جامعه سینمایی ایران در سوگ سعید راد
خداحافظ قهرمان…
اهالی سینما از فقدان زنده یاد سعید راد بازیگر سینما و تلویزیون گفتند.
روز گذشته کامران قدکچیان کارگردان، فیلمنامهنویس و تدوینگر پیشکسوت سینما میهمان روزنامه صبا بود. گفتوگو با این کارگردان که برای بخش کافه خاطره صبا انجام شد فعالیتهای او در پنج دهه گذشته مورد توجه قرار گرفت. خاطرات تلخ و شیرینی که در این مسیر برای او شاید اگر پر چالش نبوده کم نیز نبوده است. او در این گفتوگو از خاطرات دوران کاریاش با بازیگرانی چون فرامرز قریبیان، سعید راد و دیگران گفت. از سینمای ایران و مقایسه گذشته و حال آن صحبت کرد و درباره سلبریتی در سینما تعریف خود را ارائه داد. قدکچیان از نقش آفرینیهای به یادماندنی بازیگرانی چون فرامرز قریبیان حرفها داشت و از استایل سعید راد در جذب مخاطب سینما یاد کرد. کامران قدکچیان در این نشست صمیمی با اشتیاقی که از برق چشمانش میشد احساس کرد رجوع به گذشتهای داشت که خاطراتی را برای او زنده کرد. خاطراتی که شاید برای نسل جدید میتواند انتقال تجربه محسوب شود. تجربیاتی که به بزودی در روزنامه صبا منتشر خواهد شد. اما هنوز گفتوگو با او به پایان نرسیده بود که خبر درگذشت سعید راد رسانهای شد. سکوت عجیبی فضا را فرا گرفت. حالا دیگر بخشی از خاطرات قدکچیان با سعید راد در همکاریهای مشنرکشان در فیلمهایی چون صبح روز چهارم (۱۳۵۱)، کنیز (۱۳۵۳) و کمین (۱۳۵۴) به تاریخ پیوست و حلاوت این گفتوگو را به کاممان تلخ کرد. اگر چه قدکچیان در حرفه سینما با مرحوم سعید راد اختلافهایی داشت اما خارج از کار با هم رفیق بودند. رفاقتی که تا این لحظه هر هفته به دور هم جمع شدنشان منجر میشد.
کامران قدکچیان کارگردان: اختلافات کاری داشتیم ولی از رفاقتمان کم نشد
آخر نمیدانم او زمین خورده بود چرا این گونه شد و این سرنوشت چگونه به سراغ او آمد؛ شاید در کار خاطرات خوشی با او ندارم و به نظرم اخلاق خوبی در صحنه نداشت اما خارج از کار هر هفته با دوستان دیگرمان در یک دفتری جمع میشدیم و تا همین این اواخر دوستان خوبی در بیرون از محیط کار بودیم. اختلافات کاری ما به یک سری توهمات آرتیستیکی که او داشت باز میگردد که این تفکرات با تفکر من جور در نمیآمد. مثلا در فیلم آخرم «جانان» به او پیشنهاد دادم که در این فیلم را بازی کند که گفت «به نظر نمیرسد که مخاطب درک کند که من با این سنم بچه دارم» و به همین سادگی به توافق نرسیدیم و نشد با هم کار کنیم. در فیلمهایی هم که با او کار کردم اختلافات کاری داشتیم و البته این از رفاقتمان کم نمیکرد. با هم رفیق بودیم ولی در کار نمیتوانستیم همدیگر را درک کنیم الان که این خبر را شندیم خیلی ناراحت شدم و توقع نداشتم که یک زمین خوردن در این سن و سال باعث شود فردی مثل سعید راد از میان برود. تا همین اواخر با همدیگر ارتباط داشتیم، برنامه ما این بوده و هست که هفتهای یک روز همه دوستان قدیمی دور هم جمع میشویم و گفتوگو میکنیم و نهار میخوریم و بعد از آن هر کسی که کاری داشته باشد به سراغ کارش میرود، دیگری در بیکاری خود میماند و فرد دیگر به پیش خانوادهاش میرود و این برنامهای است که بتوانیم همدیگر را ببینیم. سعید راد هم در تمام این دورهمیها حضور داشت و از کارها و سوابق و خاطراتمان میگفتیم و میخندیدیم. با هم درباره کار بحث هم میکردیم و ترجیح میدهم دیگر درباره آن اختلاف نظرها حرفی نزنم چون او اکنون دیگر در کنار ما نیست و دیگر نمیتواند جواب حرفهای من را بدهد. فقط درباره زندگی هنری او میتوانیم بگوییم که واقعا خوش استایلی بود. به نظرم سوپراستار در سینما کسی است که فقط استایل دارد و با استایل میآید و با استایل میرود و اما او که بازیگر میشود در سینما میماند. به هرحال از این خبر بسیار ناراحت شدم قطعا جایش در دورهمیهای هفتگیمان خالی خواهد بود و امیدوارم خداوند به خانواده او صبر بدهد.
احمد معظمی کارگردان: هیچ وقت دوست نداشت او را استاد خطاب کنیم
در ابتدا به خانواده جناب آقای سعید راد و به اهالی سینمای ایران از دست دادن این بزرگمرد سینمای ایران را تسلیت میگویم. به قول خود زندهیاد سعید راد که خدا بیامرزدش، میگفت «ما پنج شش نفر بودیم که جاده خاکی سینمای ایران را آسفالت کردیم و در واقع مسیر سینما توسط ما روشن شد» و واقعیت هم همین بود. من افتخار این را داشتم که در سال ۱۳۸۹ با ایشان آشنا شدم و بعد از فیلم «دوئل» از ایشان درخواست کردم تا در تله فیلم «ساعت به وقت صفر» برای تلویزیون بازی کنند و ایشان پیشنهاد بنده را پذیرفتند و تشریف آوردند و نقش را هم درجه یک کار کردند؛ دوستی ما از آنجا شکل گرفت و با اینکه ایشان علاقهای نداشتند در تلویزیون کار کنند ولی چون نقش و فیلمنامه را دوست داشتند دست رد نزدند و پیگیر کار بودند و از ابتدای پیش تولید کار، درگیر کار بود تا پایان پخش اثر هم همچنان پیگیر بودند. پس از آن قسمت شد سریال «ترور خاموش» را کار کردیم و ۹ ماه در خدمت ایشان در طول تولید این سریال بودیم. همیشه میگویند بازیگر آن کسی است که به نقش چیزی را اضافه کند، سعید راد جزو همان هنرمندانی بود که با انرژی و تمام تلاش به نقشی که به او سپرده میشد، چیزی را اضافه میکرد و با خودش وزن آن کار را بالا میکشید. سعید از تولید گرفته تا تدارکات، امور کارگردانی، صحنه و… برایش مهم بود و دوست داشت کار دیده شود و به جزییات به شدت دقت میکرد. هیچ وقت دوست نداشت او را استاد خطاب کنیم میگفت «به من بگویید سعید جون!» از دست دادن او خیلی دردناک و غمانگیز است؛ امیدوارم اهالی سینما و کسانی که میخواهند به تازگی این مسیر را شروع کنند، خاطرات خوبی را که سعید راد در سینمای ایران برای ما گذاشت، همواره به ارث ببرند و این نکته اصلی که در حوزه بازیگری به همه مسائل اهمیت میدادند و همه چیز را بزرگ میدیدند، یاد بگیرند. او حتی در کاری که بودجه کمی هم داشت به گونهای کار میکرد و تمام توانش را میگذاشت تا آن کار ارزش پیدا کند. خاطرات خارج از کار زیادی هم با او داشتیم و دائما با هم قرار میگذاشتیم و یکدیگر را میدیدیم؛ انشالله روحش شاد باشد.
مهرداد غفارزاده کارگردان: سینما برای سعید جدی بود، مثل زندگی
در پی در گذشت زندهیاد سعید راد بازیگر پیشکسوت سینمای ایران، مهرداد غفارزاده کارگردان سینما که در اولین فیلم بلند سینماییاش (گیرنده) با سعید راد همکاری کرد [و او تنها جایزه بازیگری بعد از انقلابش را برای این فیلم از جشنواره فجر گرفت]، یادداشتی را نوشت.
در یادداشت او که به صورت اختصاصی در صبا منتشر شد، آمده است: سعید راد با سینما شوخی نداشت. برای او سینما جایی بود که تمام وجودش را نشان میداد. اگر کسی در حین کار کمکاری میکرد، عصبانی میشد و با صدای خشدارش تندی میگفت: «با سینما شوخی شون گرفته… ». سینما برای سعید جدی بود، مثل زندگی.
احساس قلبی من این بود که در اولین فیلمم با کسی کار کنم که با فیلمهایش خاطرات زیادی داشتم؛ فیلمهایی مثل «تنگنا» و «صادق کرده». قدری واهمه داشتم که شاید نتوانم از او کسی دیگری بسازم. اما سعید همه آن شخصیتهای ماندگار را کنار گذاشت و شد حاج صمد فیلم «گیرنده».
وقتی فیلمنامه را برایش فرستادیم، روز بعد با هیجان زنگ زد و گفت: «این نقش مال منه. برای من نوشتی.» سعید راد در مصاحبهای آن زمان گفت: «فیلم گیرنده فیلمنامه بسیار خوبی دارد که میتواند تبدیل به یکی از آثار موفق سینمای ایران شود و پس از سالها که فیلمنامههای متفاوتی برای بازی پیشنهاد میشد، تصمیم گرفتم چنین نقشی را قبول کنم.»
بعد در برنامه هفت گفت: «نقش من در این فیلم بنام حاج صمد از کاراکترهایی است که شاید دهها سال یک بار هم نوشته نشود.»
بعد آمد دفتر تولید فیلم مرا دید و سه ساعت من از سینما و فیلمهایی که سعید بازی کرده بود گفتم و او از سینمایی که دوست داشت بازی کند، گفت. باید اعتراف کنم من بهشدت تحت تاثیر سعید راد قرار داشتم. حرفهایی میزد و حساسیتی که به فیلم و نقش و فیلمنامه داشت، مرا متحیر میکرد.
سعید سخنور خوبی بود، شیرین و جذاب صحبت میکرد. با حرارت و صلابت. قاطع و بیتعارف. حساسیتش به فیلم و نقش بسیار بالا بود و حواسش به هر جزئیاتی جمع. خیلیها نمیتوانستند حساسیتهای او را درک کنند. سعید سخت نقش میپذیرفت و با ریاضت آن نقش را بازی میکرد. او در طول کار همیشه نگران بود و میخواست نقش را بینقص بازی کند.
وقتی قرار شد در فیلم «گیرنده» بازی کند، ابتدا مرا بهعنوان کارگردان ارزیابی کرد و وقتی خیالش راحت شد، ساعتها درباره فیلمنامه با من صحبت کرد. دائم در صحنه به من میگفت: «حواست به بازی من باشه. من بعد از چند سال دارم فیلمی که دوست دارم بازی میکنم.» من هم سعی میکردم حواسم کامل به او باشد. سعید اگر کارگردانش را قبول داشت، خودش را کامل در اختیار او قرار میداد.
گاهی از اتفاقات خاصی در صحنه عصبانی میشد و بداخلاقی میکرد. هر اتفاق در فیلم، پشت دوربین یا جلوی دوربین برایش اهمیت داشت. حواس جمع بود. خیلیها حساسیت زیاد سعید راد را نمیتوانستند قبول کنند. آنقدر نگران بازیاش در فیلم گیرنده بود که گاه مرا عصبانی میکرد. بعد از پایان فیلمبرداری دائم به من زنگ میزد و میگفت فیلم چطور شده؟ بازیها خوب در آمد؟ و من هم میگفتم: صبر داشته باش تا کامل فیلم مونتاژ شود و بعد ببینیم فیلم چه درآمده است. در زمان تولید فیلم گیرنده مشکلات فراوانی داشتیم و سعید اصلاً فکر نمیکرد من بتوانم فیلم را درست از آب درآورم. فیلم وقتی به مرحله صداگذاری رسید و کار تمام شد، سعید راد به من زنگ زد که میخواهد فیلم را پیش از آنکه به دفتر جشنواره بدهم، با گلمکانی ببیند. سعید خیلی نگران بود. اما نگرانیاش زمانی به پایان رسید که فیلم را در استودیوی علیرضا علویان همراه با گلمکانی دید و خیالش راحت شد. سعید و گلمکانی در داخل سالن پشت سر من نشسته بودند. بعد از اینکه چراغهای سالن روشن شد، برگشتم دیدم سعید راد گوشه چشمانش اشک جمع شده است و لحظهای مرا دید و قطره اشکش روی گونههای استخوانیاش سرازیر شد و آن موقع بود که گفت: «تو مرا صیقل دادی… تو مرا تراشیدی…» و بعد صورتش را پنهان کرد. بعد موقعی که میخواست برود، خوشحال بود و میخندید و شوخی میکرد و بعد لحظه آخر به من گفت: «از فیلمت معلومه سینما رو شوخی نگرفتی» و بعد رفت تا در سی امین جشنواره فیلم فجر بعد از سی و اندی سال جایزه بازیگری را گفت و بعد از مدتها خیالش راحت شد و به من گفت: «درباره این فیلم سالها بعد حرف خواهند زد.»
از زمانی که قرار شد فیلم «گیرنده» را بسازم دوست داشتم سعید راد را بهخاطر همه فیلمهای خوبی که بازی کرده بود -در یک فرصتی که پیش میآید- بغلش کنم . اما سعید شخصیتی که در کار داشت این اجازه را نمی داد که بتوانم در آغوشش بگیرم روزهای پایانی کار بود و ما سکانس گیر کردن ماشین در رودخانه را میگرفتیم. بعد از ناهار، نگاهی به او کردم و سعید راد را بغل گرفتم و گفتم: «بهخاطر همه فیلمهایی که بازی کردی و بخاطر فیلم «تنگنا»، دلم میخواست بغلت کنم و بگم که علی خوشدست رو بغل کردم.»
سعید بزرگ بود و بزرگ میماند. خداحافظ علی خوشدست… خداحافظ حاج صمد.
لاله اسکندری بازیگر: سعید راد در ذهنم همیشه تصویری از یک قهرمان بود
سعید راد نقشهای فراموش نشدنی و خاطره سازی را ایفا کرد، او و همدورهایهایش شاید با بازی درخشانشان نسل ما و نسلهای بعد از ما را علاقهمند به سینما کردند. راد، جزو بازیگرانی بود که پیش از انقلاب خیلی خوش درخشید و پس از انقلاب هم نقشهایی را در فیلمهای پرمخاطبی بازیکردند؛ شاید پرببینندهترین فیلم او «عقابها» بود که من خاطرات کودکی بسیاری از آن فیلم داشتم و همیشه در ذهنم تصویر ایشان یک قهرمان بود. به خاطر ویژگی فیزیکی و آن استایلی که خودشان تاکید داشتند که یک بازیگر باید بدن داشته باشد، هنرمند جذابی بودند و تمام این ویژگیها در خودشان وجود داشت؛ شاید مهاجرتشان در کار سینمایی ایشان وقفهای دو دههای انداخت و از دنیای بازیگری تا بازگشتشان با فیلم «دوئل»، کمی دور ماندند اما خودشان میگفتند آن نقشی را که خودشان دوست داشتند، بازی کنند بعد از آن دیگر برایشان تکرار نشد و فرصتهایی که در آن سالها از دست داده بودند، جبران نشد. من فکر میکنم کسانی که پرونده حرفهای او را در این چند دهه دنبال کرده باشند متوجهاند که واقعا در کارهای درخشانی حضور داشتند و برای ما به عنوان بازیگر همیشه الگو بودند. ایشان جلوی دوربین واقعا همکار خوبی بودند و من افتخار همکاری با ایشان را در سریال «در چشم به باد» داشتم و آشنایی ما از آنجا شروع شد. البته هرگز فرصت نشد رو به روی هم بازی کنیم ولی او همیشه مشوق جوانان بودند و تاکید داشتند به عنوان بازیگر یک زندگی سلامت و سالم داشته باشید و میگفتند باید از صدا، از فیزیک و از بدن مراقبت کنید و ورزش کنید. خودشان هم ورزشکار خیلی ماهری بودند و بسیار متاسفم که در این ماههای اخیر از وضعیت ایشان اطلاعی نداشتم وگرنه سری به ایشان میزدم. تصویر او در ذهن من یک بازیگر ورزشکار و قهرمان بود و هرگز نمیشد او را در شرایط بیماری تجسم کرد. شاید خودشان هم دوست نداشتند کسی در این شرایط ببینندشان و با همکاران که صحبت میکردم میگفتند کسانی هم که میدانستند ایشان بیمار هستند، خود آقای راد نمیگذاشتند آنها به عیادتش بروند و این موضوع مرا خیلی غمگینتر کرد. ما غیر از بحث همکاری، دوستی هم داشتیم. البته اختلاف سنی زیادی داشتیم ولی از لحاظ روحیه مانند همکار هم سن من بودند و این روحیه ایشان ستودنی بود و همیشه شور داشت تا به عنوان بازیگر دوباره فرصتی پیدا کند و بتواند مانند نقشهای درخشان گذشته ایفای نقش کند. بازیگرانی از این دست همیشه جاودانه خواهند ماند و به خانواده و دختر و پسرش تسلیت میگویم و از خاطرم نمیرود که در دوران سریال تلویزیونی «در چشم باد» که بیشتر با ایشان در ارتباط بودم چقدر عاشق فوتبال بودند؛ جایگزین شدن چنین شخصیتهایی سخت است و اینکه بتوانی خود را چند دهه حفظ کنی، سخت است. نسلی که سعید راد، از آن میآید نسلی است که توانستهاند این جایگاه را برای خود نگه دارند و افسوس میخورم که نتوانستیم مقابل هم بازی کنیم و انشاالله روحشان قرین آرامش باشد؛ آنقدر مشغله داریم که فرصتها را فراموش میکنیم و ناگهان متوجه اتفاقات میشویم که دیگر دیر است. امیدوارم قدر پیشکسوتان را بیشتر بدانیم. جای او همیشه در قلبمان هست و خاطراتشان در فیلمهایشان زنده است و چه قدر خوب است که تا هشتاد سالگی آنقدر پرخاطره و پرشور و خوب زندگی کنی که این هم نشانه یک زندگی خوب است. از درگذشت ایشان بسیار متاثر شدم و انشاالله دیگر شاهد اتفاقات تلخ نباشیم. در یک سال گذشته شاهد شکهای پی در پی از دست دادن هنرمندانی نظیر آتیلا پسیانی، رضا داوودنژاد، بیتا فرهی و… بودیم و عکسها را که میبینم تازه متوجه میشوم که دیگر چقدر از آدمها در کنارمان نیستند. امیدوارم قدر همدیگر را بیشتر بدانیم و درگذشت سعید راد را در ابتدا به خانواده و بعد به جامعه هنری و مردم ایران و همه کسانی که عاشقانه دوستش داشتند، تسلیت میگویم.
پگاه زارعی
There are no comments yet