روزنامه صبا

روزنامه صبا

چهره روز؛

جادوی کلید‌های سحرآمیز پیانو


ناصر چشم آذر در 10 دی ماه سال 1329 در شهر اردبیل در خانواده‌ای متوسط و هنر‌‌دوست، متولد شد.

توئی که می شناسمت، تویی که با دستهایت موسیقی زندگی را نواختی، باران با موسیقی عشق تو باریدن را شروع کرد، ناصر چشم آذر در ۱۰ دی ماه سال ۱۳۲۹  در شهر اردبیل در خانواده‌ای متوسط و هنر‌‌دوست، متولد شد، اگر به مسیر زندگی پرفراز و نشیب و به بار نشسته چشم آذر نگاهی بیندازید، نقش پررنگ و حمایت‌های دلسوزانه پدرش، اسماعیل چشم‌آذر را در موفقیت‌های این هنرمند احساس می‌کنید. پدری که از همان کودکی به سفارش چیت‌ساز از خیرین و بزرگان شهر اردبیل نام پسرش را از اسرافیل به ناصر و شهرت خانوادگی‌شان را از ابراهیم‌زاده به چشم‌آذر تغییر داد، چیت ساز در همان نگاه اول که با ناصر یک ماهه روبرو شد به اسماعیل گفت: من برقی در چشم‌های پسرت دیده‌ام که حتم دارم آینده درخشانی خواهد داشت، نام او را به ناصر که یاری‌دهنده است تغییر بده و همچنین نام خانوادگی خود را چشم‌آذر بگذارید، چرا که من مطمئنم او در آینده چشم و چراغ آذربایجان خواهد شد، پدر هم به تبع این پیش‌گویی مبارک به ثبت‌احوال رفته و طبق پیشنهاد چیت ساز نام و شهرت خانوادگی‌شان را، از اسرافیل ابراهیم‌زاده به ناصر چشم‌آذر تغییر می‌دهد، تا اولین خشت‌ از رویای موفقیت ناصر از همان کودکی پایه‌گذاری شود، ناصر از برکت وجود مادربزرگ خود رحیمه از سه سالگی نماز ‌می‌خواند. از کودکی چشم‌هایش به کلیدهای ردیف و پرهیاهوی کیبورت و پیانو بود، او طوری مبهوت و خیره این کلیدهای سحر آمیز می شد که دیگر خواننده و یا نوازنده را نمی‌دید، این تمرین چشمی تا پایان عمر با او ماند، و در اوج فعالیت حرفه‌ای خود روزی چهارساعت تمرین می‌کرد، چرا که باور داشت، تکنیک از تمرین زیاد ابداع می‌شود. خانواده چشم‌آذر از پنج سالگی او به تهران می‌آیند و در منطقه ایران‌مهر سکونت می‌کنند، شش ساله بود که پدرش با پول پس اندازی به زحمت توانست برای او و برادر بزرگترش منوچهر، یک آکاردئون قرمز از منوچهری تهیه کند، ناصر هر شب که همه خواب بودند، به سراغ آکاردئون می‌رفت پارچه مخملی سبز رنگی را که رویش کشیده شده بود، کنار می زد، و عاشقانه به ساز نگاه می‌کرد و به شکرانه وجود این احساس که حالا سازی هم در کنارش آمده بود نماز می‌خواند و عبادت می‌کرد.

از همان کودکی و در دوره نوجوانی ناصر روحیه محقق گونه‌ای داشت، کودکی‌اش در انزوا و تنهایی، به خواندن کتاب ، عبادت و ساز زدن ‌گذشت. از هفت سالگی در مسابقات ناحیه‌ای مدارس شرکت می‌کرد و همیشه موفق به کسب درجه اول و یا دوم می‌شد. و به نبوغ‌اش برای همه عیان شده بود، عاشق و دل‌شیفته سینما بود و هر هفته با پدر و بردار به سینما می‌رفتند و حتی در یک روز چندین فیلم می‌دیدند.

یازده ساله بود که از پدرش خواهش کرد او را با خود به ارکستر آذربایجانی‌ها ببرد، پدر که از سخت‌گیری همایون شهردار سرپرست ارکستر، خبر داشت تمام تلاش‌اش را کرد که ناصر راضی شود به این مجلس نیاید، اما ناصر راضی نشد و در نهایت همراه پدر به این مجلس رفت، همایون تا او را دید متعجب گفت: این پسر بچه اینجا چه می‌کند؟ پدر شرمنده گفت: به خاطر علاقه‌مندی‌اش به موسیقی از من خواهش کرد که در این جلسه باشد، و خودش هم دستی برساز دارد. شهردار بلافاصله از ناصر خواست که در حضور او آکاردئون بنوازد، ناصر به استاد گفت: آکاردئون‌های که در مجلس هست وزن‌شان از من بیشتر است چطور از من انتظار دارید که آکاردئون ۱۲۰ باسی را بزنم که وزنش از من بالاتر است! او از شهردار خواست آکاردئون۴۲  باس در اختیارش قرار دهند، شهردار که از حاضر جوابی و دانش فنی و موسیقایی ناصر همچنان در تعجب بود دستور داد آکاردئون خودش را از منزل با سرویس بفرستند، همان روز به دستور استاد شهردار ناصر ۱۱ ساله دو رینگ آذربایجانی را با آکاردئون اجرا کرد، که بعد از آن، همان دو رینگ هر روز بعد از ظهر از رادیو پخش می شدند. چشم آذر در ۱۳ سالگی جایزه ویژه موسیقی را در مقطع دبیرستان به خاطر نواختن آکاردئون دریافت کرد. در ۱۶ سالگی در اداره کل هنرهای زیبا کشور در حوزه موسیقی‌های فولکوریک،ارمنی، آشوری و ایرانی به فعالیت ‌پرداخت، و همچنین در رادیو تهران به عنوان ارکستر آذربایجانی فعالیت داشت، گاهی هم همراه با پدر برای درآمد در مجالس عروسی به‌عنوان نوازنده شرکت می‌کرد. بعد از اخذ دیپلم، تصمیم چشم‌آذر برای حضور حرفه‌ای و مسلط‌تر در موسیقی جدی شد، تا موسیقی را به صورت حرفه‌ای درآمد زا برای خود یگانه و همیشگی کند. دروس اولیه نظری و تئوری موسیقی را از پدرش فرا گرفت، و در ۱۷ سالگی به عراق رفته و کنسرتی را برای سفارت ایران در عراق رهبری کرد، از ۱۸ سالگی سفرهایش به کشورهای اروپایی با رهبری کنسرت‌های مختلف توأم گردید. و در سال ۱۳۵۷ در سن ۲۰ سالگی برای ادامه تحصیلات موسیقی راهی آمریکا شده و به مدت ۵ سال دوره موسیقی فیلم را فرا گرفت و موفق به گذراندن دوره فشرده جاز و موسیقی فیلم ‌شد، با شیرین احمدلو ازدواج و صاحب دو فرزند یک پسر و یک دختر می شود و در سال ۱۳۶۳ به ایران باز می‌گردد و ادامه فعالیت‌های خود را در ایران از سر می گیرد، سال ۱۳۷۱ سال بیکاری او بود و فقط ۱۰ هزار تومان در حسابش داشت تا اینکه بهرام بحرینی به او مراجعه کرد و درخواست آلبوم بیکران را کرد که نتیجه آن باران عشق شد، او می‌گوید: در باران عشق می‌خواستم  با معجزه باران، امام حسین و یارانش را در واقعه کربلا سیراب کنم، با این تجسم این موسیقی را با صدای موج آب و باران ساختم باران عشق، اشک مادران داغ دیده جنگ تحمیلی ایران و عراق است که بر مزار پاک گل لاله‌هایشان گریستند و گریستند و گریستند. ناصر چشم آذر مدتی از اعضای کانون آهنگسازان ایران بود و در طول پنجاه سال فعالیت هنری در زمینه موسیقی با تسلط بر سازهای تخصصی  پیانو، آکاردئون، سینت سایزر، به آهنگ‌سازی، رهبری کنسرت، تنظیم آثار متعدد موسیقی پاپ و موسیقی فیلم پرداخت و آلبوم‌های بی‌کلامی را با نام های، تو برقص، شکوفه‌های ایران،خواهران‌غریب،شب‌های تهران، رقص‌های شاد، باران شادی در سه شماره، طلوع عشق، باران عشق، تولید و روانه بازار کرد. موسیقی باران عشق به گفته عده‌ای از موسیقی‌دانان یکی از شاهکارهای موسیقی ایرانی‌است، که شهرت جهانی دارد. او در طول سالهای فعالیتش در ایران برای ۷۵ فیلم ایرانی موسیقی متن ساخت و موفق شد  برای موسیقی فیلم های هامون، بلندی های صفر و چشم شیطان، خواهران غریب، قارچ سمی، شمعی درباد، نامزد و برنده سیمرغ از جشنواره فیلم فجر شود، ناصر چشم‌ آذر استاد بنام موسقی ایران در ۱۴ اردیبهشت ۹۷ در سن ۶۸ سالگی بدلیل سکته قلبی دار فانی را وداع گفت.مراسم یادبود ناصر چشم‌آذر روز سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷ در مجتمع فرهنگی پیامبر اعظم تهران با حضور بسیاری از هنرمندان و هنردوستان برگزار شد. در این مراسم رعنا چشم‌آذر دختر ناصر چشم‌آذر به یاد پدرش آواز خواند.در ۲ آذر ۱۳۹۷ در چهارمین سال از مراسم “نوای موسیقی ایران” آیین یادبود این پیشکسوت بزرگ موسیقی ایران در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد و تندیس سال نوا به همسر وی (شیرین احمدلو) اهداء شد. روحش شادو یادش گرامی.

 

 

 

 

 

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است