روزنامه صبا

روزنامه صبا

کارگردان «رویای مردان مضحک»:

از حقیقت حرف زدن کار ساده‌ای نیست


امیدوارم هنرمندان درک کنند که نباید آنقدر محتاط و موج سوار باشند.

نمایش رویای مردان مضحک به کارگردانی میلاد محمدی که خود به عنوان بازیگر هم در کار حضور دارد  و بازی علیرضا چاووش و محمدرضا حسن زاده در سالن استاد انتضامی خانه هنرمندان بروی صحنه می‌رود. نمایش، تجربه‌ای سوررئال و معنوی را با مخاطب به اشتراک می‌گذارد و زبان مشترکی که بین روح تمام انسان‌ها برقرار است را انتخاب کرده و بیش از چیستی، هستی را می‌کاود. در ادامه گفتگوی خبرنگار صبا با عوامل این نمایش را می‌خوانید.

میلاد محمدی:از حقیقت حرف زدن کار ساده‌ای نیست

لطفا برای مخاطبان کمی از ورودتان به تئاتر بگویید.

من اهل خرم آباد هستم ۲۰ سالی است که تهران زندگی می‌کنم به سختی دیپلم گرفتم و با سیستم آموزشی کاملا مخالفم و مشکل دارم. تئاتر را به شکل تجربی می‌خوانم و انجام می‌دهم. به سرتا سر کشور سفر کرده‌ام، تئاترهای محیطی و میدانی بسیاری اجرا کرده‌ام. کارگاه‌های نمایش زیادی برای نوجوان‌ها برگزار کردم. حدود ۱۰ اثر صحنه‌ای داشته و در حدود ۱۵ اثر هم بازی کرده‌ام. چند فیلم‌کوتاه ساخته‌ام و یک فیلم بلند که به صورت آزمایشگاهی بود و نوجوان‌ها در آن ایفای نقش می‌کردند.

از روند پیدایش این نمایش بگویید.

تقریبا ۱۲ سال پیش این داستان را خواندم و نمی‌دانم چطور شد که این کتاب را هدیه دادم و یا گم کردم بعدها دوباره آن را تهیه کردم و به داستایوفسکی سفر کردم و با او همراه شدم. بارها در این داستان تنیده شدم همین باعث شد تا هر زمان که می‌خواستم کار کنم بدانم که چنین اثری در انتظارم است. اما خب راجع به حقیقت حرف زدن کار ساده‌ای نیست. تا زمان گذشت و تجربه‌هایی اتفاق افتاد و من حدود ۱۰۰۰ صفحه این داستان کوتاه را بازنویسی کردم. ۹۰ درصد کلمات را نگه داشتم خود اثر اولیه یک داستان کوتاه است و ما آن را به یک نمایش ۶۰ دقیقه‌ای تبدیل کردیم. یک داستان پنج صحنه‌ای کوتاه که ما آن را به هفت پرده تبدیل کردیم. با اینکه اثر ظرف چند ماه نوشته شده اما من سالیان درازی به آن فکر کردم. این اثر شکل گرفته و زاییده است و در واقع این اثر ۱۲ ساله است.

از نظر شما نمایش رویای مردان مضحک چه می‌گوید و چرا سه بازیگر برای نشان دادن یک کاراکتر؟

انسان در بند هیچ کس نیست یعنی اگر انسان بخواهد هیچ سیستمی، هیچ قدرتی یا دستگاه اقتصادی نمی‌تواند او را کنترل کند. کافی است بشر بتواند از قلبش به قلب دیگران سرایت و ابتلا پیدا کند تا بتواند معنای چیزی را که به عنوان زندگی و هستی یافته زندگی بکند. در حقیقت بنده امیدم این بوده که با هنر زندگی را برای مردم خوشایندتر کنم. اگر قرار باشد در این روزگار، هنر این کار را نکند به هیچ دردی نمی‌خورد و راه‌های بهتری برای درآمدزایی هست. این کار را برای این ساختیم تا مردم بتوانند لحظه‌ها را بهتر ببینند و خودشان را بهتر درک کنند و احساساتشان جاری شود و باور کنند که درون توست اگر خلوتی و انجمنی‌ست/ برون ز خویش در کجا می‌روی جهان خالیست و همه خود تو هستند. اگر اسم این شخصیت‌ها را در نمایشنامه بخوانید من، تو، ما و شما هستند که شما از نظر ما همان مخاطب بوده.  این تنوع را برای این ایجاد کردیم تا انسان‌ها بتوانند در تکثر و وجوه پررنگ شده متفاوت، بهتر خودشان را ببینند یا با آکسان گذاری بیشتری شخصیت‌ها را منتقل کنیم. یک مقدار در جادوی تئاتر و دستاویز تئاتر این موضوعات را با فرم‌ها و صداها و اعمال زیباتری ترکیب کنیم و تکمله آنها کاری است که امروز روی صحنه می‌بینید.

در طول اجرا از موسیقی بسیار استفاده شده از دلیل این انتخاب بگویید.

ما در سه صحنه فقط افکت استفاده کردیم و و در چهار صحنه هم موزیک همراه صحنه است. حدوداً ۶۵ درصد کار نریشن و موسیقی ا‌ست که همزمان هستند یا زیر صدای بازی‌ها. ما می‌خواستیم با کمک صوت و فیزیک‌مان و حساب روی اینکه ترکیب این صوت و بدن ما روی صحنه می‌تواند تخیل مخاطب را به دست بگیرد تئاتر بسازیم و چون اثر از گستردگی صحبت می‌کند ما صحنه را خالی کردیم تا هر کسی بتواند آن را بشکلی که می‌خواهد ببیند.

در مورد بازخورد مخاطب در این شب‌های اجرا برای‌مان بگویید.

حقیقتش برای خود من هم جالب است انرژی مخاطب بسیار خوب است و مردم با احساسات پاک و رقیق با ما صحبت می‌کنند و حقیقتاً برایم خوشایند است. به صورت  حسی آن را تخمین می‌زدم، خب واضح است که این روزها مردم چقدردر رنج و تحت فشار هستند حال اینکه ما بخواهیم با شعائر گوش آنها را پر کنیم مسلماً بدون هیچ شوخی از من هم بدشان می‌آید که یک هنرمند مستقل هستم. اگر ما و هنر به داد یکدیگر نرسیم و به هم کمک نکنیم فایده ندارد.  فکر می‌کنم ما با این نمایش داریم این کار را انجام می‌دهیم و به وظیفه‌مان عمل می‌کنیم. همان احساس زندگی، امیدواری، تو می‌توانی، تو خیال و رویا داری، حق داری، تو یک ۸ میلیاردم زمین هستی و جایت خالی بوده و به دنیا آمدی و این خوشبختی حقت است. این‌ها را با تمام اخلاص به او می‌دهیم و به این شکل او را از سالن راهی می‌کنیم. صحنه را از هر تکبری و تکلفی برعکس ظواهر تئاتر خالی کرده‌ایم تا بتوانیم با یک نمایش ساده و بی‌ پیرایه حرف قلبی‌مان را به قلب انسان‌ها برسانیم.  می‌دانم که ۳۶ ساله هستم و برعکس یک فوتبالیست که در این سن اواخر دوره کاری خودش را طی می‌کند من هنوز راه درازی دارم و مطمئنم که بعدها بهتر یاد خواهم گرفت اما در تجربه‌های فلسفی من این عمیق‌ترین رسوخم به قلب انسان‌ها بوده و از این بابت بسیار خوشحالم.

در تجربه‌های خودتان از اجراهای میدانی و محیطی صحبت کردید آیا در شرایط فعلی تئاتر، کمبود چنین اجراهایی برای گسترش فرهنگ تئاتر و ارتباط مخاطب با تئاتر حس می‌شود؟

حس می‌شود؟ من به عنوان یک تئاتری می‌گویم که انگار این بخش تئاتر به عمد فلج شده است. می‌بینیم که در زمان جنگ جهانی گروه تئاتر نان و عروسک پیتر بروک می‌رود و برای مردم جنگ زده، خانواده‌های بیچاره و بی‌خانه نمایش اجرا می‌کند. امید و راه و روش به آنها ارائه و در ازای دیدن نمایش یک قرص نان و یک عروسک می‌دهد تا به آنها بفهماند با هنر رویا و نان می‌توان جهان را دوباره بازآفرینی کرد. پر واضح است که ما در چه وضعیتی هستیم آن هم بدون جنگ و بدون قحطی.  امیدوارم این از سر بی‌تدبیری باشد چرا که دست کم جای بخشش دارد  ولی متاسفانه وقتی ما به کرات درخواست کردیم و اساتید ما حرف زدند، هنرمندان آواره شده‌اند و کیفیت کارها پایین آمد می‌بینم که به عمد داریم آسیب می‌بینیم از همین نمایش‌هایی که غیر مفید هستند و وجود دارند. آنچه که باید باشد، کم است، نیست، فرهنگ سازی نشده و در سبد فرهنگی مردم جایی ندارد. امروزه تئاتر یک کار دکوراتیو برای طبقه‌ای است که می‌توانند پول خرج کنند. می‌روند و با نمایش‌های بد روبرو می‌شوند و تعریفشان از تئاتر همان می‌شود.  سرمایه‌داری، صاحبان سرمایه و جامعه گردان‌ها اصلی‌ترین عامل تباهی تئاتر و فرهنگ در این روزها هستند.  بنده امروز که اینجا ایستاده‌ام ۱۰ سال است که امکان اینکه به خارج از کشور بروم و آنجا با شرایط درست با یک گروه خوب تئاتری کار کنم و از زندگیم لذت ببرم را دارم. بنده‌ای که نرفته‌ام نه دشمن این آب و خاکم و نه یک شخصیت سیاسی، الگوی من سهراب است. بار قطار سیاست برایم پوک است اما احتیاج دارم برای آنکه مردم بتوانند نان بخورند گندم باشم و پای این گندم باید آب برسد، باید بذر بپاشید تا مردم بتوانند نان بخورند. باید از هنرمند مستقل، اندیشمند و اثر خرد ورز حمایت کرد نه از ستاره‌های به درد نخور سینما که فاقد تجربه، سواد، دغدغه  و انگیزه‌های انسانی و آفرینش گرایانه هستند. شاید خیلی‌ها امروز از ما دلخور هستند که چرا کار می‌کنیم که من آنها را می‌فهمم ولی به آنها حق نمی‌دهم چرا که می‌شود نانوایی را بست اما تئاتر را نه چرا که تئاتر و هنر چیز بسیار مهمی است به خصوص اگر قرار باشد که مسئولیتش را به جا آورد.  من از طرف جامعه تئاتر از مردمم عذرخواهی می‌کنم چرا که اکثرا به وظیفه‌شان عمل نمی‌کنند. من دارم سعی می‌کنم و امیدوارم که بتوانم اما مردم هم باید بدانند تئاتر چیزیست که می‌تواند به آنها زندگی، امید و اندیشه بدهد. ما باید یاد بگیریم از یکدیگر حمایت کنیم. آنجایی می‌توانیم پاکسازی‌های لازم را انجام بدهیم که همدیگر را خوب بفهمیم و درک کنیم. با این تشتت آرا با این اختلاف نظرها فقط دچار یأس و ناامیدی می‌شویم. مطمئن باشید هر سیاستمداری که در این کشور باشد مردم همان مردمند کسانی که دوست دارند در نهایت آرامش  امنیت مهربانی  و نهایت احترام زندگی کنند و به سلایق و علایق‌شان برسند و هر چقدر در این موضوعات محدودتر شوند چه به لحاظ امکانی چه به لحاظ زیستی خشم فاصله و بیماری‌ها گسترش پیدا می‌کند تئاتر یک ابزار است کاش از این عینک استفاده کنند برای بهتر دیدن.

سخن پایانی

امیدوارم  هنرمندان درک کنند که نباید آنقدر محتاط و موج سوار باشند. آن‌ها باید یاد بگیرند که باید پیشرو و قوی باشند چون نقش فرماندگان جامعه را به لحاظ فرهنگی دارند و باید بدانند تنها لحظه مرگ است که نباید کار کرد و زمانی که حرفی برای گفتن نداشته باشی. دست از تلاش برای پول درآوردن و رقابت بر سر شهرت بردارند. لوستر کارش درخشیدن است و کار انسان تابیدن و این تابش ما می‌تواند به انسان‌ها نور دهد به معنای حق. امیدوارم که مردم هم این رابطه با هنر تئاتر را تنگاتنگ‌تر کنند و اینجا از تمام مردم سرزمینم دعوت می‌کنم که به دیدن نمایش ما بیایند و اعلام آمادگی می‌کنم که در هر شهری در هر نقطه از ایران که یک بلک باکس  کوچک ۱۰۰ نفره داشته باشد و شرایط اسکان و رفت و آمد ما را فراهم کند با یک درصد خیلی متعادل گیشه تمایل داریم که این رویا را به اشتراک بگذاریم.

علیرضا چاووش:میخواهیم تفکر انسان‌ها را قلقلک بدهیم

از ارتباط خودتان با تئاتر و این نمایش بگویید.

تحصیلات من سینماست اما عمده فعالیتم در تئاتر بوده است. از سال ۸۶ رسماً وارد کار تئاتر شدم و خیلی سریع با این کار ارتباط برقرار کردم. به سختی کاری را برای بازی انتخاب می‌کنم چرا که وقتی دلم با کاری نباشد هم به خود آسیب می‌زنم و هم به کار بنابراین سخت در گروهی دوام می‌آورم اما به آثاری که تاکنون حضور داشته‌ام افتخار می‌کنم. از سال ۹۸ دیگر به روی صحنه نرفته‌ام تا این نمایش. آخرین نمایشم داستان باغ وحش اثر ادوارد آلبی بود که کارگردانی و بازی آن را عهده‌دار بودم و نقش عصیانگر جری را بازی می‌کردم که یکی از آرزوهایم در بازیگری بود. این اثر من را دگرگون کرد متن اصلی را سال‌ها قبل خوانده بودم و زمانی که استارت تمرین این کار زده شد روسیه اولین موشک را به سمت اوکراین شلیک کرده بود. یک تفکری می‌آید سرب را تبدیل به گلوله می‌کند و یک تفکری هم سرب را تبدیل به کلمه و این تاریخ است که قضاوت می‌کند. برد کدام یک بیشتر است اگر بخواهم از بعد روانشناسی به متن بپردازم شخصیت این کار همان من نهاد و یا اید فروید است. تماشاگر با کار ارتباط برقرار می‌کند چون من نهاد بی‌پرده را می‌بیند، او خودش را می‌بیند آن هم شخصیت‌های آثار داستایوفسکی که فضای سردی دارند و مملو از کشمکش با خویشتن‌ اند که در این کار کاملا نمود پیدا می‌کند. شیوه و سبک اجرایی هم بیشتر به گروتوفسکی نزدیک است همینطور به معنای واقعی تئاتر بی چیز. ما سعی کرده‌ایم خلا چیزی احساس نشود و بازیگر همه چیز کار باشد. به این اثر افتخار می‌کنم و خیلی خوشحال هستم که بخشی از این اثرم به نظرم این اثر چنان شد که سال‌ها به آن خواهم بالید. تمام تلاش‌مان را می‌کنیم که در شهرها و کشورهای مختلف آن را به اجرا ببریم این اثر تاریخ مصرف ندارد حرف آن غیر شعاری و جهان‌شمول است. امیدوارم که تماشاگر از این کار لذت ببرد. ما دوست داریم که تفکر انسان‌ها را قلقلک بدهیم نمی‌دانم که تا چه حد موفق بوده‌ایم اما تلاش‌مان در این راستاست. رسالت ما این است که به دغدغه‌های اجتماعی و دغدغه‌های فردی بپردازیم. من می‌شنوم صحنه‌هایی که مردم اشک می‌ریزند آنها در ما خودشان را می‌بینند و آن پالایشی که رخ می‌دهد برای ما هم بسیار ارزشمند است. حقیقت این است که از سیستم حاکم بر تئاتر کشور خیلی انتقاد داریم نمی‌خواهم حرف‌های کلیشه‌ای بزنم اما معلوم است که ما در یک محدودیتی به سر می‌بریم. تیغ سانسور به روی گردن‌مان است و از طرفی نمی‌دانیم که ارشاد و یا شهرداری حامی تئاتر هستند یا خیر. کار ما هیچ کدام از مولفه‌های یک اثر گیشه پسند را ندارد و این تماشاگران هستند که دارند اثر را دهان به دهان معرفی و تبلیغ می‌کنند. حقیقت این است که ما با پول کارگری پوستر و بروشور چاپ کرده‌ایم و اگر قرار است کمک هزینه‌ای داده شود بهتر آن است که قبل از شروع اجرا پرداخت شود تا ما به یک زخمی بزنیم و صرف کارمان کنیم. پول فروش بلیط‌ها مدت زمانی نه چندان کوتاه پس از آخرین اجرا داده می‌شود در حالی که اگر حین اجرا بود می‌توانست صرف تبلیغات برای خود اثر شود. خواسته ما از شهرداری و وزارت فرهنگ این است که یک لاینی از تبلیغ کار و معرفی آن را بر عهده بگیرند. در رسانه‌ها اگر ما بخواهیم در یک پیج و یا شبکه کار را مطرح کنیم و یا تبلیغات آن را انجام بدهیم از پس بودجه‌اش بر نمی‌آییم. ما می‌دانیم که کارمان به سود دهی نمی‌رسد اما ایستاده‌ایم و کار می‌کنیم و تنها مردم هستند که حامی ما هستند. شب به شب تعداد تماشاگران‌مان بیشتر می‌شود و ما احساس می‌کنیم که در جای درست ایستاده‌ایم ما زبان مردم هستیم و امیدوارم افراد بیشتری بیایند و این کار را ببینند. ما قطعاً با این کار سفر خواهیم کرد ابزار این کار فقط کلمه و سه بازیگر هستند و هیچ چیز زائدی نیست

محمدرضا حسن زاده:تنها ابزار ما کلمات، توان بازیگری و نور بود

از ارتباط‌تان با تئاتر بگویید.

از سال ۸۵ وارد تئاتر شدم و ۱۷ سال است که کار می‌کنم. ۱۵ اجرای عموم دارم که پانزدهمی همین  اجراست  قبل از این اجرا موشمرگی را در سالن شهرزاد داشتم و در خرداد ماه هم کار گالمکس را در سالن  انتظامی داشتم که کارگردانی و بازی آن بر عهده‌ام بود و مورد استقبال  قرار گرفت. آذر ماه هم اثری به نام هیولا شدن را به روی صحنه خواهیم برد و از اینجا مخاطبان را به دیدن این نمایش دعوت می‌کنم.

برای رسیدن به این کاراکتر از همان روش‌های کلاسیک رسیدن به نقش استفاده کردید یا خیر؟

به نظرم روش‌های کلاسیک برای همان متن‌هایی که به شیوه کلاسیک نوشته شده‌اند کارایی دارد. ما اینجا با متنی مواجه بودیم که متن اجرایی برای تئاتر نبود. به یکدستی نیاز داشتیم و لازم بود تا هر سه، حرف این متن را به عنوان یک کاراکتر بفهمیم و آن فهم را اجرا کنیم  و واقعاً کار دشواری بود چرا که متن ادبی بود و نه نمایشنامه ولی باید به این شکل اجرا می‌شد.

هر کدام از شما بخشی از مکاشفه کاراکتر را بازی می‌کنید این تقسیم بندی چگونه انجام شد؟

این تقسیم بندی‌ها را خیلی هوشمندانه خود آقای محمدی بر اساس شناختی که از ما داشتند انجام دادند. هر یک از ما بخشی از کاراکتر هستیم یکی خشمش دیگری اضطرابش و… در  لحظه‌های مختلف هستیم.

بخش عمده‌ای از بازی شما بر تخیل مخاطب استوار است چالش شما در این لحظه‌ها چه بود؟

برای خلق چنین صحنه‌هایی اگر ابزارهای متفاوت و خوبی وجود داشته باشد به راحتی می‌توان صحنه‌های خیلی جذابی خلق کرد اما به نسبت آنچه که داشتیم یعنی کلمات، توانمندی خود بازیگر و یک نور جزئی که سالن به ما می‌داد تلاش کردیم تا این سفر را به خوبی نشان دهیم و تماشاگر درک کند که این انسان از زمین جدا می‌شود و از اینجا به بعد قرار است چیزهای عجیبی ببیند که ما در صحنه ۵ آن را روایت می‌کنیم.

مریم عظیمی

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است