مهیار مجیب مجری برنامههای کودک:
باید اخلاقم را بهتر کنم، شاید بازیگر خوبی شوم!
اما اگر به گذشته برگردم شاید اجرا را انتخاب نکنم. شاید مسیر دیگری را برای بازیگری انتخاب کنم مثلا از روابطم بهتر استفاده کنم، اخلاقم را بهتر کنم و بچه خوبی باشم! تا شاید بتوانم بازیگر خوبی شوم!
مهیار مجیب، فیلمنامهنویس، بازیگر و مجری تلویزیون است که کودکان بیشتر او را با شخصیتهایی چون «عمو نیما» در برنامه رنگین کمان که از شبکه پنجم سیما پخش میشد میشناسند. سالهاست که «عمو نیما»ی برنامه «رنگین کمان» از چهرههای محبوب و دوستداشتنی بچههاست. از آنجا که این روزها شاهد اجرای او در برنامه پرطرفدار «آفتاب مهتاب» گروه خردسال هستیم، خبرنگار صبا فرصت را غنیمت شمرده و با او به گفتوگو نشسته است.
شما سالهاست که در حیطه بازی و اجرا حضور دارید، اما بیشتر به عنوان مجری برنامه کودک و نوجوان شناخته شدهاید؛ آیا این به دلیل تمایل بیشتر خودتان به اجرا بوده تا بازیگری؟ و اصلا چه شد که این حوزه را نیز انتخاب کردید؟
من جزو معدود آدمهایی هستم که از کودکی مسیرم مشخص بوده چون از همان دوران کودکی عشق و علاقهام به بازیگری بود، در دانشگاه هم رشته بازیگری و کارگردانی خواندم. ولی خب در زمینه بازیگری خیلی اقبال نداشتم و نشد. شاید بازیام خوب نبود، من را دوست نداشتهاند!
کارم را از سال ۱۳۶۷ با بازی در سریال «آینه» شروع کردم و فکر میکنم همان سریال من را بد عادت کرد! چون در سریال «آینه» نقش اول را ایفا میکردم، بعد از آن بیشتر نقشهای دو و سه پیشنهاد میشد و راستش را بخواهید یک خرده مغرور شده بودم و آن نقشها را قبول نمیکردم. بهمرور از مسیر اصلی دور شدم و رفتم به سمت دستیار کارگردانی و برنامهریزی تا بتوانم در کنارش دوباره همانطور که دوست داشتم، بازیگری کنم که نشد. بیشترین بازیهایم را نیز در سریالها و فیلمهای سینمایی خانم مرضیه برومند ایفا کردم.
بعد از بازی در فیلم «دربهدرها»، مدیرمحترم گروه کودک شبکه پنج از من دعوت کرد و وقتی خدمت او رفتم، آن جا توسط تهیهکننده برنامه «رنگینکمان» که تا پیش از آن، برای همان برنامه نویسندگی میکردم و دستیار بودم؛ به عنوان مجری و کارگردان انتخاب شدم. ورودم به حوزه اجرا از همان زمان شروع شد و این اقبال باعث شد تا ده سال بتوانم در خدمت شبکهپنج و برنامه «رنگینکمان» باشم.
خودتان از این که بیشتر اجرا میکنید تا بازی؛ راضی هستید؟
راستش را بخواهید نه، زیاد راضی نیستم. چون خیلی هم در این زمینه کار ندارم. یعنی بعد از آن ده سال، تقریبا میتوانم بگویم که دیگر بیکارم. تک و توک شاید سریالی باشد که بتوانم در آن بازی کنم یا اگر از طرف تهیهکنندههای محترم کودک اقبالی شود تا برای اجرای برنامههای کودک حضور داشته باشم؛ چیزی که به آن علاقه دارم. اصلا موضوع پایاننامه فوق لیسانسم هم در رابطه با کودک و «نقش عروسک در تغییر رفتار کودک» است. درواقع من به این قضیه همیشه تخصصی نگاه کردهام.
اوایل هرکاری سختیهای خودش را دارد. آیا شما هم اوایل اجراهایی که با کودکان داشتید، برایتان پیش آمده یا در موقعیتی قرارگرفتهاید که با بچههایی مواجه شوید که کنترل کردن یا ارتباط گرفتن با آنها برایتان سخت بوده باشد و مثلا با خودتان گفته باشید که اینها را چه کنم و… ؟!
راستش را بخواهید نه اصلا… اگر بچه شما را دوست داشته باشد، دنبال میکند. اگر هم دوست نداشته باشد، اصلا شما را نگاه نمیکند! و من درطول سالهایی که مدام کودکان میآمدند و بیننده زنده برنامهها بودند، به یاد ندارم که در این مسئله با کودکی دچار مشکل شده باشم. اکثرشان به من لطف داشتند، با من عکس میگرفتند و دوستم داشتند. اصلا یادم نمیآید که مثلا بچهای از من رو گردانده باشد.
خب این به خاطر شخصیت خودتان هم هست، برای کودکان دوست داشتنی هستید. احساس میکنم برای کار کردن با بچهها باید یک خلوص و عشق خاصی داشت.
این لطف شماست. یقینا برای انجام هر کاری باید به آن حرفه علاقهمند بود. من از ابتدا علاقه خاصی به کار کودک داشتم، اکثر فیلمهای سینماییای که در آنها بازی کردهام و بیشتر نوشتههایم نیز برای کودکان است. خیلی کم پیشآمده که مثلا سریالی برای بزرگسال نوشته باشم. ولی هنوز موفق نشدهام آن چه که دلم میخواهد را برای کودکان بنویسم، اجرا یا بازی کنم. به جز «دربهدرها» فکر نمیکنم چیز قابل ارائهای داشته باشم آن هم در زمینه بازیگری.
قطعا اینطور نیست ولی امیدوارم آن اتفاقی که میخواهید زودتر بیفتد.
دیگر پنجاه و پنج سالم شد، فکر نمیکنم در عرصه کودک دیگر بتوانم کاری انجام دهم، دارم پیر میشوم! مگر این که مثلا برای بازی در نقش یک پیرمرد، بخواهند از من استفاده کنند!
البته توانمندی هنرمندان در تمام سنین همراهشان خواهد بود… از چالشهای کار با کودک و نوجوان برایمان بگویید.
در آن ده سالی که ما برنامه زنده «رنگینکمان» را داشتیم، بچهها خیلیکمتر سراغ تبلت و فضای مجازی میرفتند. اما الان این که بتوانید بچههای دهه نود را جذب کنید، محتوا و حرفی برای گفتن داشته باشید که بتواند آنها را جذب کند و از تبلت و موبایل و اینها دور کند تا به سمت شما بیایند و با شما ارتباط برقرار کنند کار سختی است. در واقع یکی از چالشهایی که الان با آن مواجه هستیم کمبود محتوا برای کودک، مخصوصا نوجوان است. باز هم برای کودک میتوانیم، حرفی برای گفتن داشته باشیم چون بچهها هنوز دارند شکل میگیرند، اما به نظر من برای نوجوان خیلی باید کار کنیم چون نوجوانان ما خیلیخیلی در محاصره فضای مجازی هستند. فضایی که محتوا در آن کمتر پیدا میشود و اتفاقاتی که در آن میافتد شاید برای ما خانوادههای ایرانی اتفاقات خوب و خوشایندی نباشد. خود من الان خیلی سخت میتوانم با دخترم که سیزده ساله است، ارتباط برقرار کنم و او را جذب کنم برای این که بنشیند و با من حرف بزند. او هم مانند اغلب نوجوانها، سرش بیشتر در همین فضای مجازی و محتواهایی است که بسیار هم سطحیاند و همین ویدئوهایی که در حال حاضر به عنوان کمدی در فضای مجازی پخش میشود، کمدیهایی که واقعا نمیشود به آنها گفت کمدی و مجاب کردن او برای خواندن کتاب یا مثلا دیدن فیلم خوب، برایم سخت است. متاسفانه این روزها گرایش بچههای ما بیشتر به سمت چنین فضاهایی است و یکی از چالشهای من همین مسئله است. دلم میخواهد یک فضایی برای نوجوانها ساخته شود، جاییکه مثلا هم برایشان اتاقهای بازی باشد و هم فضاهای فکری تا بتوانند با همین تبلت و گوشیهایی که الان در دست دارند، یک مهارت بیاموزند. مشکلی که در حال حاضر بیشتر ذهن من را مشغول کرده، همین موضوع است.
شاید یکی از دلایلش این باشد که برای این حوزه خیلیکم برنامهسازی میشود. کلا سالهاست که حوزه کودک و نوجوان چه در سینما و چه در تلویزیون مورد کم لطفی قرار گرفته است.
دقیقا. این نکته را قبول دارم
شما بهعنوان کسی که سالها است در این زمینه فعالیت دارد، چه عواملی را دلیل کم بودن برنامهسازی در این بخش میدانید؟
البته بهتر است خیلی هم این گونه نگاه نکنیم که به بچهها توجه نشده یا کم لطفی شده، چون در این مدت کارهای خوبی هم ساخته شده ولی آن قدر تعدادشان کم است، به نظر میآید که بله کاری برایشان نشده. الان جوانهایی در عرصه کودک و نوجوان فعالیت میکنند که ایدههای خیلیخوبی هم دارند؛ اما مشکل اقتصادی مشکلی است که گریبان همه مردم را گرفته است. تلویزیون برای این که بتواند یک برنامه خوب و فاخر بسازد، نیاز به پول دارد و این پول بیشتر صرف برنامههای اجتماعی و سریالهای بزرگسال میشود و به نظرم نیاز است که دولت، آموزشوپرورش، وزارت فرهنگ، صداوسیما، در واقع تمام آنهایی که متولی فرهنگ هستند دست به دست هم دهند و فضایی را ایجاد کنند که جوانها بتوانند بیایند و در این عرصه فعالیت کنند. من حدود ده سال دستیار خانم مرضیه برومند بودم و خیلی از او آموختم. الان به نظرم خانم برومند باید شاگرد داشته باشد و بتواند افرادی را برای این عرصه آماده کند. همین طور ایرج طهماسب و خیلیهای دیگر که باید از آنها خواسته شود که کمک کنند و یک سری افراد را برای تولید محتوا، آموزش دهند. چه در فضای مجازی چه در فضای رسانهای صدا و سیما که میتوانم بگویم بیشترین مخاطب را در این میان دارد. اگر تهران و شهرهای بزرگ را قیاس نکنید، در شهرستانها هنوز هم که هنوز است مردم تلویزیون خودمان را خیلی بیشتر نگاه میکنند تا ماهواره و تلویزیونهای خارجی. بهنظرم دوستان بزرگ و متولی این کار باید برای این قضیه یک عزم ملی را بیاندیشند.
من خودم بهخاطر شرایط اقتصادی، دیگر تهران نیستم و در بابلسر زندگی میکنم. در این شهر هم به همراه همسرم که عروسکگردان است و در برنامههای کودک بسیاری مثل برنامه عمو پورنگ، محله گل و بلبل و… همچنین در برنامه رنگینکمان، عروسک «چرا» را میگرداند؛ خواستیم تئاتر کودک کار کنیم. اما این جا برای تئاتر سرمایهگذار وجود ندارد. در حالی که شهرستان کوچکی مثل بابلسر که تعداد کودکانش خیلی زیاد است و پتانسیل خیلیخوبی دارد، با هر سرمایهگذار و تولیدکننده کارخانهای که صحبت کردم جواب رد شنیدم و کمکی نشد. به قول معروف مشت نمونه خروار است. اگر همین مقیاس را بگیرید و بیایید به شهرهای بزرگتر، بیشتر با این مسئله و نبود سرمایه روبرو خواهید شد. معمولا کارهای فرهنگی آن قدری که باید بازخورد اقتصادی ندارند. بهلحاظ فرهنگی شاید الان جوابش را نگیرند، اما ده سال دیگر میگیرند. شاید کاشت آن مثلا در امسال اتفاق بیفتد اما زمان برداشت آن برای سالها بعد است. مثلا فرزند من دیگر هر مزخرفی را بهعنوان یک فیلم کمدی قبول نمیکند. او تربیت یافته و آموزش دیده که فیلم خوب را ببیند، موسیقی درست را بشنود. ولی متاسفانه الان هنرمندان ما به خاطر این که سعی دارند تا هر طور شده اهداف سرمایهگذار را برآورده کنند، سطح خودشان را تا سطح عامهپسند بودن یک برنامه و یا یک تولید فرهنگی پایین میآورند فقط برای این که بیننده و مخاطب داشته باشند و دیده شوند.
درمجموع نمیخواهم بگویم که ما در این عرصه قصور کردهایم اما به نظرم باید بیشتر از این تلاش کنیم، باید سرمایههای خودمان را برای کودکان و نوجوانانمان بگذاریم چون به هرحال ما خوب یا بد، مسیر را پیدا کردهایم و درحال طی کردن آن هستیم. الان نگرانی همه والدین، آینده فرزندانشان است و بهنظر من این وظیفه برعهده دولت ما و متولیانی است که در عرصه جامعه مشغولاند، آنها باید برای این بچهها یک فکری کنند و از کسانی که میتوانند برای بچههای ما مفید باشند، دعوت به کار کنند.
از تجربه «آفتاب مهتاب» و تفاوتش با دیگر برنامههای کودکونوجوان بگویید. چه شد که اجرای این برنامه را پذیرفتید؟
از سالها پیش دورادور خدمت احسان نیلی تهیهکننده این برنامه ارادت داشتم، با خانم حقجویی کارگردان برنامه نیز تجربه یک همکاری خیلیخوب و موفق داشتم. چند سال پیش در شبکه پنج لابهلای برنامه رنگینکمان، تهیهکننده برنامهای به نام «من بگم» بودم که خانم حقجویی کارگردان آن بود. وقتی «آفتاب مهتاب» به من پیشنهاد شد و داستان پروژه را خواندم، احساس کردم که واقعا جای چنین برنامهای سالیان سال در شبکه تلویزیونی ما خالی بود. سالها پیش در دورانی که نوجوان بودم، برنامه بسیار جذابی به نام «حالا بشین، پاشو، بخند» از شبکه یک تلویزیون پخش میشد. علیرضا خمسه مجری آن بود که در طول برنامه بچهها را به تحرک وادار میکرد. بعد از آن دیگر هیچ برنامهای مشابه آن ندیدم تا «آفتاب مهتاب». بههمین دلیل با کمال میل پذیرفتم که درخدمت احسان نیلی و خانم حقجویی که هر دو دغدغه کودک را دارند و افراد فرهیختهای هستند؛ باشم. مخصوصا خانم حقجویی که درطول این کار از او بسیار آموختم. همچنین در کنار امیرحسین انصافی که انصافا بازیگر بزرگی است و از آن خانواده هنرمند چنین فرزندی، دور از انتظار نبود و من از کنارش خیلی چیزها یادگرفتم. درکل من با «آفتاب مهتاب» یک تجربه ناب به دست آوردم و فکر میکنم که خیلی به دانشم در این زمینه افزوده شد.
البته که یکی از نکات قوت این برنامه اجرای خوب شماست.
این که لطف شماست ولی من واقعا بدون اغراق میگویم چون دیگر سن و سالم طوری نیست که بخواهم از خودم تعریف کنم، بیشتر باید سعی کنم یاد بگیرم چون هنوز در این عرصه چیزی نیستم و دارم میآموزم. این را بدون تعارف میگویم.
بازخورد «آفتاب مهتاب» از شروع پخش آن تا به الان چگونه بوده؟
بهنظر من که باز خورد خیلیخوبی داشت. زمانی که برنامه پخش شد، دوستانم از جای جای ایران تماس میگرفتند و جدا از اینکه از برنامه تعریف میکردند، درخواست داشتند که بچههایشان در برنامه شرکت کنند. متاسفانه نمیتوانستیم پذیرای آن بچهها باشیم چون ضبط برنامه در آذرماه تمام شده بود. گاهی افرادی تماس میگرفتند که من از این که آنها پای برنامه نشستهاند، تعجب میکردم. درحقیقت «آفتاب مهتاب» با اقبال بسیار زیادی روبرو شده بود و من واقعا میتوانم بگویم که غافلگیر شدم. فکر میکردم که «آفتاب مهتاب» موفق شود، اما اینقدر فکر نمیکردم!
بعد از «آفتاب مهتاب» و تجربه چنین بازخورد موفقی، برنامهای برای ساخت اثر دیگر این چنینی و با این سطح کیفی دارید؟
من طرحهای زیادی به شبکههای متعدد دادهام اما خب احتمالا به دلیل این که ضعیف بودهاند پذیرفته نشده. الان در فکر برنامهای با محوریت قصهگویی برای خردسال هستم و در حال طراحی برنامهای که بتوانم توجه بچهها را به کتاب و کتابخوانی جلب کنم و آنها را بهسمت قصه و قصهگویی سوق دهم. به نظرم هر چه قدر در زمینه خردسال فعالیت کنیم و بچههای دانا و باهوشی داشته باشیم، خیال آسودهتری برای آینده آنها خواهیمداشت از این جهت که بچههای ما مسیر درست را پیدا کردهاند. حالا این درست بودن شاید از نظر من مثلا کتاب و کتابخوانی باشد، ازنظر فردی دیگر خوبدیدن باشد. فعلا درحال طراحی آن هستم، در کنارش مطالعه هم میکنم تا ببینم که میتوانم موفق شوم یک برنامه بسازم یا نه؟!
امیدوام بهزودی شاهد این موفقیتتان باشیم. اگر زمان به عقب برگردد باز هم انتخاب شما همین حوزه است؟ منظورم اجرا است.
مقوله اجرا خیلی متفاوت از مقوله بازیگری است. مثلا وقتی در مقابل یک عروسک یا یک شخص بهعنوان بازیگر قرار میگیرید، به هر حال عمل آن بازیگر مقابل برای شما عکسالعمل ایجاد میکند و به ایفای نقشتان کمک میکند. اما وقتی در مقابل دوربین قرار میگیرید، اینطور نیست. دوربین یک چیز بی حسی است که فقط به شما زل میزند. مثل زمانهاییکه آدم میخواهد عکس بگیرد و اصلا نمیداند دستش را کجا بگذارد! نمیداند دستش را بگذارد پشتش یا روی شانه طرف مقابل بگذارد، یا روی کلهاش! آدم یک جورهایی معذب است. به همین خاطر یکی از اولین نکات مهم در اجرا این است که آدم بتواند راحت باشد، بتواند راحت حرف بزند و گنجینه لغات داشتهباشد. من در این زمینه خیلی بهره ندارم و گنجینه لغاتم خیلی بالا نیست ولی سعی میکنم که این راحت بودن را در مقابل دوربین لحاظ کنم و سنگ اول را درست بگذارم تا بتوانم قدم بعدی را محکمتر بردارم.
اما اگر به گذشته برگردم شاید اجرا را انتخاب نکنم. شاید مسیر دیگری را برای بازیگری انتخاب کنم مثلا از روابطم بهتر استفاده کنم، اخلاقم را بهتر کنم و بچه خوبی باشم! تا شاید بتوانم بازیگر خوبی شوم! چون واقعا بازیگری را به شدت دوست دارم. خودم را به هیچ عنوان مجری نمیدانم چون مجریان ما بسیار توانمندند و عرصه اجرا اصلا برای آدمی مثل من خیلیبزرگ است.
کلا تواضع شما خیلی زیاد است.
باور کنید اصلا تواضع نمیکنم. مثلا من از دیدن اجرای هومن حاجیعبداللهی یا حسین رفیعی لذت میبرم. اینها در زمینه اجرا افراد خیلی بزرگی هستند. واقعا چنین چیزی را در خودم نمیبینم که بخواهم خودم را مقایسه کنم و بگویم که مثلا من هم مجریام؛. شاید در زمینه بازیگری ادعا داشته باشم که آن هم درحد ادعاست ولی در اجرا اصلا ادعایی ندارم.
حرف آخر؟
از فرصتی که به من دادید تا بتوانم با شما و مخاطبینتان صحبت کنم، خیلیممنونم و آرزو میکنم برای کودکان و مخصوصا نوجوانانمان فرصتی فراهم شود تا افرادی برای آنها برنامه بسازند که حرفی برای گفتن داشتهباشند و بتوانند سطح فرهنگی ما را ارتقا دهند و ما را از این جایی که هستیم بالاتر ببرند و اتفاقات خوبی بیفتد.
نداروزبه
There are no comments yet