روزنامه صبا

روزنامه صبا

نقدی بر فیلم سینمایی «جنگل پرتقال»

تله فیلمی مفرح برای یک روز تعطیل


فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» در حد یک تله‌فیلم مفرح برای یک جمعه بعدازظهر مناسب است، قاب فجر برای این فیلم لباس بزرگی است.

روزنامه صبا – فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» به نویسندگی و کارگردانی آرمان خوانساریان و تهیه کنندگی رسول صدرعاملی با هنرنمایی سارا بهرامی، میرسعید مولویان و رضا بهبودی در روز دوم جشنواره از سالن پردیس سینمایی ملت برای اصحاب رسانه اکران شد. فیلم با سخت‌گیری‌های بی دلیل یک معلم(سهراب بهاریان) در کلاس درس شروع می شود و در ادامه مشکلات معلم در مواجه با شغل‌اش او را راهی تنکابن می‌کند، این داستان بر مبنای الگوی سفر قهرمان، معلم شکست خورده‌ای را به نمایش در می آورد که به دنبال دستور مدیر مدرسه،  راهی یک سفر ناخواسته به شهری می شود که دوران دانشجویی اش را در آن گذرانده است.

الگوی ساختاری قصه برگرفته از فیلم «توت فرنگی های وحشی»اثر اینگمار‌برگمان است. در این اثر هم پرفسور شوستروم برای دریافت دکتری خود راهی سفری می‌شود که در انتها این سفر به سیری درونی می رسد برای شناخت و مرور آنچه که در گذشته انجام داده است. سفر سهراب نیز به واسطه اتفاقاتی زنجیره وار به گذشته‌ای سیاه پرتاب می‌شود، سیاهی‌ای که تا به امروز او‌ در یک زندگی غبار گرفته محو کرده اما این فیلم به خاطر نداشتن بست‌های محکم و‌منسجم و بازی یکدست کاراکتر اصلی در سطح می ماند و مخاطب را با شخصیت  همدل و همراه نمی‌کند.  در ۱۰ دقیقه ابتدایی تاحدودی شخصیت پردازی کاراکتراصلی، مشکلات و… آن برای مخاطب آشکار می شود. اما در حالی که ۲۰ دقیقه از فیلم گذشته است، هنوز داستان نقطه عطف جذابی را قلاب نکرده که سکانس‌های کلیپ گونه از گردش شهر با موسیقی را شاهد هستیم. استفاده ناشی گرانه کارگردان از این کارکرد به صورت موتیف وار در جایی که هنوز نبض داستان به راه نیفتاده است اتفاق عجیبی است!

روابط و ارتباطات شخصیت با دیگر کاراکترها در نیمه‌اول فیلم برحسب تصادف و بی نتیجه است و تنها ثمره آن دادن اطلاعاتی از گذشته شخصیت و خلق و خوی اوست. همچنین از صحنه پردازی، دکوپاژ و یا نگاه خلاقانه مولف گرا در اجرای کارگردانی خبری نیست و اثر در حد یک تله‌فیلم مفرح برای یک جمعه بعدازظهر مناسب است، قاب فجر برای این فیلم لباس بزرگی است که به تنش زار می زند، تا اینکه در دقیقه ۳۰، با ورود سارا بهرامی در نقش همکلاسی قدیمی سهراب بهاریان، روایت جان تازه ای می‌‌گیرد و مضمونی عاشقانه را برای جان دادن به روایتی خسته کننده نوید می دهد.

مریم شخصیت مرموزی است که گذشته اش را از یاد برده و مخاطب را به رمز گشایی از  این کاراکتر وا‌می دارد، کسی که نیاز دارد خاطرات گذشته‌اش را از زبان دیگران بشنود.

در ادامه مولفه‌های از نویسندگی و دیالوگ پردازی  برای رئالیته‌تر شدن اتفاق می‌افتدکه خوب، اما کافی نیست.

سمیه نجفی خاتونی

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است