گفتگوی صبا با امین زندگانی:
اسفندیار از سیاهچال به گذر از هفت خان رسید!
در این شماره از روزنامه با امین زندگانی و سهیل دانش اشراقی،عوامل نمایش «هفت خان اسفندیار» به گفتگو پرداخته ایم.
نمایش هفت خان اسفندیار تئاتر موزیکالی به کارگردانی حسین پارسایی است که در تالار وحدت بروی صحنه میرود. نوشتن نمایشنامه و ترانه های این اثر را محمدرضا کوهستانی بر عهده داشته است.۴۸ روز از اجرای نمایش هفت خان اسفندیار می گذرد. صبا در پرونده قبلی خود از این نمایش به صورت مفصل با حسین پارسایی کارگردان نمایش درباره دراماتورژی و اجرا این اثر گفت و گویی مفصلی داشت. در این پرونده صبا به لحاظ اهمیت این نمایش ملی، به سراغ بازیگر اصلی و طراح صحنه این نمایش رفته است. تا بار دیگر این نمایش را از منظر بازیگری و طراحی صحنه و دکور مورد بررسی قرار دهد. در ادامه گپ و گفت خبرنگار صبا را با بازیگر نقش اسفندیار(امین زندگانی) و طراح صحنه، لباس و اکسسوار (سهیل دانش اشراقی) میخوانید.
امین زندگانی: آنچه که ما امروز نیاز داریم وحدت است
با توجه به اینکه اسفندیار یکی از اساطیر ملی به حساب می آید از زمانی که این نقش را پذیرفتید آیا احساس مسئولیتی فراتر از ایفای این نقش داشتید؟
طبیعتا همینطور بود. به این خاطر که در زمان شروع پروژه این نمایش مخاطب تئاتر با شروع اجراهای تئاتر زاویه داشت و گروهی مخالف بودند و اعتقاد داشتند که به دلیل شرایط اجتماعی و شرایط هنرمندان بهتر است که فعلا اجرایی به روی صحنه نرود. ولی خدا را شکر ورود این اثر به فضای نمایشی کشور و آغاز اجرای آن باعث شد تا اتفاق خوبی رقم بخورد و دوباره تماشاگر و مخاطب با تئاتر آشتی کند و همه اینها سبب شد که من به عنوان بازیگر یک نقش مهم اسطورهای، این مسئولیت را به جان و دل بپذیرم تا تمام و کمال در خدمت نقش باشم، نه اینکه در آثار دیگری که حضور داشتم اینگونه نبوده باشد بلکه این ویژگیهای کار بود که مسئولیت ام را بیشتر میکرد. ضمن اینکه هفت خان اسفندیار یک اثر کاملا ایرانی و ملی است که از دل فرهنگ ما میآید و قاعدتا توقع تماشاگر هم از من بیشتر خواهد بود. در عین حال تجربه کارهای قبلی هم باعث شد تا من نگران پذیرش این نقش توسط مخاطب باشم که خوشبختانه فعلا اینگونه به نظر می آید که تا حد زیادی این اتفاق افتاده است و مخاطب مرا در نقش اسفندیار پذیرفته است.
به نظر شما در این دوره تاریخی از سرزمین ایران، این نمایش و حتی نمایش هایی از این دست چه مفاهیم و ارزش هایی را به مخاطب یادآوری میکند؟
اصولا سالهاست که من به عنوان کسی که درگیر و دغدغه مند عرصه هنر هستم فکر میکنم که احساس ملیگرایی و وطن دوستی نه اینکه کمرنگ شده باشد بلکه مورد بی توجهی قرار گرفته است و در سبد کالاهای فرهنگی ما آنچنان که باید نبوده است و این امر باعث میشود که به مرور قهرمانهای در فرهنگ ما به وجود بیایند، که متعلق به فرهنگ ما نیستند. بخصوص در دنیای نسل جدیدمان، نوجوانان و کودکانمان. برای من بسیار شعف انگیز است که بخش قابل توجهی از مخاطبان ما، نوجوانانی هستند که بعد از دیدن نمایش خیلی به نقش اسفندیار و همینطور به خواندن داستان های شاهنامه علاقه مند میشوند. البته سالهاست که بسیاری از ناشران محترم داستان های شاهنامه را متناسب با مخاطب نوجوان خلاصه سازی کردهاند و مقداری نثر آن را تغییر دادهاند. حس میکنم مجموعه این حرکت ها باعث می شود تا آرام آرام در قلب یک نوجوان حس وطن دوستی بوجود بیاید و باعث اعتماد به نفس بیشترش شود و همه اینها برای این است که ما از فرهنگ و سنت های خود دور نشویم، چیزی که ما سالهاست گفتهایم ولی شنیده نشده است. مسئله این است که چرا به جای باب اسفنجی، کودک و نوجوان ما نباید تصاویر قهرمانان ایرانی را داشته باشد؟ به جای قهرمانان و سلبریتیهای فرنگی چرا نباید اساطیر ما با طراحی های بسیار زیبا روی لباس کودکان یا حتی دفتر های مشق قرار بگیرند و خلآهای دیگری که در این میان وجود داشته است. اما آنچه که ما امروز نیاز داریم یک وحدت است. وحدتی که بدانیم در تمام این کره زمین یک مرزی وجود دارد به نام ایران که هر نوع تضاد نگرش و اختلاف سلیقه ای میتواند در آن باشد اما نقطه اشتراک مهمی دارد که همان وطن است. وطنی که به خاطر آن در اوج بحران، تمام اختلافات را باید کنار گذاشته و یکپارچه شویم درست مثل زمان هشت سال جنگ تحمیلی که توانستیم با این روش از مرزهایمان محافظت کنیم تا آن تاریخ مصیبت بار که در آن بخشهای از سرزمینمان از دست رفت دوباره برایمان تکرار نشود و یا حتی کسی آنچنان جرات و شهامت پیدا نکند که بخواهد به کشور ایران نگاهی دیگر داشته و در پی شیطنت باشد. به همین علت فکر میکنم که نمایش های اینچنینی که به اسطورههای ملی ما باز میگردد، اسطوره هایی که همگی برای ما آموزهای از جوانمردی، غیرت، وطن پرستی و نمایش کاملی از حقیقت مرام، معرفت هستند، می توانند این خلآ چندین ساله را پر کرده و یک غیرت ملی در نوجوانان ما ایجاد کنند که بعدتر نیز تاثیر آن را در ورزش، هنر و … خواهیم دید. به نظرم در این شرایط نباید با هر بحرانی به فکر جلای وطن بود، درست است که سختی های فراوانی وجود دارد و مسبب بیشتر آن هم اداره غلط و یا وجود مسئولین و مدیرانی است که در گذشته خیلی دلسوزانه برخورد نکردهاند. اما شکلگیری این نمایش خود نوید است که در آینده دلسوزانهتر به مملکت نگاه کنیم. ما تنها یک ایران داریم و یک پرچم به نام ایران و یک آسمان که متعلق به ایران است و باید از آن تحت هر شرایطی دفاع کنیم.
آقای زندگانی برای بازیگری که نقش کاراکتر اساطیری را بازی میکند از نظر فیزیکی و حسی چه چالش هایی وجود دارد؟
خب بخش عمدهای از این مسئله به کلیشههای رایج در ذهن انسان ها باز میگردد. عده ای که متاسفانه برخی منتقد حرفهای هم هستند، معتقد بودند که شاید فیزیک امین زندگانی برای نقش اسفندیار مناسب نباشد. اولین سوالی که پیش میاد این است که شما نمایش را بروی صحنه چطور شنیده و یا دیدهاید. اسفندیار پس از سی سال از سیاه چالی که در آن زندانی بوده بیرون میآید. این سیاه چال در واقع از تاریکی به نور رسیدن و حرکت در جهت سیمرغ شدن است. مسلما نباید توقع بدنی رستم گونه از او را داشت. مهمترین مسئله در ایفای نقش ارتباط مخاطب با اثر است که ظاهر امر بعد از ۴۸ اجرا اینطور نشان میدهد که اکثر مخاطبان حضور مرا در این نقش پذیرفتهاند و کارگردان محترم جناب پارسایی نیز حتما با آگاهی دست به انتخاب نقش زدهاند. البته نگاهها و سلیقهها متفاوت و قابل احترام است. مثلا این مسئله برای بازی در نقش مسلم ابن عقیل هم برای من اتفاق افتاد که عده ای موافق و عده ای هم مخالف حضور من در این نقش بودند که من برای نظر هر دو گروه احترام قائل هستم اما اصولا تمام رجوع ما باید به نمایشنامه و متن باشد تا ببینیم نمایشنامه چگونه کاراکتر را طراحی و معرفی کرده است. الزاما بنا نیست که یک کاراکتر اساطیری به صورت کلیشه ای اندام ، هیکل و یا حضور اینچنینی داشته باشد مهم این است که این اسطوره پس از سالها از صندوقچه دوران بیرون آمده و در سال ۱۴۰۲ با فرهنگ امروز و در تبادل با روابط اجتماعی معاصر برروی صحنه رفته است و قاعدتا ما به ازای بیرونی یافتن برای این اسطوره باید برای تماشاگر قابل درک باشد. مهم این است که مخاطب با اسطوره احساس صمیمیت و یکی بودن داشته باشد. گاهی اوقات می شود به شکلی بازی کرد که دور از دسترس ذهن مخاطب باشی و هیچ گونه همزادپنداری هم رخ ندهد و خیلی از دوستان هم بر اساس کلیشه ها فکر کنند که این اتفاق درستی است اما به نظر من اولین مسئله ارتباط برقرار کردن با نسل جدید و مخاطب جدید آثار اینچنینی است که به لطف خدا این اتفاق افتاده است.
با توجه به اینکه اثر موزیکال است و شما هم در زمینه موسیقی فعالیت دارید لطفا در مورد روند تمرینات و در نهایت آنچه در اجرا شاهد هستیم برایمان بگویید
در حقیقت این برادر من است که ید طولایی در زمینه خوانندگی و نوازندگی دارد و من بیشتر به سبب بزرگ شدن در خانوادهای که موسیقی در آن جایگاه ویژه ای دارد، با موسیقی آشنا شدم و به صورت جسته گریخته با موسیقی در حد نواختن چند ساز و حتی خواندن چند ترانه آشنایی دارم. اما در همان ابتدای شروع پروژه، من اعلام کردم که احتمال اینکه به شخصه بتوانم روی صحنه به صورت زنده صد در صد از صدای خودم استفاده کنم قطعی نیست. البته ما دوره های آموزشیمان را کنار آقای مهرداد بابایی نازنین استاد آواز انجام دادیم و قرار بر این شد که تصمیم نهایی با نظر آقای پارسایی، آقای کیارس و آقای بابایی صورت بگیرد. در نهایت در اجرا درصد کمتری صدای من و درصد بیشتری صدای نازنین آقای بابایی عزیز است که هر چه هم جلوتر رفتیم دیدیم که با وجود میزانسن های پر حرکت و تحرک زیادی که من روی صحنه دارم و ورود و خروج های فراوان اصلا امکان پذیر نیست که من بخوانم اما لحظه به لحظه ترانهها را من روی صحنه همراه با صدای آقای بابایی میخوانم و صرفا لب نمیزنم. یعنی مدل آن اجراهایی که لیپ سینگ اتفاق میافتد نیست و من همه ترانه ها را میخوانم اما درصد بیشتر خروجی صدا از میکروفن آقای بابایی است که قائدتا من هرگز به توانمندی ایشان نخواهم رسید اما خدا را شاکرم که به عنوان یک ضعف به این مسئله نگاه نشده چراکه همه میدانند من بازیگرم و نه خواننده و این خود سبکی از بازیگری است که متاسفانه در کشور ما مهجور مانده، امیداورم آثاری که آقای پارسایی در تئاتر ایران باب کرده اند باعث شود که هم دانشگاه ها و هم آموزشگاه های خصوصی به این سمت حرکت کنند تا ما بتوانیم بازیگر نمایش موزیکال را هم تربیت کرده به دنیای تئاتر وارد کنیم.
با توجه به گریم و لباس طراحی شده آیا برای تصویر ذهنی شما از اسفندیار هم نیاز به کلیشه شکنی وجود داشت؟
کلیشه اصولا به معنای ضعف و اشتباه نیست. اتفاقا کلیشهها به آرتیست کمک میکنند تا در قطع و اندازه درست وارد شود. خروجی یک بازیگر روی صحنه به هارمونی بین لباس، گریم، میزانسن، متن، تخیل و بداعت خود بازیگر برمیگردد. قائدتا درصد عمدهای از این تصویر ذهنی که شما میگویید همین است که شما روی صحنه میبینید حالا ممکن است جایی بازیگر با گریم و یا لباسش موافق باشد و در جایی دیگر مخالفت داشته باشد اما چون حرفه ما به کار جمعی ما وابسته است همگی سعی میکنیم تا با یکدیگر به هارمونی برسیم تا تصویری که روی صحنه بوجود میآید برداشتی از مجموعه تصاویری باشد که رکن اولش نویسنده و کارگردان است و بعد توانمندی خود بازیگر در ارائه شخصیت و در مراحل بعدی لباس و گریم و میزانسن که کمک میکنند تا آن خروجی که تصویر ذهنی بازیگر است را مخاطب روی صحنه ببیند و در نهایت اسفندیاری که مخاطب میبیند همان است که همیشه در ذهن من بوده است.
سخن پایانی؛
من از مجموعه صبا تشکر میکنم که همیشه حامی هفت خان اسفندیار بودهاند و امیدوارم که این مثلث؛ رسانه، هنرمند، مخاطب، یک مثلث متحد باشد تا بتوانیم از این مرحله گذار به بهترین شکل ممکن عبور کنیم، بدون اینکه فرهنگ و هنرمند آسیب ببیند و یا اینکه مخاطب را از دست بدهیم. من معتقدم که نقد بسیار خوب است و رسانه منتقد رسانه خوبیست، اما حمله ویژگی سوشال مدیاست که متاسفانه الان در بسیاری از صفحات شبکههای اجتماعی ما حمله را بجای نقد در نظر میگیریم و بدون هیچ دلیلی به یکدیگر میتازیم و به هنرمندان حمله میکنیم و نامش را انتقاد میگذاریم در حالیکه انتقاد از تخصص و شناخت آن مقوله هنری بر میآید و اگر این اتحاد بین رسانه و هنرمند شکل نگیرد هر دو طرف ضلع سوم و اصلیشان را که همان مخاطب است از دست میدهند و یک هرج و مرج در زمینه اعتماد بوجود میآید که مخاطب نمیداند که به نظر منتقد تکیه کند یا به چیزی که میبیند و یا چیزی که شنیده است. در تمام دنیا منتقدین با نقد خود تکلیف یک اثر هنری را روشن میکنند چرا که نقد ساختاری و تخصصی است و بر اساس ساختارهای همان ژانری است که اثر هنری بر آن استوار است. اینکه حملات جناحی و یا سلایق شخصی خود را تحت عنوان نقد بگنجانیم و هیچ دلیل برای اثبات نظریه خود ارائه ندهیم، نقد را تا حد یه نظر دهی سطحی پایین می آوریم. متاسفانه شبکه های اجتماعی تا حد زیادی حمله را بجای نقد وارد فضا و فرهنگ رسانهای ما کردهاند که لطمه زیادی به جریان نقد وارد میکند جدا از منتقدین محترم و بزرگانی مانند خسرو دهقان و سایر عزیزانی که در طول سالها زحمت کشیده و با نقدهای درست باعث رشد عرصه فرهنگ هنرهای نمایشی شدهاند. متاسفانه منتقدانی هم داریم که فقط برای جذب فالوور و گرفتن لایک از فضای جنجال و حمله استفاده میکنند.
سهیل دانش اشراقی: طراحی بر اساس ماشینری متحرک تالار وحدت
با توجه به اینکه کار طراحی لباس، صحنه و آکسسوار نمایش هفت خان اسفندیار بر عهده شما بود، برای مخاطبان از روند شکلگیری این همکاری بگویید؟
همکاری من با آقای پارسایی به پروژه الیورتوئیست باز میگردد که وظیفه طراحی صحنه و مدیریت هنری آن نمایش را بر عهده داشتم. بعد پروژه بینوایان بود که من در آن دوران همزمان درگیرطراحی صحنه فیلم مسخرهباز هم بودم. در نمایش هفت خان اسفندیار که از ۱۸ ماه پیش آقای پارسایی ایده اش را داشتند، مرا به عنوان طراح صحنه در نظر گرفته بودند. طی روند کار میدانستیم که نمایش به حجم زیادی لباس و اکسسوار نیاز دارد و آقایی پارسایی خیلی تمایل داشتند که این بخش را هم من به عهده بگیرم. من قبلا هم کار طراحی لباس انجام داده بودم ولی در مقیاس محدود و فقط پروژه های خاص بود، اما در نهایت برای اینکه گرافیک همه عناصر به هارمونی برسد، تصمیم بر این شد که هر سه بخش را من انجام بدهم که واقعا هم کار پیچیده ای بود.
یکی از نقاط قوت نمایش هفت خوان اسفندیار دکور لایه لایه و چند بعدی آن است لطفا از روند ساخت و تیم طراحی و اجرا برایمان بگویید؟
تیم ما به دو گروه تقسیم میشوند، یک گروه دستیارهای خود من هستند که در پروژهها همراه با من در بخشهای مختلف کمک میکنند و گروه دیگر تیم اجرایی دکور هستند که تعداد مشخصی ندارند و بسته به حجم کار و توانمندی های لازم برای اجرای دکور انتخاب میشوند. اما تیم دستیاران دکور و لباس که ثابت بودند متشکل از یک تیم ده نفره بود.
قبل از این که طرح به مرحله ساخت برسد آیا آنرا در نرم افزار خاصی اجرا میکنید یا به صورت سنتی طرح را نقاشی میکنید؟
اصولا چه برای لباس و چه برای صحنه همه جزئیات طرح را نقاشی و تصویر سازی میکنم. در نقاشیها، دکور، نور، جنسیت، متریال و رنگ مشخص میشود و سپس وارد مرحله تعیین ابعاد برای ساخت میشوند. در مورد لباس هم باز در همان نقاشی هایی که انجام میدهم نوع و جنس پارچه ای باید استفاده شود و باقی جزئیات همه و همه مشخص میشوند و سپس تیم خیاطها می آیند و بخش تولید و تبدیل آن نقاشی ها به واقعیت را انجام میدهد. در مورد اکسسوار هم ما به متریالهایی که سبک باشند و بازیگران در صحنه براحتی از آنها استفاده کنند نیاز داشتیم و با کسانی که در این زمینه فعالیت داشتند همکاری کردیم و در نهایت تعدادی از اکسسوارها را تیم خود ما و تعدادی دیگر را آنها ساختند.
از پروسه طراحی دکور در صحنه تالار وحدت بگوئید؟
اجرای دکور و صحنه با توجه به امکانات این تالار شرایط خاص به خودش را دارد. مثلا خود صحنه دارای یک ماشینری های متحرکی است که طبیعتا ما با توجه به ظرفیتها و امکانات فنی صحنه طراحی را انجام دادهام. ماحصل کاری که روی صحنه به اجرا میرود تلفیقی از طراحی دکور، نورو جلوه های ویژه میدانی است که زحمت نورپردازی را آقای مرتضی نجفی برعهده داشتهاند.
صحبت پایانی؛
امیدوارم نمایشهای با این مضمون که به اسطورههای ایرانی و ملی میپردازد ادامه دار باشد.
مریم عظیمی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است