نگاهی به سنتهای شب یلدا؛
غفلت سینمای ایران از ادبیات کهن فارسی
جمع خانوادگی و توجه به ادبیات و اساطیر و داستانها کهن در شب یلدا، حکایت از پیوند نسلها دارد.
روزنامه صبا – شب یلدا هم رسید، شبی که کهنترین جشن ما ایرانیها است. در این جشن، طی شدن بلندترین شب سال و به دنبال آن بلندتر شدن طول روزها در نیمکره شمالی، که مصادف با انقلاب زمستانی است، گرامی داشته میشود. در این شب خانوادههای ایرانی گرد هم آمده و با شاهنامهخوانی، قصهگویی بزرگان خانواده برای دیگر اعضای فامیل و همچنین تفألی به دیوان حافظ، شب را به نشانه اهریمن پشت سر گذاشته و دل به صبح و روشنایی میبندند.
جمع خانوادگی و توجه به ادبیات و اساطیر و داستانها کهن در این شب، حکایت از پیوند نسلها دارد و به عنوان هویت ملی ملت ایران، قدمت سرزمین پارسی را به رخ میکشد. هویتی که دنیای غرب از ما ربوده تا با عناوین مختلف به تاریخ نداشتهاش سنجاق کند. یلدایی که تبدیل به کریسمس میشود. یا عمو نوروزی که با وقاحت تمام با نام بابانوئل، ظهور میکند. این یک تهاجم فرهنگی است که غرب با ابزار رسانه به خصوص سینما سعی دارد با تصاحب و سرپوش گذاشتن بر فرهنگ غنی دیگران به هویت نداشته خود اصالت ببخشد. اما از آنجایی که این هویت مسروقه در غرب ریشهدار نیست منجر به لجامگسیختگی و انحطاط جامعهشان میشود و به همین دلیل است که تمام امکانات خود را برای نابودی فرهنگ کشورها از جمله فرهنگ و تمدن ایران زمین به کار بسته است و البته از خلا بیتدبیر و کم کاری مدیران فرهنگی و هنرمندان ما نیز برای رسیدن به مقصود شوم خود نهایت استفاده را میبرد.
برای نمونه شاهنامهخوانی جزء جداییناپذیر مراسم شب یلدا، است. این رسم از دیرباز در ایران رایج بوده است و البته بر کسی پوشیده نیست که جذابیت شاهنامهخوانی با شیوه نقالی چند برابر میشود. رسمی که متأسفانه به دلیل بی توجهیها در حال نابودی است. باید خیلی خوش شانس باشد خانوادهای که در این زمانه چنین فردی را درون خود داشته باشد.
شب یلدا جزو آیین مردم ایران و به عنوان یکی از شبهای مقدس در ایران باستان مطرح بوده است. شبی که از سال ۵۰۲ پیش از میلاد در زمان داریوش یکم بهصورت رسمی در گاهشمار ایرانیان باستان به تقویم رسمی ایرانیان باستان راه یافته است. البته که این سنت کهن را بهانهای بر نگارش این مقال قرار دادم تا به این سئوال برسم؛ چرا جامعه فرهنگی و هنری ما در برابر کم رنگ شدن این آیین و سنتها و در نتیجه رو به زوال رفتن هویت ملی کاری نمیکند؟ البته که با کندوکاوی در تاریخ به روایاتی بر میخوریم که ایران عزیز ما هیچگاه از این تهاجمها مصون نبوده است، اما در هر برهه حساس تاریخی، دانشمندان و ادیبان این سرزمین با اتکا به ریشهدار بودن این هویت دست به کار شدهاند.
دکتر محمد نجاری، که در دو رشته ادبیات و سینما از تحصیلات دانشگاهی برخوردار است و بیش از ده سال در مرکز اسناد فرهنگی آسیا به فعالیتهای پژوهشی در حوزه مطالعات تطبیقی علوم انسانی و هنر پرداخته است، اهمیت هویت ایرانی برای ایرانیان را به چهار دوره تاریخی تقسیم کرده است.
نخستین باری که هویت ملی ایرانی، برای ایرانیان اهمیت مییابد، قرن سوم است که ترکان غزنوی بر ایران حکومت میکنند، در این دوران، بزرگترین حماسه ملی یعنی شاهنامه فردوسی خلق میشود.
دوره دوم، دوره صفوی است، در این دوران، بازنمایی هویت ملی با دگردیسی قهرمان ملی به دینی، تجلی مییابد، در متون این دوران، رستم، مسلمان میشود، زرین قَبا، فرستاده سلیمان نبی، نواده رستم است و….
دوره سوم، عصر مشروطه است؛ که در این دوران، استعمار و نبود قانون، بیش از هرچیز هویت ملی ایرانی را تهدید میکرد؛ شعرا و نویسندگان در این دوران، عناصری چون: سرزمین، تاریخ، فرهنگ و زبان را مورد توجه قرار دادهاند.
دوره چهارم، دوره پس از انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس است؛ در این دوران، خاک و سرزمین، بیش از هرچیز مورد توجه نویسندگان قرار گرفته است.
البته در این بین سهم سینمای ایران و قطعا تلویزیون، در خصوص اهمیت دادن به هویت ملی خیلی ناچیز بوده است و دکتر نجاری، نیز غفلت سینمای ایران از ادبیات کهن فارسی را کمتوجهی به هویت ایرانی و اندیشه و هنر آن میداند و با توجه به کثرت اقتباس سینمای جهان از ادبیات کلاسیک خود، برای او نیز پیوسته این پرسش مطرح است که چرا سهم سینمای ایران از ادبیات ملی اندک است؟!
دکتر نجاری معتقد است، توجه به میراث ملموس و ناملموس فرهنگی و احیای پیشینههای مادی و معنوی به جای تقلید و تکرار آن، راه را برای تفکر خلاق در ارائه الگوهای عملی توسعه، میگشاید. بازآفرینی آثار گذشتگان در ابزارهای بیانی جدید یکی از مؤلفههای هویت پویا است.
از کنار هم نهادن چهار دوره هویت ایرانی در آثار ادبی، به زعم دکتر نجاری، اینگونه استنتاج میشود که دو دوره نخست، به رغم ویژگیهای برجسته نمایشی برای اقتباس، از دید سینماگران مغفول مانده است، در دوره سوم نمونههای اقتباسی خوبی در سینما ارایه شده است؛ اما دوره چهارم، اگرچه هنوز اثر ادبی شاخصی خلق نشده، اما به دلیل حمایتها و سرمایهگذاریهای بخش دولتی، آثار سینمایی اقتباسی خوبی خلق شده که توجه مخاطب را جلب کرده است.
در نهایت، چیزی که در چنین برهه حساسی حائز اهمیت است، تشویق هنرمندان در عرصههای مختلف به خصوص سینما است که تاثیرگذاری آن بر فرهنگ عمومی، بر کسی پوشیده نیست. در این نکته که غرب با تفکر، و قدرتمند تیشه برداشته است تا بر ریشه فرهنگ این مرز و بوم بزند جای هیچ شک و شبههای نیست و اگر جامعه هنری و به خصوص هنرمندان عرصه سینما از خواب غفلت بیدار نشوند و مدیران فرهنگی زیر ساخت و شرایط مطلوبی را فراهم نیاورند، دیری نمیپاید که جامعه ایرانی با یاس و نا امیدی انتظار احیای فرهنگ از دست رفته و نحیف شده خویش را خواهد داشت و در نهایت باید بر سر مزارش فاتحه بخواند.
امیر افشار فتوحی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است