روزنامه صبا

روزنامه صبا

فاطمه گودرزی:

حسام محمودی مملو از امیدواری به آینده بود


نقش حسام در ذهنم امید وافری بود که به آینده داشت، حسام مملو از امیدواری به آینده بود و در گروه با خنده‌های یکریز و صادقانه‌اش خستگی کار را از تن همه ما بیرون می‌کرد.

یک روزی که سرگرم زندگی بودیم به بهانه اینکه بدانیم از کجا چه خبر و چه؟ در فضای مجازی گشت می زدیم که متوجه شدیم تو دیگر نیستی، قبلا بودی و حالا نیستی، غمی ما را گرفت، رفتن تو ما را به یاد همه نداشته‌های‌مان انداخت. چقدر بیهوده حس می‌کنیم زندگی هست و ادامه دارد! واقعیت گاهی، چقدر بی‌رحمانه حقیقت را به رخ ما می‌کشد و هشداری همیشگی را برایمان به صدا در می آورد که «اینجا جای امنی برای زندگی نیست»  هشداری که تلاش ما را برای نقش‌های که به امید آینده می‌زنیم عبث می نماید. همان چیزهایی که قطعا در این روزهای آخر حسام را نیز دلتنگ کرده بود.گاهی این دلتنگی آنقدر بزرگ می شود که هیچ چیز زیبایی از این دنیا، حتی چشمان بی وسعت تنها دخترت به چشم نمی ‌آید، در دلتنگی قوایی آنچنان عمیق هست که وقتی آن را در آغوش می‌کشی ، بال های رفتنت به یکباره جان می‌گیرند و در کسری از ثانیه می‌بینی که دیگر روی زمین نیستی همه را جا گذاشته ای و رفته‌ای…

حسام در روزهای واپسین، همانجا  که از ایستگاه پایانی زندگی‌اش دستی برای ما تکان می‌داد، حرف‌هایی زد که دلتنگی‌اش را عیان می‌کرد،  او خسته بود از این هجمه‌های تاریک در هنر! سیاهی ادامه داری که روح هنرمند را نشانه گرفته بود، پول‌های هنگفتی که از برخی مضایغه و برای برخی دیگر به واسطه خوش رقصی‌شان جلوی مدیران در یک سینی جهنمی  تعارف می‌شد، جایی که هنرمند با قبول دعوت دو پاره می‌شد و دیگر یادش نمی‌ماند که در تجربه زیستی اش به دنبال چه می‌گشت؟! و سوالش از هستی را از یاد می‌برد و به مرور ناراستی با روح خودش را تجربه می‌کرد و در موضوعی مشغول به خلق می‌شود که هیچ اتصالی با چاکراه زیسته‌اش نداشت و محکوم به ساخت اثری مصنوع می‌شد! حسام از این ناراستی‌ها که اکنون چون کابوسی از  خان هفتم  هر شب بر روی هنرمند گشوده می‌شد، می‌ترسید و می‌خواست فارغ از هنرمند یک انسان بماند. یک انسان آزاد!

خبرنگار صبا به بهانه درگذشت حسام محمودی با فاطمه گودرزی که در سریال «لحظه گرگ و میش» به کارگردانی همایون اسعدیان با او هم بازی بود، گفت و گویی داشته که در ادامه می خوانید:

چگونه با این خبر تلخ مواجه شدید؟  

این خبر برایم بسیار شوک آور و ناراحت کننده بود طوری که هنوز نه مرگش را باور می کنم و نه دلیلی برای این رجعت پیدا می کنم، حسام هنوز خیلی کار داشت و با تجربه ای که دربازیگری اندوخته بود وقت آن بود که نتیجه زحماتش را ببیند، اینکه حالا او نیست، برای جامعه هنری یک دریغ به حساب می آید دریغی که جوابی برایش نمی یابم، نمی دانم چرا در این سن و سال کم از میان ما پرکشید، با اینکه در خبر رسانی‌ها علت مرگ را سکته و یا… ذکر می کنند باز هم با توجه به شناختی که از حسام داشتم برایم قابل هضم نیست.

در سریال لحظه گرگ و میش با حسام محمودی  نقش مادر و پسر داشتید،از همکاری تان در این سریال بگویید و اینکه او را چگونه به خاطر دارید؟

چیزی که من از حسام به یاد دارم، همه‌اش شادی و خنده بود، نقش او در ذهنم امید وافری بود که به آینده داشت، حسام مملو از امیدواری به آینده بود و در گروه با خنده‌های یکریز و صادقانه‌اش خستگی کار را از تن همه ما بیرون می‌کرد. نمی دانم چه بگویم، خیلی ناراحت هستم و احساسی که از شنیدن این خبر دارم در کلام نمی‌گنجد، ناراحتی و شوک یکجا قابل وصف نیست! از طرفی هم بسیار برای همسر و فرزند نازنین‌اش نگران و متاثرم و نمی‌دانم نبود او را با چه چیز جبران خواهند کرد، حسام از نمونه‌های نابی بود که جایگزین نداشت او خودش بود، پاک، صادق، بی ریا با خنده‌ای که هیچ گاه نقش‌اش از صورتش پاک نمی‌شد. اگر در یک جمله بخواهم او را توصیف کنم؛ فقط می توانم بگویم حسام پسر سالمی بود…

صدای آخری که از این هنرمند جوان بر جای مانده جمله گلگی‌هایی بود از شرایط امروز سینمای ایران و جایگاه بازیگر، که با طنز‌های کلامی و شوخی‌های همیشگی‌اش عجین شده بود، از نقشی که در فیلم «غریب» به کارگردانی محمد حسین لطیفی بازی کرده بود و آنقدر در انتها این نقش کوتاه شده بود که به زعم خودش حضورش در فیلم سینمایی «غریب» در اندازه یک هنرور بود! اما آنچه که دلش را مالامال از اندوه کرده بود، ناراستی‌هایی بود که در حرفه سینما گریبانگیر اهالی هنر شده است، و به خبرنگار صبا گفته بود چنان‌که شغل دیگری پیدا کند که معیشیت زندگی او را تامین کند، از این فضا دور خواهد شد، چه بسا که دو روز بعد همین اتفاق هم افتاد و او برای همیشه از فضای هنری امروز سینمای  ایران هجرت کرد، خانم گودرزی فکر می‌کنید بیش از همه، چه چیز حسام را آزار می‌داد؟

همین فضای دو قطبی ایجاد شده و اینکه همه چیز در گرو ارتباطات پشت پرده شکل می‌گیرد، دیگر کمتر در میان اهالی هنر می‌توان صداقتی یافت که هنر را برای هنر بخواهد، همین ارتباطات باعث شده است که عده‌ای بنا بر موقعیتی که یافته‌اند، پروژه‌های کاری را دست بگیرند و عده‌ای با وجود آنکه هم استعداد دارند و هم تجربه به خاطر نداشتن موقعیت هیچگاه مطرح نشده و حتی کسی اصلا آنها را نشناسد.

آیا این مسائل در سینمای ایران جدید است یا هنرمندان از دیرباز درگیر این چنین حاشیه‌هایی بوده اند؟

فضای هنری مانند تمامی فضاهای دیگر چالش‌ها و آسیب‌های خود را دارد، اما حدود دو دهه است که این چالش‌ها خیلی بیش از گذشته نمود پیدا کرده و متاسفانه کار بازیگر را سخت کرده است. البته اینکه بخواهی برای حضور در هر پروژه‌ای ارتباطات خود را بدون در نظر گرفتن منویات خود مدام ترتیب و تداوم ببخشی ، سخت است اما بهر حال به نظرم هرکسی این اختیار را دارد که با توجه هدفش، انتخاب کند و هیچ باید محدود‌کننده‌ای بر سر راه هنرمند نیست.

سمیه خاتون

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است