مصطفی رحماندوست:
امروز محتوای کتاب درسی برای کودکان جذابیت ندارد!
امروز محتوای کتاب درسی برای کودکان جذابیت ندارد که هیچ، حتی نوستالژی و خاطرهای هم برایشان ایجاد نمیکند.
مصطفی رحماندوست یکی از نویسندگان نام آشنا در حوزه ادبیات کودک ونوجوان است. او بیش از چهاردهه با فعالیت و ممارست دراین عرصه به ارائه آثارمختلفی برای کودکان ونوجوانان پرداخته است. به گفته خودش تا امروز ۴۰۰ کتاب به رشته تحریر درآورده که هرکدام ازآنها حاصل پژوهش و زحمات او در این زمینه بوده است. خبرنگار صبا در آخرین روز از سیوپنجمین نمایشگاه کتاب تهران با این نویسنده پیشکسوت درباره زوایای مختلف ادبیات کودک به گفتوگو نشسته است که در ادامه میخوانید.
خاطرم هست طی ماههای گذشته درمراسم رونمایی از کتاب «بازی با انگشتان» به این موضوع اشاره شد که کار بدون پژوهش در حوزه ادبیات کودک عملا دستاوردی در پی نخواهد داشت. دراین سالها هم دیدگاه اهالی ادبیات کودک تاحدود زیادی نسبت به این حیطه تفاوت کرده و حالا دیگر این نکته ثابت شده است که نوشتن برای کودکانونوجوانان آسان نیست و نیازمند دانش و تخصص است، نظر شما دراین باره چیست؟
کار من دراین چهاردهه فقط نگارش ۴۰۰ کتابی نبوده که منتشر کردهام، بلکه درزمینه تثبیت ادبیات کودک بیش از اینها زحمت کشیدهام. ادبیات کودک پیش از انقلاب بیشتر حالت فانتزی داشت که فقط عدهای از خانوادهها به خرید کتاب برای کودکان خود میپرداختند و بعد از آن که انقلاب شد، بعضی از جریانهای سیاسی آن را به نفع خود مصادره کردند. ولی واقعیت این است که نه آن ادبیات قبل از انقلاب و نه ادبیات بعد از انقلاب، ادبیات کودک نبود. اینها تحمیل ما بزرگترها به بچهها بود. از همان زمان من تصمیم گرفتم تا علمیبودن پدیده ادبیات کودک را اثبات کنم و خداوند هم به من دراین مسیر کمک کرد. وقتی سردبیری «رشد» را بر عهده گرفتم اولین کاری که کردم این بود که گروهی از نویسندگان را جمع کردم و ازآنها خواستم پیش از نوشتن یک قصه برای کودکان و نوجوانان، اول کتابی درباره نوشتن برای این طیف را بخوانند. خوشبختانه امروز این قضیه تاحدود زیادی جاافتاده است و جاافتادن این مسئله هم نشانگر آن است که اهل هنر دراین سالها قدمهای زیادی در مسیر پژوهش ادبیات کودک برداشتهاند. در نمایشگاه کتاب امسال، کتابی داشتم که موضوع آن درباره ده مهارت بهداشت جهانی بود. چون این کتاب با عروسک همراه است طبعا قیمتش هم زیاد است. امسال وقتی از کنار غرفه ناشر رد میشدم به خودم گفتم اگر دیدم کسی این کتاب را میخرد داخل غرفه میروم وگرنه ازآنجا میگذرم. اما وقتی نزدیک غرفه رسیدم و با ناشر مواجه شدم به این مسئله اشاره کرد که بهرغم قیمت بالای کتاب، فروش خوبی داشته است. میخواهم بگویم، امروز خانوادهها به این نتیجه رسیدهاند که باید برای کودک خود کتاب بخرند ولو اینکه قیمت کتاب بالا باشد. به همین خاطراست که معتقدم ادبیات ما پژوهشمحور شده و دیگر نوشتن برای کودکان ونوجوانان ذوقی نیست. وقتی میخواستیم مجموعه کتابهای «هیچانه» را بنویسیم هم به پژوهش پرداختم تا بگویم این کتابها چه بار تربیتی میتوانند برای کودکان داشته باشند. الان بخش زیادی از مخاطبان دنبال این هستند که کدام نویسنده براساس تحقیق و پژوهش به نگارش کتاب پرداخته تا آن کتاب را بخرند. میتوان گفت، امروز چنین آثاری بیشتر میتوانند به نیازهای مردم به شکل هنری پاسخ دهند.
برخی از نویسندگان براین باورند که امروز حوزه ادبیات کودک به دلایل مختلف ازجمله جایگزین شدن فضای مجازی در حاشیه قرارگرفته است، شما چقدر بااین مسئله موافق هستید؟
نه؛ من این مسئله را قبول ندارم. در ایام بازدید از نمایشگاه امسال وقتی با ناشران حرف میزدم به این نکته اشاره میکردند که درست است کتاب گران شده و از تعداد کتابهایی که میفروشند کاسته شده است، ولی گردش مالی ناشران کاهش نیافته است. پس، کتاب گران شده و مردم کمتر کتاب میخرند، ولی خانوادههایی که اهل کتاب بودهاند هنوز هم به هرشکلی که هست به تهیه کتاب میپردازند. البته بااین بخش از سوالتان موافقم که امروز دنیای مجازی وقت نوجوانان را گرفته است. دراین زمینه والدین باید به کودکان خود بیاموزند که از اینترنت چطور و چهوقت استفاده کنند. چون این که بخواهیم دسترسی نوجوانان را نسبت به فضای مجازی محدود کنیم عملا میسر نیست. من جزو اولین کسانی بودم که در ایران دارای اینترنت شدم، زمانی که درصداوسیما مدیر سروش کودکان بودم، به من اکانت اینترنت دادند، آن زمان یکی از دخترهایم هنوز نوجوان بود، باخودم فکر کردم من که نمیتوانم دائم به دنبال او باشم و ببینم درفضای مجازی چه چیزهایی را جستجو میکند، پس بهتر است روی تربیت اینترنتی او کارکنم. درنتیجه به او گفتم من و تو باید ساعتهایی از روز را باهم حرف بزنیم (کاری که پدرو مادرهای امروز کمتر انجام میدهند) همین طور او را تشویق کردم که حتما در طول روز چند ساعت کتاب بخواند و اگر وقت اضافه آمد با اینترنت هم کارکند. امروز دختر من برای فرزند خودش هم همین روش را ادامه میدهد.
بخشی از ادبیات خلاقه ما پشت دیوارهای محافل آکادمیک شکل گرفته است و درتاریخ ادبیات معاصر کم نیستند نویسندگانی که رنگ دانشگاه را هم ندیدهاند اما امروز از آنها به عنوان سرآمدان ادبیات داستانی یاد میشود، به نظر شما ادبیات خلاقه چقدر متکی به تحصیلات دانشگاهی است؟
شاید برایتان جالب باشد اگر بگویم، درس من درمدرسه خوب نبود و حتی در یکی از مقاطع تحصیلی، نمره انشای من ۱۲ شد. ولی وقتی دوستانم از من میخواستند برایشان نامههای عاشقانه یا انشاء بنویسم به خوبی ازعهده این کار برمیآمدم. همیشه سرکلاسهای قصهنویسی و شعر به دانشجویانم میگویم شما اگر خیلی خوب یاد بگیرید در بهترین حالت تبدیل به منقد میشوید، درحالی که نویسندگی چیز دیگری است و ملزومات خود را میطلبد. خلق یک اثر هنری در هر رشته ربطی به تحصیلات دانشگاهی ندارد، اما تحصیلات دانشگاهی میتواند به هنرمند کمک کند که اثرش قوام و ماندگاری بیشتری داشته باشد. اصول تاثیرگذاری بر مخاطب را میتوان دردانشگاه آموخت و نقد تاثیرگذاری را نیز اما خلق یک اثر تاثیرگذارتوان خلق میخواهد که هم رعایت اصول است و هم نادیده گرفتن و به هم ریختن اصول پیشین.
خود شما سوژه کارهایتان را چطور انتخاب میکنید؟
از محیط اطرافم الهام میگیرم و نکاتی که به نظرم جالب میآید را دردفتری یادداشت میکنم، در کشوی میزم میگذارم و وقتش که برسد تبدیل به یک اثر میکنم. نمیخواهم بگویم خلاقیت خدادادی است ولی این کار زمینه میخواهد و در جستجوی راهحل برای گذر از ناتوانیها هم این زمینه پیدا میشود. گاه میبینیم یک شاگرد مکانیک یا بستنیفروشی باالهام از آنچه میبیند اشعار و قصههای بهتری مینویسد تا کسی که دوره آموزش آکادمیک را گذرانده است. چهبسا دیدهام بعضی از کسانی را که دارای مدرک دکترای ادبیات فارسی هستند ولی وقتی شعر میگویند، اشعارشان ذوق ندارد و خالی از حسآمیزی است. در مقابل، شاعری مثل شاطرعباس صبوحی باوجود آنکه تحصیلات ادبی نداشت اشعاری سروده که هنوز که هنوز است به دل مینشیند. آنچه مسلم است این که درحوزه ادبیات کودک ونوجوان باید علمی کار کرد. بعضیها فکرمیکنند نوشتن دراین حیطه خیلی ساده است، به همین خاطراست که با نویسندگانی مواجه میشویم که با نگاه سهلانگارانه یک کتاب مینویسند، بعد النگوی خود را میفروشند و آن را چاپ میکنند که درنهایت این آثار راه به جایی هم نمیبرند. بعضیها هم فکرمیکنند باید تمام آنچه کودک باید بیاموزد را در قالب نصیحت به او در کتابهایشان بگویند که آثار این عده هم با شکست مواجه میشود. در این بین، تعداد معدودی از نویسندگان هم هستند که کودک را میشناسند و با دغدغهها و دنیای او آشنایی دارند. این گروه از نویسندگان ادبیات تاثیرگذار تولید میکنند. پیدا کردن سوژه مهم نیست اما این که چه مضمونی باآن سوژه گفته شود و چگونه به بار بنشیند که خواننده را به قلاب جادوییاش بیندازد کار دیگری است.
درسالهای اخیر با کمرنگ شدن زنگ آیین نگارش و مطالعه آزاد، ادبیات خلاقه هم از مدارس رخت بسته است، این مسئله به نظر شما یک آسیب نیست؟
من از چندین سال پیش به این مسئله معتقد بودهام که نظام آموزشی ما حداقل صد سال از کشورهای دیگر عقبتر است. دغدغه خانواده برای پرورش ذوق و نشاط خوش زیستن بچه ها کم شده و بیشتر به آینده و شغل و دانشگاه و پولدارشدن و مهاجرت و این جور چیزهای فرزندانشان فکر میکنند. به همین دلیل ترجیح می دهند که بچهها آیین نگارش نداشته باشند و کتاب نخوانند و ورزش نکنند و به جایش تست بزنند. کتابهای درسی هم در پی یاد دادن است تا ذوق. از سوی دیگر، مواردی مثل: لامپ اضافی خاموش، در مصرف آب صرفهجویی کنید و هرچیز شعاری اجتماعی سیاسی امروز وارد کتاب درسی کودکان شده است، این کار اشتباهی است که باعث میشود کودکان ونوجوانان از کتابهای درسی دلزده شوند و دروس برایشان لذتبخش نباشد.
همه ما با شعر «انار» شما درکتاب فارسی دبستان خاطره داریم و هنوز هم هنوز است این شعر درحافظه ما ثبت است، اما به نظرشما نسل امروز میتوانند از محتوای کتابهای درسی خود نوستالژی در آینده داشته باشند؟
نه، امروز محتوای کتاب درسی برای کودکان جذابیت ندارد که هیچ، بهقول شما نوستالژی و خاطرهای هم برایشان ایجاد نمیکند. درحالی که ادبیات کلاسیک ایران ظرفیت گستردهای دارد و میتوان قطعات زیبایی از شاعرانی چون سعدی، فردوسی، حافظ و… در کتاب های درسی گنجاند. بعضی از شاعران هم از این مسئله گله دارند که آموزش و پرورش اشعاری از آنها را در کتابهای درسی میآورد که آنها شعرهای بهتری هم داشتهاند. دلیلش این است که ذوق ادبی انتخابکننده دراین زمینه اندک است، یا اگر میخواهد شعری از سعدی را انتخاب کند پندآموزترین شعر او را انتخاب میکند و کودکان هم که همیشه از نصیحت گریزان هستند. درحالی که سعدی اشعار دیگری هم دارد که سراسر ذوق است.
درسالهای اخیر شکل خوانش کتاب تفاوت کرده است. شما ازجمله نویسندگانی هستید که توانستهاید مطابق با جریان روز جامعه به نگارش کتاب بپردازید، کتابهای صوتی شما از جمله «بازی باانگشتان» در زمره آثاری هستند که به شکل امروزی و همراه با عروسک و بازی فکری منتشر شدهاند، اگرممکن است دراینباره توضیح دهید.
چند وقت پیش مقالهای به زبان انگلیسی خواندم که میگفت گردش مالی کتابهایی که با بازی همراه هستند درآینده ده برابر یا یازده برابر گردش مالی کتابهای امروزی میشود و من به این فکر کردم که به چه نکته قابل قبولی پرداخته است. چون کتاب بازی امروز به مراتب از کتابهای عادی گرانتر است. ازطرفی، اگر قیمت آن ده برابر هم بشود خانواده مایل است چنین کتابی را برای فرزند خود تهیه کند. کما این که خود من همانطور که اشاره کردم، درنمایشگاه کتاب امسال دیدم که یکی از کتابهای من که با بازی همراه بود و ۲۵۰ هزارتومان قیمت داشت بااقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شد. چون ناشر برای علاقهمند کردن کودک به مطالعه و فروش کار خود، اسباب بازی یا یک بازی فکری را هم در کتاب میگنجاند. امسال مجموعه چهارجلدی از من از سوی انتشارات «پرنده» در نمایشگاه کتاب عرضه شد که دارای چنین مولفهای بود. یعنی ناشر آمده بود و با فوم یک پرنده را در وسط کتاب کار کرده بود که وقتی اتاق را تاریک میکنید نور پرنده که از جنس فوم است به سقف میافتد و فضای خیالانگیزی را برای کودک ایجاد میکند. یکی از وظایف ادبیات کودک ایجاد تخیل در بین کودکان است و چنین کتابهایی میتوانند با دست زدن به این نوآوریها نظر کودکان را جلب کنند.
درسالهای اخیر به همت آقای خسرونژاد ادبیات کودک بهعنوان یک رشته مستقل بالاخره وارد دانشگاه شد. امروز با وجود آنکه چند سالی از این اتفاق میگذرد خروجی آن را چطور میبینید؟
امیدوارم آقای خسرونژاد هرکجا که هستند سلامت باشند. بله؛ او زحمت زیادی دراین مسیر کشید. البته پیش از انقلاب زمانی که من کتابشناس کتابهای خطی درمجلس بودم، یک روز به او گفتم اگر امکاناتش فراهم بود دلم میخواست دردانشگاه رشته ادبیات کودک تحصیل کنم. آن زمان من دانشجوی فوق لیسانس رشته ادبیات تطبیقی بودم. بعدها به همت ایشان رشته ادبیات کودک دانشگاهی شد. خوب شد که ادبیات کودک آکادمیک شد و این نشاندهنده این است که جنبه علمی ادبیات کودک درسالهای اخیر بیش از پیش جدی گرفته شده است. ولی حیف که خود ایشان از ایران رفت و نماند که دستاوردهای چنین حرکتی را ببیند. دانشگاهها به تنهایی نمیتوانند در تربیت شاعر و نویسنده موثر باشند، درنهایت، میتوانند زمینه را برای منقد شدن افراد فراهم کنند. دلیلش هم این است که اساسا محافل آکادمیک به پرورش خلاقیت نمیپردازند. خود من چندین بار پیشنهاد دادهام که نویسندگان و شاعرانی که تحصیلات دانشگاهی ندارند را به دانشگاهها دعوت کنید تا جوانان از حضور رودرو با آنها بتوانند بیاموزند. همانطور که امروز درباره هنرهای سنتی همین اتفاق افتاده و هنرمندان پشکسوت این وادی که از تحصیلات بالایی هم برخوردار نیستند به دانشگاهها دعوت شده و درقالب برگزاری کارگاه، آموختههای خود را به جوانان منتقل میکنند. در سفری که به تربتجام داشتم با نوجوانی آشنا شدم که به شکل زیبایی دوتار میزد و همه را تحتتاثیر قرار داده بود. از او پرسیدم ساز زدن را از چه کسی آموخته و او جواب داد: وقتی پدرم ساز میزد نشستم و نگاه کردم. پس میشود خلاقیت را به شکل نفس به نفس به کودکان و نوجوانان منتقل کرد. پیشنهاد من هم در زمینه ادبیات کودک این است که از نویسندگان و شاعران این وادی دعوت شود تا دردانشگاه به شکل چهره به چهره برای بچه ها کار کارگاهی انجام دهند.
به نظر شما ادبیات کودک ما چقدر دراین سالها جهانی شده است؟
کتابهای من تا امروز به چهارده زبان دنیا ترجمه شده است. معتقدم ادبیات بومی و خلاق همیشه این ظرفیت را داشته که از مرزهای کشور خودمان هم عبور کنیم. به عنوان مثال، کتاب «بازی با انگشتان» را من واقعا از خانه عمهام آوردم. عمه من درکودکی ما را با این بازی آشنا کرد، او دستمان را دردست میگرفت و میخواند: اولی گفت بریم دزدی، دومی گفت چی بدزدیم، سومی و چهارمی گفتند شال ترمه و انگشت شصت گفت پس منه منه کله گنده چی؟ من این قصه را با حرفهای امروزی تلفیق کردم و غافل بودم که این ژانر چه تاثیر تربیتی خوبی بر روی کودک میتواند داشته باشد و آن هم لمس دستان است. وقتی دست کودک را میگیری و برایش قصه میگویی تاثیرش به مراتب برروی او بیشتر است و اتفاق دیگری میافتد. وقتی این کتاب به سوئدی ترجمه شد برایم سوال شده بود که چه چیز این کتاب برای سوئدیها جذاب است. بعد دیدم چون کوتاه است، ریتم و آهنگ دارد و لمسی است. چیزی که بعد از آن خیلی برایم عجیب بود این بود که مجموعه «هیچانهها» به اسپانیایی ترجمه شده است. اول ناشر فکر کرد آنها از نقاشیهای کتاب خوششان آمده است، ولی بعد دیدیم متن را ترجمه کردهاند. «هیچانه» درواقع یک ژانر است که ریشه آن به ادبیات فولکلور ما برمیگردد. دردهه ۷۰، زمانی که سمت مدیرکل دفترمجامع وزارت فرهنگ به من پیشنهاد شد، پرسیدم وظیفه این دفتر چیست و من چه باید بکنم؟ درجواب به من گفتند: هرکاری که لازم است درزمینه ادبیات کودک انجام دهی همان را انجام بده. من هم به این فکرکردم که باید ادبیات کودک را جهانی کنم، چون براین باور بودهام که این عرصه ظرفیت جهان شدن را دارد. امروز وقتی میبینم نوشتههای من و دوستان دیگر به زبانهای مختلف ترجمه میشوند با خودم میگویم کاش ارتباطات جهانی ما بیشتر و بیشتر بود تا زمینه تعامل و ارتباط بیشتری میان نویسندگان و ناشران ایرانی با نویسندگان و ناشران دیگر کشورها پدید میآمد و به قدرت و ظرفیت جهانی ادبیات کودک کشورمان بیشتر پی میبردیم.
ده سال است که شاهد تاسیس کتابخانهای به نام شما در یکی از خیابانهای پایتخت هستیم، کارکرد این کتابخانه را چطور ارزیابی میکنید؟
دراین سالها کتابخانهها تلاش میکنند تا مشتریان خود را داشته باشند. البته من نقشی در تاسیس این کتابخانه نداشتم و به همت شهرداری چنین کاری انجام شده است. بههرحال، دیدهام هر زمان که این کتابخانه یک مدیر خوب داشته با استقبال مواجه شده و هر زمان هم مدیری آمده که علاقهای به فرهنگسازی و ترویج کتابخوانی نداشته، این کتابخانه هم رونق چندانی نگرفته است. خوشبختانه درسالهای اخیر بعضی از خیابانها به نام مفاخر و مشاهیر و نویسندگان و شاعران گذاشته شده است، این کار قشنگی است که میتواند تاثیراجتماعی بالایی داشته باشد. راحت بگویم، برای من دیگر فرقی نمیکند که اسم من بر روی خیابان یا یک کتابخانه باشد، اما نویسنده جوانی که هنوز دراوایل راه است، وقتی میبیند که کوچه و خیابان های شهرش به نام نویسندگان و شعرا مزین است باخود میگوید شاید اگر من هم سخت دراین عرصه کار کنم به جایی برسم.
ظاهرا مشغول نگارش آثارتازهای هستید؟
بله، به تازگی نگارش مجموعه ۲۲ جلدی به قلم من و مریم هاشم پور به پایان رسیده است، این مجموعه نخستین کتاب شعر من برای کودکان کتاب اولی است و مطالب آن برای روخوانی بچهها مفید است و با وجود آن که شعر است ولی حالت آموزشی هم برای کودکان دارد. به گفته ناشر قراراست این مجموعه تا مهرماه امسال منتشر شود، علاوه براین، الان درحال نوشتن کتابی هستم که درآن به شرح شکستها و ناکامیهای خودم در حیطه ادبیات کودک پرداختهام. دراین کتاب به دنبال این هستم که به مخاطب بگویم چقدر شکست خوردهام و کجاها ناامید شدهام. ایده شکلگیری این کتاب هم ازآنجا شروع شد که یک روز چند نفر برای ساخت یک مستند آزاد به دفترم آمدند و وقتی درباره شکستهایم حرف میزدم دیدم خیلی برایشان جالب است. این شد که به این فکر کردم کتابی دراین زمینه بنویسم تا برای بچهها هم مفید باشد.
آزاده صالحی
There are no comments yet