روزنامه صبا

روزنامه صبا

نقدی بر فیلم سینمایی «کاپیتان»

لبریز از خیال و خلاقیت کودکانه


محمد حمزه‌ای در یک فیلم اجتماعی بر آن است که یک موقعیت پر از درد و درمان را به شرایطی شیرین و لبریز از خیال و خلاقیت کودکانه تبدیل کند.

روزنامه صبا – فیلم کاپیتان از حال و هوای کودکان سرطانی در یک بیمارستان می‌گوید که چگونه برای سپری شدن دوره‌ درمان دارند کودکی می‌کنند و بی‌خیال همه‌چیز دست به دامان رویاهایشان می‌شوند.

محمد حمزه‌ای در یک فیلم اجتماعی بر آن است که یک موقعیت پر از درد و درمان را به شرایطی شیرین و لبریز از خیال و خلاقیت کودکانه تبدیل کند و در این مسیر گزینش‌ها و اشاره‌های درستی را پیش‌روی دوربینش قرار می‌دهد؛ بلکه مخاطب نیز بداند در شرایط سختی همچون سرطان باید امیدوارانه‌تر و چه بسا گاهی بی‌خیالانه‌تر تن به درمان‌های سخت سپرد تا اینکه درمان میسرتر شود. فیلمنامه امیرمحمد عبدی به یک واقعیت قابل درک و لمس دارد نزدیک می‌شود اما از آنجا که کودکان سرطانی محور اصلی این داستان و موقعیت هستند، همه چیز به دنبال اثبات رویاهای شیرینی است که همه کودکان دچارش هستند و فرقی نمی‌کند که برخی از آنان در شرایط سخت قرار گرفته باشند. عیسی نمونه‌ی بارز یک کودک سرطانی است که با هیاهو و دلگرمی بازیگر بچه‌های سرطانی اتفاقات نابی را دامن می‌زند. از آنجا که عیسی می‌خواهد کاپیتان تیم ملی شود پیامک‌های زیادی را از طریق پرستار نظری (با بازی پانته‌آ پناهی‌ها) برای کریم باقری می‌فرستد و نتیجه آنکه پاسخی از این بازیکن تیم ملی و پرسپولیس برای دعوت به تمرین‌ها داده می‌شود اما هیاهو و رویاهای عیسی فقط مربوط به خودش نمی‌شود بلکه با آمدن دختری به نام پروانه سعی می‌کند دست به کارهایی بزند که رویای این دختر عملی شود. دختری که پدرش کاپیتان کشتی است و با سوختن کشتی زیر آب‌ها جا مانده است و حالا دختر دوست دارد به دریا برود اما مادرش انگار از دریا بیزار است. تلاش‌های عیسی بستر دل‌دادگی‌های انسانی را جایگزین رویاهای شخصی می‌کند و «دیگری» جایگزین «من» می‌شود و این همان قصه ظریف انسان شدن و انسان ماندن است و چه زیبا این حکایت در کاپیتان با شاعرانگی تمام سروده می‌شود چنانچه در پایان قصه عیسی به جای رفتن به تمرین پرسپولیس از پدرش می‌خواهد پروانه و امان آبادانی را به دریا ببرد و پس از آن پرنده زخمی خوب شده و پرواز می‌کند و بچه های سرطانی نیز پرنده‌های کاغذی خود را با شور و شوق به پرواز در می‌آورند.

حمزه‌ای، بر آن است که میزانسن‌هایش بر پایه همین دردها و رویاهای کودکانه آرامش‌بخش مخاطبان باشد و با رنگ‌های آبی و سفید و در عین حال رنگ‌بندی‌های گرم که در لباس و گریم دلقک بیشتر محقق می‌شود چنین منظوری در فضاسازی دیده می‌شود. همچنین شلوغی و هیاهوی بازی و طنازی کودکان بر این فضا ارزش افزوده‌ای است که بیانگر همین حال و هواست. شاید برخی از بازی‌ها نیازمند دقیق شدن باشد چنانچه پروانه و امان از دردهایشان انگار فاصله گرفته‌اند و فقط دارند کودکی می‌کنند اما بازیگر نقش عیسی و آن قیافه نحیف لبریز از درد است اما نوع مواجهه‌اش رویاهای شیرین را به چالش می‌کشد و این همان اقتضای جنس بازی اوست که اگر دیگر بازیگران نیز چنین می‌بودند حتما باور فیلم بیشتر از اینها می‌شد.

پانته‌آ پناهی‌ها اینبار در سینما فرصت بیشتری همانند تئاتر یافته تا خود را به عنوان بازیگر بروز دهد و در این فرصت در مقام یک پرستار و مادر نه تنها کم نمی‌گذارد بلکه از سر حوصله و دقت بر آن است که مهر بسیارش را نصیب کودکان سرطانی کند؛ زیرا که او نیز یک کودک سرطانی داشته و پس از سه سال دوره درمان از دست داده‌اش و این جای خالی باید به گونه‌ای پر شود و این حسرت باید جبران شود و اینها نکات بارزی است که بازی پناهی‌ها را برجسته می‌سازد. پژمان بازغی نیز در نقش پدر کم نمی‌گذارد و بیشترین فرصت را در قالب یک دلقک به درستی نمایان می‌سازد بی آنکه بداند عیسی از وجود نامحسوس او در بیمارستان باخبر است و این بازی پدرانه و پسرانه بسیاز شیرین می‌نماید. فیلم کاپیتان مخاطبان را سرزنده نگه می‌دارد و آموزه‌های بسیاری برای همه‌ی بیماران دارد که هر یک به گونه‌ای با آن دست به گریبان هستند.

رضا آشفته

انتهای پیام/

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است