روزنامه صبا

روزنامه صبا

لیلا جلینی نویسنده رمان «تن‌ها»:

رمانی که در سکوت شب نوشته شد 


من اتاقی مستقل ندارم و برای همین بیشتر شب‌ها می‌نوشتم. منتظر می‌ماندم تا در خانه سکوت حاکم شود و تازه از یک نیمه شب شروع می‌کردم به نوشتن و گاهی تا پنج صبح هم ادامه داشت.

لیلا جلینی سال ۱۳۵۷ در تهران متولد شد و دارای مدرک کارشناسی تئاتر (ادبیات نمایشی/دانشکده سینما_تئاتر )، است. جلینی نویسنده و مدرس داستان‌نویسی‌ است  و برگزیده و نامزد جایزه‌ دوسالانه‌ دفاع مقدس در بخش داستان، نمایشنامه وپژوهش هنری شده است. وی صاحب چندین اثر تألیفی(رمان، مجموعه داستان، نمایشنامه) است صفر مرزی، تن‌ها، نیمه نامه‌ها، زنی که اتفاقاً منم، منیرو، نگاهی دیگر، خیال کال، و سرپرست نویسندگان در سه مجموعه داستان گروهی: ما از ویرجینیا وولف نمی‌ترسیم، هشت نویسنده در جستجوی شخصیت، هزار‌توهای بن‌‌بست از جمله آثار او هستند. کتاب «تَن‌ها»  در ۳۶۶ صفحه نوشته لیلا جلینی به تازگی توسط نشر مهراندیش منتشر و روانه بازار نشر شده است. به همین بهانه خبرنگار صبا در عین نگاهی اجمالی به اثر جدیدش با وی نیز به گفت‌وگو نشسته است. در کتاب تن‌ها مانند دیگر آثار جلینی شخصیت محوری داستان زن است، اما این بار با زنی آشفته ذهن مواجهیم و روایت‌هایی گاه گُنگ و پیچیده که کم‌کم – نه فقط به مرور زمان – بلکه با رشد شخصیت‌ها در بستر داستان، شفاف و واضح می‌شوند. زبان «تن‌ها» به تبعیت از روایت، ابزاری است برای انتقال همین آشفتگی‌های برآمده از تنهایی؛ به ویژه وقتی سکان داستان در دست لیلی به عنوان راوی اول شخص، است. دیگر راوی این داستان، دانای کل، بارها جا عوض می‌کند و با هر بار جا عوض کردن، زبان تازه‌ای می‌پذیرد و حرف‌هایی می‌زند که از دهان دیگری بیرون نمی‌آید؛ زبانی که از رهی می‌گوید (که تازه از آمریکا برگشته تا شاید بتواند ارث خانوادگی‌اش را از چنگ مادربزرگ یک‌ دنده‌اش بیرون بیاورد) با زبانی که از لیلی می‌گوید (که پرستار جوانی‌ست که از آشفتگی ذهن و نبوغی به هدر رفته رنج می‌کشد؛ رنجی ظاهراً لذت‌بخش) متفاوت است؛ البته خود راوی برای خودش هم زبانی جداگانه و مستقل دارد.

آیا این رمان قبل از اینکه فرآیند نوشتنش آغاز شود به شکل کامل طرح ریزی شده بود؟

نه اصلا ، ابتدا به صورت یک ایده کاملا تک خطی به ذهنم رسید و چون کلا دغدغه نوشتن درباره زنان را دارم روی شخصیت  لیلی متمرکز شدم  که باید چه کار کنم، تصمیم گرفتم که در واقع یک شخصیتی باشد که پرستار یک خانمی است که مادری داغدیده از جنگ است. به نظر من ناگفته‌های دفاع مقدس زیاد داریم و من هر کتابی که بخواهم بنویسم حتما نگاهی به این قسمت دارم. نوشتن این کتاب از مرحله ایده تا پایان رمان با توجه وقفه‌هایی که بینش ایجاد شد سه سال طول کشید.

سه سال، زمان طولانی‌ای برای نوشتن این کتاب نیست؟

ویرجینیا وولف در کتاب «اتاقی از آن خود» می گوید «زنی که بخواهد نویسنده شود باید پول داشته باشد و یک اتاق متعلق به خودش، اتاق متعلق به خودش یعنی در را ببندد به دور از آشپزی، دغدغه مادر بودن و خواهر بودن و همسر بودن به دور از تمام دغدغه‌ها باشد.» واقعیت این است که من اتاقی مستقل ندارم و برای همین بیشتر شب‌ها می‌نوشتم. منتظر می‌ماندم تا در خانه سکوت حاکم شود و تازه از یک نیمه شب شروع می‌کردم به نوشتن و گاهی تا پنج صبح هم ادامه داشت و روزها را بیشتر به بازنویسی اختصاص می‌دادم و شاید طولانی شدن پروسه نوشتن به همین دلیل  بود.

آیا موقعیتی که در داستان ایجاد کردید را تجربه کرده‌اید؟

من خودم پرستار بودن را تجربه نکردم اما با پرستاری که با یک زن الزایمری زندگی کرده است رفت و آمد داشته‌ام و فضای یک خانه قدیمی را که قبلا دیده بودم را ترسیم کردم. درباره شخصیتها و مکان در رمان تحقیق کردم و جزییات را در نظر گرفتم و البته بخش اعظم نوشته‌هایم تخیل است و یا از تجربیات دیگران استفاده کرده‌ام. تنها چیزی که در این داستان به عینه تجربه کردم تجربه آی سی یو بود. وقتی که مادرم در این بخش بستری بود. مرگی که در داخل آی سی یو در رمان داریم همان مرگی است که من عینا تجربه کردم.

اسم رمان را بر چه اساسی انتخاب کردید؟

اولین اسمی که در زمان نوشتن انتخاب کردم  «خداحافظی را بلد شدم » بود ولی از آنجایی که دوست داشتم راجع به تنهایی و تن‌هایی که همدیگر را تنها می‌گذارند بنویسم. با توجه به این که سعدی نیز زیاد می‌خوانم از مصرع «خوش می‌روی به تن‌ها تنها فدای جانت» ایده گرفتم، که در انتهای رمان هم همین را آورده‌ام.

برای باور پذیر شدن شخصیت‌های داستان چه روشی دارید؟ 

وقتی که رمان یا نمایشنامه را ورق می‌زنید احساس می‌کنید که  شخصیت زنده است و نفس می‌کشد. شناسنامه باید برایش نوشت و شناسنامه هم فقط این نیست که یک اسم و فامیل انتخاب  کنی و ویژگی ظاهری و رفتاری را عنوان کنید. قضیه واقعا جدی‌تر از این حرف هاست باید مثل خداوندگاری که مخلوق خودش را کامل می‌شناسد از صفر تا صد شخصیت را خلق کنید. تمام درونیات، گذشته و آینده، راز ترس، احساساتش در موقعیت‌های مختلف، واکنش و عکس‌العمل‌هایش در شرایط مختلف تمام ویژگی‌های شخصیتی‌اش را باید بلد باشید. البته این یک بعد است. بعد ‌دوم ‌هم بحث موقعیت‌های داستانی است که شما خلق می‌کنید. شخصیت‌ها که از کره مریخ  نمی‌آیند. درکنار ما نفس می‌کشند‌ و زندگی می‌کنند. من به عنوان نویسنده موظف هستم موقعیت را به بهترین شکل ممکن بنویسم جوری ببینم که دیگری ندیده و ‌جوری بنویسم که دیگری ننوشته است.

آیا از کتابی تاثیر گرفته‌اید و اصولا خودتان فرد کتابخوانی هستید؟

حقیقتاً در طول مدتی که مشغول نوشتن «تن‌ها» بودم  هیچ رمان ایرانی نخواندم تا نگویند از کتاب نویسنده‌ای الگو برداری شده است. بیشتر سراغ  مطالب روان شناختی رفتم چون برای تحقیقاتم نیاز داشتم. اما درباره کتاب خواندن قطعا هر نویسنده‌ای تا نخواند نمی‌تواند بنویسد و اگر ننویسد هم در بهترین شکل خواندن کتاب او را به منتقد تبدیل می‌کند نه نویسنده. برای نوشتن این رمان تحت ثاثیر هیچ نویسنده یا کتاب خاصی نبودم  من سال ۹۱ تا ۹۵ پروژه سریال سعدی را به صورت گروهی  زیر نظر استاد منصور براهیمی  می‌نوشتیم و آن پروسه برای من شبیه یک دانشگاه دیگر بود درنوشتن این رمان خیلی به من کمک کرد.

 

سهیلا انصاری

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است