روزنامه صبا

روزنامه صبا

پرونده روزنامه درباره استقبال از آثار کمدی بدون کیفیت

سینما، صرفاً برای خنده!‌


روزنامه صبا در این پرونده سعی کرده است تا به این پرسش که چرا فیلم‌های کمدی بدون کیفیت مناسب مورد استقبال مردم قرار می‌گیرند؟ پاسخ بدهد.

گرایش به فیلم‌های کمدی را می‌توان در رفتارشناسی ایرانیان ردیابی کرد. طنز، مزاح، هجو و هزل در هنر نمایشی سنتی ایران و ادبیات فارسی سابقه طولانی دارند. حضور مقلدان و بذله‌گویان در تاریخ هنر ایران، موجبات خنده و سرگرمی مردم را فراهم می‌آورده است. دلقک‌ها، مقلدان و سیاه‌بازان نیز در اوج هنرنمائی، بذله‌گوئی و ایجاد خنده با طعنه و کنایه، نکاتی را یادآور می‌شدند که دیگران جسارت بیان آن را نداشتند. ادبیات رفتاری و محاوره‌ای ایرانی، سرشار از طنازی و شوخی است. کافی است سری به کامنت‌های مطالب پربازدید بزنیم؛ ما ایرانی‌ها از دیرباز تبحر داشته‌ایم که از بدبختی خودمان هم ماجرای طنز بسازیم؛ با بدترین فجایع جهانی و داخلی جوک‌هایی می‌سازیم که در کسری از دقیقه به بیرون درز پیدا می‌کند. از یک سو، این رفتار ناشی از یک فرهنگ اختصاصی ایرانی به نام تعارف است که از شوخی و طنازی برای دور زدن این فرهنگ استفاده می‌شود؛ از سوی دیگر، این طنازی به محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی‌ای باز می‌گردد که اجازه نمی‌دهد افراد به‌راحتی حرف‌های قلبی خود را بازگو کنند و با تزئین و کادو پیچ کردن نظرات خود در قالب طنز، آن‌ها را بیان می‌کنند. روزنامه صبا در این پرونده سعی کرده است تا به این پرسش که چرا فیلم‌های کمدی بدون کیفیت مناسب ساختاری و معنایی مورد استقبال مردم قرار می‌گیرند؟ پاسخ بدهد.

برای پاسخ به این سئوال باید گرایش مخاطبان سینما به ژانر کمدی را به‌عنوان یک رفتار و کنش اجتماعی تعریف کنیم. بدون شک عوامل فرامتنی سینما ازجمله فرهنگ، نظام اجتماعی، طبقه، نژاد، جنسیت و بسیاری از عوامل اجتماعی دیگر در شکل‌گیری رفتار مخاطبان و انتخاب‌های آن‌ها در تماشای فیلم مؤثر است. اینکه چرا در یکی دو دهه اخیر باوجود بحران مخاطب در سینمای ایران، فیلم‌های کمدی از گیشه نسبتاً پررونقی برخوردار بوده، صرفاً به ساختار سینمایی و کیفی این فیلم‌ها برنمی‌گردد و نقش عوامل فرهنگی-اجتماعی را نیز باید در تحلیل این گرایش لحاظ کرد.

سینما این هنرـ صنعت ـ رسانه، بیش از دیگر گونه‌های هنری با توده مردم ارتباط برقرار کرده و لایه‌های گسترده‌تری از مخاطبان را جذب خود می‌کند. همین پررنگ بودن وجوه عامه و توده‌گرایی سینما، گاهی فیلم و متن هنری را تحت تأثیر زمینه و حاشیه متن قرار می‌دهد. درواقع تاریخ سینما، فقط تاریخ فیلم‌ها و فیلم‌سازان محسوب نمی‌شود، بلکه تاریخ معناهایی است که بینندگان طی زمان‌های مختلف به فیلم نسبت داده‌اند. نحوه مواجهه مخاطبان با یک فیلم و حاشیه‌های قدرتمند فرامتنی و پس‌زمینه‌های اجتماعی‌-سیاسی و هرچه در جامعه‌شناسی سینما به‌عنوان عوامل مؤثر اجتماعی در طرح و پذیرش و پردازش یک فیلم شناخته می‌شود به درک ما از فیلم و هر ابژه هنری آن کمک می‌کند؛ اما سؤال اینجاست که چرا درحالی‌که مثلاً در سینمای عامه‌پسند آمریکا، فیلم‌های علمی- تخیلی موردتوجه است. این میان و از بین ژانرهای مختلف فیلم‌های کمدی بیشتر مورد اقبال مردم قرار می‌گیرد ؟

عوامل فرامتنی مثل شرایط اقتصادی و اجتماعی، برخی از کارکردهای سینما را نسبت به کارکردهای دیگر آن برجسته می‌کند. بر این اساس در شرایط نابسامان اقتصادی، سویه سرگرمی و تفرح‌گونه سینما برجسته‌تر می‌شود و مخاطب، سینما را مفری برای رهایی از مناسبات زندگی می‌داند نه محفلی برای فهم و کشف رمز و رازهای آن. در واقع سینما هم برای به یادآوردن است هم فراموش کردن و اینکه کدام‌یک از این دو ویژگی تحقق و جلوه عمومی بیابد به شرایط اجتماعی جامعه برمی‌گردد. در جامعه‌ای که زندگی تجربه دشواری است، سینما به ابزاری برای فراموش کردن این دشواری‌ها بدل می‌شود و بالطبع فیلم‌های کمدی بهترین ژانر ممکن برای این هدف هستند. بنابراین باید این‌طور استنتاج کرد که سینمای کمدی و حتی تئاترهای کمدی مورد استقبال قرار می‌گیرند زیرا مردم را برای ساعاتی از سختی‌های روزگار و دغدغه‌های اجتماعی و اقتصادی دور می‌کنند. اما این گفته‌ها مجوز آن نیست که این وجه سرگرمی‌سازی هنر باید جلوی اندیشه را بگیرد، بلکه هنر به‌طورکلی زاییده درد و تفکر است. کمدی کارکرد تسکین دردها را دارد و برای فراموشی و فرار از خستگی و پیچیدگی‌هایی که در روز آدم‌ها با آن مواجهند اتفاق می‌افتد، اما با دید انتقادی و معنایی درخور. برای مثال برخی فیلم‌های چارلی چاپلین در دوران سخت جنگ جهانی بروز و ظهور یافت و مورد استقبال قرار گرفت چون مردم به‌واسطه تلخی‌ها و رنج‌های ناشی از تجربه رنج در پی سینمایی بودند که بتواند از رنج آن‌ها بکاهد و امکان فراموشی موقت را برای آن‌ها فراهم کند اما استقبال مردم دلیل آن نشد که چاپلین معنا و دید انتقادی اثر را رها کند. سینما، هم به‌مثابه هنر، و هم به‌عنوان یک رسانه تابعی در متغیرهای اجتماعی است و سرشت او با سرنوشت بیرونی جامعه نسبت و پیوندی عمیق و معنادار دارد.

سینمای کمدی که در آغاز برای خنده و نوعی تأثیرگذاری عاطفی و تفکر لحظه‌ای شکل گرفت، به مرور نوعی بی‌قیدی و ابتذال در گفتار و رفتار را پدید آورد و چنین پدیده‌ای این روزها در کشور ما به اوج بی‌سامانی خود رسیده است، به‌طوری که در سال‌های اخیر عده‌ای پای خود را از دایره عرف اخلاق چند هزار ساله ایرانی-اسلامی فراتر گذاشته و در این بازار مکاره پای معامله آمده و همه آبروی فرهنگی کشور را حراج گذاشته و برای جیب خود از جیب مردم کیسه دوخته و در پی فتح گیشه برآمدند.

آن‌ها برای رسیدن به سود بیشتر از یک سو هنر مستقل را ضعیف می‌کنند و از سوی دیگر فرهنگ بومی را به قهقرا می‌برند. این سینما، از توده‌های مخاطب خود انفعال، تسلیم، آمادگی برای پذیرش هر چیز و نوعی احساس رضایت از دستاوردهای بالفعل و بالقوه فردی را خواستار است و همسانی و همگونی با هنجارها و ارزش‌های غالب در آن به‌زور جا انداخته می‌شود و از همه مهم‌تر به سرکوب عقلانیت، حساسیت و خودانگیختگی از طریق فعالیت کاذب می‌پردازد.

مشکل عمده و جدی ما در فیلم‌های حوزه‌ طنز، سطحی بودن بیش از اندازه آن است. فیلم‌ها محصول تفکر نیستند. مشکلی که امروز در سینما داریم عبور فیلم‌ها و سناریوها از اندیشه و رسیدن آن به سطح ابتذال است. با آنکه ممکن است فضای شاد فیلم‌های کمدی کمک کند تا بیننده مثلاً برای لحظاتی از دغدغه‌ها و مشکلات خود فارغ شود، اما این نگاهی ساده انگارانه است، چرا که این فیلم‌ها در کلیت زاییده «صنعت فرهنگ» هستند و اولین قربانی‌ای که می‌گیرند تفکر و اندیشه مخاطب است. سینمایی که بر پایه کلیشه‌های جنسی استوار است و موضوعی را پیدا کرده تا با پر و بال دادن بیش از حد به آن مخاطب را با خود همراه سازد.

بررسی تاریخ سینمای ایران در دهه شصت نشان می‌دهد استقبال مخاطبان از کمدی‌های فرهیخته‌تر و بامعناتر، به مراتب از آثار مبتذل و سخیف خیلی بیشتر بوده؛ اما از دهه هشتاد به بعد، هر چه به سال‌های اخیر نزدیک‌تر شدیم، کیفیت کمدی‌های سینمای ایران افت کرد.

فیلم‌های کمدی ما بیشتر طنز گفتاری هستند تا طنز موقعیت؛ ما فیلم‌های کمدی‌مان بیشتر گفتار محور هستند و انگار تعدادی جوک را کنار هم چیده‌ایم و با یادآوری همان‌ها، خنده‌مان می‌گیرد.

فیلم‌سازان به‌دلیل اینکه این توانایی را ندارند تا طنز موقعیت ایجاد کنند، سعی می‌کنند گفتارها را غلیظ‌تر کنند و این غلظت در شوخی‌ها، فیلم را به سمت هزل می‌برد و آن را از ژانر خانوادگی خارج کرده و در نهایت سطح سلیقه مخاطب را تنزل می‌بخشد. وقتی مخاطبان به دیدن این سطح عادت می‌کنند تقاضای‌شان هم به‌همین گونه تنظیم می‌شود و در نهایت تولیدکنندگان نیز فقط همین تقاضاها را پاسخ می‌دهند.

البته وجود این مسائل به سازوکارهای سیاست‌گذاری سینمایی هم مرتبط است. حمایت از فیلم‌های پرفروش یا اقبال سینماداران به این نوع فیلم‌ها که به کسب‌وکار آن‌ها رونق می‌بخشد ازجمله دلایلی است که به رشد فیلم‌های کمدی فارغ از سطح معنا و دغدغه‌مندی آن دامن می‌زند. سینماداران بیش از این‌که دغدغه فرهنگی داشته باشند دغدغه‌های اقتصادی دارند و از فیلم‌هایی که به هر دلیل باعث رونق گیشه و شلوغی سالن‌های سینما می‌شود استقبال می‌کنند. بر همین مبنا فیلم‌هایی ازاین‌دست از شرایط بهتر و بیشتری در اکران برخوردار شده و انگیزه مالی فیلم‌سازان و بازیگر آن‌هم به این مسئله دامن زده و حجم تولیدات آثاری ازاین‌دست بیشتر می‌شود.

از طرف دیگر سینماگرانی که معیشت‌شان دچار موانع و بحران‌هایی جدی است، ترجیح می‌دهند به هر قیمتی فیلم‌های پرفروش بسازند.

این نکته را هم نباید فراموش کرد که گاهی ممیزی سلیقه‌ای به‌کار لطمه می‌زند. اگر دایره سانسور بدون دلیل قابل استناد، تنگ باشد، میدان سطحی شدن وسیع  می‌شود. شکل یا شیوه ممیزی در دوره‌هایی کمی دستخوش تغییرات شده است و باعث شده برخی فیلم‌ها مجور بگیرند که ممکن است اکنون دیگر نتوانند بگیرند یا برخی فیلم‌ها مجوز نگرفته‌اند و ممکن است حالا به‌راحتی مجوز بگیرند.

مثلاً در شرایط کنونی احتمالاً فیلم‌هایی مثل «مارمولک» یا «اجاره نشین‌ها» دیگر محال است که ساخته شوند. یکی از دلایل آن تغییرات مدیریتی سریع در حوزه سینما است. مدیران تازه‌وارد یا کمتر آشنا به سینما، حساسیت‌های بیشتری نسبت به مضامین فیلم‌های کمدی پیدا می‌کنند و خط قرمزها را پررنگ‌تر می‌کنند؛ همین باعث می‌شود که برخی فیلم‌سازان چون نمی‌توانند با مضامین مختلف شوخی کنند فقط به دنبال موضوعات مبتذل بیهوده و بساز بفروشی در سینما بروند. این امر باعث می‌شود که متأسفانه برخی از این آثار تنها با لودگی و اتکا به لحظات نامتعارف و دیالوگ‌های فیلم‌های پیش از انقلاب اسلامی سعی می‌کند مخاطب را به سینما کشانده و بخنداند.

وودی آلن می‌گوید: فیلم کمدی به معنای دلقک‌بازی نیست و بازیگران این‌گونه فیلم‌ها، مجاز به استفاده از لودگی برای خنداندن تماشاگر نیستند. در‌حالی‌که امروزه مخاطبان تلویزیون و سینما از دیدن جُنگ‌ها و برنامه‌های شاد بی‌بهره‌اند، سازندگان فیلم‌های کمدی با استفاده از اصول خنداندن تماشاگر در جنگ‌های شادی و حتی سیرک، سعی در خنداندن تماشاگری که از پرده سینما فیلم را تماشا می‌کند، دارند.

کمدی، نگاه انتقادی تیز و برنده نویسنده و کارگردان به جامعه است. کمدی زبان یک ملت با روایت کمیک است. در کدام یک از این آثار پرفروش می‌توان چنین حس و حالی را تجربه کرد؟ معمولاً در این آثار به محض اینکه مخاطب از سالن خارج می‌شود فیلم را به‌طورکلی فراموش می‌کند؛ حتی اگر در همان لحظه‌ی خروج از او سؤال شود نمی‌داند داستان اصلی فیلم چه بود. ابتذال حتی انقضای چند ساعته هم ندارد. درحال حاضر بیشتر از اینکه ژانر کمدی وجود داشته باشد شبه کمدی‌هایی در ژانر بساز و بفروشی ساخته می‌شود.

در کل، سینمای ایران شلخته و بی چارچوب است به این معنا که بر خلاف سینمای دیگر کشورها، خالی از معنای ژانر است. در تعاریف کلی جهانی، ژانرهای مختلفی بازتعریف شده‌اند و در این تعاریف ویژگی‌هایی برای هر ژانر آمده که فیلم‌های ایرانی را به‌سختی می‌توان در این چارچوب‌ها گنجاند و هر فیلمی را به ژانری نسبت داد. سینمای ایران عاری از فیلم‌های تخیلی و فانتزی و اکشن و حتی انیمیشن درست و حسابی(به جز چند مورد) است؛ به یقین اگر سینمای اکشن و فانتزی درخور توجهی داشتیم، فروش فیلم‌ها محدود به آثار کمدی‌ نمی‌شد، اما خب درحال حاضر تنها ژانری که نیاز به جلوه‌ ویژه‌ خاصی ندارد، همین شکل کمدی‌ای است که خوب هم می‌فروشد؛ پس چرا به سری که درد نمی‌کند دستمال ببندیم؟

اگر اراده تهیه‌کننده‌ها و کارگردانان این‌قدر معطوف به فروش بیشتر نباشد و آثار شلخته و بی‌چارچوب بازتولید نکنند و کمی به ماهیت هنر بیاندیشند و رسالتی فرهنگی برای خود در نظر بگیرند، کم‌کم دریچه‌های تازه‌ باز خواهند شد. این به معنای رفتن به سمت سینمای صرفاً هنری و آونگارد نیست بلکه پیشنهادی است برای حفظ حداقل‌ها در زمانه‌ای که هنر در آن روز به روز رو به فراموشی است.

اگر همین روند که کمدی‌های سطحی و سخیف، سینمای ایران را به خودشان وابسته کرده‌اند ادامه یابد، باید منتظر سقوط صنعت فیلم‌سازی در ایران بود و آمارسازی و حفظ ظاهر نمی‌تواند راه نجات باشد. کسانی که این نوع فیلم‌ها را می‌سازند، جز سود مادی به چیز دیگری فکر نمی‌کنند و برایشان اهمیتی ندارد که ادامه این روند ممکن است کلیت صنعت سینمای ایران را نابود کند. این دست فیلم‌سازان ترجیح می‌دهند که سطح فیلم‌سازی کل کشور را پایین نگه دارند تا سقف استانداردها در دسترس‌شان باشد. برای برهم‌زدن قاعده این وضع، تنها راه ممکن این است که نهادهای بالادستی و سازمان‌هایی که «اولویت فرهنگی» در دستور کارشان قرار دارد، وارد میدان شوند. سال‌هاست که چنین نهادهایی فعالیت‌های‌شان را در ساخت آثاری خاص و با موضوعات ارزشی منحصر کرده و در پی تولید سرگرمی‌های سینمایی نرفته‌اند. این موضوع اولاً باعث شده که فیلم‌های ارزشی انگ سفارشی‌بودن بخورند و ثانیاً سرگرمی‌سازی در سینمای ایران یکسره به‌دست افرادی بی‌افتد که بخش قابل‌توجهی از آن‌ها از استانداردهای لازم برای کار فرهنگی برخوردار نیستند.

مؤسسات و سازمان‌هایی مثل اوج، حوزه هنری و بنیاد سینمایی فارابی در چند سال اخیر تقریباً میدان کمدی را تماماً به دیگران واگذار کرده‌اند و درنتیجه سینمای ایران به «من سالوادور نیستم»، «وای آمپول» و «دُم‌سرخ‌ها» رسیده است. ورود این نوع نهادها به عرصه سرگرمی‌سازی سینمایی، حتی می‌توانست تنوع ژانر را هم برای سینمای ایران ایجاد کند و مخاطبان بیشتری را پای گیشه‌ها بکشاند. ژانرهایی مثل اکشن، معمایی، وحشت و حتی ملودرام که به‌طور مشخص بخش‌های پول‌ساز و تجاری سینما در همه جای دنیا هستند، امروز در سینمای ایران کاملاً مهجور مانده‌اند و فرمول چند صحنه رقص به اضافه شلوارک پوشیدن تعدادی هنرپیشه مرد و مقداری متلک‌های بودار و بی‌ادبانه، نهایت استعدادی است که سینمای ایران برای تولید فیلم‌های بفروش به خرج می‌دهد و این را استقلال از بخش دولتی و ایستادن سینما روی پای خودش نام می‌نهد؛ درحالی که همین هم نیست و بررسی‌ها نشان می‌دهند همچنان، دخل‌و‌خرج سینمای ایران با هم جور در نمی‌آید.

مصطفی کزازی

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است