روزنامه صبا

روزنامه صبا

نگاهی به نخستین فیلم اکران شده در جشنواره 41؛

«استاد»؛ قهرمان چاله میدانی محمد کارت در فیلم های از جنس فرهادی


فیلم «استاد » نمایش  موقعیت‌های از زندگی عادی و روزمره در جامعه است، کشاندن این ماجراها به صحنه و فیلم  سینمایی نیازمند دراماتیزه تر شدن بیشتر دارد.

روزنامه صبا –  فیلم «استاد» به کارگردانی عماد حسینی و تهیه کنندگی بهروز افخمی در اولین روز فستیوال فجر در سالن سینمایی پردیس ملت به عنوان اولین اثر اکران شد این فیلم ، با بازی حسن معجونی ، هدیه حسین نژاد و سجاد بابایی با موضوعی اجتماعی از روابط انسانی است.

فیلم با یک پیش درآمد قبل از تیتراژ اصلی شروع می شود که  تحلیلی سربسته از کلیت فیلم را در یک سکانس کلی نشان دهد، این سکانس به صورت نخ نما در آغاز فیلم به خاطر جدا سازی اش از کل فیلم و تیزر گونه بودنش به راحتی داستان را در قابی خلاصه لو می داد. به این شکل که در ادامه این پیش بینی را در مخاطب نهادینه می کند که با شکسته شدن شیشه ماشین کاراکتر اصلی، قرار است به اعتبار و شخصیت او خدشه بیفتد.لرزش محسوس قاب صحنه ای دوربین، به معنای تزلزلی پیش آگهی دهنده از  خبر های ناگوار و ناگهانی است که در راه است. بازی ها از حد متوسطی برخوردار است. اما این فیلم دراستفاده از علائم محیطی و صحنه ای در افکت هواپیما ، کلاغ و …. برای در آوردن حس صحنه موفق عمل می کند و دیالکتیک کار در ضرب و ریتم های صحنه ای در انتقال حس به مخاطب تنها در نیمه نخست موفق عمل کرده است، طوری که براحتی زیر متن مخفی جنایت وارانه موضوع در بده بستان های ساده و بگو بخند های ساده پیام و مضمون منتقل می شود. لرزش نامحسوس و‌گاه محسوس دوربین در نماهای ثابت کاراکترها را در جایگاه سست تصمیم گیری  قرار می دهد، شخصیت هایی که به سنگ زیر پایشان برای ماندن در رودخانه ای مواج اطمینان ندارند. در یک سوم اول داستان نقطه عطف و‌گره اول داستان انداخته می شود و دو شخصیت اصلی، عواطف و روحیات شان در یک موقعیت خاص نشان داده می شود. داستان در نیمه دوم با ورود نفر سوم، آغاز می شود. وموضوع گره اول را به مرحله دوم یعنی نقطه عطف دوم پیوند می دهد، پیوندی که از قوامی منسجم برخوردار نیست و دست دخالت‌گر نویسنده برای پیش بردن درام حس می شود ، همان جایی که دیگرمخاطب به خاطر سست بودن گره اول به دوم از همراهی باز می ماند، و داستان از دایره معنایی و حس باور پذیری مخاطب خارج می شود. در ادامه نفر سوم داستان را پیش می برد! شخصیتی که بدون مقدمه در داستان شکل گرفته، وارد می شود که اتفاقا خیلی در جلب و نظر مخاطب موفق عمل نمی‌کند. این فیلم درمیانه ساده عمل می کند و ادامه داستان را با گره شلی پیش می برد، قهرمانی پوشالی که جنجال هایش در میانه داستان باور پذیر نیست.  گویا گره اصلی داستان از یک سوتفاهم و یک موقعیت ساده که حل و فصل شده است به زور نویسنده  قرار است به جنجال تبدیل شود هر چند در پایان بندی فیلمنامه نویس موقعیتی گمشده از سکانسی مخفی شده را با تردستی به عنوان دلیلی محکم رو می کند که تاثیر گذار است اما معنا ساز نیست. و بی همراهی مخاطب را در مهم ترین لحظات تبرعه نمی کند. پس مخاطب هیاهویی بسیار برای هیچ را احساس می کند. و اوج داستان برایش مهیج و نفس گیر نمی شود، ما نمی دانیم که شخصیت ها به دنبال کدام مسئله و ضرورتی در این بزنگاه گرد هم آمدند و خروجی قهرمانانه شخصیت در چه صورتی است !

فیلم «استاد » نمایش  موقعیت‌های از زندگی عادی و روزمره در جامعه است، کشاندن این ماجراها به صحنه و فیلم  سینمایی نیازمند دراماتیزه تر شدن بیشتر دارد، نیاز دراماتیکی که کاراکتر ها را در مرز انتخابی قرار دهد که زندگی و حیات شان در گرو آن باشد. بقیه اتفاقات هم آنقدر با گره های شلی بسته و بافته شده بود، که مخاطب متوجه می شود تمام این زد و خورد و کتک کاری ها فقط به قاعده سینمایی  شدن فیلم است. و کارگردان می خواهد، این اپیدمی صحنه زد و خورد و استفاده از کلمات رکیک را برای جذابیت صحنه ای در فیلم خود بگنجاند.قهرمان فیلم، مخاطب را با این دوگانگی روبرو می کند، که در فیلم های از جنس فرهادی، کاراکتر های ناموس پرست چاله میدانی  محمد کارت را می بیند. در حالی که این شخصیپ از قشر تحصیلکرده، دانشگاهی و امروزی نشان داده شده است.اما در صحنه به هر اشاره کوچک یا بزرگی آشوب به پا می کند، و با این حساب ضد داستان و ضد فیلمنامه عمل می کند، در این شرایط مخاطب شخصیت منفی را بیشتر دوست دارد و با او همراه می شود! نه با کاراکتری که در سطح است. اما فیلم استاد در قسمت پایان بندی، یک غافلگیری برای مخاطب دارد که درمیان فیلمنامه نویسان مدرن استفاده از شیوه به کرات دیده شده است این شیوه گونه ای تردستی و شعبده توخالی از مولف را به نمایش می گذارد که در معنا بی تاثیر اما در جذاب کردن انتهای قصه و درام می تواند موثر باشد. در نهایت این فیلم ساده که در یک لوکیشن ساخته شده است نه در برداشت از نمایشنامه اولئانا موفق است و نه در انتقال موضوع و پیام داستانی خود، اما می تواند به تناسب موضوع مخاطب را همراه کند اما همدل نه! چرا که قهرمان پوشالی و غیرقابل باوری را می سازد که برای مخاطب تا لحظات پایانی ملموس نمی شود.

سمیه نجفی خاتونی

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است