روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفتگوی صبا با عوامل کنسرت نمایش « قصه ترانه های ماندگار»

قصه ۶ ترانه ماندگار از تاریخ موسیقی ایران


در این شماره از روزنامه با عوامل کنسرت نمایش « قصه ترانه های ماندگار» به کارگردانی سیدجلال الدین دری به گفتگو پرداخته ایم.

«قصه ترانه‌های ماندگار» به تهیه‌کنندگی آزیتا موگویی و نویسندگی و کارگردانی سیدجلال الدین دری از هشتم شهریورماه درکاخ سعدآباد (ایوان عطار) میزبان مخاطبان بود، این نمایش در هفته گذشته به اجرای خود در کاخ موزه سعد آباد پایان داد. این نمایش درباره ۶ ترانه ماندگار تاریخ موسیقی ایران است. ترانه هایی همچون «مرا ببوس»، «تنهایی»، «شاخه گل»، «زندگی»، «یار دبستانی»، «ای ایران» که در هر بخش، داستانی درباره این ترانه‌ها به اجرا درمی‌آید و سپس ترانه بازخوانی می‌شود. بازیگران به ترتیب ورود به صحنه؛ محمد نادری، فریبا نادری، نگین خامسی، محیا دهقانی، محمد معتضدی، آرش فلاحت پیشه، فرانک جواهری، نورا هاشمی، پانته‌آ مهدی نیا، محمدرضا مالکی و سام قریبیان در نقش حسین گل گلاب سراینده ترانه‌ جاودان «ای ایران» در این نمایش حضور دارند و هنرمندان تصویر صالح میرزا آقایی در نقش استاد روح الله خالقی، امین ایمانی در نقش استاد غلامحسین بنان نمایش داده می‌شود. اجرای زنده بخش موسیقی این نمایش را نیز حجت اشرف‌زاده و سالار عقیلی  به عهده داشتند.

نورا هاشمی: دلشوره همیشه هست…

این سبک از اجرای نمایش را دوست دارید؟

اجرای این سبک از نمایش اولین تجربه من نیست، پیش از این دو تجربه دیگر در همین سبک داشتم، بازی در کنسرت-نمایش آقای آرش عشقی در شهر زیبای رشت که با همین سبک کاری بود. در این نمایش فضای خود باغ موزه که فضایی بسیار لذت بخش و دلپذیر است، با حس و حال نمایش هایی که با حال و هوای تصانیف ماندگار پرداخته شده است، توامان در ایجاد احساس مفرح کمک کننده بود، مطمئنا وقتی ما لذت را در نگاه تماشاگران حس می کنیم برای خود ما هم اجرا در فضای باز لذت بخش می شود. استفاده از خواننده های محبوبی چون حجت اشرف زاده و سالار عقیلی، که اجراهایی بسیار حرفه ای از تصانیف ماندگار و نوستالژی داشتند هم به کار قوامی خاص بخشید.

همه می‌دانیم که بازی در تئاتر بسیار سخت است، با این وصف اجرا و بازی در این سبک برایتان سخت تر است یا تئاترهای که پیش از این بازی کرده اید؟

فرقی نمی‌کند، چون در اینجا هم بخش بازی به همان اندازه پررنگ است و باید به همان انداره برایش تمرین می‌کردیم و خلاصه اینکه دلشوره ها همیشه هست. و ما تمام آن حساسیت ها که در اجرای تئاتر صحنه‌ای داشتیم را در  این کار هم داریم.

محمد نادری: فرمی برساخته از هنرهای که جای خالی آن حس می شود!

با توجه به اینکه این نمایش در سبک متفاوتی اجرا می شود، چه تجربه خاصی را برای شما رقم زده است؟

هر اثری با توجه به جهانی که خلق می کند، برای من متفاوت است.اما این شکل از نمایش که هم موزیک زنده دارد و هم خود خواننده محبوبی در بین اپیزودهای نمایشی اجرا داشته باشد را من تا بحال تجربه اش را نداشتم. و در ابتدا مقداری هم نسبت به آن دافعه داشتم و برایم مجهول بود، اما با حضور در کنار گروه متوجه شدم که این شکل از نمایش که تلفیقی از کنسرت و نمایش است هم مخاطب دارد و برای مردم هم جذاب بود و دوست داشتند.

آیا حس می کنید این مدل نمایشی، می تواند به عنوان یک رویکرد نوین در هنر نمایش و موسیقی ادامه داشته باشد؟

به خاطر خالی بودن خیلی از سبک های شناخته شده در عرصه هنر و فرهنگ ماست که به سمت این مدل های نمایشی سوق داده می شویم. یعنی چنانچه ما می توانستیم هنر نمایش موزیکال، باله و اپرا را در ساختار درستش داشته باشیم، دیگر لازم نبود سبک های اجرایی را با تغییراتی در ساختار بر روی صحنه ببریم. متاسفانه در ایران بسیاری از سبک های اجرایی و نمایشی قابلیت اجرایی شدن نمی یابند، هنرهای مانند نمایش موزیکال، باله و اپرا در عرصه فرهنگ و هنر ما جایگاهی ندارند. با این وصف کارگردانان ناگزیرند رویه ای از این سبک های نمایشی را با تغییراتی در ساختار بر روی صحنه ببرند. بنابراین همه اینها می آیند و با تغییراتی در شکل و ساختار به فرم های نمایشی دیگر بدل می شوند! اگر واقعا تمام فرم های نمایشی دنیا را که بنا به دلایل خاصی ما سالها از آن محروم هستیم اجازه اجرا و حضور می‌یافتند، شاید دیگر اصلا نیازی به این شکل کار نبود. فرم این نمایش بیشتر شبیه به فرم برساخته ای است که فعالان تئاتر و موسیقی را برای انجام یک کار مشترک گرد هم آورده است. گویا تئاتری‌ها با فعالان موسیقی وقتی به این جمع بندی رسیده اند که نمی‌توانند یک اپرای درست را بر روی صحنه ببرند، این فرم برساخته را جایگزین کرده‌اند و پیش از این نمونه‌ای از این سبک اجرایی در تاریخ فرهنگ و هنر جهان وجود ندارد. اما بهرحال یک تجربه ناب است و می تواند جای خالی سبک های مهم نمایشی در جهان را برای مخاطب ایرانی تا حدودی پر کند.

آرش فلاحت پیشه: ترانه‌های که برای همه مردم ایران خاطره انگیز و ماندگار است

درباره تجربه نوین و حضورتان در کنسرت نمایش قصه‌ های ماندگار بگویید؟

البته این تجربه کاملا نو نیست و بارها از این دست سبک های اجرایی، اتفاق افتاده است. هنر موسیقی و تئاتر پیوندگان محکمی با هم دارند و این کنسرت-نمایش از آن حیث که با خاطرات ونوستالژی های مردم سر و کار دارد، بسیار برای مخاطب جذاب است و بار مسئولیت آن را برای ما مهم تر و حساس ‌تر می کند. به همین خاطر پرداخت و درآوردن ظرافت های شخصیت های نمایشی  و دراماتورژی ایی که بتواند با تصنیف ها و آهنگ ها هماهنگ باشد در اولویت ما بود، به این جهت که این تصنیف و ترانه‌ها برای همه مردم ایران خاطره انگیز و ماندگار است و هدف از تلفیق این آهنگ ها با اپیزودهای نمایشی این بود که بتوانیم برای هر یک از آنها ارزش افزوده‌ای را بیافرینیم. فضای کاخ موزه سعد آباد و پروداکشن صحنه‌ها نیز در همین راستا در تلاش است که حس وحال خوبی را برای تماشاگر رقم بزند.

محمدرضا مالکی: تصوری از تلفیق این دو هنر نداشتم…

باتوجه به بازخوردهای که استقبال مخاطب از این نمایش داشته است، آیا فکر می کنید این سبک از اجرای نمایشی می‌تواند ادامه دار باشد…

۲۲ سال است که در عرصه نمایش فعالیت می کنم و کنسرت- نمایش اولین تجربه من در این حوزه بوده است. حقیقت در ابتدای کار هم هیچ تصوری از اینکه قرار است چه اتفاقی بیفتد، نداشتم. حدس میزدم که تماشاگر بیشتر برای دیدن کنسرت و شنیدن موسیقی خواهد آمد تا دیدن نمایش! یا بالعکس تنها به دنبال نمایش خواهد بود،تا اجرای خوانندگی!  یعنی تصوری از تلفیق این دو در جهت خوشایند تماشاگر نداشتم. اما بعد از اینکه اثر اجرایی شد و بر روی صحنه رفت، دیدم تلفیق این دو هنر اتفاقا برای مخاطب بسیار جذاب است.با این حسب این اتفاق می تواند ادامه دار باشد و حتی شاید این دو هنر با کمک به یکدیگر بتوانند، مکمل هم باشند. اینکه براساس هر تصنیف و موسیقی یک قطعه نمایشی ببینیم، تجربه جالبی است که حس و حال و فضای خاصی را می آفریند.

جلال الدین دری: موقعیتی غم انگیز که ما به آن می‌خندیم

با توجه به اینکه اثر قبلی شما، کافه عاشقی در همین سبک اجرایی بود، آیا تجربه موفقیت آمیز کافه عاشقی شما را به سمت کارگردانی این اثر سوق داد؟

قبل از نمایش کافه عاشقی یک فیلم سینمایی به نام نرگس مست ساخته بودم که اتفاقا در آن هم موسیقی نقش پررنگی داشت. فیلم نرگس مست درباره سه تن از بزرگان موسیقی، عارف قزوینی، علی اکبر خان شیدا و قمر الملوک وزیری بود. بعد از آن هم یک تئاتر به اجرا بردم با نام لیلی و مجنون که در ساختار همان کافه عاشقی بود البته با اندکی تغییراتی در رویکرد، بعد از ساخت سه اثر در همین سبک، کنسرت نمایش قصه های ماندگار را شروع کردم. من تصورم این است که موسیقی و تئاتر ارتباط تنگاتنگی با هم دارند، ارتباطی که شاید میان موسیقی و سینما به این اندازه نباشد. به همین خاطر در سبک های اجرایی تئاتر در دنیا اشکال مختلفی از نمایش است که کاملا با هنر موسیقی عجین و در تکامل یکدیگر هستند. کنسرت نمایش هم گونه ای از همین شاخه هاست. چرا که ما پس از انقلاب هنر پرا و هنر اپرت را از دست  داده‌ایم. علاوه بر این در نمایش های کهن ایرانی همچون تعزیه می بینیم که چگونه هنر نمایش کاملا با موسیقی هماهنگ است اما پس از انقلاب این نمایش ها را به قدرت سابق نداریم و تلاش من این بود این سبک از نمایش را دوباره به تجربه مخاطب دربیاورم.

در کنسرت نمایش قصه های ماندگار در هر اپیزود نمایشی یک قصه مانند برشی از یک زندگی توسط بازیگران بر روی صحنه اجرا می شود که پایان اپیزود یک تصنیف نوستالژی با همان حال و هوای قصه توسط خواننده اجرا می شود، سوال من این است که آیا قصه های نمایشی  به صورت مستند برگرفته از هدف سرایش ترانه ها در آن دوران بوده یا در تخیل نویسنده ساخته و پرداخته شده است؟ 

قالبا پرداخته ذهن خود بنده است. البته ممکن قصه نمایشی دو تصنیف مراببوس و ای ایران بیشتر این شبهه را بر انگیزد که این داستانک هاریشه در واقعیت دارند، اما واقعیت این است که تنها رگه های از یک واقعیت نامعلوم را من در این دو داستان در قصه خود جای داده‌ام. مثلا حیدر رقابی که ترانه سرای تصنیف مراببوس است علیرغم داستان های ساختگی که برای او درست شده، اصلا اعدام نشده است. او پس از سرایش این تصنیف و خروج از ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد، دوباره پس از انقلاب در دهه ۶۰ به ایران بازگشته و در کشور خودمان به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. این شعر را حیدر رقابی برای یک فیلم به نام اتهام سرائیده ودر فیلم این شعر درباره جدایی یک فرزند از مادرش است، البته این شعر وموسیقی در این فیلم خیلی ماندگار نشد، بعدها وقتی این شعر توسط خواننده قدیمی گل نراقی خوانده و از رادیو پخش شد، با استقبال زیادی مواجه شد، همچنین ، همزمانی این آهنگ با دادگاه‌های که برای ملی‌گرایان و طرفداران مصدق رخ داد باعث شد، داستان های ساختگی درباره یک شخصیت فرضی درباره این آهنگ شکل بگیرد؛ قصه سرهنگی که این آهنگ را خوانده و سپس اعدام می شود… این ها همه شایعات است. آنچه که در واقعیت تاریخی در تحقیقات من موجود است و اتفاقا من همان صحنه را درپایان بندی نمایش خود آورده ام، این است که می‌گویند آقای رقابی هنگام خروج از ایران این شعر را از داخل فرودگاه پشت تلفن برای آقای مجید وفادار خوانده است و بعد از آن از ایران رفته است. همین طور درباره تصنیف ای ایران باید بگویم آقای خالقی، بنان و دکتر گل گلاب قبل از آنکه این تصنیف و ترانه را کار کنند، با همکاری یکدیگر آهنگی به نام آذربادگان و یا آذربایجان را کار کرده بودند که در همین دستگاه دشتی بود  و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت. بعد، این سه دوست تصمیم می گیرند یک اثر درباره ایران با درون مایه ملی تر بسرایند، اما قطعا تاثیرات جنگ جهانی دوم و حضور متفقین در ایران در حس و حال شخصی هر سه این هنرمندان وجود داشته، قطعه نمایشی ای ایران با مجموع هجمه و شایعاتی که در آن دوران بر سر زبان ها بود شکل گرفته، هیچ رد مستند تاریخی از هیچ کدام از آن اتفاقات نیست، تنها تخیل خود بنده  در مواجه با داستانک های است که در همان دوران باب شده بود. بدین ترتیب تنها این دو قطعه کمی ارجاع به گذشته دارد، مابقی نمایش ها همه به طور کلی زاده تخیل شخصی خود بنده بودند.

چنانچه می‌خواستید پکیج  ترانه های ماندگار خود را با قصه های مستند و واقعی تهیه کنید، آیا منابعی وجود داشت که قصه هایی واقعی از سرایش این ترانه ها را بازگو کنند؟

قصه واقعی به صورت مستند خیر، اگر هم قصه و یا جریانی در پیدایش یک ترانه موثر بوده باشد، خیلی جنبه داراماتیک و نمایشی نداشت که بتوان از آن به عنوان یک نمایشنامه کوتاه اپیزودیک بهره جست. سعی من بر این بود که برای هر یک از ترانه ها یک قصه که بیشترین همخوانی با آهنگ را دارد پرداخت کنم.

در فضای بعضی قصه های رگه های کمیکی وجود دارد که در تناقض با غم نهفته در ترانه هاست، این تضاد فضایی به نظرتان مانع از انتقال حس  آهنگ نمی شد؟

فضای کمدی خیلی مسلط بر کلیت کار نیست، احتمالا تنها در یک اپیزود که قصه ای از طهران قدیم است، حس کمدی پررنگ می شود. در قصه های دیگر نه در شخصیت های اصلی، بلکه نقش های فرعی هستند که با آمدنشان گاهی حال و هوای طنز را بوجود می آورند. کلیت کار روایتگر قصه هایی تراژیک هستند، حتی همان اپیزود طهران قدیم پایانی کاملا تراژیک دارد که با آهنگ زندگی آی زندگی / خسته ام، خسته ام … به اتمام می رسد. در کل به نظر من مجموعه زندگی تراژدی ایست که ما با فاصله گرفتن از ان ممکن است به آن بخندیم.همان طور که خیلی اوقات ما به بدبختی تکرار شونده آدمها می‌خندیم. در طنزهای چاپلین و لورل هاردی هم می بینیم که موقعیت، موقعیتی غم انگیز است اما ما به آن می‌خندیم. هرچند گاهی هم برخی تماشاگران بی توجه به پاساژهای کمیک با روند تراژیک اثر همراه و از آغاز تا انتها اپیزودها می گریستند.

نمایش شما بسیار زیبا بود و حس و حال مستمر خاص به خودش را داشت، اما سوال من این است که با توجه به اینکه شبهای باغ موزه سرد است، چرا این نمایش را در فضای بسته اجرا نکرده اید؟

این سوال تنها در چند هفته پایانی اجرا پیش آمد، چون هوا سرد شد، قبل از آن اتفاقا فضای باز و هوای آزاد مطبوع، بسیار برای تماشاگران خوشایند بود. موضوع اصلی این است که قرار ما بر این بود که اجرای خود را از مرداد ماه شروع کنیم اما به دلایل مختلف به تعویق افتاد. البته برای سردی هوا و همراه داشتن لباس گرم از قبل اطلاع رسانی شده بود، بعضی تماشاگران حتی با خود پتو هم آورده بودند….

درباره چینش کست بازیگری و انتخاب خواننده بگویید…

از همان ابتدا با تهیه کننده محترم خانم آزیتا موگویی و دستیار یک کارگردان نویدالدین دری به این جمع بندی رسیدیم که از بازیگران حرفه ای تئاتر در این نمایش استفاده کنیم و همین اتفاق هم افتاد. کسانی که کاملا مسلط بر فضای تئاتر و چینش و خلق صحنه های بدیع و تئاتری باشند و بتوانند از پس نمایش اپیزودیک بر بیایند. برای خوانندگان اثر هم لیستی تهیه کرده بودیم، اما انتخاب های اول ما همان حجت اشرف زاده و سالار عقیلی بودند که خوشبختانه هر دو پذیرفتند. در واقع در موسیقی ما به دنبال خوانندگانی بودیم که هم به موسیقی سنتی مسلط باشند وهم  وزین و محبوب باشند. که هر دوی این بزرگواران دارای این مشخصات ذاتی و حرفه ای بودند.

صحبت پایانی:

این نمایش برای خود بنده تجربه بسیار دلچسبی بود و کمترین و چالش را با بچه های گروه  و تیم تولید داشتیم. خانم موگویی هم به عنوان تهیه کننده در کار خود بسیار حرفه ای عمل کرد و سعی کرد بهترین امکانات را برای دیده شدن کار فراهم کند، همچنین گروه بازیگران و موسیقی  بسیار همدل و حرفه ای در کار عمل کردند. کل پروسه این اثر ۲۱ روز شد و همین نشان از حرفه ای بودن تیم دارد که توانست در همین زمان بندی کوتاه کنسرت- نمایش قصه های ماندگار را بر روی صحنه ببرد.

فرهومند ناظریان

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است