پرونده صبا درباره سریال «مترجم»
هیاهویی بسیار برای هیچ!
با پایان یافتن «مترجم» محصول تازه نماوا، نقد و بررسی دو منتقد فیلم را در این باره میخوانید.
سریال مترجم آخرین ساخته بهرام توکلی به تهیهکنندگی سعید ملکان است در ژانر درام_رازآلود است که از شبکه رسانه خانگی نماوا از دی ماه ۱۴۰۰ پخش خود را آغاز کرد و با پخش قسمت سیزدهم در هفته گذشته به پایان رسید. خلاصه سریال برای کسانی که بخواهند آنرا ببینند و لطمهای به روند سریال بینی آنها وارد نشود به این ترتیب است که : «غزاله دختر جوانی که مترجم زبان انگلیسی است، او برادرش مرتضی را طی یک تصادف مرموز از دست میدهد. غزاله پس از دریافت پیامکهایی مشکوک مبنی بر ساختگی بودن تصادف و به قتل رسیدن مرتضی به دنبال کشف حقیقت میرود. او این موضوع را با ناهید (همسر مرتضی) در میان میگذارد و متوجه میشود که ناهید و داوود؛ همسر خواهرش پریسا، از مدتها قبل متوجه این موضوع شده و به دنبال قاتل مرتضی هستند. در این مسیر غزاله با شخصی به نام مهندس که مشکوک به قتل مرتضی است، آشنا میشود و برای نزدیک شدن به او طی یک ماجرای ساختگی با مهندس دیدار میکند. غزاله گمان میکند که قاتل همان مهندس است اما انگار موضوع پیچیدهتر است» در این سریال هنرمندانی چون صابر ابر، مهتاب ثروتی، پانتهآ پناهیها، مهرانه مهینترابی، مجتبی پیرزاده، مارال بنیآدم، سولماز غنی، سینا شفیعی، محمدرضا مالکی و … نقش پردازی کرده بودند. در ادامه با پایان یافتن این سریال، نقد و بررسی دو منتقد فیلم را این باره میخوانید.
سمیه خاتون: محبوس در اتاق فرار
سریال مترجم کارخانه ای ورشکسته را در مکانی نامعلوم نشان میدهد که سالهاست هیچ محصول و تولیدی ندارد، اما ناگزیر برای اینکه سهامدارن و مردم، متوجه این امر نشوند مدام در حال جریانسازی هستند، تا بدین وسیله حواس دیگران را از اخبارهایی که به ضرر کارخانه است، پرت کنند. در این میان کارگرانی که قبلا با هیپنوتیزم شستشوی مغزی داده شدهاند، در حاشیه طبق دستور سرتیم کارگران که به دنبال حقوق نپرداخته آنان است، شورشهایی میکنند که عمدتا رهبری شده و بی نتیجه است. یکی از اتفاقات مهمی که موتور جریان داستانی سریال با آن به حرکت میافتد، فقدان و حذف فردی آگاه به نام مرتضی است که گویا به صورت تعمدی توسط تصمیم گیرندگان اصلی کارخانه حذف شده است. در ادامه طرفداران مرتضی به خون خواهی او با کسانی که میتوانستند در حذف مرتضی سهیم باشند با نقشهای پیچیده نزدیک می شوند تا با عاملان قتل مرتضی تسویه حساب کنند، کما اینکه در این راه اصالتهای انسانی و عقاید خود را می بینند که رنگ می بازد. تا اینکه در پایان همه متوجه می شوند در اتاق فرار طراح بازی محبوس بوده و در بازی از پیش طراحی شدهای قرار داشتند که هدف طراح آگاه کردن آنها از اموری بود که شاید در تمام این مدت چشم های خود را به روی آن بسته بودند. در این درام گیج کننده، که در ژانر رازآلود و معمایی ساخته شده، عدهای به دنبال علت کشته شدن منجیای هستند که با ادامه پیدا کردن داستان، هر چه بیشتر نقش خود را در این اتفاق پررنگ می بینند، و به دنبال مقصر اصلی و با خشم و انتقام به تمامی آنچه که به آن اعتقاد داشته و یا به واسطه آن از مرتضی در ذهن خود یک منجی ساخته بودند از بین میبرند. بهرام توکلی در این اثر به دنبال واکاوی مفاهیمی عمیق و آخرالزمانی از تعاملات انسانی است که آنها را در قصه ای خیالی از یک کارخانه ورشکسته و با سریالی نمادین تحت عنوان مترجم عینیت میبخشد. او در این راه چنان در مفاهیم زیرمتنی داستانی غرق شده، که اصل قصه گویی و داستان پردازی را فراموش میکند. او این بار دنیایی سراسر تخیلی و ذهنی را در فرم یک بازی پیچیده در برابر دیدگان مخاطب میگشاید که چنانچه برای مخاطب تقابل های روانشاختی کاراکترها در شکل نمادین اجتماعی حائز اهمیت معنایی نباشد، قطعا دست خالی از تماشای این سریال برخواهد خواست. مترجم دنیایی را تصویر میکند که در آن منجی مرده است و افراد به جای ادامه دادن راه او، مسیر عصبانیت و انتقام را در پیش گرفتهاند. کمااینکه هر کدامشان خواسته یا ناخواسته در حادثه فقدان منجی و نبود امثال مرتضیها دخیل هستند. بنابراین سریال مترجم تحلیل ها و نقدهای خاصه به خود را می طلبد و مقایسه این اثر با آثار دیگر، حتی با آثار قبلی خود کارگردان امکانپذیر نیست. هرچند از نظر مخاطب مقایسه اثر خصوصا با سریالها ومحصولاتی که به طور همزمان با اثر در جامعه انتشار مییابند، اجتناب ناپذیر است. شاید یکی از دلایل مهم دیده نشدن سریال مترجم، پخش همزمان این اثر با سریال پوست شیر از برادران محمودی است که به طور کلی و به ما هو، اثری درست در مقابل مترجم است هر چند که هر دوی این سریال ها در پرداخت از ساختار داستانی طرح و توطئه و سبک معمایی بهره می جستند، اما در کارکرد و محتوا مانند دو روی متفاوت از یک سکه عمل میکنند و هر کدام به شکلی افراط گرایانه از مسیر منطقی جهان داستانی خود به بیراهه میغلتند. همان طور که سریال پوست شیر بدون هیچ توجهی به مسائل و چالشهای انسان امروزی با طرح سوژهای به شدت ناموسی و از کار افتاده، با هر ترفندی سعی در قصه پردازی جذاب و غافلگیری داشته و در این راه به هر دستاویزی چنگ میزند، در مقابل سریال مترجم، چنان در نماد پردازی از چالش های عمیق انسان امروزی در مواجه با اجتماع بحران زده غرق میشود که به کلی داستان پردازی و قصه پردازی را فراموش میکند، و در هر مرحله از پیشروی داستان، مسئله معمایی فیلم را درونیتر به دل زیر متن رفتارها و انتخاب های کوچک و بزرگ کاراکترها میبرد. در ادامه طی کردن این راه پر زحمت و همراهی با درام، برای مخاطب اثر را به ورطه بیمعنایی و بیهدفی می اندازد. چرا که مخاطب برای پیدا کردن قاتل اصلی مرتضی از نیمه دوم سریال باید به صورت ریزبینانه روی رفتارهای ریز و درشت شخصیتها و انتخابهای کوچکشان متمرکز شود.
مسئله بی هدف شدن داستان سریالی مترجم و بی انگیزه شدن مخاطب در تماشای این سریال کاملا در کاراکتر مهندس که نقش آن را صابر ابر بازی میکند، نمود پیدا می کند. نقشی به شدت جذاب که با نقش پردازی منحصر به فرد صابر ابر تبدیل به شخصیتی خاص و مورد تائید برای مخاطب می شود و در همان ابتدای سریال به عنوان قهرمان پیش برنده پذیرفته میشود چنانچه، قسمت پنجم از این سریال که به طراحی اتاق فراری از جانب شخصیت مهندس مربوط می شود، از جذابترین و پرکشش ترین قسمت های این سریال شود. اما در ادامه سریال با نمایش حذف تدریجی مهندس به عنوان یک قهرمان پیش برنده و کنشمند و خالی کردن شانههای او از حوادث پیش رو، انگیزه مخاطب را برای دنبال کردن ماجرا فرو میکاهد، به خصوص اینکه مدام در اینکه کدام شخصیت در این ماجراها نقش پیش برنده را دارد، بی جواب می گذارد و این عنصر مهم که چه کسی پیش برنده این جریان است، مدام میان نقشهای دیگر به موازات پاس کاری می شود. تا اینکه با اعترافات دم مرگ مهندس آنچه که مخاطب در میانه سریال از دست داده بود، به او داده می شود. اما خیلی دیر و بی نتیجه! چرا که مخاطبی در همان نیمه میانی در ورطه بی هدفی رها شده است. ناگفته پیداست که اصولا در سریال سازی آنچه که بسیار مهم و تاثیر گذار است پایان بندی درست و به جاست اما نباید از نیمه میانی داستان که وظیفه مهمتری را به عهده دارد، جا ماند. در هر صورت پایان بندی این سریال در غیر قابل پیشبینی بودن موفق عمل کرد اما پاسخ روشنی به آن حجم از پیچیدگیهای روانی و درونی سریال نداد. پاسخی که بتواند همه احتمالات و سوالات گشوده شده در طول سریال را جوابگو باشد.
هادی مومنی (استاد دانشگاه و منتقد فیلم): هیاهویی بسیار برای هیچ
بهرام توکلی را بیشتر به واسطه ساخت فیلمهایی مثل «اینجا بدون من»، «بیگانه»، «آسمان زرد کمعمق»، «تنگه ابوقریب»، «غلامرضا تختی» و…میشناسیم. او ثابت کرده که به تجربه ساخت آثار متفاوت علاقهمند است. توکلی پیشتر به واسطه نگارش فیلمنامه سریال «نهنگ آبی» با شبکه نمایش خانگی همکاری کرده بود؛ سریالی که نتوانست با اقبال چندانی روبرو شود. در سریال مترجم، توکلی خودش دست به کار شد و اولین سریالش را کارگردانی کرد؛ سریالی که در نقطه شروع تکلیف مخاطبان را با خودش مشخص کرد و نشان داد با اثری به نسبت پیچیده مواجهیم و برای دنبال کردن آن باید ذهنی فعال داشته باشیم و تلاش کنیم در معنا دهی به اثر شرکت کنیم. او با علم به اینکه قسمت اول سریال اهمیت ویژهای دارد، آن را با ریتمی تند پیش برد و بدون فوت وقت شخصیتهایش را معرفی کرد و با حرکت دایرهوار غزاله در مسیر داستان، شمایی کلی از وضعیت و موقعیت سریال پیش روی مخاطبان گذاشت. توکلی در فیلم سازی بیش از آنکه به دنبال محتوا باشد به دنبال فرم است و ساختار در سبک فیلم سازی اش بر موضوع ارجحیت دارد، از همین رو در هر اثر به دنبال شیوه های بیانی نو و تازه است. به همین خاطر در سریال مترجم، موضوعی ساده بیش از حد پیچیده شده است و فرمی طراحی شده که مناسب این محتوا نیست. در حالی که مهمترین عنصر در فیلم همبستگی و تنیده شدن فرم در محتواست، وقتی فرم و محتوا در راستای هم نباشند، مخاطب اثر را پس میزند، هر چند که این اثر در قسمت های اول خود موفق شده باشد توجه برخی مخاطبان، خصوصا آنها که به دنبال کار متفاوت بودند را جلب کند. اما در ادامه، روایت با پیچیده کردن مسئله ای که برای مخاطب مهم نبود، وضعیت به هم ریختهای را به نمایش گذاشت که پاسخگوی نیاز مخاطب دراین ژانر نبود. پیچیدگی در آثار مدرن مولفه کارآمدی است، اما این مسئله منوط به این است که این پیچیدگی موفق به ایجاد یک فضای تخیلی و آزادی ذهن شود و نه یک فضای بیش از حد باز که خروج از آن مخاطب را به بیراهه های بی معنا شدن میکشاند.
استفاده از کاراکترهای روان شناختانه نیز دومین نکته مثبت در سریال مترجم بود که متاسفانه آن هم در ادامه به خاطر نبود قصه نتوانست چندان موفقیت آمیز عمل کند. در سریال مترجم ما در دنبال کردن خط قصه به یک سردرگمی غیر زیباشناسانه میرسیم. این مسئله نیز از بسته بودن متن و فضای جهان داستانی نشات می گیرد، در فیلمنامه نویسی ما با دو نوع متن سروکار داریم متن باز و متن بسته، متن های بسته تک معنایی هستند و در متن های باز با تکثر معنا طرف هستیم. نکته ای که در اینجا مهم است ایجاد نوعی از متن بینابینی است که با افراط گری در باز بودن، حس بسته بودن را القا می کنند. به این معنی که به مخاطبین اجازه تکثر برداشت های متنوع از متن را میدهد، اما در ادامه هیچ کدام از این برداشتها راه به جایی نمیبرند. تاکید کارگردان برای پیچیده کردن ماجرا باعث شد که مخاطب با اثر همراه نشود و سریال در میانه دچار بی هدفی شد و حسی از یک هیاهویی بسیار برای هیچ را برای مخاطب القا کرد.
عموما شخصیتهای فیلمهای توکلی در آثار شخصی تر کارگردان آدمهای طبقه متوسط هستند که گرایشی آشکار به هنر و فعالیتهای فرهنگی دارند. به یاد بیاوریم شخصیت اصلی فیلم سینمایی«اینجا بدون من» که چطور عشق به سینما داشت و مجله فیلم جمع میکرد و دغدغه «نوشتار» داشت. در فیلم سینمایی «آسمان زرد کم عمق» هم قصه از همین قرار است، اینبار مجاز مرسلی میبینیم از نسبت بین جنون، خلاقیت، هنر و زندگی. به نظر میرسد برای توکلی سینما فقط ابزار انتقال معنا نیست، چرا که در هر اثرش آگاهانه به چیستی سینما میاندیشد و ماهیت تصویر و روایت نیز برایش تبدیل به مسئله میشود. سریال مترجم علیرغم اینکه از نظر ساختاری شروع خوبی داشت در ادامه با عدم تعادل معنا و فرم مواجه می شود. توکلی در مترجم در دام فرم گرفتار می شود، او با آمیختن مسائل روانشناختی در فرم معمایی، به هم ریختگی نامتناجسی را نمایش میدهد که باعث شکست سریال می شود. روانکاوی و هنر یکی از مهمترین علاقههای این کارگردان صاحب سبک و نگاه است. او در آثار مختلف قبلی خود نشان داده بود که روانکاوی را میفهمد و نسبت وثیق آن با سینما را به درستی دریافته است. در سریال مترجم نیز خواهر غزاله(بازیگر نقش اصلی) روانکاو است و همسرش بازیگر تئاتر. این موضوع باعث میشود که مخاطب به شکلی آشکار به هر دو موضوع سرک بکشد. اما بیشک مهمتر از این اشارات رویکرد روانکاونهای که در ساختار و متن سریال مترجم مستتر بود که نتوانست پاسخ روشنی به جهان داستانی سریال بدهد.
فرهومند ناظریان
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است