روزنامه صبا

روزنامه صبا

یادداشت فیلم «تابستان همان سال» به کارگردانی محمود کلاری

سرنوشت محتوم یک عشق


سکانس آغازین فیلم نوید یک اثر سینمایی جذاب و تاویل‌پذیر را می‌دهد.

عطا پسربچه هفت ساله که پدرش زندانی سیاسی است، با مادر و مادربزرگ و عمه‌اش در یک خانه سنتی دهه سی زندگی می‌کنند. جواهرات عمه گم می‌شود و جهت پیداکردنش، عطا را پیش رَمالی آیینه‌بین می‌برند و او ناخواسته مشخصات داوود پسرخاله جوان و مهربانش را می‌دهد و این آغازی‌ست بر یک سلسله دردسرها که زندگی عطا و اطرافیانش را به سمت و سوی دیگری می‌برد…

سکانس آغازین فیلم نوید یک اثر سینمایی جذاب و تاویل‌پذیر را می‌دهد. از آن فیلم‌ها که با دکوپاژ دقیق و قاب‌بندی‌های خط‌کشی شده و طراحی صحنه خوبش خیال دارد تو را به دل تاریخ بکشاند تا نظاره‌گر روایتی پر پیچ و خم و درگیرکننده باشی و با خودت آدم‌ها و صحنه‌ها را معادلسازی کنی و ربط دهی به روزگار حالا.

اما همچنان که صحنه‌ها می‌گذرند و داستان پیش می‌رود و آدم‌های قصه جا می‌افتند، متوجه می‌شویم فیلمساز خیال ندارد از بستر تاریخی و زمینه‌ی مطرح سیاسی فیلم به جایی برسد و صرفا نظاره‌گر درامی خانوادگی اجتماعی هستیم!

روایت آغازین فیلم با فرمت کلیشه‌ای نریشن، ساده و سرراست و بی‌حاشیه اما مطلوب و دلپذیر ماجرا را شروع می‌کند. لطافت تصویری_روایی پسربچه، قاب‌بندی‌های دقیق و جذاب، میزانسن‌ها و چیدمان روایی_بصری درست تصاویر، جذابیت افتتاحیه فیلم را دوچندان می‌کند. بخصوص که در این سال‌ها، حجم فیلم‌های عجول و شتابزده و شلخته زیاد شده است و دیدن قاب‌بندی‌های درست‌ودرمان و توجه به رنگ و نور و رعایت کمپوزیسیون صحنه‌ها در یک فیلم دلگرمت می‌کند. و البته که از فیلمبرداری چون محمود کلاری هم همین انتظار می‌رود. فیلم اما از اواسط روایت و با افت کشش‌مندی طنازی قاب‌ها و شناخت و معرفی اولیه شخصیت‌ها، به کندی بیش از اندازه، درجا‌زدن داستان و فرود ریتم، دچار می‌شود و آن گیرایی آغازین و غنای درام فیلم به شدت آسیب می‌بیند. افتادن ریتم بخصوص در یک‌چهارم پایانی فیلم، قاب‌بندی‌ها و تصاویر خوش آب‌ و رنگ و بازی خوب بازیگران را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و دلزدگی و عدم همراهی نسبی تماشاگر را در پیش دارد. همچنین اجرای صحنه‌هایی با کارکرد مشابه که کمکی به ارایه اطلاعات یا بسط و گسترش طولی داستان نمی‌کند و تطویلی عرضی و بی‌مورد به روایت می‌دهند. یا صحنه‌هایی همچون آن فضای سوررئال سیلاب در خانه‌ی رمال که اگرچه تماشاگر نکته‌بین متوجه می‌شود اشاره به چه جریان سیاسی و مخرب دارد اما در عین حال جایی در درام داستان پیدا نمی‌کند و از کلیت فضای روایی فیلم جدا می‌افتد. بازی‌های خوب و لطیف و در خدمت کار و پرهیز از نمایش بی مورد چهره‌ها و بازی‌گیری بسیار عالی از بازیگران خردسال و فضاسازی کلی اثر از جمله نکات ویژه فیلم است.

لازم به اشاره است که فضای داستان و حس و حال لطیف صحنه‌ها تا نیمه‌های فیلم بستر مناسبی برای طرح مضمون و محتوای سیاسی مورد نظر فیلمساز بوده که البته عدم ارجاع مشخص به جریان سیاسی و طرح نالازم و غیر مناسب دوره تاریخی، از مخاطب تمرکز زدایی می‌کند و مسیر روشنی نمی‌یابد. این عدم جاافتادگی بستر تاریخی در داستان بگونه‌ای ا‌ست که قصه می‌توانست در هر زمان و مکان و جغرافیای دیگری هم اتفاق بیافتد. به نظر می‌رسد فیلمساز به همین مضمون ساده بسنده می‌کند که سیاست و عشق، هرگز آبشان به یک جوی نمی‌رود و چه آدم‌های پاک و بی‌آلایشی که تقدیرشان را دیگران و جریان‌های ناخواسته و ندانم‌کاری‌های سیاسی رقم زده‌اند. نگاه فیلمساز به آدم‌های قصه‌اش پاک و شفاف است و گویی این تقدیر و سرنوشت محتوم است که آن‌ها را دچار مصایب می‌کند و نه انتخاب و اراده خودشان.

رضا خسروزاد

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است