روزنامه صبا

روزنامه صبا

چهره روز؛

محمدعلی سپانلو؛ شاعری که هرگز نخفته است


وقتی در حافظه‌مان بهانه‌ها را مرور می‌کنیم، محمدعلی سپانلو، شاعر، منتقد ادبی، و مترجم را  می‌بینیم که هرگز نخفته است.


روزنامه صبا – ۲۹ آبان مصادف است با تولد یوکلسین یا دیوکلتیانوس یا دیوکلتیان، که در سن ۳۴ سالگی امپراتور روم شد و در ۲۱ سال حکومت خود امپراتوری روم را بین چهار نفر تقسیم و خود به حکومت بر متصرفات شرقی پرداخت که شامل مصر، یونان، مقدونیه و ارمنستان بود و بدین ترتیب به دوران آشوب‌های امپراتوری خاتمه داد و باعث ثبات امپراتوری شد. او با نرسه، پادشاه ایران از دودمان ساسانیان پیمان صلحی بست که چهل سال دوام داشت و دو کشور بر سر مرزها به هم‌داستانی رسیدند.

همچنین با پرتاب زاریا، در روز ۲۹ آبان ۱۳۷۷ (۲۰ نوامبر ۱۹۹۸) توسط پروتون، از پایگاه فضایی بایکونور به مدار زمین، ایستگاه فضایی عملاً متولد شد.

اکنون  بیست و چهارمین سالگرد زندگی بی‌وقفه فضانوردان در این ایستگاه فضایی بین‌المللی است که نهمین ایستگاه فضایی سرنشین‌دار در مدار زمین است و رکورد طولانی‌ترین اقامت بی‌وقفه در فضا را  به نام خود ثبت کرده‌است.

همچنین ۲۹ آبان ۱۴۰۱، هشتاد و دومین سال روز‌ تولد  شاعر معاصر ایرانی، مشهور به شاعر تهران، است. شاعری که  فعالیت‌های بسیاری در جهت معرفی ادبیات و فرهنگ ایران به مردم جهان داشته و از معدود شاعران ایرانی است که توسط غربی‌ها نیز شناخته شده و چند جایزه جهانی دریافت کرده است.

شاعری که ۷ سال است در بین ما نیست اما  وقتی در حافظه‌مان بهانه‌ها را مرور می‌کنیم وگذشته را به آفتاب می‌سپاریم، محمدعلی سپانلو، شاعر، منتقد ادبی، و مترجم را  می‌بینیم که هرگز نخفته است. نام او در بین بیش از شصت جلد کتاب در زمینه‌های شعر، داستان و تحقیق، به صورت تألیف یا ترجمه همچنان مانا است و هرگز فراموش  نمی‌شود. به روایت یکی از اشعار خود او  «به راستی، تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی، چگونه می‌توانم که غایبت بدانم؟ مگر که خفته باشی.»

پرچمی که در دفاع از فلسطین بلند شد

محمدعلی سپانلو، چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۱۹، چهل سال پس از آخرین سفر لئو نیکلایویچ تولستوی، عارف ، فیلسوف و رمان  نویس اهل روسیه،که منجر به پایان زندگی‌اش در ایستگاه راه‌آهن آستاپوفو  در سن ۸۲ سالگی شد، در یک روز پاییزی خیابان ری تهران،  در خانواده‌ای علاقه‌مند به شعر و شاعری  به دنیا آمد. با وجود این که پدرش کارمند بانک ملی بود، ولی محمد علی را  از همان ابتدا با داستان‌ها و شعرهایی که از شاهنامه و سعدی و نظامی می‌خواند، آشنا کرد. او دوران تحصیل را بعد از دبستان کسایی، به خاطر جابجایی خانه‌شان در دبستان ادب با احمدرضا احمدی، که او نیز  بعدها شاعر، نمایشنامه‌نویس و نقاش ایرانی و بنیان‌گذار سبک موج نو در دهه ۱۳۴۰، در شعر معاصر ایران می‌شود، می‌گذراند.آشنایی و دوستی آن دو تا جایی پیش می‌رود که  در سال ۱۳۴۳ به همراه  هم و در کنار دوستان دیگری چون نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری‌علاء، مهرداد صمدی، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوش‌آبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری،گروه طرفه، را با هدف دفاع از هنر موج نو و چاپ و انتشار کارهای‌شان تاسیس می‌کنند که انتشار دو شماره جنگ طرفه و تعدادی کتاب شعر و داستان از کارهای این گروه ‌است.

چون پدر، تمایل زیادی به زبان  فرانسه داشت، وی  را در مهر ۱۳۳۲ در دبیرستان رازی واقع در خیابان فرهنگ که زبان فرانسه در آن تدریس می‌شد ثبت نام کرد و دنیای جدیدی به روی او گشوده شد. معاشرت با افرادی از کلاس‌های بالاتر و هم‌چنین فعالیت‌های فوق برنامه مانند تهیه روزنامه‌دیواری یا پیشاهنگی باعث شد او  با کتاب انس بگیرد و در نهایت  تبدیل به یک کتاب‌خوان حرفه‌ای شود و  این اتفاق، راه را برای آینده‌ای که در ذهنش می‌پروراند هموار ساخت.

پس از کلاس دهم به مدرسه دارالفنون رفت و با افرادی چون داریوش آشوری، بهرام بیضایی، نادر ابراهیمی و عباس پهلوان، آشنا شد. در همان سال‌ها بود که داستانش به نام دشت پندار، در مسابقه داستان‌نویسی مجله سخن، برگزیده و در آن مجله چاپ شد.

سپانلو، هنوز در نویسندگی به پختگی لازم نرسیده بود و همچنان در دارالفنون مشغول تحصیل بود که داستانی تاریخی به نام نیزه پارسی، را تحت تأثیر پاورقی‌های مستعان و مسرور نوشت و با هزینه شخصی چاپ و منتشر کردکه توفیقی برای او نداشت. شاید غرور جوانی بر او مستولی شده بود، اما هر چه بود سپانلو، بعدها هیچ‌گاه این کتاب را در کارنامه و کتاب‌های رسمی خودش ثبت نکرد.

سپانلو ، پس از فارغ‌التحصیلی از دارالفنون، در دو رشته حقوق و ادبیات  دانشگاه قبول شد اما در کمال ناباوری و بر خلاف علاقه‌اش  به ادبیات و نویسندگی، رشته حقوق دانشگاه تهران را انتخاب کرد. با این وجود از نویسندگی دست نکشید و در آن سال‌ها مطالبی برای مجله اطلاعات جوانان می‌نوشت و هم‌چنین کتابی به نام پچ‌پچه‌ای در ظلمت، را از فرانسه به فارسی ترجمه کرد که به صورت پاورقی در روزنامه نیز چاپ شد.

پس از این که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد به خدمت سربازی رفت و در فروردین ۱۳۴۳ به مرکز توپخانه اصفهان اعزام شد. سفری سرنوشت ساز که او را  با هسته اصلی جنگِ اصفهان یعنی محمد حقوقی، هوشنگ گلشیری، ابوالحسن نجفی و احمد میرعلایی آشنا کرد. سپانلو  در محافل شعر آنان شرکت  و شعرهای‌اش را می‌خواند و در همان برهه زمانی اولین کتاب شعرش به نام آه… بیابان، چاپ و منتشر شد.

پس از پایان خدمت، به سفارش مهرداد صمدی، به عنوان مترجم خبر، در رادیو مشغول به کار شد و همزمان در مجله فردوسی نقد و مطلب می‌نوشت. از مطالب به‌یادماندنی زمان همکاری سپانلو با مجله فردوسی می‌توان به مصاحبه‌اش با آگاتا کریستی اشاره کرد که در پی سفر این نویسنده ادبیات کارآگاهی و جنایی به تهران انجام شد.

آگاتا کریستی، پس گفت‌وگو ی سپانلو ، وقتی دانست طرف مصاحبه او جدای روزنامه‌نگار، نویسنده، شاعر و حقوق‌دانی صاحب‌نام است بعدها از این گفت و گو با خاطره خوش نقل ‌کرد.

او در کنار کارهایش، بازی در چند فیلم از جمله ستارخان (۱۳۵۱) به کارگردانی علی حاتمی و آرامش در حضور دیگران (۱۳۵۱) با کارگردانی ناصر تقوایی  و همچنین پس از انقلاب، درسال ۱۳۸۰ فیلم رخساره، به کارگردانی امیر قویدل و فیلم شناسایی (۱۳۶۶) به کارگردانی محمدرضا اعلامی را تجربه کرده است.

این شاعر، روزنامه‌نگار ومنتقد ادبی،  از معدود شاعران و نویسندگان ایرانی است که در دنیای ادبیات غرب نیز شناخته شده، و توانسته‌است نشان شوالیه نخل (لژیون دونور) آکادمی فرانسه، و جایزه ماکس ژاکوب را دریافت کند. او به عنوان یکی از چند نماینده معدود ادبیات معاصر فارسی، سهم بزرگی در معرفی ادبیات ایران به جهانیان دارد و بسیاری از آثار او تا به حال به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه، هلندی، عربی، و سوئدی ترجمه شده‌است.

سپانلو ، شهرتش را بیشتر مدیون مجموعه اشعارش از جمله رگبارها، پیاده‌روها، نبض وطنم را می‌گیرم، تبعید در وطن، ساعت امید، فیروزه در غبار، پاییز در بزرگراه، و قایق‌سواری در تهران است. او معتقد بود باید با قلم برای وطن گفت و دغدغه‌اش برای دفاع از میهن بود. تا آن‌جا که به گفته خودش، شعر مشهور «نام تمام مردگان یحیاست» را که در خواب می‌بیند؛ برای کودکان جنگ سروده است. وی شعری هم درباره فلسطین به نام «چریک‌های عرب» دارد که درباره‌اش گفته است: «در زمان شاه این شعر را به‌عنوان پرچمی در دفاع از فلسطین بلند کردم». سپانلو در کنار شعر و برگردان آثار ادبی، ترجمه آثاری از نویسنده‌هایی چون  آلبر کامو و ژان پل سارتر، را نیز در کارنامه خود دارد.

وی، در سه مجموعهٔ «خانم زمان»، «هیکل تاریک» و «قایق‌سواری در تهران» زادگاهش را به عنوان محور اصلی شعر و در حد یک اسطوره مطرح می‌کند و به همین دلیل به «شاعر تهران» معروف شد.

قطار زندگی‌ سپانلو ، سرانجام شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ در سن ۷۴ سالگی از حرکت ایستاد و در قطعه نام‌آوران بهشت زهرا آرام گرفت. سنگ مزار اولیه او در قطعه نام‌آوران بهشت زهرا نیز، یک تکه آسفالت با حروف چاپی سربی است که نشان از عشق او به زادگاهش تهران دارد.

بهناز وفایی وحدت

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است