سامان احتشامی:
جای برنامههای تخصصی موسیقی در تلویزیون خالی است
سالیان سال است که من و هنرمندان دیگر به این مسئله اشاره میکنیم که جای برنامههای تخصصی موسیقی در تلویزیون خالی است.
سامان احتشامی یکی از هنرمندان پرسابقه در عرصه موسیقی معاصر به شمار میرود. این هنرمند با بهرهگیری از محضر هنرمندان پیشکسوتی چون جواد معروفی، محمد سریر و اسماعیل امینموید وارد عرصه موسیقی شد. او از سن کودکی فراگیری پیانو را شروع کرد و در این رشته چنان خوش درخشید که به گفته خودش، تدریس پیانو را از سن شانزده سالگی آغاز کرد و به دنبال آن توانست در جشنوارههای مختلفی حضور یابد بهطوری که در سال ۱۳۶۸ موفق شد دیپلم افتخار جشنواره موسیقی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را دریافت کند و طی سالهای ۷۰ تا ۷۴، با کسب مقام اول در رشته پیانوی کلاسیک، برنده لوح زرین و لوح تقدیر جشنواره موسیقی فجر شود. «باغ به باغ»، «بهشت من»، «باغ رویاها»، «کهنههای همیشه نو»، «آنا در باغ»، «راز باغ»، «همایونهای همایون» و… برخی از آلبومهای این نوازنده و آهنگساز هستند. ساخت موسیقی فیلم نیز از جمله فعالیتهای احتشامی در این سالها بوده است. او در ماههای اخیر ساخت موسیقی فیلم «ساعت ۶ صبح» به کارگردانی مهران مدیری را به عهده داشته است. خبرنگار صبا به این بهانه با او به گفتوگو نشسته است که در ادامه میخوانید.
شما اخیرا به همراه عمران فروزش به برگزاری کنسرت دونوازی پیانو و تمبک پرداختید. برگزاری چنین کنسرتهایی اگر چه سابق بر این هم رایج بوده است، ولی به طورکلی با توجه به اینکه تمبک و پیانو قرابت و ویژگی مشترکی ندارند چقدر میتوانند از رهگذر برنامههایی ازاین دست بیشتر مورد شناخت مخاطبان واقع شوند؟
همانطور که در سوال هم اشاره کردید، تمبک و پیانو از سالها قبل به خصوص از زمان برنامه «گلها» دراجراهای مختلف درکنار هم قرار گرفته و آثاری در قالب ارکسترال و سی دیهایی در این زمینه ارائه شده است. نسخه پیانوی مرتضیخان محجوبی و تمبک حسین تهرانی یا همنوازی نوازندگان تمبک با پیانوی جواد معروفی از جمله این کارها بودهاند. دراوایل دهه ۷۰ دو نوار منتشر شد که «با عاشقان» نام داشت و حاصل همکاری اردشیر روحانی به عنوان پیانیست با زندهیاد محمد اسماعیلی نوازنده تمبک بود. این تفکر موجب شد تا من هم در سن ۱۴سالگی به همراه تمبک سیامک بنایی که از شاگردان ارشد استاد اسماعیلی بودند، اثری به نام «باغ به باغ» را تولید کنیم. جالب است بگویم که این اثر در زمان خودش توانست پرفروش شود و بسیار مورد توجه قرار بگیرد. بعد از آن در آلبوم مشترک دیگری «راز باغ» را منتشر کردیم و تلفیق دو ساز پیانو و تمبک تا امروز هم ادامه دارد. خاطرم هست وقتی بچه بودم در تلویزیون سیاهپوستهای آمریکایی که پیانو میزدند و آهنگهای سنتی را به همراه سازهایی چون درامز، طبل، سنج و خیلی از سازهای ضربی اجرا میکردند برایم جالب بود. همیشه به این مسئله فکر میکردم که چرا پیانوی ایرانی نباید چنین کاربردی را در کنار سازهای کوبهای و ضربی داشته باشد؟ درست است که شاید در نگاه اول، پیانو با این نوع از سازها ویژگی مشترکی نداشته باشند، اما تلفیق صدای این سازها با یکدیگر میتواند منجر به خلاقیت شود. هنرمند همواره میکوشد تا در فضای هنر به تجربه اندوزی بپردازد و یا از تجربیات هنرمندان قبل از خود برای تولید صداهای تازه بهره بگیرد، به خصوص این که امروز خلاقیت حرف اول را درعالم هنر میزند.
به نظرشما همین تعداد از کنسرتهایی که با خلاقیت بیشتری توام هستند، چقدر میتوانند در به حرکت درآوردن موتور محرکه موسیقی اصیل ایرانی که در این سالها به باور خیلی از هنرمندان، کم کار شده است نقش داشته باشد؟
اساسیترین مشکل ما در حال حاضر در موسیقی ایرانی این است که کانالی برای اشاعه این نوع موسیقی به شکل تصویری نداریم. در نتیجه، طبیعی است که برنامهسازان موسیقی هم نتوانند آثاری را در این حیطه به سمع و نظر عموم مردم برسانند. البته درسالهای اخیر، برنامههای اینترنتی با این محور ساخته شدهاند، ولی باید به این نکته توجه داشت که کشور ما ۸۰ میلیون نفر جمعیت دارد که نیمی ازآنها از اینترنت برخوردارند. همیشه براین باور بودهام که قشر جوان آنچه را که در دسترس او قرار میدهند، میبیند و میشناسد. اغلب جوانان، سازهای مختلف را نمیشناسند و مثلا نمیدانند که بین فلوت با نی چه تفاوتی است، یا چند نوع گیتار وجود دارد. به همین خاطر است که وقتی با یک هنرمند موسیقی نواحی مواجه میشوند که ساز مخصوص آن جغرافیا را مینوازد نمیتوانند با او و صدای سازش ارتباط برقرار کنند، چون نه درخانواده، نه در مدرسه و جامعه، آموزش دیداری نسبت به این ساز صورت نگرفته است تا آنها بتوانند با چنین نوازندگان و سازهایی آشنا شوند. سالیان سال است که من و هنرمندان دیگر به این مسئله اشاره میکنیم که جای برنامههای تخصصی موسیقی در تلویزیون خالی است. طبعا تا زمانی که ساز از تلویزیون نشان داده نشود، هم از تعداد خواهان موسیقی ایرانی روز به روز کاسته میشود و هم موسیقی اصیل ایرانی کمرنگ شده و به قهقهرا میرود.
شما یکی از پرکارترین و پرسابقهترین نوازندگان ساز پیانو هستید، با این حال به نظر شما دراین سالها چقدر دراین حیطه تحول صورت گرفته و خود شما چقدر در این زمینه نقش داشتهاید؟
اگر حمل برخودستایی نشود، ۲۰ سال پیش اولین آکادمی پیانو را در ممکلت خودمان راهاندازی کردم. تمام هنرمندانی که در حال حاضر در این آکادمی تدریس میکنند، زمانی از شاگردان خود من بودهاند. خروجی این آکادمی هم این بوده است که دراین ۲۰ سال، لااقل بیست معلم موسیقی پرورش یافته و ۵۰۰ نوازنده پیانو نیز تحویل جامعه دادهایم. همچنین، بیش از ۲۰ هنرجوی آکادمی ما در حال حاضر در خارج از کشور درحال تکمیل تحصیلات خود در این رشته هستند و الفبای موسیقی را از این آکادمی فراگرفتهاند. بیش از ۳۰ سال است که به تدریس مشغولم و امروز که در سن ۴۶ سالگی قراردارم عاشقانه این مسیر را ادامه میدهم و امیدوارم تا آخر عمر بتوانم این کار را انجام دهم و به آموزش هنرمندانی بپردازم که معرفت موسیقی را هم یاد بگیرند. بعد از راهاندازی این آکادمی، دیگر هنرمندان هم به این فکر افتادند تا قدمهایی را در این زمینه بردارند. خوشبختانه، امروز هم برتعداد آموزشگاههای موسیقی افزوده شده و هم شاهد فعالیت هنرآموزان خوبی دراین حیطه هستیم. مسلما خروجی این مراکز آموزشی میتواند به درخشش هنرمندان جوان در صحنههای جهانی منجر شود و برای جامعه ما افتخارآفرین باشد. هر چند امروز هنرمندان جوان و مستعدی داریم که به دلیل هزینههای هنگفت ضبط آثار موسیقی، نمیتوانند آثار خود را منتشر و عملا جایگاهی برای ارائه آثار خود ندارند.
اگرممکن است درباره موسیقی تلفیقی هم صحبت کنیم، بهخصوص این که درسالهای اخیر بعضی از هنرمندان که پیشتر در حوزه موسیقی اصیل ایرانی فعالیت داشتند به دلایل مختلف به سمت موسیقی تلفیقی رفته و مورد انتقاد قرارگرفتهاند. دیدگاه خود شما نسبت به این مسئله چیست؟
اجرای موسیقی تلفیقی هیچ اشکالی ندارد و به نظرم آن دسته از کسانی که نسبت به فعالیت هنرمندان نقد دارند از مخارج زندگی و اجارهخانه هنرمند بیخبرند و فکر نمیکنند که هنرمند چطور باید به امرار معاش بپردازد. امروز موسیقی پاپ و شاد و دارای ریتم و حرکت، نه فقط در کشور ما که در همه جای دنیا با استقبال بیشتری مواجه است. اما باید زمینههایی هم برای فعالیت دیگر ژانرهای موسیقی مثل موسیقی اصیل ایرانی فراهم شود. همان طور که درکشورهای دیگر، ژانرهای مختلف براساس سلایق مردم فعالیت دارند. در شرایط کنونی موسیقی ما، تهیهکنندگان بیشتر ترجیح میدهند به سرمایهگذاری بر روی آثاری بپردازند که به اصطلاح میفروشند. این مسئله باعث شده است تا آثار فرهنگی کمتر مورد توجه قرار بگیرند. البته نا گفته نماند که اخیرا حرکتهای خوبی در زمینه فرهنگسازی نسبت به موسیقی ایرانی صورت گرفته و برنامههای متنوعی ساخته شده است که از این بین میتوان به برنامه آقای علیرضا عصار اشاره کرد که با تلفیق سازها در کنار هم، زمینه شناخت این سازها را به مردم مهیا کرده و موسیقی را به شکل زنده در معرض دید مخاطبان قرارداده است. یا برنامه «صداتو» که توانسته طیف وسیعی از علاقهمندان را جذب کند. همینطور برنامه «شب آهنگی» حامد آهنگی که چون نوازندگان در وسط جمع حضور دارند، مردم میتوانند با موسیقی ارتباط نزدیکتری برقرار کنند. اگر برتعداد برنامههای تخصصی موسیقی اضافه شود، از سویی فرهنگسازی در جامعه شکل میگیرد و درعین حال، هنرمندان هم میتوانند به امرار معاش بپردازند. برنامهسازان هم تشویق میشوند تا سرمایه خود را در مسیر موسیقی فرهنگی به کار بیندازند.
همانطور که دراین سالها به واسطه پیشرفت تکنولوژی، شکل کتاب خواندن و فیلم دیدن مخاطب دستخوش تغییرات بسیار شده است، در موسیقی هم شاهد تحولاتی ازاین منظر هستیم. به عنوان مثال؛ بعضی از گروههای موسیقی که تا چند سال پیش برای برگزاری کنسرت پرکار بودهاند، امروز با ضبط یک قطعه و قراردادن آن در صفحه گروه در اینستاگرام و از طریق دریافت لایک، به جذب مخاطبان خود میپردازند و همین موجب رضایت آنها میشود، شما چنین حرکت هایی را چطور ارزیابی میکنید؟
اول باید ابزار را در اختیار مردم قرار داد و به فرهنگ سازی پرداخت و بعد یک کالا را تولید کرد. وقتی گرامافون به وجود آمد، مردم به خرید صفحه پرداختند ولی امکان کپی از روی آن صفحات وجود نداشت. بعدها که صفحات گرامافون به ریل و نوارکاست تبدیل شد، مردم نوارهای شرکتی را میخریدند و به ویژه آهنگهای مجاز مطلقا کپی نمیشد. اما با ورود سیدی، رایترها هم به وجود آمدند و اقتصاد موسیقی رفته رفته رو به ورشکستگی گذاشت، چرا که به راحتی میشد به کپی از روی این سیدیها پرداخت. خاطرم هست، یک بار که داشتم در استودیویی پیانو میزدم، یک مخاطب خارجی هم در آنجا حضور داشت و از شنیدن قطعهای که نواختم احساساتی شد. من همان جا قطعه را روی یک سیدی ضبط کردم و به او هدیه دادم، اما او نپذیرفت و گفت این هنر دست توست و تا زمانی که در بازار موسیقی منتشر نشود آن را نمیگیرم! متاسفانه این فرهنگ در کشور ما کمتر جا افتاده است، به همین خاطراست که نه تنها آثار موسیقایی که فیلمها هم با دانلودهای غیرقانونی رو به رو میشوند. به نظرم چنین کاری به معنی دست کردن در جیب دیگران است. من رسما از زمانی که آثار موسیقی روی سیدی ضبط شد، هیچ درآمدی از آثاری که تا امروز ساختهام نداشته و ندارم، در حالی که تا قبل از این که مسئله کپیهای غیرقانونی به وجود بیاید، درآمد حاصل از فروش آثار به من و هنرمندان امثال من تعلق میگرفت.
یک سوال هم درباره نوآوری داشتم، امروز بعضی از هنرمندان جوان دست به کارهایی میزنند که بهزعم خودشان خلاقانه است، ولی بعضی از هنرمدان پیشکسوت به این مسئله اشاره دارند که نوآوری یک شبه حاصل نمیشود و اصلا خود هنرمند نمیتواند ادعا کند که نوآوری کرده است. بلکه درنهایت قضاوت به عهده مردم است، تعریف شما از نوآوری چیست؟
نوآوری یعنی چیزی که قبلا نبوده است؛ حالا ممکن است مورد توجه قرار بگیرد و یا شاید هم نه. باید به این نکته توجه داشت که تمام هنرمندانی که در تاریخ ماندگار شدهاند، در زمان خود در فقر و تهیدستی زندگی کردند. سهراب سپهری که امروز آثارش به قیمت میلیاردی به فروش میرسد به لحاظ مالی یک آدم معمولی بود. یا ونگوگ زمانی که نقاشی میکشید، همه او را به تمسخر میگرفتند ولی پس از مرگ، آثارش به قیمت بالایی فروش رفت. به نظرم آن دسته از هنرمندانی که میگویند خلاقیت یک شبه به وجود نمیآید، با حب و بغض به کار هنرمندانی نگاه میکنند که توانستهاند در کار خود نوآوری ایجاد کنند. نباید به هنرمندان جوان حسادت کرد و در عین حال، تشویق بیمورد هم نباید انجام داد. هنرمند بالاخره مسیر خاص زندگی خود را مییابد و همان طور که یک جوان به خود اجازه نمیدهد که اثر هنرمند پیشکسوت را نقد کند، هنرمندان پیشکسوت هم نباید به چنین کاری بپردازند. تجربه نشان داده است که اثر خوب در بین مردم رخنه میکند و مردم هستند که تشیخص میدهند یک کار ماندگار است یا نیست.
با این اوصاف؛ فکر میکنید درحال حاضر موسیقی اصیل ایرانی چقدر توانسته مورد شناخت و معرفی قرار بگیرد؟
موسیقی برای آن که شناخته شود نیازمند عوامل مختلفی است. برای نمونه، هنرمند احتیاج به مدیر برنامه دارد، درباره خودم باید بگویم اگر تا امروز توانستهام کنسرت بگذارم به خاطر وجود همسرم بوده که مدیریت برنامهگذاری کنسرتهایم به عهده او بوده است. از اینها گذشته، یکی از مهمترین موانع بر سر راه هنرمندان، اسپانسر است که تبدیل به یک معضل شده است. درکشورهای دیگر، هنرمند با فراغ بال فقط به ساز زدن خود روی صحنه فکرمیکند، ولی درکشور ما، هنرمند باید دائم دغدغه یافتن اسپانسر را برای برگزاری کنسرت خود داشته باشد. از این رو، تصور میکنم شرکتهای بزرگ میتوانند بخشی از سرمایه خود را در کنسرتهای موسیقی به کار بگیرند تا هم خودشان از درآمد این کنسرتها منتفع شوند و هم رویدادهای موسیقی بتوانند به فعالیتشان ادامه دهند.
شما در این سالها به نگارش کتابهای نظری و تئوری هم پرداختهاید، این درحالی است که بعضی از هنرمندان پرسابقه تمایلی به نگارش کتاب ندارند و ترجیحشان این است که بیشتر به فعالیتهای عملی مثل ساختن قطعه، انتشار آلبوم یا برگزاری کنسرت بپردازند.
نگارش یک کتاب موسیقی در شرایط فعلی بسیار هزینهبر است. به عنوان مثال، اگر من بخواهم یک کتاب ۶۰ صفحهای بنویسم و با کیفیتی که دلم میخواهد آن را چاپ کنم، دست کم ۳۰۰میلیون تومان هزینه خواهد داشت. خب! اگر قیمت این کتاب را دربهترین حالت ۲۰۰ هزارتومان بگذارم باز هم برای بازگشت سرمایه خود، ۱۰۰ میلیون عقب هستم. اغلب هنرمندان با خود فکر میکنند چرا باید به نگارش کتاب بپردازند، وقتی که در چنین شرایطی صد در صد ضرر خواهند کرد. درسالهای اخیر قیمت کاغذ افزایش یافته و از سوی دیگر، اعتمادها به نشر کم شده است، چون بعضی از ناشران در حق هنرمندان جفا کردهاند. به همین خاطر است که انگیزهای برای تولید کتاب نیست. نویسندهای مثل آگاتا کریستی رمان «خانم مارپل» را نوشت و زندگیاش بابت فروش این رمان تا سالها تامین شد. یا بسیاری از موزیسینهای مطرح در دنیا، در حال حاضر درآمد بالایی دارند. در حالی که موزیسین در ایران نمیتواند از آثارش کسب درآمد کند یا حتی اگر بخواهد آثارش را به شکل جهانی منتشر کند باز هم با مشکل مواجه است، چون ما تحریم هستیم و عملا نمیشود پولی به حساب هنرمند از کشور دیگر واریز شود.
چقدر به این مسئله معتقدید که هنرمند برگرفته از مضامین اجتماعی به ساخت اثر بپردازد؟
من تولید موسیقی اجتماعی یا برگرفته از اتفاقات روز جامعه را به طور کلی در یک کتگوری دیگری میدانم. زمانی هست که موسیقی برای تفریح و تفنن ساخته میشود و زمانی هم هست که هنرمند میخواهد با موسیقی و کلام خود چیزی به مخاطب بگوید، اینها با هم فرق دارند. هنرمند بازتابی از جامعه خودش است و میتواند هرتاثیر را که از جامعه دریافت میکند در کارش به تصویر بکشد. مخاطب هم میتواند اثری را گوش کند که به او لذت بدهد و به قولی، غذایی که دوست ندارد را نخورد. موسیقی ذائقه و سلیقه است، چه بسا، بعضی با کله پاچه و قرمهسبزی که از غذاهای پرطرفدار و سنتی ما است میانهای نداشته باشند، بعضیها هم هستند که اصلا گیاه خوارند که آن هم اشکالی ندارد. درباره موسیقی هم همین طور است و باید به ذائقه هر نوع مخاطبی احترام گذاشت. ازطرفی، عوامل بسیاری دست به دست هم میدهد تا یک اثر مورد توجه قرار بگیرد. از نگاه من، هنرمند باید اثر را به رودخانه زمان بسپارد تا ببیند چه برای آن کار پیش میآید. البته که هر چقدر بر روی یک اثر هنری بیشتر تبلیغ و اطلاعرسانی شود شانس دیده شدن آن هم بیشتر خواهد بود.
درحالحاضر مشغول کارتازهای هستید؟
الان موسیقی فیلم «ساعت ۶ صبح» به کارگردانی مهران مدیری را روی پرده سینماها دارم که تیتراژ پایانش اثر یوهان سباستین باخ است و من اجرا کردهام. درماههای اخیر پنج شب در تهران کنسرت دادم و بعد از آن در شهرهای دیگری مثل رشت و شیراز هم به برگزاری کنسرت پرداختم. علاوه برآن یک موسیقی فیلم منتشر کردم. خوانش دو کتاب گویا با عنوان «سه نفر در قایق» و «داستان نووچنتو» را به عهده داشتم و قرار است کارهای جدیدتری هم درآینده نزدیک ارائه دهم که چون هنوز به قطعیت نرسیده است نمیتوانم درباره جزییات آنها صحبت کنم. انشاءالله بعد از ماه صفر، آلبوم «باغ ایران» منتشر خواهد شد که از اقصی نقاط ایران موسیقیهای محلی را با پیانو و سازهای ضربی آن منطقه و ملودیکا اجرا کردهام.
آزاده صالحی
There are no comments yet