منتقدان از «آکتور» می گویند
همه ما نقش بازی میکنیم!
همه ما در زندگی واقعی خود در حال بازی در نقشهای متفاوت هستیم،که در دورهای از زندگی عمدا به آن تن در میدهیم و دیگر خود واقعیمان را از یاد میبریم!
سریال «آکتور»برای اولین بار در تاریخ سریالسازی ایران، موفق شد جایزه بزرگ جشنواره «سریزمانیا» را از آن خود کند. نویسندگی و کارگردانی این سریال را نیما جاویدی و تهیه کنندگی آن را مجید مطلبی بر عهده داشته است در این فیلم بازیگرانی چون؛ نوید محمدزاده، احمد مهرانفر، هستی مهدویفر، هومن برقنورد، سها نیاستی، گلاره عباسی، هانیه توسلی، مهراوه شریفینیا و فریده سپاه منصور ایفای نقش داشته اند. این سریال از بهمن ماه ۱۴۰۱پخش خود هر پنجشنبه از شبکه نمایش خانگی نماوا و فیلیمو را آغاز و همچنان در حال پخش است. در این پرونده خبرنگار صبا، ضمن بررسی سریال، با سه منقد فیلم درباره«آکتور»صحبت کرده که در ادامه میخوانید.
اطلاعات فیلم:
نوید محمدزاده بعد از بازی در سریال قورباغه دومین تجربه بازی در سریال را پشت سر میگذارد. احمد مهرانفر هم که پیش از این در ۶ فصل از سریال پایتخت درخشیده بود با انبوهی از تجربه در سریال نمایش خانگی حضور دارد، این دو بازیگر نقشهای اصلی سریال نیما جاویدی را به عهده دارند. سابقه نیما جاویدی اندک ولی درخشان است؛ نخستین فیلم او با نام «ملبورن» یک داستان اجتماعی است که با حضور پیمان معادی و نگار جواهریان ساخته شد. دومین ساخته جاویدی «سرخپوست» است که یکی از پراقبالترین فیلمهای ایران در دهه ۹۰ و از جمله آثار پرمخاطب سینمای ایران است؛ است. مجید مطلبی که سابقه همکاری مشترک با جاویدی را در تهیه و تولید فیلم موفق سرخپوست داشته است، اینبار هم در مقام تهیهکننده سریال آکتور را تهیه کرده است. تعداد قسمتهای سریال آکتور حدود ۲۲ قسمت در نظر گرفته شده است.جاویدی در سریال آکتور به سراغ یک روایت تقطیع شده رفته است و قرار است در هر قسمت غافلگیریهای متفاوتی برای مخاطب داشته باشد که میتوان با رمزگشایی از معماهای هر قسمت هیجان را به هفتههای بعد موکول کرد.تعدد و تنوع سکانسها در این سریال نشان میدهد با اثر قابل توجهی از نظر هنری و تصویری مواجه هستیم؛ قاببندی دوربین، نوع نور و رنگی که در تصاویر دیده میشود، حسابشده و دقیق است. دقتی که در طراحی صحنه و لباس و اکسسوری انجام گرفته نشان میدهد که با اثر قابل اعتنایی طرف هستیم آثاری که به چشم و سلیقه مخاطب احترام میگذارند.
سمیه خاتون :تشویش در مولفههای سبکی
داستان درباره دو بازیگر تئاتر است که در شرایط فعلی به علت مشکلات مالی قادر به نگهداری سالن اختصاصی نمایش خود نیستند. از همین رو گهگاهی با قبول کردن نقش بازی کردن در زندگی واقعی دیگران سعی میکنند قابی خاطره ساز در ذهن آنهاثبت کنند، آن ها برای این اجرای این پروژهها از سفارش دهندگان هزینه میگیرند تا به طور مثال خاطره تولد و یا ازدواج افراد را با اتفاقات هیجان انگیز ماندگار کنند، اما از قسمت پنجم به بعد با ورورد سفارش دهندهای قویتر، کار این دو جوان رسمیت پیدا کرده و هدفبندی آن ها در حل معضلات و مشکلات لاینحل اجتماعی و خانوادگی ترسیم میشود،که به همین نسبت دستمزد دریافتی اجرای پروژهها نیز با افزایشی فاحش نسبت به قبل با نقشه ای دقیق تر ادامه پیدا میکند. و در واقع موتور محرکه سریال با بسط پیدا کردن پیش زمینهای از خود داستان کارگردان منسجمتر به راه خود ادامه میدهد. و زندگی چهار شخصیت را به صورت موازی در طول داستان دنبال می کند (نوید محمدزاده، هانیه توسلی،احمدمهرانفر، هستی مهدوی فر) به این شکل، خط داستانی زندگی این چهار جوان در روایت پیش زمینه حول محور پیرنگ اصلی در هر قسمت قدری بازگو شده و به موازات هم جلو میروند. قصههای فرعی نیز که برخط اصلی داستان سوار میشوند، با موضوع همان پروژههایی است که شرکت سفارش دهنده در هر قسمت به مرتضی و علی میدهد، آنها هم با قصه پردازی و گریمهای مختلف به سراغ اشخاص واقعی برای تغییر، تحول و گاهی هم کشف یک ماجرا افراد وارد زندگی افراد میشوند.
نیما جاویدی در وهله اول با ایده ای نو به میدان بازی آمده است، نقش پردازی در زندگی واقعی مردم، به عنوان شغل و منبع درآمد کاراکتر در نوع خود جذاب و تماشایی است. حفظ تماشاخانه و اجرای تئاتر «چراغ گاز» هم بسیار زیرکانه میتواند در نوع خود قلابی قوی برای جریان پیدا کردن قصههای فرعی باشد، از دیگر نقاط قوت سریال، گره مفهمومی و مضمونی داستانهای فرعی با روایت پیش زمینه در خط اصلی است. به طور مثال هامارتیای یکی از کاراکترها (هستی مهدویفر ) در روایت پیش زمینه، اعتیاد است اینکه او به تناسب شغلی که دارد، بارها و بارها در نقش یک معتاد و یا زنی که بواسطه اعتیاد فرزند خود را آزار داده او را با خود به چالشهای درونی از جنس شخص با خود میکشد. و یا هانیه توسلی که قرار است در واقعیت با خبر مرگ فرزندش روبرو شود، با موضوع داستان مادر معتادی که قرار است به دروغ خبر مرگ فرزندش را به او بدهند قرین میشود. با این حساب می توان به این حدس رسید که آکتور نمایشی از انسانهایی است که نمایش در واقعیت زندگی آنها تنیده شده است و شاید همه این زندگی یک صحنه نمایش است. با کدهای که از این فیلم در دست است احتمال میرود این فیلم در ادامه، لایههای زیرین نهفته بیشتری را از کاراکترهای اصلی خصوصا علی «نوید محمدزاده» باز کند، خصوصیاتی که به لحاظ مفهومی، زمینه چینی آن در خرده داستانهای نمایشی قبلا شرح داده شده است. در نتیجه در آکتور ما باید منتظر یک پیچش و شگفتی عجیب از شخصیت اصلی خصوصا نقش علی باشیم.
نکته آخر
با توجه به سبک و ژانری که نیما جاویدی برای این سریال در نظر گرفته است گاهی احساس میشود این سریال در پرداخت مولفههای سبکی خود دچار تشویش است. چنانچه سبک این سریال را در رئال اجتماعی دسته بندی کنیم، رویارویی ما با موقعیت های غیر عمیق، فانتزی و کاریکارتورگونه از این سریال بلاتکلیف خواهد ماند، همان گونه که اگر سبک سریال را فانتزی و کمیک در نظر بگیریم، در مواجه با موقعیتهای به شدت عمیق و احساسی و رئال که حول محور موضوعات عام اجتماعی و روانشناختی شکل گرفته، بلاتکلیف خواهیم ماند.
محمد جواد فراهانی: همه ما نقش بازی میکنیم
ساختار روایی فیلم آکتور به شیوه داستانی و کلاسیک است اما این بار قدری به صورت نامعمول! چرا که نویسنده با سوار کردن خرده روایتهای فرعی بر داستان اصلی قصد تاخیر، تعلیق و گاهی همافزایی در مضمون را دارد. اگر پیرنگ اصلی این روایت را حفظ تماشاخانه توسط دو جوان (مرتضی و علی) در نظر بگیریم مابقی داستان و داستانکهای طرح شده به عنوان قصههای فرعی به موازات خط اصلی در جریان هستند. نویسنده خرده داستانهایی را دل روایت اصلی طرح میکند که شاید از نظر اطلاعاتی و ساختار علی و معلولی در پیشبرد خط روایت اصلی تاثیرگذار نباشند اما در پیشبرد هدف مضمونی روایت موثر عمل میکنند و به شکلی تشدید کننده در جهت مضمون روایت هستند. در این میان، خط روایی مرتضی و معشوقهاش که در دام فریب صاحبکار عطر فروش افتاده است قدری با تعلل بیش از پیش بازگو می شود با توجه به اینکه مبنای ساختار زمانی روایت خطی است و روایتها به موازات هم شانه به شانه پیش میروند این تعلل در بازگویی روایت مرتضی و معشوقهاش غیر منطقی جلوه میکند، طوری که روی شخصیت مرتضی هم تاثیر منفی آن از نظر مخاطب حس میشود و مرتضی در چندین قسمت به جریانات زندگی شخصی خود و معشوقهاش که در دام فریب است بی اهمیت است همین باعث میشود کاراکتر مرتضی سطحی و غیر عمیق قلمداد شود. بخشهایی دیگری نیز در سریال وجود دارد که احتمالا موجب خنده بیننده میشود، از نظر من این نوع از سلیقه کارگردانی در سریال سازی امروز جهان پر روال است چرا که دنبال کردن همه این موضوعات اجتماعی در بستری هنری با تکرار و تعدد میتواند خسته کننده و حوصله سر بر باشد به این بخشها در صنعت سریالسازی امروز پاساژ یا استراحت ذهنی می گویند. فضایی که قصد دارد مخاطب را از فضای جدی سریال جدا کرده وبه نوعی او را به یک آرامش ذهنی دعوت کند. اما در برخی از موقعیتهای داستانهای فرعی که تیم بازی (علی و مرتضی و..) در حال بازی در نقش هستند، مواجه افراد واقعی در پذیرش وهمراهی با آنها بسیار ساده لوحانه طراحی شده است، طوری که مخاطب تا این اندازه ساده لوحی و رفتارهای سطحی این افراد را برنمیتابد و بعد از آن ناگزیر تنها با جریان داستان همراه میشود و نه همدل! این ساده لوحی افراد در مواجه با تیم بازی ساز، در موقعیت سوپرایز کردن رزیدنتهای پزشکی بیش از پیش عیان شد. چرا که مشخصا جامعه پزشکی از بهره هوشی بالای برخوردارند، در حالی که در این سریال این جمعیت از رزیدنتهای فارغ التحصیل بطور کلی در نمایش این دو بازیگر غرق شده و کوچکترین اختلالی در اجرای این نمایش به وجود نمیآورند، تا جایی که حتی یکی از آن ها از ترس خود را خیس میکند! شاید نیما جاویدی از به تصویر کشیدن این موقعیت قصد نمادگرایی از واقعیتی اجتماعی را داشته باشد، اما برای تحقق این خواسته، داستان پردازی و اصول اولیه آن یعنی باورپذیری را قربانی میکند. در ادامه در مبحث تمپ و ریتم، سبک پردازی سینمایی نیما جاویدی از گذشته نشان داده است که فیلمهای این فیلمساز از ریتم کندی برخوردار اما آزار دهنده نیستند، یعنی او ماهرانه اثر را به واحدهای احساسی مجزا تقسیم میکند و به هر کدام با وسواس و حوصله فراوان نزدیک میشود، این روش درونی و بیرونی هماهنگ، باعث بوجود آمدن تمپ و ریتم سازگار در پرداخت میشود که در نتیجه مخاطب را آزار نمیدهد. هر چند تفاوت آن با دیگر آثار کاملا مشخص است. آکتور در بازخورد مخاطب هم به طور تدریجی موفق عمل کرد، یعنی مخاطبان درقسمت های اول خیلی با دنیای داستان همراه نشده بودند اما در ادامه آن را پسندیده و دنبال کردهاند.
نکته آخر
این سریال نشان میدهد که همه ما حتی در زندگی واقعی خود در حال بازی در نقشهای متفاوت هستیم، نقشهایی که در دورهای از زندگی عمدا به آن تن در میدهیم و یا حتی نقشهایی که آنقدر بازی در آن را ادامه میدهیم که دیگر خود واقعیمان را از یاد میبریم. به همین دلیل این فیلم بیشترین تمرکزش بر شخصیتپردازی است و در ادامه کار با شخصیتها به لحاظ روانی بر پلات کلی فیلم پیشی میگیرد. پیشنهاد جدیدی که این سریال به صنعت سریالسازی در ایران میدهد، این است که اگر برای بازنمایی و پرداخت به معضلات اجتماعی ایده جدیدی ندارید، یک پلات مرکزی نو با ایدهای جذاب در مرکز تعریف کنید و بعد از آن بقیه داستان را حول محور این ایده پرورش دهید. همان طور که موضوع داستانهای فرعی این سریال به صورت متعدد در آثار دیگر دیده شده، اما در این سریال شخصیتها چون مهرههای شطرنج در صفحه جدیدی چیده میشوند که به تناسب آن پرداخت و گره گشایی معضلات در ورود به هر داستان با ایدهای نو و جذاب آمیخته میشود.
از نظر من، گره اصلی و تعلیق نهایی این داستان بر شخصیت علی(نویدمحمدزاده) استوار است و مخاطب منتظر است تا در قسمتهای بعدی لایه های زیرین بیشتری را از این شخصیت پرابهام برایش باز شود. در اینجا با تعلیق حول محور شخصیت روبرو هستیم و نه کنش شخصیت در داستان. همان طور که برای بیننده، مهم تر از جریان حفظ و یا از دست رفتن تماشاخانه کاراکتر علی و رازهای اوست، و جریاناتی که حول محور او و نقش مکملاش مرتضی در حال جریان است. در واقع موقعیت ابتدایی مکگافین میشود برای بیان مفاهیم دیگر که در نظر نویسنده مهم جلوه میکند.
عبد الجواد موسوی: آکتور در مرز میان پختگی و ناپختگی گیر کرده است!
این سریال از فرمول روز دنیا در ارائه داستان تبعیت میکند، فرمولی که عمدتا از پلتفرم های خصوصی پخش می شوند. دیگر از نمایش یک موقعیت و پیچیدگیهای حول محور آن و تعلیق در طول قسمت ها تا گرهگشایی نهایی خبری نیست، در این سریال روایت های متعددی از چندین شخصیت بازگو می شود که گاهی بعضی از آن ها در همان قسمت گرهگشایی شده و گاهی برخی از آن ها تا چندین قسمت ادامه پیدا میکنند.
آنچه که موجب جذابیت این سریال است، شغل بازیگری، نقش پردازی و پشت پردههایی است که از این حرفه برای مخاطب گشوده میشود، با این حساب یکی از نقطه های قوت وعطف این سریال پرداختن به شغلی است که تا به حال برای مردم ملموس نبوده است و از همین حیث جریانهای را بوجود می آورد که تازه و نو است.این سریال در سه سطح روایت دارد سطح اول نمایشی که در تماشاخانه در حال تمرین و اجراست، سطح دوم؛ پس زندگی کاراکترهای اصلی نمایش و موضوعاتی که در واقعیت زندگی آنها جاری است و سطح سوم سریال سفارشات کاری آنها از سمت یک شرکت است که هر پروژه نمود دهنده یک واقعیت تلخ اجتماعی از جامعه است که از نظر داستانی، قصهای متفاوت با دیگر قصهها دارد. آنچه که این سه سطح از داستان را در روایاتهای متعدد به هم گره میزند، و عامل موفقیت آن است، بازیگری است.
از نظر مخاطبشناسی نیز به لحاظ اینکه جنبه تنوع و موتور سرگرمکنندگی سریال خوب کار میکند، مخاطب را جذب کرده است از همین رو مواجه مخاطب با سریال به عنوان یک اثر فان، متنوع و گاهی با تعلیقهای بصری که تاخیر در گرهگشایی را ایجاد میکند، جذاب است. اما بیشترین ضعف و مشکل سریال در اجرای برخی داستانهای فرعی است، موقعیتهایی که در گرهافکنی و گرهگشایی بسیار خام، سطحی و اگزجره نمایش داده شده است. این بخشها باعث شده مخاطب احساس کند، خالق اثر او را کم خرد فرض کرده است! چرا که کارگردان موقعیتهایی باورناپذیر را در بستری جذاب و باورپذیر به مخاطب تحمیل میکند. به صورت خلاصه در این سریال قسمتهایی نپخته و خام دستانه دربستر داستانی پخته و حرفه ای اجرا میشود. طوری که گویی در حین تماشایی یک اثر از نیما جاویدی با صحنههای از جنس فیلمهای رضا عطاران مواجه میشویم!
نکته آخر
در فضایی که هم اکنون برای هنرمندان ما ایجاد شده است، در همین اندازه کار کردن هم بسیار هنر است، عموما مردم و منتقدین درهنگام قضاوت اثر از دستهای پشت پرده فیلمسازی و کارشکنیهای بیش از پیش بی طلاع هستند، وجوه ممیزیها، اعمال سلیقه پخشکننده ها و … همه و همه میتوانند روی اثر یک هنرمند تاثیر بگذارد با این حال در این شرایط نیما جاویدی اثر خوب و متفاوتی را خلق کرده که شایسته تحسین است.
فرهومند ناظریان
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است