روزنامه صبا

روزنامه صبا

منوچهرهادی:

دغدغه اصلی من در فیلمسازی، سینمای اجتماعی است


خیلی فیلم حدود 8 صبح را دوست دارم و جزو کارهای خوبم محسوب می‌شود.

بروز یک اشتباه و تصمیم‌گیری از سر خشم گاها می‌تواند فاجعه بار باشد. منوچهر هادی در فیلم جدیدش به سراغ چنین تمی رفته است. هادی نمونه موفق فیلمسازی غریزی مثل مسعود کیمیایی است و کارهای متنوعی همچون ‏بازیگری، دستیاری کارگردان و تدارکات را در سینما انجام داده و با بدنه و ذات تلویزیون و سینما آشنا است. فیلمسازی که قصه‌ساز خوبی است و آن را برای مخاطب درست تعریف می‌کند کاری که خیلی از کارگردان‌های مدعی از انجامش عاجز هستند. از ساخته‌های او می‌توان به «تلاطم»، «آخرین روز ماه»، «تصادف»، «فرصت های فردا»، «قرنطینه»، «یکی می خواد باهات حرف بزنه»، «کارگر ساده نیازمندیم»، «خداحافظ بچه»، «من سالوادور نیستم»، «نیسان آبی» و… اشاره کرد. خبرنگار صبا با منوچهر هادی درباره سینمای‌اش و فیلم «حدود ۸ صبح» که هم اکنون روی پرده سینماها است گفت‌وگویی انجام داده‌ که در ادامه می‌خوانید.

با نگاهی اجمالی به موفقیت بی چون و چرای فیلمهای کمدی در اکران این یکی دو ساله، آیا این چالش را نداشتید که فیلم «حدود ۸ صبح» مورد استقبال مخاطب قرار نگیرد؟

به عنوان فیلمسازی که چند فیلم موفق به لحاظ گیشه در سینما ساخته‌ام و مردم دوستشان داشته‌اند اغلب سفارشات کاری که از سوی تهیه کننده و سرمایه گذران انجام می شود درحوزه ژانر کمدی است. خود فیلمساز باید باهوش باشد و حواسش به این مسئله جلب شود که فقط در یک ژانر فیلم و سریال نسازد. سلیقه و دغدغه اصلی من در فیلمسازی سینمای اجتماعی است و برای کسب درآمد بیشتر فیلم و سریال کمدی می‌سازم. بهر حال اینکه پیشنهاد کار دارم نشان می‌دهد گزینه قابل اعتمادی برای تهیه کنندگان هستم. نکته مهم دیگری که برایم مهم است مخاطب جدی سینما که صرفا برای خنده سینما نمی رود من را فراموش نکند و به نظرم یک فیلمساز باید توازن بین سینمای مخاطب و سینمای جدی ایجاد کند.

خیلی از فیلمسازان در دوران کاری خود فقط در یک ژانر فیلمسازی می‌کنند…

این دوستان شاید دغدغه مالی ندارند و بنا به هر دلیلی مثل ارث رسیدن و یا محبوبیت بین بخش دولتی سینما می‌توانند هر چه دوست دارند فیلم بسازنند و خیلی تلاشی نمی‌کنند که کار متفاوت انجام بدهند. برنامه شان روال است و سالی یکبار تهیه کننده دولتی از آنها حمایت می کند تا اثر مورد نظرشان را بسازنند. با پول بخش خصوصی نمی‌شود به سراغ سینمای شخصی و دلی رفت. این برنامه ریزی را دارم که هر چند سال یکبار بعد از ساخت دو – سه فیلم کمدی یک اثر اجتماعی بسازم.

در فیلم‌های اجتماعی شما بروز حادثه‌ای مثل تصادف در یکی می‌خواد باهات حرف بزنه و یا پیامک‌های اشتباهی گوشی همراه در حدود ۸ صبح درام را به وجود می‌آورند…

در حدود ۸ صبح هم قتلی رخ می‌دهد و تم مرگ عنصر جذابی برای خلق درام است و یک اتفاق است. کسی که کشته می‌شود و آدم‌هایی که درگیر این قتل می‌شوند موقعیت و  واکنش‌های جذاب و دراماتیک دارد. بهر حال پرداختن به هر موضوعی امکان پذیر نیست و محدودیت‌هایی وجود دارد و نمی‌شود در ایران به سراغ خیلی از موضوعات رفت و به محض اینکه این کار را انجام بدهیم آن صنف مربوطه دست به اعتراض می‌زند. بخش دیگر قضیه ارتقاء درام توسط فیلمساز است و مرگ هم در این زمینه کمک خوبی می کند. البته از قبل طراحی نمی‌کنم که حتما در فیلم هایم در گونه اجتماعی مرگی و قتلی وجود داشته باشد.

بعد از سال‌ها بازیگری در فیلم خودتان و در نقش امیر بازی کردید. چگونه این کار انجام شد؟

شاید در ابتدا که وارد سینما شدم دغدغه بازیگری داشتم. از موقعی که رفتم سراغ کارگردانی لذت خلق اثر اولویت بیشتری نسبت به بازیگری پیدا کرد. در مورد بازی‌ام در حدود ۸ صبح به چند بازیگر نقش امیر را پیشنهاد دادم . اما یکی‌شان درگیر پروژه دیگری بود و دو نفر دیگر چون حجم نقش کم بود قبولش نکردند و یکتا ناصر پیشنهاد داد خودم نقش را بازی کنم و البته چون این نقش کوتاه اما در عین حال تاثیرگذار در شروع درام بود اگر درست بازی نمی شد به فیلم لطمه می زد تلاش کردم کار را درست را انجام بدهم. نکته مهم پارتنر روبه روی این نقش یکتا ناصر بود که طی سالها زندگی شناخت کاملی از هم داشتیم و کمک زیادی کرد که نقش امیر درست از کار دربیاید. در مجموع خیلی اتفاقی پیش آمد که نقش امیر را بازی کنم و برنامه از قبل طراحی شده‌ای نبود .

یکی از مسائلی که به خصوص خانواده‌ها را تحت تاثیر قرار داده فضای مجازی است و در حدود ۸ صبح هم یک پیامک دردسر ساز می‌شود….

پیامی به اشتباه برای گوشی دریا ارسال می‌شود. آلان بیش از دو دهه است که استفاده از پیامک رواج  دارد و مثل فضای مجازی چیز نویی نیست و باید توجه داشت تکنولوژی با زندگی مردم عجین شده است و اصلا نمی‌شود در این جامعه بدون موبایل زندگی کرد. این تکنولوژی اثرات مخربی دارد و خیلی از زندگی ها را از هم پاشانده است و در مقابل باعث آشنایی و پیوند خیلی‌ها شده و ضمن داشتن نقاط منفی نفطه مثبت هم دارد و ارتباطات را تسهیل کرده است. مهم نوع استفاده از هر پدیده‌ای است .

ریشه شکاک بودن امیر به گذشته‌اش مرتبط است؟

این نقش را خودم بازی کردم و آن چیزی که برایم مهم بود این است که زندگی باید بر اساس اعتماد شکل بگیرد. در زندگی که شک و تردید وجود داشته باشد زندگی به روال و شیرین نخواهد بود. البته هر کسی باید از زندگی‌اش مراقبت کند و با مدیریت و تفاهم مانع از چالش بشود. اگر چنین اتفاقی در زندگی رخ داد باید با تعقل با آن برخورد کرد و برخورد عجولانه و قضاوت زود هنگام به راحتی می‌تواند منجر به مرگ و قتل بشود. یادم می‌آید در محله‌های قدیمی و پایین شهری که خودم تجربه زیست در آنها را دارم شبی ماشینی جلوی درب خانه‌ای پارک کرده بوده و مرد صاحبخانه موقعی که معطل می شود و نمی‌تواند ماشینش را به درون خانه ببرد. بعد از آمدن صاحب ماشین با بالا گرفتن دعوا کار به زدو خورد کشید و یکی از طرفین خیلی راحت  به قتل رسید. بنابراین چیزی که ما در فیلم نشان می‌دهیم ما به ازای واقعی دارد و خیلی راحت در یک نزاع، آدمی به قتل می‌رسد و از این بابت نقد برخی از دوستان را نا به جا می‌دانم. مگر حتما باید در یک جنگ بزرگ مثل جنگ غزه درگیری باشد که منجر به قتل بشود. در هر نزاع امکان قتل وجود دارد. البته که معتقد هستم همه چیز را می توان با صبوری مدیریت کرد.

چقدر از تجربیات زیست خودتان در ایفای نقش امیر  استفاده کردید؟

البته درام داستان فیلم بر اساس تخیل شکل گرفته است. خود من هم از خانواده و محله‌ای سنتی و مذهبی هستم و البته خانواده‌ام در عین سنتی بودن روشنفکر و با فرهنگ هستند. به ریشه و گذشته‌ها که برسیم در محله‌های ما تعصبات این نوعی وجود داشته که خوشبختانه آلان با توجه به رشد فرهنگی مردم  و افزایش سطح تحصیلات خیلی کم رنگ‌تر شده است. امیر هم به واسطه تعصب و غیرتش دچار این وضعیت می‌شود. اما اگر کمی با فکر و سنجیده‌تر عمل می‌کرد می‌توانست خیلی راحت اوضاع را مدیریت کند. برای من مهم بود در این فیلم تلنگری بزنم که همه چیز با فکر و آرامش و برخورد درست خوب می‌شود و خشونت مخرب است.

آیا از ابتدا هم به همین پایان بندی فکر کرده بودید و یا پایان بندی‌های دیگری را مد نظر داشتید…

تمام سکانس‌ها با دقت در فیلمنامه نوشته و فیلمبرداری شد. تغیراتی از قبل از پروانه ساخت توسط شورای پروانه ساخت اعلام شد که با درست کردنشان طبق فیلمنامه کار کردیم. در ورسیون اول فیلمنامه پایانی دیگری را مد نظر داشتیم زیرا دوستان تصویب شورای فیلمنامه در ارشاد تصور داشتند که  رابطه دریا و رضا سو تفاهم زا است که شاید این دو نفر با هم رابطه دارند و شک امیر به آنها درست بوده و در جلسات مشترک با دوستان به این سر و شکل فعلی فیلم رسیدیم و به نظرم این اتفاق به بهتر شدن فیلم کمک کرد و البته تغییراتی در تصادف نوشین هم انجام شد و نقش سارا رسول‌زاده پر رنگ‌تر شد.

آیا محسن نماد آدم‌های فرصت طلب است؟

محسن بچه زرنگ و با معرفت پایین شهری است که با مرام گذاشتن قتلی که برادرش مرتکب شده را گردن می‌گیرد و مثل برادرهایی است که پاسوز خانواده‌شان می‌شوند.

در اغلب آثارتان به خصوص در سینما جغرافیای شهری بسیار مورد توجه قرار دارد…

اینکه از ابتدای شکل‌گیری طرحی برای تبدیل شدن به فیلمنامه فکر کنیم که داستان چقدر باید در خیابان بگذارد و چقدر در لوکیشن داخلی این گونه نیست و برای خودم چارچوب درست نمی‌کنم که کدام وجه فیلم بیشتر باشد و آیا باید آداب زندگی شهری را نشان بدهم یا خیر. روند داستان فیلمنامه است که تکلیف من را مشخص می‌کندکجا بروم و فیلمم را چطور بسازم. ناخواسته چون بچه شهرم و دراین محیط بزرگ قصه‌های فیلمنامه‌هایم برگرفته از زندگی حقیقی است و فیلم‌هایم رنگ و بوی شهری و جلوه پرنگ و پر اثری دارد. خیلی از فیلمسازان شهرستانی در شهر و اقلیم خودشان فیلم می‌سازنند. نگاه و دغدغه من در فیلمسازی سینمای اجتماعی است و سینمای اجتماعی با زیر مجموعه ملودرام در شهر اتفاق می‌افتد. یک کارگردان اگر بتواند ۹۰ دقیقه زمان فیلم را دریک تک لوکیشن کار کند و درست با مخاطب ارتباط برقرار کند توانمندی‌اش بیشتر دیده می‌شود. همانطور‌ی که گفتم به این چیزها کاری ندارم و فیلمنامه، من را به طرف ساختار مورد نظر رهنمون می‌کند. من کارگردانی هستم که به شدت به فیلمنامه وابسته هستم. البته بیشتر کارگردان‌های ایرانی به خاطر هزینه و مسائل اقتصادی خودشان را در فیلمسازی محدود می‌کنند. ولی واقعیت این است که نمی‌توانم درون یک خانه فیلم بسازم و به جهان شمول بودنش هم فکر کنم .

در دل شهر و خیابان‌ها معمولا درام‌های شهری مثل فیلم‌تان شکل می‌گیرند…

موقعی که قهرمان فیلم شما در شهر حضور داشته باشد، می‌شود از عنصر تصادف استفاده کرد. اگر محل فیلمبرداری در کویر و یا یک روستای دور افتاده باشد. این تصادف اصلا معنایی ندارد و تصنعی و غیر قابل باور به نظر می‌رسد. در چند فیلمم تصادف باعث آشنایی دو آدم و به هم رسیدنشان می‌شود. البته قبول دارم میل شخصی‌ام باعث می‌شود فیلم شهری بسازم و چون دوست ندارم بروم در کویر فیلم بسازم هیچ کدام از فیلم‌هایم داستانش در کویر رخ نمی‌دهد.

در «من سالوادر نیستم» این لوکیشن به خارج از کشور رفت و اتفاقا تجربه موفقی از مواجه مخاطب با کلان شهری مثل سائوپولو را خلق کرد…

این یک مورد خاص است و مسیر فیلمسازی‌ام را دنبال می‌کنم . یک موقعی بحث حرفه‌ای بودن فیلمسازی مطرح می‌شود. به طور مثال من فیلم ساخته‌ام که صد درصدش متعلق به سینمای بدنه و گیشه و تجارت است. قصه این فیلم درباره یک خانواده ایرانی است. حاجی و زنش که اولین تجربه سفرشان به خارج از کشور را تجربه می‌کنند و اتفاقات و موقعیت‌هایی که در سفر برای‌شان رخ می‌دهد لحظه به لحظه‌اش جذاب و دیدنی است. برای من فیلمساز فیلم ساختن در شهری مثل سائوپولو یک چالش بود. البته فیلم به سینمای من و استفاده از قصه‌های واقعی خیلی نزدیک بود .

معیار و استاندارد کار در خیابان کلان شهری مثل سائوپو با تهران خیلی فرق دارد؟

کار در شهری که برای بار اول به آنجا می‌روم کار فوق‌العاده دشواری بود. موقعی که در ایران فیلمنامه می‌نویسم و قرار است در همینجا هم جلوی دوربین ببرم دقیقا هر سکانس و لوکیشن و جغرافیایش را در ذهنم تجسم می‌کنم. اما در فیلم «من سالوادور نیستم» یک فیلمنامه‌ای دستم رسید که باید برای ساختش می رفتم یک قاره دیگر و وقتی هم نداشتم که بتوانم بروم در خیابان‌های شهر بگردم و لوکیشن و فضاهای مورد نظرم را پیدا کنم. در حالی که در ایران قبل از شروع فیلمبرداری به همراه طراح صحنه می‌رویم و می‌گردیم و درباره انتخاب لوکیشن‌ها حرف می‌زنیم و جاهای مختلف را تست می‌زنیم. در ایران یک مجوز از نیروی انتظامی تهران بزرگ می گیرید و می توانید در همه جای شهر کار کنید. اما  در بزریل اوضاع فرق می‌کرد و برای فیلمبرداری در هر خیابانی باید یک مجوز جدید گرفته می‌شد

تعدادی از شخصیت‌های «حدود ۸ صبح» مثل فیلم قبلی‌تان «به کارگر ساده نیازمندیم» از طبقه فرو دست هستند که بستر مناسبی را برای خلق درام ایجاد می‌کنند…

دوست دارم هر نوع فیلمی بسازم و خیلی خودم را محدود به ژانرخاصی نمی‌کنم. شاید به دلیل همکاری با نویسندگانی که فضا و موقعیت آدم‌های طبقه پایین را می‌شناسند اغلب فیلم‌هایم چنین رویکردی دارند و البته این فضاها را به خوبی می‌شناسم. از طرفی درام در مورد طبقه پایین جامعه به خوبی شکل می‌گیرد و آدم‌های نیازمند دست به عکس‌العمل می‌زنند. البته کارگردان‌ها در ایران انتخاب کننده نیستند و بر اساس پیشنهادات فیلم می‌سازنند. در فیلم «به کارگر ساده نیازمندیم» شخصیت‌های فیلم متعلق به دهه نود هستند و تم اصلی فیلم مهاجرت آدم‌های شهرستانی به تهران است و اختلاف طبقاتی در لایه‌های فیلم مورد بررسی قرار می‌گیرد. این اختلاف طبقاتی که این روزها در جامعه گسترش پیدا کرده تبعات منفی زیادی دارد. تلاش کردم در فیلم رویکرد نقادانه اجتماعی به اندازه  و به جا باشد و گل درشت به آن نپردازم.

در فیلم‌های‌تان بازیگران عنصر بسیار تعیین کننده‌ای برای بیان فضا و موقعیت و کنش شخصیتی هستند. کماینکه حضور موثر رضا عطاران در فیلم «من سالوادر نیستم» خیلی به موفقیت فیلم و طراحی کمدی کلام و موقعیت با توجه به توانایی این بازیگر کمک کرد…

بله،  اولین گزینه بعد از خواندن فیلمنامه رضا عطاران بود و تهیه‌کنندگان فیلم هم از قبل با رضا مذاکراتی داشتند و اوکی را گرفته بودند . فیلمنامه ضمن شخصیت محور بودن، کار پر و پیمانی بود. در این فیلمنامه هر چقدر حضور رضا عطاران در نقش ناصر ایزدی مهم است نقش همسرش را که یکتا ناصر بازی کرد نیز مهم بود و تعصبی که این مرد نسبت به همسرش دارد و به صورت متقابل هم الهام نسبت به ناصر دارد باعث به وجود آمدن تعلیق می‌شود و اینکه بر اثر شرایط ناصر ایزدی مجبور به گرفتن صوری زن دوم می‌شود و واکنش‌های زنش باعث خلق صحنه‌های جالبی می‌شود. حتی نقش و حضور لیدر تور در ایجاد درام و بستر سازی‌های لازم موثر است. رضا عطاران یکی از بهترین بازیگرانی است که من با او همکاری داشته‌ام و با کارگردان تعامل و هم فکری دارد و نظم و انضباطش در حین کار مثال زدنی است و تقریبا اولین نفری بود که سر صحنه حاضر می‌شد و برای تمام لحظات بازی‌اش ایده داشت و اگر می‌خواستم از همه این ایده‌های معرکه استفاده کنم زمان فیلم سه ساعت می‌شد. رضا علی‌رغم با تجربه بودنش در کمال ادب و حرفه‌ای‌گری این پیشنهادات را مطرح می‌کرد. خودش هم فیلم ساز است و شرایط برخورد با کارگردان را به خوبی بلد است و هیچ وقت نخواست چیزی را به من تحمیل کند و مثل یک ورزشکار حرفه‌ای و کار بلد در خدمت پروژه و کار گروهی بود و مدتها با هم حرف می‌زدیم و لحظات بسیار خوبی را با او در فیلم تجربه کردم و هم خوش می‌گذشت و هم حالمان خوب بود. در کل اگر با  عطاران و یک گزینه دیگر  مدیری به توافق نمی‌رسیدیم فیلم را نمی‌ساختم .

از تجربه ساخت حدود ۸ صبح راضی هستید؟

خیلی این فیلم را دوست دارم و جزو کارهای خوبم محسوب می‌شود.

احمد محمد اسماعیلی

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است