روزنامه صبا

روزنامه صبا

یاسر خاسب:

فرصت نبوغ و خلاقیت به جوان‌ها داده شود


همه کنار هم باشیم، کمک کنیم و اجازه بدهیم مخاطب ببیند، انتخاب کند و اجازه بدهیم فرصت نبوغ و خلاقیت برای جوان‌ها مهیا شود.

نمایش «کمدی الهی» که در سالن مجموعه فرهنگی کاخ هنر روی صحنه می‌رود دور دوم اجراهایش را با حضور یاسر خاسب در حالی آغاز کرده که در دور اول ۳۰ اجرای موفق را پشت سر گذاشته است. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با بازیگر این نمایش را می‌خوانید.

بازی و همکاری با این گروه نمایشی تا چه اندازه برای شما جذابیت داشته است؟

در طول سال‌های زیادی که کار می‌کنم دوستان زیادی داشتم و دارم و همواره در زمینه یافتن دوست تلاش می‌کنم. همیشه سعی کردم که غیر از کارهای بین‌الملل، کارهای مشترک یا ورکشاپ‌هایی که خارج از ایران داشتیم در داخل خود ایران حتی تا روستاها نیز بروم و در این مسیر دوستان خوب و با معرفتی پیدا کردم که افتخار می‌کنم سال‌هاست می‌شناسم‌شان و هر روز نیز با تمام سختی‌های این راه، با تمام نه گفتن‌هایی که بر سر راهش حتی بیشتر از تمام شاخه‌های هنر و تئاتر وجود دارد به این نیرو اضافه می‌شود. با پوریا گلستانی و چند نفر دیگر از دوستانی که در طول این سال‌ها با آنها همکاری کرده‌ام به واسطه دانشگاه و تدریس در جاهای مختلف آشنا شدم. همواره در دوره‌های مختلف با همکارانم سعی کرده‌ایم که راه‌های جدیدی را امتحان کنیم که کمی متفاوت با مدل‌های دیگری باشد که عادی شده و شاید روالش این روزها کمی دم دستی شده است، راهی که ما انتخاب کرده‌ایم راهی ریشه‌ای است و باید درون وجود انسان‌ها باشد برای همین برای من فرق چندانی ندارد که با یک تیم شناخته شده و حرفه‌ای روبرو باشم یا یک تیم جوانِ خلاقِ ویژه که برای این کار دغدغه دارد و صرفاً به دنبال شو کردن یا ابراز ایگوی خود نیست، همواره گفته‌ام که خود را کارگر_دان می‌دانم یعنی از من کارگرتر در اجرای من وجود ندارد و من این را دوست دارم چرا که زندگیم، چه در طبیعت و چه در کشاورزی اینگونه بوده است. در این نوع اجراها اجراگر، کارگردان، تیم تولید و فنی و تک تک کسانی که در گوشه به گوشه این اثر هنری موثر هستند نقطه‌هایی هستند که باید به هم متصل باشند و اگر یکی از آنها کم کاری کند دیگری هم ممکن است به مشکل بر بخورد و این وحدت در یک تیم اجرایی و اینکه همه چیز به یک روح واحد تبدیل شود که در بدن‌های بسیار تقسیم شده به نوعی همان تکثیر بدنی است که همواره از آن یاد می‌کنم و در آثارم بر آن تاکید دارم …  کمدی الهی اثر شناخته شده و خاصی است که همه جای دنیا آن را می‌شناسند، سال ۸۹ بود که با گروهی از دوستان به کارگردانی ابراهیم پشت کوهی «کمدی الهی جلد دوزخ» را روی صحنه ‌بردیم و از آن اجرا خاطره جذابی داشتم و حالا سال‌ها بعد پس از این همه اتفاق و این همه جریان، این بار نه فقط یک بخش بلکه هر سه بخش دوزخ، برزخ و بهشت را در این پروژه کار می‌کنیم. به خصوص در امروز روزگار برای ایران، هرچند که فکر می‌کنم تمام جهان اینگونه است گویی از دوزخ گذشته‌ایم و در برزخ گرفتار شده‌ایم و نمی‌دانیم چه زمانی به بهشت خواهیم رسید و یا اینکه به دوزخ باز خواهیم گشت که امیدوارم اینگونه نشود و همه به هم کمک کنیم تا از این برزخ عبور کنیم. در این سال‌های پس از کرونا که همه چیز باید دوباره از صفر آغاز می‌شد نسخه‌ای از طریق رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و یک سری برنامه‌های تلویزیونی یا شبکه نمایش خانگی که همواره سوار بر جامعه هستند پیچیده شد که شیره مخاطب را می‌کشد و انگار همه مسخ شده‌ فکر می‌کنند که دارند لذت می‌برند، زمان می‌گذارند و سرگرم می‌شوند و جیبشان با یک محصول ارزان خالی و وقتشان تلف می‌شود. البته من نمی‌گویم که این محصولات نباشند ولی می‌گویم هر چیزی سر جای خودش و به اندازه‌ای که باید باشد تا جایی که چیزی ارجحیتی بر چیز دیگری پیدا نکند و همه کنار هم باشیم، کمک کنیم و اجازه بدهیم مخاطب ببیند، انتخاب کند و اجازه بدهیم فرصت نبوغ و خلاقیت برای جوان‌ها مهیا شود.

در زمینه نمایش های مبتی بر بدن بیشتر با نبود ایده پرداز مواجهیم یا اجراگر؟

به نظرم در هر دو این محدودیت را داریم و من آن را بیشتر سیستماتیک می‌بینم در یک جامعه شبیه جامعه ما اجازه رشد چنین اتفاقاتی را نمی‌دهند به همین دلیل بسیاری از مردم این سبک از هنرهای نمایشی را نمی‌شناسند. از آنجایی که سیستم اجازه رشد چنین اتفاقاتی را نمی‌دهد ناخودآگاه این ایده‌ها سرکوب می‌شوند از طرفی جامعه هنری نیز کم کم به سمت  مسائل دم دستی‌تر کشیده می‌شود. اینکه صرفاً نمایشنامه‌ای انتخاب و پلاتویی اجاره شود و پس از چند تمرین، لباس و دکور کاری روی صحنه برود به نوعی یک روتین و نظم اداری بر این نوع تئاتر چیره شده که برای تئاتر کشنده است. تا همین چند سال پیش جامعه تئاتری ما پر از گروه‌هایی بود که دغدغه کار داشتند و مخاطبی که آثار را دنبال می‌کرد تا برود و چه کاری و چه چیزی را ببیند این مخاطب به دنبال این بود که بفهمد چه چیزی گفته و چه معنایی ارائه می‌شود به نوعی ما با یک مخاطب پرسشگر روبرو بودیم اما مخاطب امروز شاید بیشتر درگیر این که چه کسی کار روی صحنه دارد و یا کجا کار روی صحنه دارد است مثل اینکه کدام کافه بهتر است یا کجا یک قهوه بخوریم و این نمی‌تواند یک دوراهی انتخاب برای تفریح انسان‌ها باشد. تفریح سر جای خودش هست اما اینجا مخاطب انتخاب می‌کند به سمت کاری برود که برای امروز روزگارش یعنی روزگاری که دیگر همه چیز در آن تفاوت کرده و هیچکس مثل گذشته نیست آگاه‌تر و بیدارتر شود و بدنبال این است که چگونه می‌توان بیشتر تغییر کرده و راه درست را پیدا کرد.

 به نظر شما تئاتر ایران به رنسانسش نزدیک می‌شود؟

ان‌شالله امیدوارم… من فکر می‌کنم آتش زیر خاکستر از بین نمی‌رود و آن نهال زیر زمین با یک قطره باران دوباره شکوفا می‌شود حتی اگر تبر به ریشه درخت زده شود باز هم اتصالی به خاک دارد که می‌تواند از همان جا دوباره سربلند کند و فقط نیاز به یک آسمان دارد.

سخن پایانی:

در طول اجرای این چند شب حقیقتاً احساس می‌کنم سال‌هاست همراهانم در این اثر را می‌شناسم چرا که بی‌تعارف واقعاً در هم ادغام می‌شویم و تن به تن و روح به روح با هم می‌جنگیم و تلاش می‌کنیم که از درونمان یک اتفاق تازه شکل بگیرد. این کار فیزیک و پرفورم و شاید به نوعی بی چیز است اما آنچه درونش جریان دارد بسیار عمیق‌تر است و به لایه‌های بسیار درونی‌تر افراد متصل می‌شود. خوشبختانه در بازتاب همین چند اجرا نمود این مسئله را می‌بینم. در پایان با نقل قولی از دوست عزیزم بهرام ریحانی که روحش شاد باشد از مخاطبان دعوت می‌کنم که به دیدن اجرا بیایند.

مریم عظیمی

There are no comments yet