چهره روز؛
مهدی فتحی؛ فاتح نقشهای سخت
فتحی در دوران بازیگریاش نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد، سیمرغی که هیچوقت لیاقت پیدا نکرد توسط او شکار شود.
روزنامه صبا – مهدی فتحی، نیامده بود که برود. آمده بود که بماند، نقش ببندد خاطره بسازد. از او برای ما همین کافیست که دیگر در سینما بدیلی برای او نخواهیم یافت، او فاتح نقش های سختی بود که از او جان برد و از ما دل…
هنرنمایی او در سریال امام علی(ع) در نقش عمروعاص، از دمامزنیاش در جنگ صفین، تا فرار از برابر امام علی (ع) و حربه عریان شدن برای نجات جانش، مو را به تن سیخ میکند، صحنهای که جز با قدرت بدنی و حرکات سریع مهدی فتحی که بدون بدل، به میدانگاه نقش آمده، مبهوت کننده از آب درنمیآمد. فتحی که در این سریال، در نقش عمروعاص درخشید، نقش خود امام علی را نیز بدون صورت و کلام، فقط با دستها و بدنش، بازی کرد، رازی که از بند انگشت کوچک فتحی، که شکسته بود و خم نمیشد. خود را نشان داد. او در کنار بازی بدنی بی نظیر، دیالوگها را هم با نهایت احساس و دقت ادا میکرد، طوری که صدای او با دیالوگهای پرطنین و آوایش برایمان خاطرهساز می شد،«سلامتی سه تن/ رفیق، ناموس، وطن/ سلامتی سه کس/ زندونی و سرباز و بیکس/ سلامتی باغبونی که زمستونش رو از بهار بیشتر دوست داره/ سلامتی آزادی، سلامتی زندونیای بیملاقاتی» دیالوگ مهدی فتحی در فیلم اعتراض، مسعود کیمیایی، که تبدیل به یکی از دیالوگهای ماندگار سینمای ایران شده است. فتحی از نظر مالی و توجه رسانهها به جایگاهی مناسب که لایقش بود، نرسید. و این اصلاً برایش مهم نبود. دغدغه او بازیگری بود. تا آخر عمرش خانه نداشت، در ۶۴ سالگی، دچار عارضه کلیوی شد و به بیمارستان ایرانمهر قلهک رفت اما مشکلات مالی و هزینه دو میلیون تومانی بیمارستان باعث شد تا او را بعد از چند روز به بیمارستان دولتی شهدای تجریش منتقل کنند. ۲۹ اسفند ۸۲، چند ساعت مانده بود تا توپ تحویل سال نو شلیک شود که روح مهدی فتحی از روی تخت شماره ۱۰ بیمارستان شهدای تجریش تهران به آسمان پر کشید. فتحی ازجمله بازیگران کارکشته و قدرنادانسته سینما و تلویزیون بهشمار میرفت. او از آن دسته بازیگرانی بود که هیچوقت ستاره نمیشوند اما به فیلمها اعتبار میدهند.
هنری که از او جان برد و از ما دل …
ساکنان شمال تهران و محلات چیذر، قیطریه و خیابان حکمت، هر روز مردی را لباسهای قدیمی و بارانی ژنده میدیدند که در خیابانها پرسه میزند. مدتی بعد، وقتی تئاتر بینوایان بهصورت تلویزیونی، ضبط و پخش شد فهمیدند آن مرد بارانیپوش، همسایهشان مهدی فتحی بوده است که این ریاضت را میکشیده تا نقش ژان والژان را در خودش حل کند.
مهدی فتحی در ۲۵ آذر ماه ۱۳۱۸ در تهران متولد شد، او پس از بیست سال، دانشجوی ممتاز دانشکده هنرهای دراماتیک تهران بود، و درحالیکه هنوز ۲۰ سالش نشده بود با ورود به هنرکده آزاد آناهیتا، زیر نظر استادانی چون مصطفی و مهین اسکویی آموزش بازیگری را ادامه داد؛ دورانی که هشت سال طول کشید و در کنار چهرههایی مثل محمود دولتآبادی، مهین شهابی، پرویز بهرام، جعفر والی، کاظم هژیرآزاد و…گذشت. او در این هشت سال حدود ۲۰ نمایش بازی کرد. نمایشهایی مثل «اتللو»، «هیاهوی بسیار برای هیچ»، «ریشتراش سویل» و «طبقه پنجم»که کارگردانشان مصطفی اسکویی بود. تماشاگران او را درکنار چهرههایی مثل عزتالله انتظامی و علی نصیریان، میدیدند. جوانی که در نقشهایش حل شده و چنان پرطنین روی صحنه حرف میزند که انگار روح شخصیتها در او حلول کردهاند. تکنیک معاشقه با نقش و تاکید بر کلامش، او را کمکم به وزنه مؤثری در تئاتر دهه ۵۰ که به دهه طلایی تئاتر معروف است، تبدیل کرد و استاد فن بیان هنرکده آناهیتا و دانشکده هنرهای دراماتیک شد. از سال ۱۳۶۶ بازی جدی او جلوی دوربین آغاز شد و نقش های ماندگاری را در فیلمهای «آدم برفی»، «کشتی آنجلیکا» و «روز واقعه» از خود برجای گذاشت. فتحی مدتی در یکی از گروههای تعزیه نقش اشقیاخوان بازی کرد. این سابقه بعدها داوود میرباقری را متقاعد کرد تا از او برای نقش عمروعاص در مجموعه تلویزیونی امام علی استفاده کند.یک سال بعد از پخش سریال امام علی، فرهنگسرای بهمن میزبان تئاتر «بینوایان / بهروز غریبپور» بود.
بسیاری از بزرگان تئاتر بر آن تاکید داشتند که با وجود اجرا شدن بارها و بارهای نمایش بینوایان روی صحنه تئاتر، این بازی یکی از بینظیرترین بازیهایی بوده که به چشم دیدهاند. مخصوصاً با پارتنر بسیار محکمی همچون بهزاد فراهانی، که نقش بازرس ژاور را بازی میکرد. این دو به یک چالش بسیار زیبای رقابتی دست پیدا کردند و هر دو درنهایت قدرت توانستند این دو نقش ماندگار را از خود به یادگار بگذارند. انتظامی که پیش از تولید نمایش بینوایان از غریب پور خرده گرفته بود که چرا نقش ژان والژان را به او پیشنهاد نکرده است، پس از دیدن این نمایش گفته بود؛ از اینکه به من نقش ژان والژان را پیشنهاد نکردی رنجیدم؛ اما امشب که اجرا را دیدم، متوجه شدم نمیتوانستم سهساعت و نیم مانند مهدی فتحی یک نفس آن هم به این خوبی روی صحنه باشم. مهدی فتحی از بازیگران بسیار کمحاشیه و حرفهای سینما، تئاتر و تلویزیون ایران بود که دوری از حواشی باعث شد اطلاعات زیادی درباره زندگی و سلوک شخصیاش در دسترس نباشد. فتحی حضور رسانهای پررنگی نداشت و این بیش از هر چیز به نگاه حرفهای و عاشقانهاش به بازیگری برمیگردد. مهرگان فتحی؛ تنها فرزند اوست، که بعد از فوت مادر، به خاطر شرایط زندگی شان در بیشتر پروژههایی که پدر بازی میکرد، سر صحنه حضور داشته است. تمام خاطرات کودکی او از پدر، به پشت صحنه تئاتر و فیلم و سریال محدود میشود او می گوید؛ همیشه پشت صحنه بودم همه چیز برایم آشنا بود وسایل گریم جزو اسباببازیهای من بود، اما اولین باری که بیرون از فضای تمرین، بینوایان را از روی صندلی تماشاگر نظارهگر بودم،با دیدن بازی پدرم، دچار حیرت شدم. با اینکه هشت – نه سالم بود، جادوی بازیگریاش مرا گرفت و این نشانگر هنر او بود.
چون میدیدم آدمی را که به عنوان پدر میشناسم، نمیبینم و یک آدم دیگر شدهاست. آن لحظه باعث شد همه چیز در ذهن من تغییر کند و از آن به بعد پدرم برایم یک معلم و استاد شد. او آنقدر در نقشها استحاله میشد که من هیچوقت خود واقعی پدرم را نشناختم. فتحی معتقد بود کسی که وارد حرفه بازیگری میشود، به جز دانش آکادمیک، لازم است یک «آن» بازیگری داشته باشد که ربطی به استعداد ندارد. چیزی باید در چشمهای آدم باشد که تماشاگر را تحت تأثیر قرار دهد. وقتی آن باشد، بیان و بدن هم با تمرین قابل آموختن است. فتحی بههیچ چیزی به جز کارش اهمیت نمیداد. اگر کاری را دوست داشت، با تمام وجود انجام میداد، بدون اینکه به دستمزدش فکر کند، در بعضی از کارها دستمزدش را ندادند. در زمان او، جایگاهی که به هنرمندان داده میشد، چندان مناسب نبود و امکاناتی مانند بیمه هنرمندان وجود نداشت. فتحی برای بازی در فیلم اعتراض و تحفه ها و آدم برفی نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد، سیمرغی که هیچوقت لیاقت پیدا نکرد که توسط او شکار شود.
مهرگان فتحی معتقد است؛ نگاه متفاوت پدرم به سفر ابدی، باعث شد هیچ وقت مرگش را باور نکنم. او بعد از سفر همیشگیاش، هر لحظه با من و همه جا با من حضور دارد. او به من یاد داد، طور دیگری به مرگ نگاه کنم و گلهای یاد هیچ کسی را پرپر نکنم. مهدی فتحی؛ نابغهای ماندگار که حسرت نبودنش همیشه بر دل هنر نمایش ماست.
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است