روزنامه صبا

روزنامه صبا

علیرضا کوشک‌جلالی:

تم اصلی نمایش «آرت» خودفریبی و دروغ به دیگران است!


بی شک نام علیرضا کوشک‌جلالی در ذهن علاقه‌مندان به تئاتر به آثار متفاوتی گره خورده و آثار این کارگردان شناخته شده تئاتر کشور همواره مورد توجه هنر دوستان واقع شده است. اما کوشک‌جلالی پس از «خدای کشتار» دوباره به سراغ نمایشنامه‌ای از یاسمینا رضا نویسنده شهیر فرانسوی رفته و با کادر بازیگران محبوبش یعنی سام کبودوند و محمد صادقی‌مهر و آرمین رحیمیان اجرایی پر فراز و نشیب بر بستر کمدی را روی صحنه آورده است. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با علیرضا کوشک‌جلالی کارگردان این نمایش را می‌خوانید.

با توجه به اینکه پیش از این نمایشنامه «آرت» را در دوره کرونا و از طریق مجازی کارگردانی کرده‌اید انگیزه اجرای مجدد با بازیگران دیگر چه بود؟

به نظرم نمایشنامه «آرت»، از متن‌های بسیار قوی در آثار مدرن نمایش‌نامه‌نویسی است. من علاقه زیادی به یاسمینا رضا دارم و قبلاً متن «خدای کشتار» را از او در ایران اجرا کرده‌ام. این متن در فرم تئاتر مردمی قرار می‌گیرد، چون ارتباط بسیاری زیادی با تمام اقشار مردم جامعه برقرار می‌کند. نمایشنامه «آرت»، موضوع ساده‌ای دارد که هم یک نوجوان و هم یک پروفسور دانشگاه می‌تواند با آن ارتباط برقرار بکند. هر کس با تناسب دانش و شناخت خود از این متن لذت می‌برد. انگیزه انجام هر نمایشنامه ای در دل متن نهفته است. یکی از مهمترین مشکلات جامعه ما، نهادینه نشدن دیالوگ و سیطره مونولوگ در تمام عرصه های اجتماعی است که ریشه تمام اختلافات و در ابعاد گسترده تر ریشه تمام جنگ ها و آبیاری درخت انتقام و نابودی عشق است. پس سعی می کنم به سمت متنهایی بروم که خلاقانه این پدیده ها را به چالش م یکشند و در ضمن سرگرم کننده نیز باشند، مثل «جنگ و صلح»، «روبینسون و کروزو»، «موسیو ابراهیم»، «بانوی آوازخوان»، «راهزنان» و «رومئو و ژولیت». این گونه نمایش های سرگرم کننده بار آموزشی بسیار زیادی دارند و ارتباط محکمی با توده مردم برقرار میکنند. این شیوه کاری را سالهاست که در ایران و آلمان پیاده می کنم و نمایش های موفق را در شهرهای مختلف با هنرمندان بومی به صحنه میبرم. اگر چه نمایشنامه در لایه اول به روایت دیدگاه‌های مختلف نسبت به هنر پست مدرن می‌پردازد اما در زیر لایه‌ها به روابط اجتماعی و ابعاد روانشناختی آن معطوف می‌شود. برخورد با تابلوی سفید و بحث های پیرامون هنر تنها بهانه ای است برای یاسمینا رضا تا به جنگِ دروغ به خود و دروغ به دیگران که ستون فقرات این متن است برود.

تم اصلی نمایشنامه آرت خودفریبی و دروغ به دیگران است. یاسمینا در این باره به خبرنگار گاردین گفته است: خودفریبی و دروغ به دیگران برای من بخش مهمی از زندگی است و من امروز بخصوص آن را با دنبال کردن چهره های سیاسی می بینم. امروز این خودفریبی و دروغ است که حکومت می کند. خودفریبی عنصر مسلط نهاد بشری است. خودفریبی و دروغ گفتن به دیگران شکلی از محافظت است و ناشی از احساسات دیگر مثل احساس غرور، نخوت، ترس، و درآمیختن با دیگران است.

یاسمینا، در بیشتر آثارش به تحلیل و کالبد شکافی رفتار متظاهرانه ثروتمندان نوکیسه پرداخته و خشونت و وحشی گریای را که پشت لفافه تمدن پنهان شده برملا کرده است. او مشکلات بسیار پیچیده روابط انسانی را با زبردستی خاصی در قالب کمدی مطرح می کند. یک مسئله جالب دیگر که مرا به اجرای این متن ترغیب کرد برخورد روشنفکران است که در خمیرمایه این اثر به چشم می خورد. برخورد پرتنش و مازوخیستی بخشی از روشنفکران جامعه با یکدیگر و عدم اطلاع از روند جریانات اجتماعی خارج از چهاردیواری ذهنی هنری خودشان و عدم ارتباط با توده مردم، این تضاد خیلی جذاب است که بیرون از خانه، تظاهرات جلیقه‌زردهای فرانسوی در جریان است و ما در ویدیو پروجکشنی آن را می‌بینیم اما سه دوست در یک اتاق دربسته نشسته‌اند و درباره انقلاب در هنر حرف می‌زنند! و هر کدام از آن دو نیروی مسلط، در سعی برای به کُرسی‌نشاندن هژمونی فکری خودشان هستند که این مساله کاملاً با اتفاق‌هایی که در دل جامعه می‌افتد، بیگانه است. در حالی که مردم جای دیگری هستند، درست مثل نمایشنامه «خدای کشتار» که انسان‌ها ماسک‌هایی روی چهره دارند و هر کسی سعی می‌کند اتفاق‌هایی را که در جامعه و روابط دوستانه می‌افتد، به نفع خودش مصادره کند. می‌توان این‌طور برداشت کرد که دو حزب سیاسی بر سر تصاحب مردم که اینجا نفر سوم حلقه و کاراکتر «ایوان» است، تمام سعی‌شان را می‌کنند و می‌خواهند نفر سوم را به طرف خود بِکشند و برای رسیدن به منافع خود، حاضرند از روی نعش یکدیگر رد بشوند! این بخش در کارهای یاسمینا رضا، برایم خیلی جذاب است. البته او از جامعه فرانسه، اروپا و دروغی که در جامعه است تاثیر گرفته، دروغی که آدم‌ها به خودشان و یکدیگر می‌گویند و ماسک‌هایی که برای پیشبرد منافع‌شان روی صورت دارند. من با این مورد در جامعه خودمان خیلی برخورد کرده‌ام، منظورم سوءاستفاده‌ای است که از مردم می‌شود. آن احزاب و بازی‌های سیاسی، که در این متن «سرج» و «مارک» سمبل آن هستند، برایم خیلی جالب بود. یاسمینا رضا در مورد «آرت» میگوید: تراژدی این داستان، این نیست که سرج، یک تابلو سفید خریده، بلکه مشکل این جاست که دیگر نمیتوان با سرج خندید.

او پیش زمینه نوشتن این نمایشنامه را این گونه بیان می کند: این اتفاق برای خودم افتاد. یکی از دوستانم تابلویی خرید سفید. او دکتر پوست است و من از او قیمت تابلو را پرسیدم، و او در پاسخ گفت «دویست هزار فرانک» و من با صدای بلند زدم زیر خنده. او هم همین طور. ما دوست باقی ماندیم، چون با هم خندیدیم. وقتی نمایشنامه را خواند، باز هم خندید. اما این مسئله باعث نشد کماکان عاشق تابلویش نباشد.

حالا نگاهی به اطراف خودمان بیاندازیم: با چند نفر از دوستانی که نظر مخالف دارند میشود خندید؟ کدام گروه و دستهای وجود دارد که به نظر دیگران احترام بگذارند و همدیگر را متهم نکنند؟

کوشک‌جلالی در انتخاب آثار به چه مولفه‌هایی توجه می‌کند؟

متونی که بتوانند با بخش وسیعی از مردم ارتباط برقرار کنند، آنها را بدون شعار دادن به فکر وا دارند، آینه ای باشند تا انسان ها بتوانند تمام ضعف ها، قدرت ها، کثافت ها، خوبی ها و زشتی های درونشان را ببینند و پس از خروج از سالن نمایش به فکر فرو روند و برای بهتر شدن خود، دست از آینه شکستن بردارند. متونی که به اهمیت دیالوگ در جامعه اشاره دارند، با یک موضوع ساده شروع می‌شوند و آرام آرام خواننده و تماشاچی را به هزارتوی وحشتناک انسان های مزور و دو رو هدایت می کنند و شخصی تها را وادار می کنند تا ماسک های دمکرات، آزادیخواه و انسان دوستشان را یکی یکی بر خاک بیفکنند تا ما انسان هایی را ببینم از نظر روحی لخت و عور ! انسان هایی وحشی و خشن که برای رسیدن به قدرت و اثبات خویش به همه دروغ می گویند، حتی به خودشان. نگاهی به جهان بیاندازید. عطر چندش آور دروغ همه را مست کرده. بوی جنگ همه جا پیچیده. جنگ هایی که ریشه در دروغ دارند. ریشه در شست و شوی مغزی جهان!

وقتی صحبت از انسان،روان و روابطش مطرح است آیا در کارگردانی باید با نگاهی مینی‌مالیستی به صحنه، لباس و میزانسن توجه مخاطب را هر چه بیشتر معطوف کاراکترها و روابطشان کرد؟

مهمترین عناصر تئاتر برای من، متن، کارگردانی و بازیگری است. اگر این سه بخش به خوبی عمل کنند، نه به لباس احتیاج دارم، نه به نور، افکت و جلوه های ویژه و… یک صحنه خالی پیتر بروکی کافیست تا با تماشاچیان به سفرهای جادویی برویم .

انتخاب بازیگران این نمایش به چه شکل بوده است؟

در ایران معمولاً نمی‌توانم گفت که من انتخاب می‌کنم، چون به قدری شرایط غیرحرفه‌ای و وضعیت اقتصاد خراب است و مشکلات زیادی وجود دارد که مجبور می‌شوید به امکاناتی که هست، تن بدهید. حتی نمی‌توانید سالن اجرا را انتخاب بکنید، یعنی مجموعه‌ای از عوامل، دست هنرمندان نیست. در جامعه‌ای که بودجه تئاتر آن در حد آبپاش گلاب‌پاش است و هنرمندان تحت فشار شدید مالی هستند، صحبت از انتخاب خنده‌دار است. شاید اگر آلمان بود و این هنرمندان شاغل بودند، یعنی هنر شغل حساب می‌شد، آن موقع می‌گفتم می‌خواهم با فلان ‌بازیگر کار بکنم، ولی این‌جا چنین چیزی نیست! نه تنها برای من، که برای خیلی‌ها وجود ندارد، ولی من شانس آورده‌ام که با دو بازیگر نمایش «آرت» ـ محمد صدیقی‌مهر و سام کبودوند ـ قبلاً نمایش‌های «بانوی آوازه‌خوان» و «جنون محض» را کار کرده بودم. خوشبختانه جنس بازی‌شان را می‌شناسم و با هم یک تیم هستیم. با آرمین رحیمیان هم اولین‌بار است کار می‌کنم و داریم تبدیل به یک تیم می‌شویم.

من ایده‌آلیست نیستم، رئالیستم. با توجه به وضعیت موجود، سعی می‌کنم در بخشی که کار می‌کنم، مناسبترین وضعیت را ایجاد کنم، ولی شرایط به اجرا بردن یک اثر نمایشی در حال حاضر، در حد فاجعه است و ایده‌آل هیچ‌کدام از بچه‌های گروه نیست. به نظرم ریشه این مشکلات، در اجتماع، اقتصاد و فرهنگ و هزاران مسئله دیگر است که دست خود بازیگر نیست. رابطه بازیگر و کارگردان برای من، مثل رابطه عاشق و معشوق است و نقش روی صحنه به مثابه فرزند بازیگر و کارگردان است. زمانی بچه خوب و سالمی به دنیا می‌آید که آن ها وقت آزاد داشته باشند، تمرین کافی، استراحت و ریکاوری بکنند اما وقتی این‌ها نباشد، خود به خود کیفیت کار پایین می‌آید. در زمانه‌ای که تمام کمک‌های دولتی را قطع کرده‌اند و شرایط، ضد تولید یک تئاتر با کیفیت است، بخش بزرگی از کیفیت نمایش‌ها به خاطر شرایط نامطلوب اقتصادی لطمه می‌بیند اما در نهایت بستگی به غیرت و وضعیت مالی گروه دارد که چگونه بهترین استفاده را از شرایط مالی بکنند.

 

مریم عظیمی

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است