سیروس همتی:
شماره کارت بدهید، پول شما را برمیگردانم!
من دو کتاب به نام «ننه کاراته» و «یزله» به صورت مجموعه داستان های کوتاه دارم.
سیروس همتی نویسنده است و بازیگر، بازیگر است و کارگردان، کارگردان است و نمایشنامه نویس، وقتی از خودش پرسیدیم بالاخره کدام یک از این حرفهها برایش پاگیرتر بوده، مکث کرد چرا که انتخاب برایش سخت بود و ارجاع مان داد به گفتوگویی که از او در تیوالگرام منتشر شده و او را هنرمندی همه فن حریف خوانده است، چرا که انتخاب هر یک از این اینها به تنهایی برایش سخت و دشوار است و در هر یک از این حرفهها به نوعی روحش تغذیه میشود و با عذرخواهی این انتخاب را به عهده بیننده و خوانندگان آثارش گذاشت تا در هر رشتهای که مخاطب او هستند، او را به همان کسوت بخوانند. در این گفتوگو، روزنامه نگار صبا با سیروس همتی درباره کتاب / فیلم و مایههایی وجودیای که بین این دو هنر است، گپوگفتی داشت که در ادامه میخوانید.
در ابتدا بفرمایید از نظر شما بن مایههای ادبیات و سینما از کدام خاستگاه به یکدیگر گره خورده و چگونه در پیوندی معناساز در جریان هنری توسعه پیدا میکنند؟
رابطه ادبیات و سینما از دیرباز بوده، هست و خواهد بود. این دو قضیه هیچ گاه از یکدیگر منفک نمی شوند. ما از بین هر ۱۰ اثر سینمایی خوب ، ۳ اثر داریم که برگرفته از ادبیات داستانی جهان-رمان یا داستان کوتاه- است. این مسئله به صورت مصطلحتری در تمامی جشنوارههای معتبر به عنوان بخش سینمای اقتباسی درنظر گرفته شده است. احساس من بر این است که در ابتدا ادبیات بوده و بعد سینما آمده است. از همان دوران طفولیت و کودکی مادربزرگها و والدینمان قبل از خواب، برایمان قصه میگفتند، روایتهایی که ما با آن به خواب میرفتیم و موجب پرورش قوه تخیل و رویا پردازی ما میشد. همان جا این تخیل در نگاه پردهای وتصویری به سینما بدل می شد یعنی از همان زمان که قصه را میشنیدیم در ذهن خود آن را به صورت مصور تخیل میکردیم و در واقع مادر بزرگ می شد نقل خوان و دیالوگ خوان و ما میشدیم یک طفل کارگردان که این شنیدهها را در خیال خود به تصویر و حرکت بدل میکردیم. به همین خاطر معتقدم شاید به لحاظ تاریخی و مکتوب قدمت ادبیات از سینما بیشتر باشد، اما وقتی صحبت از تخیل می شود، سینما و ادبیات هم پای هم میشوند.
با وجود پیوندی که میان ادبیات و سینما است، اما شاهدیم که گاهی نویسندگان از اقتباسهای سینمایی که از اثرشان شده است، ناراضی و گله مند هستند. مانند نویسندهای چون محمود دولتآبادی که برخی اقتباسهایی که از آثارش شده را خوانشی غلط دانسته است.، البته دراین میان نویسندگانی نیز مانند آقای هوشنگ مرادی کرمانی با اینکه ناراضی از برخی اقتباسها بوده اند اما عنوان کردهاند که کارشان با اثر خود پس از نگارش به اتمام رسیده و حالا اگر کارگردانی آن اثر را به گونهای دیگر در فیلم نمود داده دیگر جای نظریه صادر کردن و گلایه کردن نیست… دوست داشتم نظر خودتان را درباره این مقوله یعنی تفاوت در نگاه و رویکرد نویسنده و کارگردان برای ما بگویید….
با مثالی دیگر پاسخ شما را میدهم. از هوشنگ مرادی کرمانی پرسیدند که آیا سریال «قصه های مجید» اثر شما هست یا خیر؟ ایشان در پاسخ گفتند: هم هست و هم نیست! و در ادامه اضافه کردند؛ در آن قسمت هایی که هنرمند زنده یاد کیومرث پوراحمد، به اصل و روح قصه وفادار بودند، در آن بخش نویسنده من هستم و آن بخش دیگر که خلاقیت و مولفههای سینمایی، بر روح اثر قالب می شود و دیگر صحبت از زبان هنری در فرم و تکنیک است، دیگر هیچ ادعایی روی آن ندارم و آن بخش را مال پوراحمد میدانم. معتقدم پس از یک اقتباس هنری معمولا سه حالت بوجود می آید؛ حالت اول که نویسنده عنوان میکند این اثر، اثر من نیست، در این حالت هیچ تعاملی میان نویسنده و کارگردان اتفاق نیفتاده است. در حالت دوم نویسنده عنوان میکند که این اثر فیلمی منطبق بر روح و بن مایه اثر مکتوب داستانی است و با افتخار عنوان می کند که این اثر، اثر اوست. در این حالت حتما میان نویسنده و کارگردان تعاملی پویا شکل گرفته، مانند تعاملی که میان زندهیاد داریوش مهرجویی و نویسندگان آثار اقتباسی اش شکل میگرفت، بیشتر آثار این کارگردان ریشه در اقتباس داشتند، گاه از کتابها و نمایشنامه های خارجی و گاه از داستان و نمایشنامه های وطنی، مانند فیلم شاهکار «گاو» از کتاب «عزادارانبیل» و «میهمان مامان» از داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی و … از نظر من همه این اثار جاودان خواهند بود. همان طور که کوروساوا برداشت خود را از نمایشنامه «مکبث»اثر شکسپیر، در فیلمی به نام «سریر خون» آورد و از آثار قدرتمند تاریخ سینما شد. در حالت سوم هم بستری پیش می اید که نویسنده عنوان می کند که این اثر سینمایی هم اثر او هست و هم نیست، یعنی مولفه های از متن با مولفه های از سینما و … ادغام شده است البته ادغامی که منجر به اثری موفق شده نه شکست خورده.
صحبت از تعامل کارگردان و نویسنده شد، از نظر شما وقتی نویسنده یک اثر ادبی در قید حیات نیست، این تعامل چگونه می تواند شکل بگیرد؟
در اینجا ما باید به شخصی رجوع کنیم به نام دراماتورژ و یا کسی که به کلیت آثار یک نویسنده اشراف دارد و مجموعه آثار او را با دقت و ریز بینی بررسی کرده است. کارگردان یا باید خود این اتفاق را در خود ببیند و یا به شخصی که شکسپیر شناس و یا ایبسن شناس و … است رجوع کند.
از کتاب هایی داستانی که به نگارش درآورده اید و بستر تبدیل شدن به فیلمنامه را دارند، بگویید…
من دو کتاب به نام «ننه کاراته» و «یزله» به صورت مجموعه داستان های کوتاه دارم که هر دو از انتشارات نیستان است، همچنین نسخه صوتی این دو کتاب در فیدیبو و طاقچه موجود است. این مسئله را از طریق رسانه شما به صورت صریح بیان می کنم که هر کسی این کتاب ها را تهیه کرد و خواند و داستان هایش را دوست نداشت، به بنده شماره کارت بدهد تا من هزینه ای را که پرداخت کرده، به او بازگردانم. همچنین به شدت استقبال می کنم، اگر هر کارگردانی بخواهد این داستان ها را به فیلم کوتاه و یا بلند بدل کند.
سمیه خاتون
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است