روزنامه صبا

روزنامه صبا

چهره روز؛

روزگار سپری شده رسول صدرعاملی


رسول صدرعاملی، یکی از موفق ترین سینماگران ایران پس ازانقلاب اسلامی است. او با ساخت فیلم‌های گل‌های داودی و پاییزان به اوج شهرت رسید.

 روزنامه صبا – ۲۲ آذر و به تطابق ۱۳ دسامبر را به عنوان زادروز خود می‌شناسد. ۲۲ آذر ۱۳۰۴ خورشیدی اتفاقی بزرگی در تاریخ دیکتاتوری ایران رخ داد و سردار سپه در این روز با رای مجلس موسسان رسماً سلطنت ایران را تصاحب کرد. ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳ و در هزاره سوم نیز این روز تماشاگر دستگیری صدام حسین، رئیس جمهوری اسبق عراق در روستایی واقع در ۱۵ کیلومتری جنوب تکریت بود. رسول صدرعاملی اما در چنین روزی به سال ۱۳۳۳ در تبریز دیده به جهان گشود. پدرش روحانی و از خاندان معروف صدرعاملی محسوب می‌شد. پس از انقلاب، پدرش که به نمایندگی ولی فقیه در شهربانی تهران منصوب شده بود، به پایتخت مهاجرت کرد و رسول نیز با خانواده‌اش برگ جدیدی از دفتر زندگی را در تهران ورق زد. رسول در کودکی شیفته دکه روزنامه فروشی محله بود. عصرها راس ساعت ۱۶ جوانکی ترکه‌ای با دماغ عقابی و موهای مجعد، روزنامه‌های عصر و مجلات را از ترک‌‎بند دوچرخه زنگ زده و زهوار دررفته‌اش پایین می‌انداخت تا صاحب کیوسک که مردی میانسال و فربه با موهای کم‌پشت و پیراهن کرم رنگی که پر از لک و شوره‌های عرق بدن بود، به اتفاق وردست نوجوانش با سر تراشیده از ماشین نمره ۴، که یکی دوسال از رسول بزرگتر به نظر می‌رسید، از اتاقک کیوسک بیرون بزنند و با دقت یک پنبه‌چین، روزنامه‌ها را راست و ریست کنند. کیهان، اطلاعات، کیهان بچه‌‎ها، دانستنی‌‎ها، دنیای ورزش، زن روز و … رسول فقط می‌ایستاد و مردمی را نگاه می‌کرد که روزنامه‌ها را یکی پس از دیگری از پیشخان کیوسک برمی‌داشتند و می‌خواندند و سهم او تنها حسرت و غبطه بود. یک روز اما خبری از مرد فربه در کیوسک نشد. عقربه‌های ساعت بزرگ میدان توپخانه (امام خمینی «ره» فعلی») دقیقه‌ای دست از بازی گرگم به هوا با هم برداشتند و ساعت ۱۶ را نشان دادند. در کسری از دقیقه، جوانک ترکه‌ای با صورت نیم‌سوخته آفتاب، رکاب‌زنان سوار دوچرخه مستعملش در پیچ کوچه نمایان شد. وردست نوجوان از کیوسک بیرون زد. نگاهش را از دوچرخه گرفت و با چشم‌های ارزقی‌اش به جمعیتی خیره شد در سمت مقابل کیوسک صف می‌بستند. همه چز مثل هر روز تکرار می‌شد، آدم‌ها مثل ماشین‌ها، مثل عقربه‌های ساعت بزرگ میدان توپخانه، هر روز یک کار مشخص را انجام می‌دادند. اینجا اما نظم برهم خورده بود.

وردست کم سن و سال دست‌تنها مانده بود. جوانک ترک دوچرخه، چند بار پا به زمین کشید تا جور ترمز بریده چرخش را بکشد. جوانک ترک‌‎بند را باز کرد. وردست نگاهی از سر تمنا به جوانک انداخت اما نگاه بی‌روح جوان پاسخش را داد! وردست مستاصل شده بود، گرگی نشست تا کمند دسته روزنامه‌ را به تنهایی باز کند اما چشمش روی زمین به کتانی‌های کوچک رنگ و رو رفته‌ای افتاد که یک قدم دیگر به او نزدیک شدند. سر بلند کرد و رسول را دید. به چند دقیقه نکشید که وردست با کمک رسول روزنامه‌ها را سوار کرد و دست مشتری‌ها داد. آفتاب که غروب کرد، رسول دسته‌‎ای روزنامه زیربغلش پا تند کرد سمت خانه. رسول خود را شادمان حس می‌کرد، مثل ژانت! دختربچه همسایه ارمنی شان که دو شب پیش بابا نوئل برایش نان زنجبیلی و شکلات آورده بود و پیش از آنکه ژانت از خواب شیرین کودکانه بیدار شود، از دودکش راه گرفته و سوار سورتمه‌اش در آسمان دودگرفته تهران به سوی ۱۰ متری ارامنه هی کرده بود… رسول آن روز شادترین پسر روی زمین بود. آن دسته از روزنامه و مجله‌ها را بارها و بارها خواند… حتی بریده آن نشریات را تا دهم دبیرستان در کشوی میزش نگه داشته بود. سال‌های جوانی، دوران شیفتگی فرا رسید و رسول عاشق خبرنگاری شد! برای حضور در دهم کلاس دهم، خلاف میل پدرش به دبیرستان دارلفنون رفت. علت این کارش خیلی جالب بود، از آنجا که ساختمان روزنامه «اطلاعات» نزدیک این دبیرستان قرار داشت، او دارالفنون را برای ادامه تحصیلاتش برگزید.

خودش در کهنسالی اینطور توضیح می‌دهد:« از دهم دبیرستان به دارالفنون در خیابان ناصرخسرو رفتم البته پدرم موافق نبود و خودم ثبت نام کردم زیرا شنیده بودم جای خوبی است و مهمتر اینکه نزدیک به روزنامه اطلاعات بود. به دفتر اطلاعات دختران و پسران می‌رفتم در آنجا آقایی به نام بیژن امامی بود که من بسیار طرفدار او بودم زیرا در جمع مجلات هفتگی که به عنوان خبرنگار افتخاری مجله حضور داشتیم با ما خوب صحبت می‌کرد و آموزش می‌داد که خبر چیست و چگونه آن را تهیه می کنند.» این شیفتگی سرانجام به بار نشست و رسول صدرعاملی، سال ۱۳۵۵ پس از دریافت دیپلم در هفته‌نامه اطلاعات هفتگی به عنوان کارآموز استخدام شد اما او جوان بود و کم طاقت!

پس هر چند وقت یک بار با پشت دست ضربتی به اتاق سردبیر می‌زد، جلوی میز زنده‌نام فتح‌الله جوادی می‌ایستاد و از عطش و علاقه‌اش می‌گفت. سرانجام مرحوم جوادی یک روز وسط حرف‌هایش می‌آید:«پسرجان! روزنامه‌‎نگارا حتی از پلیسا هم جلوترن…» بعد پک محکمی به سیگار نیم‌سوخته‌اش زد و دودش را غلاج غلاج بیرون داد. رسول از بین دودها، به لبخند معنادار جوادی خیره شد و خداحافظی کرد. سردبیر ته سیگارش را در زیرسیگاری فشرد و زیرلب گفت:«خب! اینم که رفت…» دو روز بعد همان ریتم در زدن را شنید! «بفرمایید… بازم که تویی پسر! فکر کردم رفتی… رسول چیزی در گوش جوادی زمزمه می‌‍‌کند و سردبیر شنیده نشنیده هجوم می برد سمت پرده‌ کرکره‌ای پنجره اتاقش و مثل یک تیرانداز که پناه گرفته باشد با چشم‌های درشت شده به مرد میانسال که در تحریریه نشسته نگاه می‌کند و بعد به رسول نگاه می‌کند. او پیش از پلیس قاتل یک پرونده را یافته و بدون اینکه قاتل متوجه شود با طرح دوستی او را به تحریریه آورده بود! این کار صدرعاملی زبانزد خاص و عام می‌شود.پس از انقلاب اسلامی، صدرعاملی کار خود را به عنوان کارگردان ادامه می‌دهد

رکورددار کسب جایزه!

رسول صدرعاملی، یکی از موفق ترین سینماگران ایران پس ازانقلاب اسلامی است. او با ساخت فیلم‌‎های گل‌های داودی و پاییزان به اوج شهرت رسید. پاییزان فیلم درامی بود که سال ۱۳۶۶ تحولی در سینمای این بنا نهاد. ضمن این که برای نخستین بار ترانه‌ای در انتهای فیلم پخش شد. یک دهه بعد، صدرعاملی با «دختری با کفش‌های کتانی» پگاه آهنگرانی را به سینمای ایران معرفی می‌کند. این فیلم در ۲۷ جشنواره داخلی و خارجی جایزه می‌گیرد! دیپلم افتخارِ سوّمین جشنوارهٔ بچّه‌های المپیک، یونان ۲۰۰۰، جایزهٔ CIFEJ نوزدهمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم آلکینو، لهستان ۲۰۰۱. جایزهٔ فیل نقره‌ای برای بهترین کارگردانی، از جشنوارهٔ فیل طلایی، هند ۲۰۰۱ برخی جوایز فیلم دختری با کفش‌های کتانی بودند.

سال ۱۳۸۰ با درخشش ترانه علی‌دوستی، «من ترانه ۱۵ سال دارم» را روی پرده نقره‌ای می‌فرستد که این اثر نیز با کسب ۲۳ جایزه از جشنواره‌های داخلی و خارجی در نوع خود بی‌نظیر می‌شود. این فیلم در جشنواره‌های مطرحی مانند بیست و چهارمین جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم هنگ کنگ، جشنوارهٔ کوچک بین‌المللی فیلم استکهلم، سوئد و دهمین جشنوارهٔ فیلم توکیو فوکو اوکا در آسیا، ژاپن ۲۰۰۰ حضور بسیار موفقی د اشت.فیلم‌های «شب» ، «هر شب تنهایی» و «دیشب باباتو دیدم آیدا» هرگز موفقیت‌های این دو فیلم را تکرار نمی‌کنند اما صدرعاملی را به عنوان هنرمندی موفق بیش از پیش به مردم دنیا می‌شناساند.

یاسر سماوات

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است