پرونده روزنامه صبا درباره تفاوت تکنیک و فرم در سینما
فـرم و محتـوا در سـینما
بحث فرم از منظر فلاسفه دارای تعابیر مختلف و پیچیده ای است که همه بحث برانگیز و نکته مند هستند اما با این وجود هیچ الگویی معین و مشخصی درباره تعریف فرم در فلسفه وجود ندارد.
روزنامه صبا – سوالی که یک هنرمند در ابتدای خلق یک اثر از خود می پرسد، این است که من چه می خواهم بگویم؟ وبرای آنکه به بهترین شکل ممکن منظور خود را به مخاطب منتقل کنم بهتر است از چه قالبی استفاده کنم؟ این سوالی است که تا انتهای تولید یک اثر هنری، هنرمند را به چالش میکشاند. ممکن است بهترین قالب برای انتقال مفهومی که هنرمند در ذهنش دارد، یک عکس باشد و یا یک نقاشی، و بعد او با اینکه این نقاشی در چه سبکی باشد بهتر است مواجه میشود؟ در سبک آبستره، کوبیسم و یا … همینطور فیلمسازی، که رسانه سینما را برای انتقال مفهوم مورد نظر خود انتخاب کرده است، در همان ابتدا با ساختارهای سبکی و ژانری مختلفی روبرو میشود، او باید به تمامی سبکها و ساختارهای بیانی در سینما مسلط باشد، تا بتواند از تمامی امکانات سبکی و تکنیکی و ساختاری سینما برای هر چه بهتر بیان کردن مفهوم خود بهره بجوید. و این نقطه ورود هنرمند به بحث فرم و محتوا در اثر است.
فرم چیست؟ محتوا چیست؟ رابطه این دو عنصر با یکدیگر چگونه است؟ عنوان این گفتار است. این مطلب با بررسی اجمالی بر آرای حکمای اسلامی و فلاسفه غرب، بر مفهوم فرم و همچنین درک و شناخت فرم در هنر میپردازد و راههای تئوریکی که منتهی به شناخت فرم میشود را به اختصار بیان میکند. و به کاربرد فرم در سینما و تفاوت آن با تکنیک میپردازد و در نهایت به روشهای آزادسازی فرم از قیدوبندهای معمول اشاره میکند.
مفهوم فرم در حکمت اسلامی
در حکمت اسلامی کلمه فرم به صورت تعبیر شده است؛ و ماده به شئ، بطور کلی؛ در حکمت اسلامی با تعابیر صورت و شئ به جای فرم و ماده طرف هستیم. امام صادق می فرمایند: صورت شئ همان ذاتیات آن شئ است،«حقیقه شئ بصوره لا بماده»؛ چیستی شئ به صورت آن است نه به ماده اش.
حکمای اسلامی، انواع زیادی از صورت(فرم) را برشمردهاند؛صورت بلقوه، صورت بلفعل، صورت بزات، صورت بالعرض، و…که در نهایت ملاصدرا از حکمای صاحب نام اسلامی معتقد است؛ تمامی معنا و اطلاقاتی که برای صورت یا فرم گفته شده است بیانگر آن است که، شئ و ذات او در وحدت هستند. «وما به یکون شئ بالفعل» شی و ذات او در وحدت هستند.
مفهوم فرم در فلسفه غرب
ریشه کلمه فرم از یک اصطلاح قدیمی در یونان باستان به نام ایدوس گرفته شده است و به معنای فکر و یا ایدهای است که در فضای خود، وجودی خاص مییابد و توسط ذهن درک میشود. هر چیز، متشکل از ماده و فرم است. ارسطو ماده را جسمیتی بالقوه میدانست که توسط فرم به تحقق میرسد. او معتقد است که این دو از هم جدا نیستند طوری که هرکدام بدون دیگری نمیتوانند وجود داشته باشند. تفکر ارسطو بیش از فلاسفه دیگر درباره فرم و ماده بر نظریه پردازان دیگر تاثیرگذار بوده است. امانوئل کانت؛ فرم را خاصیتی از ذهن میداند که از تجربیات نشات میگیرد، و به وسیله انسان بر اشیا مادی تحمیل میشود. در مجموع فرم یک واژه باز از نظر معنایی است که مفهومی نسبی داشته و دارای مراتب است.
فرم در هنر
فرم، نوع یا گونه یک اثر هنری را مشخص میکند، اثری که به اتمام رسیده و به نمایش درآمده باشد. شکل زیر مجموعه فرم است، مفهوم فرم از شکل فراتر میرود و در ذهن مخاطب حرکت و تداوم مییابد. فرم از نظر زیباشناسی عناصر محسوسی را ارائه میدهد، که ساختار آن را قابل درک میکند. مرتبه مهم در فرم یک اثر هنری؛ کیفیت ویژه آن در ترکیببندی یا کمپوزیسیون عناصر تشکیل دهنده اثر است. فرم و محتوا دو مقوله جدا اما در هم تنیدهاند و تنها از نظر تئوری میتوان آنها را از هم تفکیک کرد. فرم مفهومی ذهنی است، که برای ساخته شدن احتیاج به محتوایی دارد،که بتواند آن را نمایان کند. آدرنو میگوید: میزان موفقیت زیباشناختی، تابعی است از میزان موفقیت فرم در انتقال محتوا.
مثالی در توضیح فرم و محتوا
فرض کنید که دوست شما یکی از نزدیکان خود را در حادثهای از دست داده است، و شما به مراسم ختم دعوت شدهاید. شما برای حضور در این مراسم، برای آنکه با دوست خود همدردی کرده و به او تسلی دهید، چه لباسی می پوشید؟ و یا جملاتی که قرار است هنگام تسلی به دوست خود بگویید چیست؟ وقتی شما به بررسی مواردی از این دست، در ذهن خود میپردازید. درحال ساخت زوایای مختلف عمل خود هستید و این یعنی همان ساختاربندی عمل شما که به فرم نهایی منتج میشود، و آغاز کار شما در شکلدهی فرم است؛ و پس از آن وارد مرحله اجرایی میگردید. حال، باید لباسی بر اساس فیزیک اندامی خود و شرایط محیطی، تهیه و انتخاب کنید. اینجاست که شما درگیر تکنیک ماجرا شدهاید و این تکنیک، تنها بخشی از فرم شما است. محتوا در این مثال، بحث تسلی و همدردی است.
فرم و محتوا در سینما
بحث فرم از منظر فلاسفه دارای تعابیر مختلف و پیچیده ای است که همه بحث برانگیز و نکته مند هستند اما با این وجود هیچ الگویی معین و مشخصی درباره تعریف فرم در فلسفه وجود ندارد. در بحث، فرم در سینما نیز این مسئله وجود دارد. اما در نظر به اکثریت آراء، فرم به هر آن چیزی گفته میشود که در چگونگی انتقال محتوای فیلم به مخاطب استفاده میشود. آنچه که یک فیلم را از فیلمی دیگر متمایز میکند و جهان یکتا و منحصربهفرد، فیلم را با آب و هوای خاص خود خلق میکند، فرم فیلم محسوب میشود. فرم امری است که در ساحت ناخودآگاهی هنرمند پرداخته شده، و با کمک ابزار، در ساحت خودآگاه هنرمند به اثر تبدیل میشود. و فیلم را به یک اثرِ هنری تبدیل میکند. تحلیل فرم پس از آفرینش فیلم به دست میآید آن هم نه از دید فیلمساز بلکه از دید مخاطبان اثر. فرم فیلم وابسته به تجربه فیلمساز است. هر فیلم فرم منحصر به فرد خود را دارد.هرگاه فرم به فردیت و شخصیت برسد کارگردان میتواند ادعا کند فرم خاص به خودش را دارد. قالب و ساختار اصلی فیلم نیز زیر مجموعه ای از فرم محسوب میشوند..
محتوا ؛ به آن چیزی گفته میشود که هنرمند قصد دارد از طریق فرم خود به مخاطب ارائه کند. که میتواند شامل معنای حرفها و درونمایهها و گزارههای مطرحشده در فیلم میباشد.
فرم یا محتوا؟
در حوزه بحثهای هنری این سوال همیشه مطرح بوده است که ارزش یک اثر هنری به فرم آن بستگی دارد یا به محتوای آن؟ به طور مثال، آیا اگر یک قطعه شعر در ستایش شیطان نوشته شود، اما تمام نکات فنی شعر از جمله آرایه ها، قواعد قالب، وزن، هجا بندی، قافیه، ردیف و غیره در آن رعایت شده باشد، باید گفت که با شعر خوبی طرف هستیم؟ در مقابل، آیا شعری که بدون توجه به مسائل فنی و ادبیاتی، در مدح و ثنای پروردگار عالمیان سروده شده باشد، شعر مناسبی است؟پرسش ذکر شده در حوزه ی سینما نیز، به شکلی جدی و چالش برانگیز، مطرح بوده و هست، به طوری که منقدان سینما را عموماً، به دو دسته تقسیم کرده است.دسته ی اول؛ فرم گرایان هستند که چگونه بیان کردن اثر برایشان حائز اهمیت است. و گروه دوم محتواگرایان هستندو اینکه فیلم چه میخواهد بگوید، برایشان مهم است. نهتنها در سینما، بلکه در تمامی هنرها آنچه که هنربودن اثر خلقشده را تضمین میکند، فرم است. این البته به معنای نفی اهمیت محتوا نیست، بلکه ناظر به این ایدۀ اساسی است که محتوا تنها زمانی میتواند در عالم هنر خودنمایی کند و شنیده شود که در قالب فرمی مناسب عرضه شده باشد.
فرم و محتوا، عناصر جدا ناشدنی
در تحلیل فیلم؛ فرم و محتوا به نحو جدایی ناپذیری به هم گره خوردهاند. چرا که فرم یک فیلم از دل محتوا بیرون میزند و محتوا مخلوق عناصر فرمال فیلم است. مسعود فراستی معتقد است؛ این محتوا است که فرم را ایجاد میکند، و اگر محتوا در فرم درنیاید، نه تنها فرم، بلکه محتوا هم ندارد.
با این حال تصور وحدت فرم و محتوا کاملا غلط است. وحدت، یعنی یگانگی، یعنی یکی بودن. فرم و محتوا، یک موجودیت نیستند، بلکه محتوا،تابع و فرم، متبوع است. به عبارت دیگر، به جای عبارت مذکور، می بایست از اتحاد فرم و محتوا سخن گفت. فرم از دانش سینمایی فیلمساز سرچشمه میگیرد و محتوا از تربیت، اخلاق، شخصیت و مطالعات شخصی فیلمساز. یک فیلم، زمانی خوب عمل میکند که فیلمسازش از گذرگاه محتوا، با یک پدیده، درگیری ذهنی پیدا کرده و آنرا به دغدغه خاطر تبدیل کند. آنگاه به وسیله ی فرم درست آنرا به تصویر بکشد.
تفاوت تکنیک و فرم در سینما
بعضا دیده می شود، که تکنیک با فرم اشتباه گرفته میشود؛ تکنیک، روشی علمی برآمده از تکنولوژی است، که برای ساخت بخش اجرایی یک اثر هنری به کار گرفته میشود، یعنی متریالی که به وسیله آن فیلم ساخته میشود، حال آنکه فرم ساختار و قالبی است که بوسیله تکنیکهای سینمایی در فیلم جاری شده و به شکل کلی فیلم مربوط میشود. هنرمند تنها با درست به کار گرفتن تکنیک میتواند به فرم برسد. به عنوان مثال در ادبیات کلمات و اوزانی است که حافظ در اشعار خود از آن استفاده میکند، آن کلمات و اوزان در اختیار همگان هستند، اما حافظ با توجه به تجربه زیسته خود، این کلمات را، طوری در هم میآمیزد و اشعاری پدید میآورد که با اشعار مولانا و سعدی کاملا متفاوت است.
روزنبام از مجله نویسان کایدو سینما در مورد تفاوت تکنیک و فرم معتقد است؛ تکنیک متریالی است که برای ساخت یک فیلم خاص استفاده میشود اما فرم به شکل کلی فیلم مربوط میشود. باید در نظر داشته باشیم که ما از طریق تکنیک به یک احساس عام وصل میشویم نه به یک حس متعین؛ منظور از احساس عام حس شادی غم و خشم که مربوط به اکثریت مخاطبان می شود است.تکنیک بیش از این نمی تواند پیشروی کند، و معمولا در حد سرگرمی باقی میماند. اما فرم میتواند احساسهایی فراتر از این را برانگیزاند و در واقع فرم کارش برانگیختگی حسها و فرا روی از احساسات پنج گانه ماست.
وقتی کارگردان از تکنیک دوربین روی دست برای ایجاد یک سکانس اضطراب آور استفاده میکند، در حال شکل دهی فرم فیلم با تکنیک است. و در واقع، تکنیک، یک مفهوم فیزیکی و فرم، مفهومی متافیزیکی است.
و همین طور در استفاده مشترک از تکنیک کاتهای ساده بین نماهای یک فیلم،می بینیم که حتی مابین کاتهای ساده هیچکاکی و کاتهای ساده جانفوردی تفاوت احساس میشود و هر کدام حسی متفاوت را به مخاطب انتقال میدهند و این دو فیلمساز را هم از یکدیگر متمایز میکند.
مواجه اولیه مخاطب با چیست؟
مواجه اولیه ی ما با هنر، حال یک اثر سینمایی و یا موسیقیایی و.. مواجه با فرم آن اثر هست نه محتوا، چنان که یک اثر هنری نتواند، با همان شکل اولیه خود در ابتدا ، نظر مخاطب را جلب کند، حتما یک اختلال در شکل آن اثر وجود دارد. و این اختلال ممکن است از این حیث باشد که هنرمند بدون فراگیری تکنیک و اسلوب اثر را خلق کرده است. و یا از تکنیکی استفاده کرده است که آن تکنیک برای مخاطب در آن پروسه زمانی شناخته شده و قابل درک نیست.
رسیدن به فرم مستلزم فراگیری تکنیک است
برای رسیدن به فرم باید تکنیکها را فرا گرفت، چرا که تکنیک ابزار فرم است، و هنرمند تنها سوار بر تکنیک می تواند فرم بسازد، در واقع هنرمند آنچه که تاحالا آموخته و میآموزد تکنیک است وآنچه را که باید ارائه دهد فرم است. ژان رنوار معتقد است؛ فیلمساز باید همه تکنیکها را یاد بگیرد و بعد فراموش کند تا بتواند اثر خود را خلق کند .هنرمند وقتی به خود میآید که درست آنچیزی را که نیاموخته اما در وجودش هست را عیان میکند.
وقتی فرم و محتوا با هم در وحدت نباشند، نتیجهاش، اثری میشود که اگر قرار است حس مثبتی را به مخاطب ایجاد کند، حس منفی انتقال میدهد.
چگونه فرم را آزاد کنیم
فرم ریشه در تجربههای شخصی هنرمند دارد بنابراین وقتی هنرمند طعمی را که نچشیده باشد،نمی تواند آن را به مخاطب بچشاند و همین طور اگر حسی او را به غلیان نیاورده باشد، به باور تبدیل نمیشود. و آنچه که به باور نرسیده باشد از فرم تهی است. ژان رنوار میگوید؛ من اگر یک فنجان قهوه در بکراند نمایی از فیلم خود بگذارم باید قبلا در آن قهوه خورده باشم. کارگردان فیلم نیز باید همه چیز فیلم خود را، از فنجان قهوه گرفته تا محصول نهایی آن را زیسته باشد، چرا که اگر تجربه زیسته در کارنباشد فرمی هم در کار نیست.
هنرمند برای رسیدن به فرم باید با خود صدق رفتار داشته باشد، در اینجا منظور از صدق رفتار پایبندی به اخلاقیات نیست. صدق رفتار به معنای رابطه داشتن هنرمند با ضمیر ناخوداگاه و دسترسی به تجاربزیسته خود است. هنرمندی که با ضمیر باطنی خود صداقت نداشته باشد، به ضمیر ناخودآگاهی خود اجازه بروز نمیدهد.
هنرمند برای شکل دادن فرم شخصی خود در اثر هنری در کنار صدقرفتار و به کارگیری تجربههای زیسته باید تکنیکها را نیز بیاموزد و آنچنان از نظر حسی درگیر روند شکلگیری لحظه به لحظه اثر شود، که درباره فرم نهایی اثرش هیچ پیش قضاوتی نداشته باشد.همانطور که هنریجیمز معتقد است؛ هنر یعنی تماشای هنرمند در اثرش.
سمیه نجفی خاتونی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است