چهره روز؛
هنرمند پردهنشین موسیقی ایران
دی ماه، سال 1325 زاد روز تولد ریشسفید موسیقی ایران، محمدرضا لطفی است، هنرمندی از خطه گرگان که معلم زاده بود.
موسیقی پشت پرده غم انگیزی دارد، مردم معمولا وقتی یک آهنگ گوش میدهند، تنها خواننده آن را به یاد میسپارند، به یاد سپردن خالقان این آثار از جمله آهنگساز و نوازندگان و گاها شاعران و ترانه سرای یک اثر معمولا در پشت پرده صحنه باقی میماند. اما پس از گذشت زمان و ماندگار شدن یک اثر موسیقایی بعد از بارها و بارها شنیده شدن در دورههای مختلف، کم کم نام آهنگساز اثر و نوازندگان هم به میان میآید. شاید این گروه پردهنشین را خیلی دیر و حتی شاید پس از مرگشان بشناسیم. پرده نشینانی که قبل از دیده شدن، شنیده شدهاند. محمدرضا لطفی از وادی پردهنشین موسیقی ایرانی است. همه ما بارها از تکنوازیهای تار و سه تار او در موسیقی سنتی ایران لذت بردهایم، با کمی درنگ در آلبومهای ماندگار موسیقی سنتی، نام او را دوشادوش استادان برحق موسیقی برجسته ایران زمین چون تاج اصفهانی، غلامحسین بنان، محمدرضا شجریان و شهرام ناظری میبینیم. لطفی در ۲۳ سالگی پس از اینکه تمامی آموزشهای ردیف، رِنگها و ضربیهای ایرانی را آموخت، موسیقی ایرانی را رها و به سراغ موسیقی کلاسیک غربی رفت و مدتها به فعالیت در زمینه موسیقی کلاسیک غربی و نوازندگی ویولن پرداخت. تا اینکه پس از مدتی یک روز چشماش به سهتاری افتاد که روی دیوار اتاق آویزان بود. از روی دلتنگی ساز را برداشته و به نواختن مشغول شد، به گفته خودش«همین که دو ناخن به آن زدم، اشک از چشمانم سرازیر شد. دریافتم، موسیقی غرب چنین حالتی را هیچ وقت به من نمیدهد.» پس از این اتفاق، لطفی تصمیم گرفت که تنها به موسیقی ایرانی بپردازد.
۱۷ دی ماه، سال ۱۳۲۵ زاد روز تولد ریشسفید موسیقی ایران، محمدرضا لطفی است، هنرمندی از خطه گرگان که معلم زاده بود، لطفی پس از اتمام تحصیلات عمومیاش در گرگان، به تهران آمد تا ساز سهتار را فرا بگیرد، سازی که تاپایان عمر مونس او شد و کل زندگی لطفی را فراگرفت. در هنرستان بود که به دعوت حسین دهلوی در ارکستر صبا در ردیف نوازنده سه تار درخشید، و جایزه نخست موسیقیدانان جوان را کسب کرد. در سال ۱۳۵۰ رادیو از طریق آزمون ورودی پذیرش نیرو میکرد، مسئول آن وقت رادیو هوشنگ ابتهاج بود، لطفی بدون شرکت در آزمون، تصنیفی را که برپایه یکی از اشعار مولانا ساخته بود، برای ابتهاج برد که ماحصل آن «گلهایتازه شماره ۱۲۶» شد که از رادیو پخش شد. درهمان زمان ابتهاج از رادیو بودجهای جداگانه برای ترویج و اشاعه موسیقی ایران، دریافت کرد و گروه شیدا را تشکیل داد، این گروه زیر نظر لطفی با نوازندگان برجسته آن دوران به بازآفرینی ساختههای گذشتگان پرداختند. تکنوازیهای لطفی علاوه بر مخاطبان خاص موسیقی سنتی، توجه طیف وسیعی از مخاطبان عام را نیز به خود جلب کرد. دلیل این جذابیت اجرای قاعدهمند بود که با حذف بزکهای ظاهری معمول آن روزها، عمق و جوهر ذاتی موسیقی ایران را متجلی میکرد. پیش از اینکه لطفی ساز دف را وارد موسیقی ایرانی کند، عملاً بیکار بودهاست. در آن دوره، این ساز تنها در کردستان و خانقاهها نواخته میشد و برای اکثر ایرانیان ناشناخته بود؛ چرا که کردها معتقد بودند این ساز را نباید برای نامحرم نواخت. لطفی در کردستان با این ساز آشنا شد و خودش شخصاً نوازندگی با دف را آموخت، و موفق شد سلحشوری موجود در جنس صدا و ریتم دف را در فرمهای مختلف موسیقی سنتی وارد کند. در سال ۱۳۵۶ لطفی به نشان اعتراض به وقایع ۱۷ شهریور اعلام کرد که به عنوان یک موسیقیدان نمیتواند در رادیویی که پایگاه نیروهای مسلح شده کار کند و به همین خاطر از رادیو استعفا داد. ابتهاج که معتقد بود اگر لطفی به تنهایی استعفا دهد میتواند برایش خطرناک باشد و امکان دارد وی را بازداشت کنند از تمامی اعضای گروه شیدا خواست که همه با هم استعفا دهند. نامه استعفای گروه شیدا با دست خط محمدرضا شجریان نوشته شد و یک روز پس از آن برای مدیر عامل رادیو و تلویزیون وقت فرستاده شد. از آن پس گروه شیدا به همراه گروه عارف، به صورت مستقل به فعالیت خود در زیرزمین منزل لطفی ادامه داد و به اجرا و ضبط سرودهای انقلابی ضدپهلوی پرداختند. مدتی بعد با اضافهشدن نوازندگان دیگر به این گروه، هوشنگ ابتهاج ساختمان سه طبقه بزرگی را با نام «کانونچاووش» به این گروهها اختصاص و مدیریت آن را بر عهده گرفت. لطفی نیز رئیس هیئت امنا کانونچاووش و مدیریت آن نیز به حسین علیزاده محول شد. آثار کانونچاووش از جایگاه اجتماعی و سیاسی مهمی بهرهمند بودند و همچنین از دیدگاه موسیقایی، تحول و پیشرفت مهمی در زمینه موسیقی سنتی ایران به وجود آوردند که تأثیر مهمی در سبک و شیوه اجرایی (چه نوازندگی چه خوانندگی) موسیقی سنتی ایرانی گذاشتند. سالهای پربار زیادی بر این هنرمند پیشکسوت و دوستان همراهش گذشت تا اینکه، طی سیاستگذاریهای فرهنگی در سال ۱۳۶۳ نوازندگی و کار و بار موسیقی در ایران بسیار محدود شد. مسئلهای که از تابوتحمل محمدرضا لطفی خارج بود و او را مجبور به ترک وطن کرد. او پس از خروجاش از ایران، با حسین علیزاده در ارتباطی نزدیک بود و با او به دونوازی میپرداخت. حسین علیزاده این دونوازیها را به دلیل حس مشترکی که آن دو با بیانی متفاوت در اجراهایشان داشتند، اجراهایی منقلبکننده میداند. لطفی در سال ۱۳۶۵ در آمریکا اقامت گزید. او در طول این سالها، علاوه بر کنسرتهای متعدد در سراسر آمریکا، مؤسسه فرهنگی و هنری «آوای شیدا» را در واشینگتن بنیان نهاد و شعبههای دیگر آن را در شهرهای مختلف جهان از جمله پاریس، زوریخ و ژنو بازگشایی کرد. سرانجام پس از فروکش شدن محدودیتها در سال ۱۳۸۵ به ایران بازگشت و مؤسسه فرهنگی و هنری آوای شیدا و بانوان شیدا را، راه اندازی کرد. در اوایل دهه ۷۰ کتابی تحت عنوان کتاب «سال شیدا» به کوشش محمدرضا لطفی چاپ شد. که موضوع آن مقالات گردآوری شده به قلم موسیقیدانهای ایرانی و همچنین مقالات ترجمه شده در باب موسیقی بود. محمدرضا لطفی؛ ردیفدان، موسیقیدان، آهنگساز، نوازنده برجسته تار و سهتار و کمانچه همچنین پژوهشگر و مدرس موسیقی سنتی ایرانی و از چهرههای تأثیرگذار موسیقی ایرانی بود که با خلق آثاری چون «ایران ای سرای امید»، «کاروان شهید»، «برادر بیقراره» و «عشق داند» به میان توده مردم راه یافت. لطفی بنیانگذار کانون فرهنگی و هنری چاووش، گروه شیدا و مکتبخانه میرزا عبدالله بود و هنرمندان بسیاری از جمله مجید درخشانی، صدیق تعریف، حمید متبسم و حسین بهروزینیا را تربیت کرد.
صبح روز ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۹۳ محوطه تالار وحدت و خیابان استاد شهریار مملو ازجمعیت بود، جمعیتی که با پخش قطعه موسیقی ایران، ای سرای امید اثری ماندگار از لطفی با صدای شجریان همخوانی میکردند، پیکر محمدرضا لطفی روی دوش دوستداران و شاگرداناش، از مقابل تالار وحدت، به سمت زادگاهش گرگان بدرقه شد. روحش جاودان و یادش گرامی.
فرهومند ناظریان –
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است