روزنامه صبا

روزنامه صبا

چهره روز؛

مرتضی احمدی؛ پدر بزرگ قصه گوی تهران


مرتضی احمدی در چهار عرصه سینما، تلویزیون، رادیو و تئاتر هنرمندی صاحب سبک بود.

روزنامه صبا – مادر، پسر کوچکش را روی پاهایش گذاشته و تکان می‌دهد.با صدای گرم و زیبا برایش آواز می‌خواند،کودک به صورت مادر نگاه می‌کند ومشتاقانه با نوای زیبای مادر همخوانی می‌کند، پسر در این خانه قد می‌کشد و بزرگ می‌شود، ۱۷ ساله که شد، با سماجتی جسورانه خود را به صحنه تئاتر فرهنگ رساند و برای اولین بار پیش پرده‌خوانی کرد، اما پدر که از فعالیت او درتئاتر آگاه شده بود، او را از خانه بیرون کرد، آن زمان پدر نمی‌دانست که مرتضی انتخاب شده‌است تا فرهنگ یک شهر را زنده نگه دارد و در این راه هیچ چیز نمی‌تواند جلو دارش باشد.

طنین صدای مادر که مبین رسالت او بود هنوز درگوش مرتضی تکرار می‌شد و او رفت تا مانند مادرش از سرگذشت ایران و مصائبش برای ما قصه بخواند و با آوازی گرم و گیرا این شهرفرنگ رنگارنگ را برای ما زنده نگه دارد. او بخوبی می‌داند که زندگی با تمام غم‌ها و شادی‌هایش،زودگذر است و تنها از هر رویدادی یک قصه می‌ماند و چند خط شعر و ترانه که در ذهن‌ها می‌ماند، او عاشق و شیفته بازی در این شهر فرنگ هزار رنگ و ذره ذره وجودش با گوشه گوشه این شهرگره خورده است. او صدای ماندگاری از دو نسل است، که اگر او نبود به فراموشی سپرده می‌شد، او با روحی آزاد و صدایی دلنواز از طهرانی می‌خواند که همواره روی خط اتفاقات سیاسی و اجتماعی، فرهنگ‌اش به خاکستر می‌نشست و از یاد می‌رفت، او پدر بزرگ قصه‌گوی تهران بود. و بهرام بیضایی در وصف او گفته است: مرد گنجی در سر دارد / که میان شما پخش می‌کند. / گنج مردم نادار / مردمان دریغ شده! / گنجی از ناداری / گردآوری شده از روزمرگی / در جهان رو به دگرگونی! / آن مرد سرود گمشده می‌خواند / بازیابد خود بی خویشِ خویش را / در بَم و زیرهای آن / در تهران گمشده…

زندگی را سخت نگیرید، خوب و بدش می‌گذرد

مرتضی احمدی؛ دهم آبان سال ۱۳۰۳ در شهر فرنگی هزار رنگ، از خانواده‌ای اصیل دردل جنوب شهر تهران زاده شد، خودش می‌گوید؛ حالا شما اسمش را راه‌آهن گذاشته‌اید، اما من از راه‌آهن قدیمی‌ترم، قبل‌تر نام این محل سبزی‌کاری بود و بعد شد امین‌الملک و بعد از احداث راه‌آهن دیگر به همین نام ماند. اما براستی که زندگی و کودکی او تا جوانی و بزرگسالی با خطوط ریلی سبز راه‌آهن گره خورده است. زندگی او آهنگی از خطی موازی در تلاطم روزگار است.

او هم‌زمان با پیش پرده خوانی‌های جنجالی و پرطرفدار که روی صحنه تئاتر اجرا می‌کرد، در شرکت راه‌آهن نیز به‌عنوان تعمیرکار استخدام شد و علاوه برآن یک ورزشکار و از طرفداران دو آتیشه پرسپولیس بود، او هنرمندی خاکی بود که خود را در متن زندگی در میان مردم می‌یافت، و ریشه تمام شعرهایش از دل مردم و برای مردم بود، پیش پرده خوانی‌های که همه بوی زندگی روزمره در تلاطم اخبارهای جنجالی را داشت که با زبان کنایه‌آمیز شعری آمیخته شده بود. او برای اولین بار برای ترانه گل پری در سال ۱۳۲۲ به رادیو دعوت شد و یک سال بعد، به‌صورت رسمی دررادیو تهران، رادیو ایران و بعد از آن در تلویزیون برنامه‌های کمدی اجرا کرد. و به سبک‌های مختلف ترانه و آواز خواند. در نظرخواهی از مردم در سال ۱۳۵۶ به‌عنوان محبوب‌ترین هنرپیشه رادیو انتخاب شد. در سال ۱۳۲۶ پا به عرصه دوبله گذاشت. در هنر دوبلاژ گوینده‌ای با یک صدای خاص و منحصربه‌فرد و نیز یادآور عصر طلایی دوبله درکشورمان بود و از اعضای اولیه انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم بود که به جای شخصیت بابا علاءالدین در کارتون سندباد و هم چنین روباه مکار در پینوکیو، گویش‌های بسیاری را در دوبله ایران از خود به یادگار گذاشت. احمدی در سال ۱۳۳۴ با یکی از همکارانش در راه‌آهن به نام زهرا جوانشیر ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک فرزند دختر به نام آزیتا و یک فرزند پسر به نام مازیار بود. زهرا جوانشیر در سال ۱۳۵۰ بر اثر بیماری سرطان از دنیا رفت، او پس از فوت زودهنگام همسرش با او کنار سنگ قبرش عهد کرد که خودش از بچه ها تا پایان عمر مراقبت می‌کند چرا که دیگر زنی به خوبی همسرش نخواهد یافت.

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ احمدی بازیگری را کنار گذاشت و به مدت هفت سال به اهواز رفت؛ ولی پس از بازگشت به تهران از نو کار بازیگری را در سریالی تلویزیونی به نام تک‌مضراب از سرگرفت. از سریال‌های تلویزیونی دیگری که بازی کرده‌است می‌توان از سلطان صاحبقران، هفت شهر عشق، آئینه و زیر بازارچه نام برد.در هنر آواز و موسیقی نیز یکی از معدود خوانندگان سبک بیات تهران بود ‌که نام او در زمره انگشت‌شمار پیش‌پرده خوانان قدیم برده می‌شود. در زمینه آواز خاص «بر و بچه‌های تهرون قدیم» با سبک آوازی بیات تهران فعالیت گسترده‌ای داشت. در فروردین سال ۱۳۴۹ نیز به دعوت علی حاتمی ترانه عنوان‌بندی فیلم حسن کچل را، ضربی‌خوانی کرد که به نام «روحوضی» نیز شناخته می‌شود او در همین سبک درسال ۱۳۲۸ پنج صفحه موسیقی برای یک شرکت انگلیسی ضبط کرد. که بیش از چهارصد ترانه ضربی و صد و پنجاه ترانه فکاهی خوانده‌است. از جمله فعالیت‌های دیگر مرتضی احمدی، تألیفاتش در حوزه فرهنگ نویسی و نگارش فرهنگ عامیانه (فولکلور) تهران است. که در نگارش کتاب‌هایش نیز خود را نویسنده‌ای یکه، خوش‌قلم و توانا نشان ‌داد. کتاب‌هایی که هر یک برآمده و چکیده‌ای از سال‌ها پرسه زدن و جدیت در یکی از عرصه‌های مورد علاقه و فعالیتش بودند. او در این زمینه کتاب‌های: «کهنه‌های همیشه نو»، «فرهنگ بر و بچه‌های تِرون»، و «پرسه در احوالات تِرون و تِرونیا» را تألیف کرده‌است. او برای ضبط برخی از قدیمی‌ترین ترانه‌های کوچه‌بازاری تهران از وزارت ارشاد خواسته بود که تا زنده است این ترانه ها را بازخوانی کند تا این میراث کهن که فرهنگ و تاریخ مردم ایران است، برای آیندگان بماند، اما وقتی با بی توجهی وزارت ارشاد مواجه شد، ناامید نشد و با همکاری موسسه بتهوون تمام آن‌ها را ضبط کرد که تقریباً ۱۰۰ ترانه شد و ۲۵ ترانه‌اش در قالب دو سی دی منتشر شده‌است.

او قلبی مهربان داشت و هم مورد توجه و اقبال مردم بود و هم بین همکارانش از احترام خاصی برخوردار بود. مرتضی احمدی بیش از ۷۰ سال در عرصه هنر چون نگین انگشتری درخشید و عاشق مردم، هنر،پرسپولیس و شهر تهران بود . جمله معروف او خطاب به هر کسی که ناراحت است با لحن و صدای خاصش شنیدنی بود. او می‌گفت: باباجان! بد، وجود ندارد. افکار و حال بد را دور بریزید. سلایق متفاوت است، اما شما بدبین نباشید. بدی‌ها را نبینید. کمبودها و کسری‌ها را نبینید. این‌ها عذاب‌آور هستند. هر چیز عذابتان می‌دهد را نبینید. سعی کنید با تکیه بر خوبی‌ها روزگار را بگذرانید. زندگی را سخت نگیرید، خوب و بدش می‌گذرد.

او در چهار عرصه سینما، تلویزیون، رادیو و تئاتر هنرمندی صاحب سبک بودکه از هر انگشتش هنری در حد کمال ‌یافتگی می‌بارید و خالق گنجینه‌ای از چند هنر گوناگون به‌شمار می‌رفت. تا اینکه در سال ۱۳۹۳ این مرد خوش خنده طهرون در سن ۹۰ سالگی به دیار باقی شتافت. روحش شاد

انتهای پیام/

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است