روزنامه صبا

روزنامه صبا

میترا رفیع:

هیچ چیز بهتراز درست انتخاب کردن نیست


هوشمندانه‌ترین تصمیم در این نمایش نشان ندادن اتفاقی است که برای برکات بعد از مرگ کاترین رخ می‌دهد.

نقش زن خارجی بازی کردن برای مخاطب ایرانی کار دشواری است. دختری جوان مقاوم، صبور و محکم، بدل کاری عاشق پیشه، دختر نوجوانی عاصی و آسیب دیده ازحوادث جنگ، دنیای نمایش خانم آقای جرج کلونی را تشکیل می‌دهند. میترا رفیع بازیگر جوان و کاربلد تئاتر، سینما و تلویزیون که با درخشش در مجموعه‌های گیلدخت و بی همگان برای مخاطب توان بازیگری‌اش اثبات شده، توانسته در قالب نقشی چند لایه و متفاوت با ارائه یک بازی استاندارد و کنترل شده اندوه درونی زنی ایزدی تبار را نشان دهد و مهارت متین ایزدی در پرداخت متن و در ادامه کارگردانی درست مونا صوفی باعث شده تا نمایشی تاثیر گذار را در پیش روی مخاطب قرار دهند. میترا رفیع، مونا صوفی و متین ایزدی با حضور در روزنامه صبا درباره ابعاد نهان و پنهان این نمایش که آذر و دی ماه در تماشاخانه ایران شهر در حال اجرا است به گفت‌وگو نشسته‌اند.

در کارنامه بازیگری شما میل به ایفای نقش‌های متفاوت دیده می‌شود مثل دختر خانزاده و کنش‌مند در گیلدخت، دختری عاشق از طبقه مرفه در بی همگان و حالا هم در قالب یک دختر کردتبار ایزدی در نمایش خانم آقای جرج کلونی….

سوال خوبی است. یاد گرفته‌ام برای دریافت پیشنهاد نقش صبور باشم و معتقدم هیچ چیز بهتراز درست انتخاب کردن نیست. موقعی که بازی در نقشی خاص از یک هنرپیشه دیده می‌شود نقش‌های پیشنهادی او عمومًا در همان سبک و سیاق خواهد بود. نکته هم این است که بازیگر چقدر اهل ریسک کردن، چالش و تنوع در ایفای نقش باشد و صبر کند تا پیشنهاد مناسب و متفاوتی بشود. بعد از گیلدخت و بی همگان نقش‌هایی شبیه به الناز یوسفیان دختر متمول و عاشق پیشه سریال بی همگان و یا دختر جسور و سلحشور در پروژه‌های تاریخی داشتم.

آیا فکر می‌کنید الناز یوسفیان دختری بود که خودخواهی زیادی داشت؟

ابدا!

الناز قربانی داستان بود… می‌توانست گذشت بیشتری داشته باشد؟

گذشت کرد. زنی با دو فرزند از راه رسید و در ازای بخشش و عدم قصاص معشوقه الناز، عشق این دختر را که او بابت رسیدن به آن عشق هزینه‌های بسیاری پرداخته بود از او دزدید. الناز عقب نشست و به این غصب نگاه کرد. یک اعتراض کوچک کرد که حق انسانیش هم بود. اگر از فاصله دور نگاه کنیم می‌توانیم به الناز بگوییم خودخواه. اما اگر از نزدیک نگاه کنیم می بینیم چقدر بزرگوار است. این دختر، پدر و عشقش را به خاطر بزرگواری و تقدیرش از دست می‌دهد.

از نقش برکات بگویید.

بازی کردن نقش زن غیرایرانی برای مخاطب ایرانی کار دشواری است. منظورم از خارجی «بیگانه» نیست، زیرا ما شرقی‌ها یک دلبستگی داریم که هر جا برویم خصلت شرقی‌مان را حفظ می‌کنیم. به هر حال من در این نمایش نقش یک دختر شرقی را بازی کردم که از قضا خطه‌ای که او در آن بزرگ شده و آزار دیده قرابت‌های فرهنگی زیادی با ایران دارد، با خرده اختلاف‌هایی که طبعا وجود دارد. اختلاف‌هایی که مربوط به زندگی در عشیره و یا در شهر می‌شود.

 برای رسیدن به این نقش به سراغ استفاده از تکنیک رفتید و یا از مابه ازاهای این نوع آدم‌ها کمک گرفتید؟

صرفا پیدا کردن مابه ازا برای ایفای برخی نقش‌ها، خیانت کردن به آنهاست. آقای ایزدی اشاره ای کردند که درست بود. از تداوم خونریزی در خاورمیانه گفتند. بله، به نظرم خاک خاورمیانه نسبت به خون تشنه است و این تشنگی تداوم دارد و فقط عنوان آن است که تغییر می‌کند. همواره این چرخه خون در حال چرخش است. اگر به عنوان بازیگری که ایفای این نقش را بر عهده گرفته بگویم، «فقط نادیا مراد نمونه بررسی شونده من است» نامهربانی کرده ام نسبت به سایر دختران آسیب دیده در این شرایط.

یعنی جهان‌شمولش نمی‌کند؟

کوچکش می‌کند. قصه نادیا راخوانده‌ام.کتاب آخرین دختر را به توصیه کارگردان مطالعه کردم. تعدادی ویدیو و سمینار دختران نجات یافته، سینمار روانکاوان درباره دختران قربانی و… دیدم. البته این روند لازمه زیست چنین نقشی است. کافی است با این نقش مواجه بشوی و به عنوان یک دختر فقط لحظه‌ای خودت را جای این آدم نه در بک استیج هالیوود، بلکه در شرایط غریبش در چنگال این جانیان که هر نامی می‌توانند داشته باشند (داعش یا هر چیز دیگر) بگذارید. هر چیزی در این فضا می‌تواند دختری را قربانی و آزادی‌هایش را مخدوش کند. من به کل اسم زدایی کرده‌ام. نه داعش یادم بود، نه نادیا و نه هالیوود. هالیوود شده بود یک نفس کش مجدد برای این دختر. من بیشتر این چرخه آسیب زننده و قربانی شدن و در ادامه سکوت اختیار کردن و بعد ویترین چیدن را مد نظر قرار دادم. ویترینی که متناقض با انبار ذهن اوست و پر از رنگ و لعاب است. یک ویترین شیک و ناز برای همکارانش. این چیزها بود که برایم اهمیت داشت.

این بحث ابراز علاقه جیمز به برکات آیا از ابتدای شروع نوشتن متن وجود داشت و یا بعدا در بازنویسی‌ها اضافه شد؟

تصور می‌کنم دلیل عشقی که جیمز در انتها نسبت به برکات دارد زیبایی و دلفریبی اولیه برکات نیست…

آیا زیبایی برکات برای جیمز مهم نیست؟

رفیع : قدرتش مهم است. کشیدن این همه طنازی و شوخی و جوانی و آراستگی… بعنوان پوشش روی حقیقت پر از رنج و ترسناک زندگیش و قربانی شدنش بعنوان یک زن، مجموعًا جذاب است. آدم‌های بدلکار از جنس جیمز نسبت به هیجان و قدرت میلی دارند که شاید جمیز هم به خاطر قدرت و هیجان شخصیتی برکات عاشقش شده و تفاوتش را در مقایسه با زنان دیگر درک کرده است.

 برکات خودش را به ندیدن علاقه جیمز نسبت به خودش می زند؟

باهوش و قوی است و این خصلت‌ها باعث علاقه جیمز نسبت به او می شود. از طرفی می‌دانم که در پایان هیچ پیوندی را میان این دو نفر نمی بینید ولی معتقدم این عشق یک طرفه نیست و جیمز و شخصیتش برای برکات جذاب است و دوست دارد با جیمز یک رابطه محکم عاطفی داشته باشد اما به خاطر آسیب هایی که دیده گویی خودش را فاقد امتیازاتی می بیند، خودش را واجد شرایط ایجاد رابطه عاطفی نمی بیند. جایی به جیمز می گوید «من بی خانمان هستم» و «ما اهالی خاورمیانه در ایست های بازرسی زندگی می کنیم». برکات فقط سعی می کند باقی بماند و همینش جذاب است.

آیا مرگ نا به هنگام کاترین در روحیه برکات تاثیر منفی بر جای نمی گذارد؟

فکر می‌کنم هوشمندانه‌ترین تصمیم در این نمایش نشان ندادن اتفاقی است که برای برکات بعد از مرگ کاترین رخ می‌دهد. حتی یک جیغ هم از برکات بعد از این ماجرا نشنیدیم. دیده نشدن ادامه وضعیت برکات بعد از این اتفاق سوال در ذهن مخاطب به وجود می‌آورد.

احمد محمد اسماعیلی

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است