگارش است که زمان و مکان مشخص دارد اما «حکایت» هم درست مانند «قصه» از این مشخصه تبعیت نمیکند. قصهها با این جمله آغاز میشوند :«یکی بود، یکی نبود… روزی روزگاری در سرزمینی….» و کاملا زمان و مکان در آن مبهم است. گذشته از این، داستان مطلقگرا نیست اما در قصه و حکایت همیشه یک طرف سیاه و طرف دیگر سپید مطلق است و همیشه خوبی بر بدی غلبه میکند. لزوماً داستان از این سبک و سیاق مبراست. به هر ترتیب مجموعه «افسانه سلطان و شبان» روایتگر سلطانی است که در خواب میبیند تیرهای بلا بر تختش مینشینند. پس از آن هم پیرمردی موحد و درویشمسلک به نام ساماندر (داریوش ایراننژاد) در شکارگاه به او میگوید عنقریب تیرهای بلا بر زندگیاش نازل میشوند. سلطان هراسان از خوابگزار اعظم (با نقشآفرینی زندهنام محمدعلی کشاورز) و دیگر درباریان چاره میطلبد. درباریان و در صدر آنها وزیر اعظم (زندهنام محمد مطیع) تصمیم میگیرند برای سلطان بدلی بیابند تا تیرهای بلا بر او نازل شود به این ترتیب است که پای شیرزاد، چوپانی که روستایی نزدیک قصر به گله چرانی مشغول بود، به ماجرا باز میشود و… هرچند این مجموعه برگرفته از یک حکایت است اما پیرنگش بیشباهت به داستان «شاهزاده و گدا» شاهکار مارک تواین نیست. گلاب آدینه در نقش «سلطان بانو» ، زندهنام احمد آقالو در نقش «کاتب» و حسین کسبیان بازیگر نقش «تلخک» بازیهای درخشان و ماندگاری از خود در این مجموعه به یادگار گذاشتند.
هزاردستان؛ رضا تفنگچی و کریم دواتگر!
شاهکار علی حاتمی، سال ۱۳۵۸ کلید خورد. هرچند او طرح اولیه این مجموعه را از ۱۳۵۴ در ذهن داشت. گفته میشود فیلمنامه «هزاردستان» حدود ۱۰ بار بازنویسی شده است. این مجموعه درواقع روایتگر زندگی شخصیتی به نام کریم دواتگر از اعضای کمیته مجازات بود که در ترور میرزا اسماعیل خان، رئیس انبار غله وزارت مالیه دوران قاجار نقش داشت. البته که روایت اصلی مربوط به شخصیتی به نام «خان مظفر» است که به نوعی در دوران قاجار و پهلوی، قدرتی در سایه حکومت محسوب میشد. «هزاردستان» گاه اشاراتی روشن به برخی شخصیتهای تاریخی مانند «شعبان بیمخ» دارد و گاه به شکلی سمبولیک به برخی شخصیتها و جریانها میپردازد. برای نمونه «ابوالفتح» با نقش آفرینی علی نصیریان نمادی از آزادیخواهان عصر مشروطیت ایران است. هرچند این مجموعه هم پس از تولید دچار تغییراتی شد و برای نمونه خرده روایت عشق رضا خوشنویس یا همان رضا تفنگچی به دختر استاد خوشنویسش، هرگز مطرح نشد. سریال هزار دستان عصرهای جمعه و پس از نمایش فیلم سینمایی هفته از شبکه یک روی آنتن میرفت. شخصیتهایی مانند «مفتش شش انگشتی» با نقشآفرینی تحسین برانگیز زندهنام داود رشیدی، «غولوم عمه» با بازی زندهنام محمد مطیع در تاریخ تلویزیون ایران جاویدان شدند. البته از موسیقی روحنواز این سریال که شاهکار مرتضی حنانه بود نیز نباید به آسانی عبور کرد.
سربداران و سایه شوم مغول
«آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند…» این دیالوگ در سریال «سربداران» مختص یکی از بخارائیان بود که از تاراج مغولان جان سالم دربرده و به خراسان گریخته بود. این جمله جنایات تاتار و سردودمان این قوم ددمنش، چنگیزخان در ایران را به خوبی نمایان میسازد. ساخت مجموعه تلویزیونی «سربداران» از شهریور ۱۳۶۰ آغاز شد و در سوم آبان ۱۳۶۲ به پایان رسید. البته ایده ساخت این سریال پیش از انقلاب اسلامی و در تلویزیون ملی ایران مطرح شده بود. به هر ترتیب و با هر مشقتی که بود محمدعلی نجفی ساخت سریال سربداران را به پایان رساند و پس از تولید نیز با نقدهای متعددی روبرو شد. گذشته از حواشی، مجموعه تلویزیونی «سربداران» یکی از موفقترین تولیدات تاریخ سیمای ایران محسوب میشود. شوربختانه امین تارخ، بازیگر نقش «شیخ حسن جوری» به تازگی دیده از جهان فروبست. افسانه بایگان در نقش «ترکان بانو» نخستین حضور خود را مقابل دوربین تجربه میکرد و از همین سریال بود که درخشش او در آسمان سینمای ایران برای دودهه بعد آغاز شد. بازی علی نصیریان در نقش «قاضی شارع» نیز به یکی از نکات برجسته این سریال بدل شد.
علی کوچولو؛ نخستین فتوانیمیشن سیما
گذشته از سریالهای متفاوتی که در سیما برای پخش در کنداکتور آن روزهای شبکههای یک و دو ساخته میشد، آثاری نیز برای گروههای سنی کودک و نوجوان تولید شد که با استقبال گستردهای حتی میان بزرگسالان مواجه شدند. «مدرسه موشها» به کارگردانی مرضیه برومند یکی از آن آثار بود که به صورت نمایش عروسکی ساخته شد. برومند بارها به خاطراتش از تولید این سریال زیر موشکباران تهران اشاره کرده است. این مجموعه البته با شعرهای شادی مانند «میرم مدرسه، میرم مدرسه» و «ک مثل کُپُل» خودش را به خوبی در دل بچههای آن دوران و والدینشان جا کرد. گذشته از این سریال موفق اما مجموعه «علی کوچولو» به کارگردانی شهلا میراعتمادی، جواد میرمیران و امیرحسین قهرایی، دیگر تولید سیما در آوان دهه ۶۰ بود که خاطرات متعددی را در ذهن مخاطبانش به جا گذاشته است. علی کوچولو با بازی امید آهنگر در نقش علی و فرزانه کابلی در نقش مادر علی، نخستین سریالی بود که به صورت فتوانیمیشن پس از انقلاب در سیمای ایران تولید شد.
یاسر سماوات
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است