گفتگو با دکتر محمود اکرامی فر
هرج و مرج را باشناخت عمیق زبان مدیریت کنید
دکتر محمود اکرامیفر معتقد است هرج و مرج زیان ادبیات را باشناخت عمیق زبان می توان مدیریت کرد.
بحث درباره زبان مخفی در ایران از اوایل دهه هشتاد مطرح شد و این اصطلاح نخستین بار توسط دکتر مهدی سمایی با چاپ «فرهنگ لغات زبان مخفی» به کار برده شد که از آن پس نیز این اصطلاح میان پژوهشگران و صاحبنظران جا افتاد و به کار رفت. البته فرهنگستان لفظ «زبان لوتری» را به جای آن پیشنهاد کرد ولی این اصطلاح تا حدی نا آشناست درحالی که «زبان مخفی» مصداق مشخصتر و فرکانس بیشتری دارد. در نشریات و رسانههانیز از همین اصطلاح استفاده شد.
زبان مخفی به زبانی گفته میشود که از جانب عدهای یا کسانی ابداع شده باشد، برای اینکه افکار و عقایدشان را از دیگران مخفی کنند. در انگلیسی اصطلاحی هست به نام «hidden languages» که به یک «گروه» از زبانهای مخفی گفته میشود و انواع گوناگونی دارد اما زبان مخفی به طور مشخص در مقابل اصطلاح argo در زبان فرانسه و slang در انگلیسی وضع شده است و همانطور که گفته شد مربوط به کسانی است که تفکراتشان را پشت الفاظ ابداعی پنهان میکنند. اما باید بر این نکته تأکید کرد که ما در زبان فارسی و در اصطلاح «زبان مخفی» لغت «زبان» را با تسامح به کار میبریم، زیرا زبان مخفی در هر زبانی یک زائده محسوب میشود؛ هریک از زبانها (انگلیسی، فرانسه، آلمانی و..)، زبانِ مخفی خودشان را دارند. در فارسی هم به همین قیاس زبان مخفی را به کار میبریم اما زبان مخفی در فارسی، در اصل فقط مجموعهای از الفاظ است که میتواند اسم، صفت، فعل مرکب، گروههای فعلی و از این قبیل واژگان باشد که با روشهای خاصی از سوی سازندگان آنها به وجود آمدهاند.
دکتر محمود اکرامیفر علاوه بر مجموعه شعرهای متعدد در زمینۀ جامعهشناسی و مردمشناسی فعالیتهای بسیاری داشته است که یکی از آنها تالیف کتاب مردم شناسی اصطلاحات خودمانی است که به طریقی دیگر بحث زبان مخفی را کالبدشکافی میکند.
خبرنگار روزنامه صبا درباره این موضوع با دکتر محمود اکرامی فر به گفتگو نشسته است.
با توجه به اهمیت نقش زبان و زندگی انسان، بفرمایید چه رابطهای بین این دو پدیده است؟
انسان موجودی اجتماعی است و برای زیست اجتماعیاش راهی به جز ارتباط با محیط اطرافش ندارد. بسیاری از اندیشمندان بر آنند که مهمترین اختراع بشر زبان است نه ابزارهای دیگری که او را در زندگی یاری رسانده است. در میان مبادی ارتباطی انسان با پیرامون خود، زبان در میان عناصر دیگر، ویژهترین نقش را به عهده دارد.
با این تعاریف واجب شد که بپرسم زبان چیست؟
هر زبان یک سامانۀ ساختارمند است که در آن مجموعهای از واژگان و ترکیبات در کنارهم به مدد دستور زبان معنایی را منتقل می کنند. اما شاید مهمترین خصیصۀ زبان این باشد که بتواند زایش واژگانی داشته باشد و اسیر وامواژهها نشود. در غیر اینصورت ناگزیر میشود از زبانی دیگر واژه قرض بگیرد و به تدریج دچار استهلاک و اضمحلال شود. مانند یک سرخپوست که در یکی از سالهای اخیر مقابل یک شومینه در یک آپارتمان نشسته است و هنگامی که میخواهد دربارۀ محیط اطرافش صحبت کند، کمتر واژهای مییابد که از فرهنگ اصیل خودش باشد و در واقع دچار یک تاخر فرهنگی شده است.به عبارتی دیگر بخش معنوی فرهنگ از بخش مادی آن عقب میماند. حالا شاید در ذهن شما این سوال پیش بیاید که چه باید کرد؟ باید بگویم که در چنین شرایطی است که واژهگزینی بسیار اهمیت پیدا میکند و این مهم باید توسط تولیدکنندگان محتوا انجام شود. یک واژه نه فقط در وقت استعمال خودِ واژه که در جمله و پاراگراف و در نهایت داخل متن باید معنای درستی پیدا کند.
چرا توجه به زبان و گسترش آن اهمیت ویژهای دارد؟
زبان ارتباطهای بین نسلی را ایجاد میکند. به عنوان مثال اگر ما زبان فارسی را حفظ نکنیم نه می توانیم شعر حافظ را بفهمیم نه ناصر خسرو و نه دیگران را. پس زبان ارتباط بین گذشتگان و آیندگان را تضمین میکند و از انقطاع فرهنگی و تاریخی جلوگیری میکند. در واقع بر اساس نظریۀ بالانس به یک تعادل رفتاری و اندیشگانی میرسیم. یکی دیگر از ویژگیهای مهم زبان این است که زمینۀ خودشکفتگی، خودافشاگری و خودبیانگری را به وجود میآورد. هر چه در ذهن انسان باشد، تا زبان نباشد قابلیت بروز و انتقال پیدا نمیکند
زبان مخفی چیست؟
آنچه از آن به عنوان زبان مخفی یاد میکنیم، با صراحت باید گفت که زبان نیست ،بلکه مجموعهای از واژگان برای بیان اندیشه مخفی است، چون در فرآیند ارتباط، یک طرف فرستنده است و یک طرف گیرنده و در میان آنها پیام یا نماد یا مجرا قرار میگیرد. پیام زمانی قابلیت انتقال پیدا می کند که سوار نماد شود و از طریق یک مجرا یا رسانه منتقل شود. در این مورد خودِ واژه مخفی نیست، تابو نیست، بلکه مفهوم واژه در ساختار جمله است که آن را مخفی و تابوی میکند. به عنوان مثال واژههای چغندر و هویج، به تنهایی هیچ بار مخفیای ندارند ولی اگر از آن واژهها برای توصیف یک فرد استفاده کنیم، باری منفی و مخفی پیدا میکنند چون استعمال این واژه برای یک فرد، به معنای بیخاصیت بودن آن فرد است.
اهمیت زبان مخفی چیست؟ و اصولا پرداختن به آن، مهم است؟
بله بسیار مهم است. با شناسایی این حوزه و کانالهای تولید و گسترش آن، میتوان این واژگان را در حوزه فرهنگ و تقویت فرهنگی کم یا زیاد کرد. شناسایی این واژهها در مدیریت مفاهیمی که مورد قبول جامعه نیست بسیار مؤثر است و هر کدام از این واژگان، تولید، توزیع محتوا و پیام میکنند و گاهی وقتها، مخاطبانشان از یک رسانه بیشتر است. امروزه ما در عصر شهروند-رسانه زندگی میکنیم. هر کدام از نوجوانان و جوانان ما به تنهایی یک رسانهاند که میتوانند در قالب یک رسانه در قوت و ضعف زبان مخفی بسیار موثر واقع شوند. چرا؟ بالاتر عرض کردم که مادر عصر شهروند رسانهها زندگی میکنیم. چون نسل جدید ما که بومی فضای مجازی هستند، در آن فضا کار میکند، تولید میکند، زندگی میکند و بسیاری از حضور خودشان را در آن فضا رقم میزنند. دچار یک دوگانگی میان ذهن و عمل هستند. این نسل که به آنها نسل زومر میگویند از زبان مخفی زیاد استفاده میکنند. استفاده نسل زومر از زبان مخفی هم به این دلیل است که تعادل بین خواستهها و داشتههایشان به هم ریخته است. در چنین شرایطی که هر جوان برای خودش یک صداو سیماست، مدیران ما می توانند توسط این شهروند-رسانههای عزیز تهدیدهای زبانی را به فرصت تبدیل کنند.
آیا این واژگان مخفی مورد قبول همگان واقع میشود یا خیر؟
اول باید این نکته را بپذیریم که هیچ چیز وجود ندارد که مورد قبول همۀ مردم واقع شود؛ جز امور وحیانی و اموری که مربوط به خداوند متعال است. فرآیند پذیرش یک واژه از زبان مخفی در درون ارتباطات اجتماعی فرآیندی پیچیده و درونفرهنگی است. یک عده نوآور واژه تولید میکنند و سپس این واژهها را گروه دیگری که خودشان هم جزو آن گروه هستند، به عنوان گروههای مرجع مطرح میکنند و به این ترتیب این واژهها رواج پیدا میکنند. دراین مسیر چهارطیف در نسبت با واژههای مخفی وجود دارند: اکثریت متقدم که تولیدکنندهاند، متأخرین که مقلدند و کاربران فوریتر، عقبماندهها که در مرحله سوم و با مقاومت بسیار بالاخره این واژهها را به کار میبرند و جانسختها، که به هیچ وجه از این واژهها استفاده نمیکنند. اما زبان مخفی بیشتر در میان افرادی رواج دارد که اندیشه ها، معانی و مفاهیم مخفی دارند؛ مثل گروههای حاشیهای یا گروههایی که دارای خردهفرهنگهای معارض با جامعه هستند. این گروهها تمایل ندارند جامعه متوجه آنها شود و یا به نفعشان نیست که متوجه شان شوند. یا اینکه فکر میکنند اگر جامعه متوجه آن مفاهیم شود، طردشان میکند. البته استفاده ازاین واژگان، همواره به طرز مخفیانه نیست بلکه گاهی زبانی خودمانی است. درواقع، گاهی افراد از این واژهها استفاده میکنند برای اینکه با افراد دیگر احساس خودمانی بودن بیشتری بکنند یا اعتمادسازی کنند و گاهی نیز برای شدت بخشیدن به عاطفه یا مقبول جمع واقع شدن، استفاده میکنند.
لطفاً اشارهای هم به ویژگیهای این زبان کنید.
این زبان، مترادفات بسیاری دارد. به عنوان مثال به «آفتابه» میگویند «ژیگول توالت» و… واژهها گاهی در مسیری که طی میکنند و آنجا که به طیف مخاطبان (نفوذمندان، متقدمان، متاخران، واپسماندگان و سختجانان) میرسند، تبدیل به واژهای معمول میشوند. مثل «گیر دادن» که اکنون در جامعه رواج همگانی و مقبول دارد درصورتی که در آغاز چنین نبوده است. پدیدآورندگان این زبان همواره در حال واژهسازی هستند و دیگر اینکه چون درحاشیه زبان هستند، ساخت مستقلی ندارند و معنایشان برای همگان یکسان نیست. در اصل واژه هممعنا نداریم بلکه قریبالمعنی هستند و نسبت به بقیه هم بعیدالمعنی هستند و در بین آدمهای متعدد، معانی متعددی خواهند داشت. یکی دیگر از ویژگیهای این گونه از زبان این است که باعث شناختن گروهها و افکار مختلف میشود که این خودش ورود ما به جهان شناختی افراد بیشتر میکند.
پس با این اوصاف بحث مترادفات واژگان هم در چنین شرایطی شکل دیگری به خود میگیرد. چون این واژهها مترادف نیستند؟
بله. وقتی به زبان مخفی و اصطلاحات خودمانی که میرسیم، درمییابیم که واژهها – نه فقط در این مبحث- بلکه کلا مترادف و هممعنا ندارند، ما واژههایی قریبالمعنی داریم.مثلاً مردن با سقط شدن و به رحمت خدا رفتن با هم فرق دارند.
این واژهها چگونه پدید میآیند؟
ولتر معتقد است اگر قرار باشد واژهای مورد قبول همگان قرار بگیرد، باید آن واژه لازم جامعه باشد. یعنی هر گروهی به فراخور نیاز خودش واژه میسازد. یکی از ایرادات وارد بر جامعۀ ما به نسبت به غرب این است که ما بر اساس نیازهایمان دست به تولید نمیزنیم. در واقع مصرف تظاهری داریم. در مورد واژه هم چنین چیزی مصداق دارد. آن را به کار می بریم که بگوییم ما هم جزوی از شماییم. به عبارتی دیگر پدید آمدن این واژهها اگر چه ریشه در نیاز دارد، اما گاهی این احساس نیاز کاذب است یا کاربردی غیر از خود آن زبان دارد. به همین خاطر است که عنوان کتابم را «مردمشناسی اصطلاحات خودمانی» گماردم و زبان نگذاشتم، چراکه زبان نیست. مخفی هم نگذاشتم، چرا که خیلیشان مخفی نیست. تابو و ممنوعه نگذاشتم، برای اینکه خیلی از آنها تابو و ممنوعه نیستند. مثلا وقتی کسی به پروفسور میگوید” پُلفُسُل”، کجایش مخفی است.
وجه استعاری این واژگان چه نسبتی با خود این زبان دارد؟
هرگاه از این واژگان استفاده میکنیم، از زبان اشاره یا زبان بدن استفاده میکنیم یا گاهی نیز که زبان صدا و موسیقی استفاده میکنیم، از یک زبان مخفی استفاده کردهایم. در واقع، وقتی از زبان مخفی صحبت میکنیم، باید روی واژگانی تمرکز کرد که فقط برای بیان مفاهیم مخفی ازآنها استفاده میکنیم. زبان در فرآیند ارتباط، رکن سوم ارتباطات است و درابتدا باید معنا و مفهومی وجود داشته باشد که بتواند مفهومی انقلابی، محافظهکارانه یا سازشکارانه را حمل کند، چون زبان محمل مفهوم است و وقتی که در ذهن ساخته میشود، در قالب زبان است چون بدون زبان هم نمیتوان فکر کرد. درواقع، زبان کارش ایجاد انقلاب نیست بلکه کارش انتقال مفاهیم انقلابی، اعتراضی و صلح است. چون تکتک واژهها نماد هستند و زبان شامل مجموعهای نماد است. این کلمه است که خود به تنهایی، ارزش زیادی ندارد بلکه ارزشش به آن معنایی است که منتقل میکند. در هر اتفاقی که میافتد، زبان میخواهد مفهومی را منتقل کند که میتواند اعتراض، دفاع یا صلح باشد. ازاین رو، تولید واژه، محتوا و اصطلاح میکند. در واقع، شرایط اجتماعی است که زبان را تغییر میدهد نه زبان شرایط را. یعنی زبان از شرایط تأثیری دو سویه میگیرد، اما ایجادکننده شرایط نیست.
این واژهها چگونه ساخته و پرداخته می شوند؟
در این زبان، گاهی با تخفیف دادن واژه یا حذف حرف یا حروف اول کلمه، گاهی با حذف یک یا دو حرف از آخر کلمه، گاهی با ترکیب دو کلمه یا حذف حرفی از واژه، واژهای جدید میسازند. گاهی هم با استفاده از اسامی اشیا، مثل بشکه برای آدم چاق، یا اضافه کردن پسوند به اسم فارسی به این کار میتوان پرداخت.
گاهی اوقات در برخی از شرایط اجتماعی از جمله در ناآرامیها، زبان هم شکل دیگری به خود میگیرد که این شرایط عادی نیست و گاهی شکل بیمارگونه به خودش میگیرد. آیا شناخت زبان در این وضع موجود به ما کمک میکند؟
برای درمان یا سرکوب یک بیماری، باید آن بیماری را بشناسیم؛ حالا این میتواند یک بیماری اجتماعی باشد یا یک بیماری جسمی. بنابراین، باید زیر و بم آن را دید و با آن انس گرفت. پس برای مدیریت یا درمان ناآرامیهای اجتماعی، باید آن را با دلایل و متغیرهای مداخلهگر آن، حتی عواملی که این متغیرها را کند یا سرعت میبخشد شناخت. از آنجا که دراینجا بحث زبان مطرح است، باید زبان رفتاری و کلامی آنها را نیز بشناسیم. درواقع، اول باید گیرنده خوبی باشی تا فرستنده خوبی باشی.برای مدیریت ناآرامیها باید آنها را شناخت و یکی از راههای شناختشان، این است که زبان اشاره، زبان غیرکلامی، زبان نوشتاری و زبان گفتاریشان یا حتی ساختار زبانیشان را بشناسیم. در واقع هرج و مرج را باشناخت عمیق زبان می توان مدیریت کرد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است