روزنامه صبا

روزنامه صبا

چهره روز؛

کوچک‌ترین آدم بزرگ دنیا!


اگر چه ایرج طهماسب را با برنامه کلاه قرمزی می‌شناسیم اما او منهای کلاه قرمزی، سابقه درخشانی در کارنامه هنری خود دارد.

 پسین روز اردیبهشت ۱۳۳۸ خورشیدی را به عنوان زادروز خود می‌شناسد. شاید هم بداند، حدود دودهه پیش از زادروزش، این روز همزمان با زادروز احمدرضا احمدی، شاعر نقاش و نمایشنامه‌نویس ایرانی است که از آخرین بازماندگان پیشگامان جنبش شعر نوی پارسی هم محسوب می‌شود. تاریخی که با تطبیق و سفر به آوان قرن شانزدهم میلادی، مصادف با درگذشت کریستوف کلمب، دریانورد برجسته ایتالیایی مورخ ۴ ژانویه ۱۵۰۶  می‌شود. مردی که با اکتشافاتش پهنای خاکی کره خاکی را بسط داد و طرح جهانی نوین (در جغرافیا) را درانداخت. دست برقضا، یک سال بعد درست در چنین روزی آلفونسو دآلبوکرک، دریاسالار خونخوار استعمار پرتغال جزیره هرمز را به تصرف خود درآورد. ایرج طهماسب در این روز، به سال ۱۳۳۸ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. هرچند بیشتر طهماسب را به عنوان مجری (به ویژه پس از اجرای موفق با تیم عروسکی کلاه‌قرمزی) می‌شناسند اما این شخصیت فرهنگی در حقیقت مجری، هنرپیشه، نویسنده، عروسک‌گردان، صداپیشه، کارگردان، شاعر،مدرس دانشگاه و فیلم‌نامه‌نویس سینما و تلویزیون ایران نیز محسوب می‌شود. طهماسب مانند بسیاری از تحصیلکرده‌های ایران در دهه ۵۰ درگیر و دار انقلاب فرهنگی موفق به اتمام تحصیلات‌اش شد. از همان روزگار، همواره دغدغه سینما و ادبیات کودک و نوجوان، بخش جدایی ناپذیر شخصیت‌اش محسوب می‌شد. سال ۱۳۶۰ و پیش از آنکه روی پرده نقره‌ای یا در جعبه جادویی برای خود اسم و رسمی تدارک ببیند، فیلم «سقاهک و شانه به سر دانا» را به اتفاق حمید جبلی مقابل دوربین برد. شخصیت اصلی این فیلم عروسکی، مورچه‌ای با لباس راه راه و شاخک‌های بلند بود. شاید کمتر کسی بداند ایده نخستین ساخت مجموعه تلویزیونی «کلاه‌قرمزی و پسرخاله» همان سال به ذهن جبلی و طهماسب خطور کرد تا ساخت مجموعه «صندوق پست» کلید بخورد. ایرج طهماسب با  مجموعه تلویزیونی «صندوق پست» کاراکتر جاودان خود، آقای مجری را پیدا کرد و هرچند در این برنامه خبری از کلاه قرمزی و تیم عروسکی‌اش نبود اما به یقین سنگ بنای محبوب‌ترین نمایش عروسکی ایران در همین برنامه گذاشته شد.

اگر چه ایرج طهماسب را با برنامه کلاه قرمزی می‌شناسیم اما او منهای کلاه قرمزی، سابقه درخشانی در کارنامه هنری خود دارد. نخستین نقش‌آفرینی ایرج طهماسب در سینمای ایران دست برقضا اثری موفق از کار در می‌آید. فیلم «خط پایان» را بسیاری نخستین کار موفق ژانر ورزش در سینمای ایران قلمداد می‌کنند. فیلمی به کارگردانی محمدعلی طالبی که طهماسب در آن ایفاگر نقش قهرمان داستان، «خلیل سمندر» رکابزن تیم ملی دوچرخه‌سواری ایران است که زندگی حرفه‌ای و شخصی پرکش و قوسی دارد. به یقین این نقش، هدیه‌ای برای حضور ایرج طماسب در سینمای کودک و نوجوان و تعلق خاطر او به این بخش پرمخاطب محسوب می‌شد. خلیل سمندر ضمن آماده‌سازی خود برای حضور در مسابقات آسیایی تهران، در تکاپوی ازدواجش است. او کارگر ساده یک تولیدی است و نمادی از جوانان طبقه متوسط در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی است. خلیل در باشگاه ایران جوان رکاب می‌زند، باشگاهی که مردمی است و طرفداران زیادی بین مردم دارد. درست برخلاف باشگاه «کاخ» که وابسته به دربار است. (طالبی دانسته و سنجیده با گنجاندن نمادین این دو باشگاه در فیلم خود، به ماهیت دو باشگاه پرسپولیس و تاج در تهران پیش از انقلاب پهلو می‌زند. شخصیت «قراب» رئیس باشگاه کاخ با بازی بهزاد رحیم‌خانی نیز در واقع اقتباسی پارودی از کاراکتر تیمسار پرویز خسروانی، مالک باشگاه تاج است. هرچند تاریخ ورزش ایران ثابت می‌کند، باشگاه تاج (استقلال فعلی) وابستگی چندانی به دربار نداشته و در واقع بیش از پرسپولیس به این حاکمیت وقت ایران وابسته نبوده اما ذهنیت غالب مردم و حتی سینماگران ایران تا امروز بر این اصل استوار است که باشگاه تاج نظر به وجه تسمیه‌اش و حضور تیمسار خسروانی، نهادی وابسته به پهلوی بوده است. سمندر با وجود کارشکنی‌های باشگاه کاخ و شخص قراب در تور انتخابی به مقام نخست دست می‌یابد و همراه مربی‌اش خسرو محمدی ( با بازی زنده‌نام پرویز پورحسینی) به تیم ملی راه می‌یابد اما مشخص می‌شود او از عارضه‌ای قلبی رنج می‌برد تا زندگی حرفه‌ای‌اش خیلی زود به پایان برسد. در این اثنا، رئیس باشگاه کاخ که در صدد فرستادن رکابزنان باشگاه خود به تیم ملی است، از خریدن محمدی سرمربی تیم ملی ناامید می‌شود و ناچار به قصد از بین بردن او با خودروی شخصی خود به خسرو محمدی می‌زند. سرمربی تیم ملی و باشگاه ایران‌جوان به کما می‌رود. خلیل سمندر و دوستانش برای تهیه مخارج عمل او، ناگزیر از ترتیب دادن مسابقه‌ای بزرگ با یکصدهزار تومان جایزه می‌شوند و سمندر با شکست بیگلربیگی، رقیب همیشگی‌اش از کاخ با دردی که از قفسه سینه می‌کشد از خط پایان می‌گذرد. این فیلم که سال ۱۳۶۴ ساخته شد، کنار «زیر بام‌های شهر» که طهماسب در آن نقش جوانی را بازی می‌کند که در تکاپوی اجاره خانه‌ای در جنوب شهر برای ازدواجش است، دو نقش‌آفرینی ماندگار طهماسب در حوزه سینمای بزرگسال محسوب می‌شود. به ویژه بازی کنار کمدین‌های برجسته‌ای مانند علیرضا خمسه و زنده‌نام جمشید اسماعیل خانی و گوهر خیراندیش در زیر بام‌های شهر، به موفقیت این فیلم کمک شایانی کرده بود. طهماسب البته سال ۶۷ هم در «روز باشکوه» با این اکیپ هم بازی شد. فیلمی که بازهم پای دوچرخه‌‎سواری را وسط کشید اما این بار، ایرج طهماسب در نقش برادر «گل آقا» دوچرخه سوار قهرمان ایرانی در آسیا (با بازی علیرضا خمسه) عکاس یک مجله است. شاید کمتر کسی باورش شود که نویسنده فیلمنامه ترسناک «خوابگاه دختران» هم ایرج طهماسب باشد!  البته این بار نیز دوستی او با محمدحسین لطیفی، باعث شد طهماسب خود را به عنوان نویسنده آثار سینمای وحشت نیز معرفی کند! ذوق نویسندگی طهماسب به این تریلر محدود نشد. مجموعه داستان «سه قصه» به قلم او سال ۱۳۹۵ در نشر چشمه منتشر شد تا ایرج طهماسب را در مقام نویسنده ادبیات داستانی نیز قرار دهد. هرچند این کتاب برخلاف نامش ۴ داستان دارد! و داستان‌ها در فضایی سورئال تعریف می‌شوند. طهماسب البته صداپیشه خوبی نیز هست و شاید «النگ و دولنگ» با ایفای نریشن از ایرج طهماسب، هنوز در یاد بسیاری مانده باشد.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است