روزنامه صبا

روزنامه صبا

چهره روز؛

کامبوزیا پرتوی؛ هنرمندی خلاق و دغدغه‌مند


کامبوزیا پرتوی ، با همه افتخارات‌اش قبل از این که به عنوان کارگردان مطرح باشد، فیلمنامه‌نویس فوق‌العاده‌ای است.

روزنامه صبا – رستم‌آباد، در منطقه‌ای نیمه‌کوهستانی در کرانه غربی سفیدرود، با شالیزارهای پهناور از شرق و جنگل سلان‌سر از غرب، یکی از شهرهای واقع در شهرستان رودبار در استان گیلان قرار دارد. در اسفند ماه ۱۳۳۴ در این منطقه که ۱۵ کیلومتری شمال شهر رودبار و مرکز داد و ستد و محل تلاقی و ارتباط چند بخش بزرگ شهرستان رودبار است فرزندی به دنیا می‌آید که قرار است پرتو نگاه و اندیشه‌های او در آینده‌ای امیدوار کننده بر جامعه سینمایی ایران بتابد.

او در ماهی به دنیا می‌آید که خیام، در رساله‌ای موسوم به نوروزنامه که جزو رسایل منسوب به اوست، درباره نامگذاری آن می‌نویسد:«بدان جهت این ماه را اسفندارمذ نامیده‌اند که اسفند به زبان پهلوی به معنی میوه است، یعنی اندر این ماه، شکوفه‌های میوه‌ها و گیاهان به روییدن و آماده شدن برای رستن آماده شوند و اندر این ماه، آفتاب، اندر برج حوت باشد.»

نام او را کامبوزیا، گذاشتند. نامی که در تلفظ یونانی آن کمبوجیه است و در اصل نامی ایرانی است که به گواه تاریخ نام پسر کوروش، پادشاه هخامنشی بوده است. اسمی پسرانه که کمیاب و خاص است. شاید بتوان گفت، کامبوزیا پرتوی کلا آدم خاصی بود و زندگی در منطقه نیمه کوهستانی رستم‌آباد و  آی و هوای جنگل‌های شمام و جنگل های زیبای سلان‌سر ، پارک جنگلی ماندابان ، پارک سرخ‌سنگان که به نام کارگردان معروف عباس کیارستمی تغییر نام یافت تپهٔ باستانی گنج پر، واقع در کلورز  و … همه و همه  از او شخصیتی شاعر مسلک ساخت که به مسایل اطراف خود با دقت نظر بیشتری بنگرد. از طرفی پدر کامبوزیا، کتابخانه خوب و غنی‌ای داشت که او را ترغیب می‌کرد تا با کتاب‌ ارتباط نزدیک‌تری برقرار کند و آغازی شود برای  ظهور انسانی  هنرمند  تیزبین و خلاق و دغدغه‌مند.

در گام اول، بدون ستاره‌ درخشید

کامبوزیا پرتوی، تحصیلاتش را در دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر ناتمام گذاشت و در دوران دانشجویی چند فیلم کوتاه مستند و داستانی برای تلویزیون ایران کارگردانی کرد.

کودک درون پرتوی، آنقدر فعال بود که دغدغه کار برای کودکان را در او زنده کند. او در این باره گفته  بود: کودکان ما گناه دارند، چون هیچ چیز ندارند. و یک سری انیمیشن‌های خارجی که مربوط به ما و فرهنگ ما نیستن هم آنها را احاطه کرده است.

وی  بعد از ساخت فیلم‌های کوتاه در سینمای آزاد دماوند،  نخستین فیلم بلند داستانی خود را با نام عینک، که بارها از شبکه دوم سیما، پخش شد، ساخت و در اولین کار حرفه‌ای‌اش در عرصه سینما، فیلمنامه‌ای به نام شیرک، را نوشت که داریوش مهرجویی کارگردانی آن را بر عهده داشت. اگر چه  نگارش فیلمنامه‌ای برای مهرجویی، امتیاز مثبتی در شروع کار او بود، اما شیرک، فیلمی از آب در نیامد که  برای مهرجویی و همچنین در کارنامه پرتوی اثری ماندگار شود. ولی پله پرشی برای او شد تا براساس  طرحی از وحید نیکخواه آزاد و براساس حس درونی‌اش به عنوان نویسنده و کارگردان قدم محکمی در سینما بردارد.  وی، قهرمان داستان اولین فیلم مستقلش را نوجوانی به نام جواد انتخاب می‌کند که پدرش در زندان است. روز عید،  ماهی قرمزی به دست می آورد و به خانه می برد. مادر او را سرزنش می‌کند و می‌خواهد که ماهی را آزاد کند، زیرا معتقد است وقتی پدر در زندان است محبوس کردن ماهی شگون ندارد. جواد، که برای به چنگ آوردن ماهی با یکی از همسن و سال‌های خود گلاویز شده است، با اکراه ماهی را از خانه می برد و درنهایت پدر او به خانه باز می‌گردد.

اولین تجربه کامبوزیا پرتوی، پروانه زرین بهترین فیلم کودک و نوجوان را در هفتمین جشنواره فیلم فجر، و سه جایزه بین‌المللی، را برای او به ارمغان ‌آورد و  به این ترتیب توانست در قدم اول بدون  استفاده از ستاره‌ای در فیلم‌اش، در سینمای ایران بدرخشد و  پای‌اش به سینمای جهان نیز باز شد. کامبوزیا پرتوی قبل از ورود به سینمای حرفه‌ای، با ساخت مجموعه زنده – عروسکی قورباغه سبز ، که در زمان خودش پر مخاطب  بود، نقشه راه خود را در عرصه هنر براساس همان دغدغه‌ای که پیش از این یادآور شدم طراحی کرد.  نقشه راهی که بعدها در ساخت فیلم‌های سینمایی چون گلنار و گربه آوازه‌خوان، به کارش آمد و  بر موفقیت‌های او  افزود. فیلم‌هایی که بر خلاف فیلم هنری ماهی، که مورد توجه منتقدان قرار گرفت، اما در گیشه موفق نبود، توانستند به گیشه سینمای ایران رونق دهند.

وی،  بر اساس نقشه راهی که برای خود تعریف کرده و  براساس دغدغه‌های ذهنی‌اش قصه‌های‌اش را  بر محورهای مشخصی به دو بخش، برای کودک و درباره کودک  تفکیک کرده و تکلیف خود را با فیلمسازی‌اش مشخص می‌کند. بر اساس کارنامه حرفه‌ای پرتوی، کارگردانی آثاری چون خانه در انتظار، برخورد،  دایره،  من ترانه ۱۵ سال دارم، ایستگاه متروک،  دیشب باباتو دیدم آیدا  و غیره که درباره کودک و نوجوان  است  را  به دیگران سپرده و  ترجیحا کارگردانی قصه‌هایی چون گلنار، گربه آوازخوان  و … که برای کودکان و نوجوانان است را خود بر عهده گرفته است. پرتوی با اقتباس آزاد از یک افسانه روسی فیلمنامه شاد و مفرح گلنار را در ذهن  می‌پروراند. فیلمی درباره دخترکی روستایی به نام گلنار که در جنگل گم شده و گرفتار آقا خرسه و خانم خرسه می‌شود و سرانجام با نقشه‌ای که می‌کشد از دستان‌شان می‌گریزد و پیش پدربزرگ و مادربزرگش برمی‌گردد.  موفقیت فیلم تا آنجا است که ترانه ها و شخصیت‌های عروسکی آن مثل خاله قورباغه خیلی مورد توجه قرار گرفته و حتی کاست متن فیلم هم پرفروش شد.

البته  پرتوی، در کارگردانی فیلم‌هایی چون کافه ترانزیت، با وجود این که از جهان کودکان فاصله گرفت، توانست ستاره‌ای دیگر به افتخارات کارنامه خود اضافه کند و علاوه بر نامزدی ۸ عنوان در بیست و سومین جشنواره فیلم فجر که منجر به دریافت فقط دو سیمرغ بلورین در بخش فیلمنامه و نقش اول زن شد در بعد بین‌المللی نیز ۶ جایزه دریافت کرد.

کافه ترانزیت در کارنامه پرتوی، در کنار فیلم گلنار، که محبوب‌ترین فیلم عروسکی و موزیکال سینمای دهه ۱۳۶۰ بود و فروش خوبی داشت ولی در اکران بعدی آن با اقبال روبه رو نشد به عنوان آثاری نوستالژیک در صفحات تاریخ سینمای ایران ضبط و ثبت شده‌اند. دو فیلمی که به لحاظ مضمون و محتوا و همچنین ژانر در دو گونه متفاوت ساخته شده‌اند و این موضوع حکایت از توانایی و تسلط او در کارش داشت.

پرتوی، با همه افتخارات‌اش قبل از این که به عنوان کارگردان مطرح باشد، فیلمنامه‌نویس فوق‌العاده‌ای است. آیا سریالی مانندگل پامچال، به کارگردانی محمدعلی طالبی، که جزو پرمخاطب‌ترین و محبوب‌ترین سریال‌های زمان خودش بود، هرگز فراموش می‌شود؟ البته برخی منتقدان و اهالی سینما، آن روزها درباره شباهت داستان این سریال با فیلم باشو غریبه کوچک، به کارگردانی بهرام بیضایی، زیاد گفتنه‌اند و معتقد بودند  چون هردو کار ماجرای پناه دادن کودک جنگ زده جنوبی در خانواده‌ای  در خطه شمالی کشور است،  پس این سریال می‌تواند برداشتی از اثر ماندگار بهرام بیضایی باشد، اما برخی معتقد بودند، نوع نگاه و زاویه موردنظر این دو کار خیلی متفاوت بوده است. اما به نظر می‌آید دلیل اصلی این شباهت که منجر به دوقطبی شدن منتقدان سینما و تلویزیون شد این بود که هم  فیلم و هم  سریال با نگاهی به داستان روسی مادر، نوشته شده‌اند.

رد پای پرتوی در خیلی از آثار دیگر سینمای ایران، چون آدم (عبدالرضا کاهانی)، شبانه‌روز و پنج ستاره مشاور کارگردان و در فیلم‌هایی مانند شب یلدا (کیومرث پوراحمد)، یک شب، سه زن (منیژه حکمت) و سوت پایان (نیکی کریمی) به عنوان مشاور فیلمنامه دیده می‌شود.

او در سال ۱۳۹۱ با فیلم پرده، که با کارگردانی مشترک با جعفر پناهی ساخته شد بازیگری را نیز تجربه کرد. فیلمی که به صورت مشترک، برای آنان افتخارات بین‌المللی به همراه داشت.

پرتوی، با دریافت ۴ سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای من ترانه ۱۵ سال دارم، کافه ترانزیت، فراری و کامیون از جشنواره فیلم فجر، رکورددار بود و اگر روز سه شنبه ۴ آذر ۱۳۹۹ در بیمارستان دی تهران سفر ابدی‌اش را آغاز نکرده بود چه بسا همچنان بر رکورد خود اضافه می‌کرد. و پر واضح است که سینمای ایران همچنان به او نیاز داشت اما چه زود تمام شد. روحش شاد.

امیر افشارفتوحی

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است