روزنامه صبا

روزنامه صبا

صبورا جلالی:

مترجم رابط بین دو دنیای فرهنگی متفاوت است


کتاب‌های پائولو کوئیلو را خیلی دوست دارم و دلم می‌خواست ترجمه می‌کردم.

مشکلاتی که ناشران برای چاپ کتاب خوب و باکیفیت با آنها روبه‌رو هستند نظیر قیمت کاغذ و سختگیری‌های وزارت فرهنگ در صدور مجوز چاپ کتاب و همچنین افزایش بهای کتاب‌ها و شرایط نابسامان اقتصادی جامعه، از مهم‌ترین عوامل در رکود مخاطبان اهل کتاب هستند. با این‌حال هنوز ناشرانی هستند که سرسختانه و با تمام توان می‌کوشند کتاب خوب به دست علاقه‌مندان مطالعه برسانند. خبرنگار صبا با سمانه رزاقی (ناشر) و صبورا جلالی (مترجم) به گفت‌وگو نشسته و درباره دغدغه‌های نشر و حواشی پیش روی آن صحبت کرده است که در ادامه می‌خوانید.

صبورا جلالی متولد ۱۳۶۲ در رشته آموزش زبان انگلیسی تحصیل کرده و گرچه با توجه به رشته تحصیلی‌اش باید معلم می‌شد، به دلیل علاقه به مترجمی، قدم در مسیر ترجمه گذاشت. او می‌گوید آن‌قدر که ترجمه را دوست دارد، به آموزش علاقه ندارد. جلالی برای ورود به این عرصه، تلاش فراوان کرده و حتی بارها برای مترجمی تست داده و رد شده اما ناامید نشده است. این مترجم، تاکنون کتاب‌های متعدد و موفقی ترجمه و منتشر کرده که پنج مورد از ترجمه‌هایش در همکاری با انتشارات نفیر بوده است. تازه‌ترین کتاب او با عنوان «به وقت رهایی» نیز توسط نشر نفیر چاپ و روانه بازار نشر شده است

در پروسه ورود به عرصه مترجمی، با چه چالش‌هایی روبه‌رو بودید؟

در ابتدا حتی فکرکردن به این‌که می‌خواهم مترجم بشوم، برایم خیلی سخت بود. از خودم می‌پرسیدم یعنی ممکن است؟ الان یک ذهنیتی جا افتاده که می‌گویند «محیط ترجمه حالت مافیا دارد و فقط یک عده می‌توانند وارد آن بشوند»! من این ذهنیت را کاملاً رد می‌کنم، چون خودم بدون پارتی و حمایت وارد کار ترجمه شدم. اوایل کتاب‌های زبان ‌اصلی را که در بازار هست، می‌گرفتم و به تنهایی ترجمه می‌کردم. بعد ناشران مختلفی را جست‌وجو و به آنها مراجعه کردم. آن ناشران از من تست و نمونه‌کار می‌گرفتند! خیلی جاها مرا رد کردند که البته این اتفاق را ضعف خودم یا کارم نمی‌دانم، چون با برخورد به مسیرهای شکست، توانستم مسیر درست را پیدا بکنم.

اولین‌بار با کدام ناشر و ترجمه چه کتابی وارد این حیطه شدید؟

اولین‌بار نشر «نوین» بود که به من اعتماد کرد و با ترجمه کتاب «ما آواره‌ایم» اثر ملاله یوسف‌زی،کارم را شروع کردم.

ترجمه این کتاب برایتان دشوار بود؟

خب من تا آن لحظه تجربه ترجمه کتاب نداشتم. متوجه شدم در ترجمه کتاب، باید به خیلی از فاکتورها دقت بکنم. مثلاً نباید فقط به مباحثی که در دانشگاه خوانده‌ام اکتفا کنم. باید به فنون ترجمه دقت بکنم یا اطلاعاتم را همیشه به‌روز نگه دارم، چون به نظرم مترجم، رابط بین دو دنیای فرهنگی متفاوت است. شما باید به بهترین نحو ممکن، آداب و رسوم یک کشور دیگر را به کشور خودتان معرفی کنید و بالعکس. بنابراین همه کتاب‌هایی که در طول زندگی‌تان خوانده‌اید، پارامترهایی می‌شوند تا بفهمید بر چه ژانری مسلط‌تر و بهترید. شاید در روان‌شناسی بیش‌تر کتاب خوانده باشید یا مثلاً رمان زیاد خوانده باشید. این‌ها کمک می‌کند تا مترجم خودش را بهتر بشناسد.

اغلب کتاب‌هایی که تا امروز ترجمه کرده‌اید، در حوزه ادبیات داستانی بوده‌اند، ولی شروع کارتان با ترجمه یک زندگی‌نامه بوده! بیشتر دوست دارید با چه موضوعی کتاب ترجمه بکنید؟

بیشتر دوست دارم در حوزه موفقیت و مسائل زنان ترجمه بکنم. همیشه نویسنده کتاب‌هایی که ترجمه می‌کنم، خانم‌ها هستند، به جز کتاب «ماندن یا ترک‌کردن» اثر آلن دوباتن که روان‌شناسی است. وقتی می‌بینم زنان موفق هستند یا حرف تازه‌ای برای گفتن دارند، دوست دارم به دیگران معرفی بشوند تا همه بفهمند که آدم نباید در هیچ زمینه‌ای شکست بخورد و اگر بخواهد، می‌تواند موفق باشد.

به نظرتان اصلی‌ترین دغدغه و مشکل مترجمان چیست؟

این‌که بتوانند ناشر خوبی پیدا کنند و به آنها اعتماد بشود، از چالش‌های مهم ماست. البته این‌ها پیش‌زمینه دارد و من قصد ندارم یک‌طرفه قضاوت کنم، یعنی ناشر هم باید مطمئن باشد کار را به چه کسی می‌سپارد. بنابراین مترجم باید اول خودش را بشناسد که در چه زمینه‌ای مهارت دارد و کتابی را انتخاب بکند که بتواند از پسِ ترجمه‌اش بربیاید. در این صورت، ناشر هم می‌تواند به او اعتماد بکند. یک مشکل دیگر، قانون کپی‌رایت است. این نگاه رقابتی در بازار نشر، واقعاً قشنگ نیست؛ این‌که مثلاً ناگهان صد تا کتاب با هم چاپ بشوند! معضل دیگر، وجود یکسری ممیزی‌ها و بررسی محتواهایی است که به نظرم بیش از حد سختگیرانه است. به نظرم باید طوری جا بیفتد که در حیطه فرهنگی اجازه داشته باشیم آداب و رسوم آن کشور را پیاده بکنیم. نباید متن ما حذف و بی‌مفهوم بشود. الان انجمن‌های صنفی متعددی وجود دارد. خیلی خوب است که انجمن‌های صنفی بیایند و در جلسه‌های مختلف شرکت بکنند. قطعاً آن‌جا رییس جلسه با صبر و حوصله به مشکلات مترجمان گوش می‌دهد و راهکارهای مختلفی پیش پای‌شان می‌گذارد. حتی مترجم‌های جوان می‌توانند از تجربه مترجم‌های باسابقه استفاده کنند.

به نظرتان وجود حق کپی‌رایت،که ایران از آن برخودار نیست، چه کمکی به پیشرفت و کیفیت ترجمه در کشور ما می‌کند؟

وجود کپی‌رایت باعث می‌شود یک نشر مستثنا و تک بشود. الان فروش یک اثر بین چند نشر تقسیم می‌شود اما اگر کپی‌رایت داشته باشیم، یک نشر با توجه به سیاستگذاری‌های قیمت می‌تواند عرصه را متعلق به خودش بکند. این طرح می‌تواند از نظر اقتصادی و شناخته‌شدن نشر عالی باشد. در حالی که نبودِ کپی‌رایت باعث شده ناشران ضعیف‌تر که اتفاقاً کارِ خوب ارائه می‌کنند، دیده نشوند، چون نشرهای قوی‌تر همان کار را انجام می‌دهند. به نظرم هر کسی باید اجازه داشته باشد یک کتاب را متعلق به خودش بکند. البته بعضی‌ها هم می‌گویند خیلی خوب است و ما دوست داریم با مترجمان دیگر رقابت بکنیم، ولی من فکر می‌کنم هر مترجمی می‌تواند امضای مخصوص به خودش را داشته باشد

آیا با ترجمه یک اثر توسط چند مترجم موافقید یا فکر می‌کنید بهتر است اثری که قبلاً ترجمه شده، دیگر ترجمه نشود؟

سوال خوبی پرسیدید. ببینید، سایت آمازون هر ساله یکسری از بهترین کتاب‌ها را به صورت خلاصه ارائه می‌دهد و شما می‌توانید آنها را ترجمه بکنید. مثلاً کتاب‌هایی که از سوی نشر نفیر به ما پیشنهاد شد، ما تکراری ترجمه نکردیم.کتاب اصلی وجود دارد و ما به خودمان اجازه ندادیم همان کتاب را دوباره ترجمه بکنیم، ولی چون جزو بهترین رمان‌های معروف دنیاست، آقای میرزائیان خلاصه آن کتاب‌ها را به ما سپردند تا ترجمه بکنیم. به نظرم هیچ اشکالی ندارد اما خودم این را نمی‌پسندم کتابی را که مترجم دیگری ترجمه کرده، دوباره ترجمه کنم.

چه کتابی را دوست داشتید ترجمه بکنید اما هرگز سراغش نرفتید؟

کتاب‌های پائولو کوئیلو را خیلی دوست دارم و دلم می‌خواست ترجمه می‌کردم.

چرا هیچ‌وقت برای ترجمه آثار این نویسنده اقدام نکرده‌اید؟

چون کتاب‌هایش قبلاً ترجمه شده‌اند، ولی اگر به صورت خلاصه در سایت ببینم، دوست دارم دوباره ترجمه‌شان بکنم.

گویا به تازگی رمان «به وقت رهایی» با ترجمه شما در نشر نفیر چاپ شده. از این کتاب بگویید.

بله، نویسنده این رمان، یک خانم آمریکایی‌ست که در کتابش می‌گوید همه ما در زندگی با فقدان روبه‌رو هستیم. دو خانواده در کتاب هستند که هر کدام از اعضای خانواده، از نوجوان تا پدر و مادر، یک فقدانی در زندگی‌شان داشته‌اند. فقدان‌های خانواده به نوعی با هم ارتباط پیدا کرده و به شکل جالبی از این چالش عبور کرده‌اند. هر کس این کتاب را بخواند، بی‌تردید خودش را در آن پیدا خواهد کرد.

در پایان اگر نکته ناگفته‌ای دارید، بفرمایید.

کاش انجمن‌های بیش‌تری برای مترجم‌ها تشکیل بشود تا بتوان ارتباط‌های مستقیم با آنها گرفت. مثلاً کاش در شهرستان‌ها هم مترجم‌ها گردهمایی داشته باشند و راحت‌تر با مقامات بالاتر ارتباط بگیرند و مشکلات‌شان را مطرح بکنند. مثلاً شاید در حوزه ترجمه کتاب‌های کودک، مسائلی باشد که من در جریان نباشم. پس چه بهتر که همه در جریان این چارچوب قرار بگیرند. یک نکته دیگر این‌که گاهی مترجمانی می‌بینم که به من می‌گویند «ما چهار تا کلاس مکالمه رفته‌ایم و الان دیگر می‌توانیم کتاب فلسفه هم ترجمه بکنیم»! نه، اصلاً چنین چیزی نیست. ترجمه کار ساده‌ای نیست. حتی بهترین مترجم‌ها نباید مدعی باشند که بهترین مترجم‌اند یا علامه دهر هستند، چون انسان همیشه در حال یادگیری است و باید خودش را به‌روز نگه دارد. در نهایت آرزو می‌کنم همه مترجم‌های تازه‌کار بتوانند اثر زیبا و ماندگاری برای خودشان خلق بکنند.

احمدرضا حجارزاده

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است