روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفتگو با عوامل نمایش «730 کیلومتر»

درامی شناور بر دریای سیاه جنگ


نمایش «۷۳۰ کیلومتر» به نویسندگی  اشکاش آبگون و کارگردانی مشترک سیاوش طاهری و اشکان آبگون در حالی به روزهای پایانی اجرای خود در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر نزدیک می‌شود.

نمایش «۷۳۰ کیلومتر» به نویسندگی  اشکاش آبگون و کارگردانی مشترک سیاوش طاهری و اشکان آبگون در حالی به روزهای پایانی اجرای خود در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر نزدیک می‌شود که بلیط‌های روزهای آخرش به فروش رفته است. این نمایش با روایتی موازی دو جهان رئال و فرا واقعی را در هم می‌تند و از زوایای مخوف جنگ پرده بر‌می‌دارد، ننه‌زا در جستجوی فرزندش با جمال که با پر حرفی‌های بیمار گونه‌اش او را می‌آزارد روبرو می‌شود و… مژده عباسی، شقایق سرسختی، نیما تبریزی و احمد افشاری به همراه اشکان آبگون نقش‌های این نمایش را بازی می‌کنند.

اشکان آبگون نویسنده و کارگردان: آثار جنگ تمام نمی‌شود

  ایده و پردازش این نمایشنامه چگونه شکل گرفت؟

اولین بار سال ۹۷ بود که این نمایشنامه را نوشتم و چگونگی آن در واقع به راویت پدرم از مجموعه خاطراتی که مربوط به آن نسل و تاریخ است و جرقه‌هایی که در ذهنم زده شد برمی‌گردد. با شنیدن این خاطرات بصورت جسته و گریخته چیزهای جذابی به ذهنم می‌آمد که در واقع هیچ ربطی به هم نداشتند اما در عین حال خیلی جذاب و گاهی بامزه بودند. در واقع من مجموعه این ایده‌ها را در کنار هم قرار داده، در هم تنیده و به هم ربط دادم تا بتوانم این ایده را به یک بیس کلی برسانم. نهایتاً چون یک محوریت ضد جنگ در ذهنم بود و سعی کردم از آن فضا با توجه به نزدیک بودن آن تاریخ و آسیب معاصری که در جامعه ما وجود داشته و دارد بهره بگیرم و این‌ها را به گونه‌ای به هم ربط بدهم تا نمایشنامه شکل بگیرد.

 با مستندات جلو رفتید یا بخش اصلی کار ذهنی است؟

مستنداتی از قبیل این مسائل در تاریخ‌مان و دوران‌های مختلف داریم که نه فقط برای ما بلکه همه جا اتفاق می‌افتد و چیزهای عجیب و غریبی نیست. ولی بخش زیادی از آن به خیال پردازی‌های خودم، همینطور به نیم نگاهی که به اتفاقات مستندی که می‌افتد و آدم‌هایی که درگیر جنگ، اتفاقات و تحولات سیاسی هستند، داشتم برمی‌گردد. همه این محور را با عنصر زیبایی شناسی که نشات گرفته از خاطراتی بود که جسته گریخته از پدرم و هم نسل‌های ایشان شنیده بودم با هم تلفیق کردم. به هر حال ادبیات نمایشنامه متفاوت و متعلق به دوره‌ای است که ادبیاتش کوچه بازاری و مربوط به آدم‌های شاید یک یا دو نسل قبل‌تر از ما است. ما در ابتدا فکر می‌کردیم که ممکن است مخاطبین نمایش هم بیشتر از همان نسل باشند ولی دیدیم که توانستیم با نسل‌های جدید و جوان‌تر حتی دهه ۸۰ هم ارتباط برقرار کنیم و فیدبک‌هایی که از این گروه از مخاطبین گرفتیم ما را خیلی هم تحت تاثیر قرار داد.

 از همکاری با سیاوش طاهری بگویید.

من  از سال ۹۶ با آقای سیاوش طاهری همکاری می‌کنم و آشنایی ما به فیلمی برمی‌گردد که من بازیگر و ایشان دستیار کارگردانش بودند. همکاری ما ادامه یافت تا نمایش «خواب مرد مرده» که اولین همکاری ما در زمینه کارگردانی بود و همکاری بسیار خوبی در این اثر با هم داشتیم. سیاوش واقعاً در کارگردانی یک کاراکتر مکمل است و من احساس کردم با توجه به اینکه من در این کار بازی هم می‌کنم ممکن است یک سری چیزها از چشمم به عنوان کارگران دور بماند و قطعاً حضور فرد دقیقی مثل سیاوش لازمه کار خواهد بود و خدا را شکر همگونه‌ام بود و نتیجه‌ای که گرفتیم فقط و فقط با این همکاری مسجل می‌شد.

یک نکته هولناکی که در نمایش وجود دارد این است که حتی در جنگ هم این جدال نابرابر وجود دارد و این بخور تا خورده نشی حتی بین کسانی که در یک جبهه می‌جنگند هم اتفاق می‌افتد.

بله دقیقاً! اگر ما بخواهیم از یک اثر و متن به عنوان یک اثر ضد جنگ یاد کنیم اولین نکته‌ای که می‌تواند به تصویر بکشیم قربانی شدن همان انسان‌هایی است که در جامعه خودشان و برای جامعه خودشان می‌روند تا بجنگند. آنها در ظاهر دارند از چیزی دفاع می‌کنند و حالا اصلا بحث این نیست که ما بخواهیم آن ارزش را از بین ببریم یا ارزش گذاری جدیدی کنیم بلکه جنگ فارغ از هر مرز و ایدئولوژی آدم‌ها را از بین می‌برد و قربانی می‌کند. همه این‌ کاراکتر‌ها قربانی جنگ هستند و آثار جنگ تمام نمی‌شود بلکه در نسل‌ها، در دوران و در تاریخ تداوم پیدا می‌کند. با توجه به اینکه بیش از ۳۰ سال از جنگ می‌گذرد کشور ما همچنان درگیر تاثیرات جنگ است و جنگ چیزی است که همیشه تاثیرش روی زندگی ما و زندگی‌ها می‌ماند همانگونه که امروز در کشورهای دیگر نیز این اتفاق می‌افتد.

 کاراکتر جمال به شدت یک کاراکتر سادیست است که در طول نمایش مخاطب را ‌می‌آزارد. در مورد کاراکترپردازی‌های نمایش بگویید.

در داستان و قصه‌گویی که در نمایش صورت می‌گیرد فارغ از طنزی که می‌خواستیم، تراژدی که مد نظرمان بود و اتفاقاتی که به لحاظ سیاسی و اجتماعی در ذهن ما می‌گذشت یکی از مهم‌ترین و بالقوه‌ترین نکات این بود که شخصیت پردازی‌ها درست اتفاق بیافتد. همه کاراکترهای نمایش فراتر از تیپ بودند و من ابداً دوست نداشتم  که به ۵ تیپ روتین اجتماعی کوچه بازاری بپردازم. در ابتدا قرار بود که خودم کاراکتر بهمن را بازی کنم اما خوب نیما تبریزی بازیگر بسیار توانمندی است و من احساس کردم در این نقش می‌تواند خیلی خوب و متفاوت باشد و از طرفی احساس کردم که نمی‌توانم به کسی برای نقش جمال اعتماد کنم و سیاوش هم بر این اعتقاد بود که نقش جمال را خود من بازی کنم. البته در ابتدا یک مقدار سخت بود چون جمال از من چه به لحاظ ادبیات یا حتی فیزیک بدنی‌ خیلی دور بود اما سیاوش اصرار داشت و راست هم می‌گفت چون یک خط خیلی نازکی بین تیپ و شخصیت بودن این کاراکتر وجود داشت. به قول شما همان برخوردهای سادیستی که حتی در نگاهش وجود دارد، خنده‌های هیستریکی که در روند تعریف داستانش از او می‌بینیم، حتی حرکات ناگهانی عصبی که در حین کار زیاد شدنش می‌توانست کار را خراب کند و کم شدنش هم می‌توانست این کاراکتر را بی‌مایه کند و ما خیلی راجع به این قضیه مصر بودیم که این کاراکتر تبدیل به یک جرثومه فسادی شود که ما از دیدنش حرص بخوریم و حرص بدهیم و در عین حال باورپذیر باشد. برای ما بسیار مهم بود که مخاطب این کاراکتر را باور کند و به داستانش را گوش بدهند و شاید برای من سخت بود که بخواهم بازیگری را توجیه و متوجه این کنم که چقدر شخصیت جمال و کاراکتر پردازی‌اش و نوع بازی‌اش مهم است.

 سخن پایانی

همه بچه‌ها واقعاً برای این کار زحمت کشیده‌اند و ما با سختی زیاد توانستیم این کار را روی صحنه بیاوریم بخصوص با توجه به موقعیت زمانی و تاریخی کار، همینطور دور بودن ذهن و فضای بچه‌ها از این نقش‌ها و خدا را شکر این شب‌ها در تئاتر شهر با توجه مخاطبان روبرو شده‌ایم. من از مخاطبان دعوت می‌کنم که در این چند شب باقیمانده با ما همراه شوند و ما را از نگاه زیبایشان محروم نکنند.

مژده عباسی بازیگر: ننه زا نقشی سنگین و برایم بسیار جالب است

علاوه بر تئاتر در زمینه نوازندگی و سولیست بودن هم فعال هستید.

من از  ۱۰ سالگی به مدت ۱۲ سال نوازنده سه تار بودم و در اواخر همین دوران روی سلفژ و خوانندگی هم کار کردم. اما سال ۹۶ استارت کار نمایش و بازیگری برای من بود و پیش از آنکه در تست خوانندگی و موسیقی برای تئاتر «شاه لیر» به کارگردانی آقای مسعود دلخواه اجرا می‌شد قبول شدم کارهای دیگری نیز به من پیشنهاد شد و بعد یک سری دوره‌ها گذراندم و بازیگری در کنار خوانندگی رشد کرد. اینگونه شد که در هر اجرایی که حضور داشته باشم اگر موسیقی هم داشته باشد بخشی از موسیقی کار به من سپرده می‌شود. اما در این نمایش من در نقش یک مادر آبادانی هستم که دو پسرش را در جنگ از دست داده، ننه‌زا نقشی بسیار سنگین است که برایم بسیار هم جالب بود چون که کم پیش می‌آید یک بازیگر بتواند نقش کاراکتری را که از نظر سنی خیلی بزرگتر از اوست درک کند و به یک درد مشترک با کاراکتر برسد که بتواند او را ادا و ایفا کند. در بعد موسیقایی این نقش من فقط یک لالایی می‌خوانم که هر مادری ممکن است برای کودکش لالایی بخواند و من هم در قسمتی از کار برای فرزندانی که از دست داده‌ام لالایی می‌خوانم. این لالایی عربی از خانم مینا دریس است که فکر می‌کنم در حال حاضر هم ایران نیستند و من این لالایی را از ایشان گوش دادم و به ذهنم خطور کرد که این کاراکتر هم می‌تواند چنین لالایی را بخواند چرا که جنوبی است و با زبان عربی هم غریب نیست.

 شاید سخت‌ترین بخش نمایش این بود که در یک بازه طولانی شما باید در سکوت به روایت‌های کاراکتر جمال گوش بدهید همینطور زمانی که در تاریکی و سکون کامل هستید تا داستان موازی سربازها روایت شود. در این لحظات حفظ راکورد حسی اهمیت پیدا می‌کند. از چالش این لحظات بگویید.

بیشترین چالش کاراکترهای این چنینی که بخشی از بازی در سکوت و تاریکی می‌افتد این است که بازیگر بتواند آن تمپوی درونی و حال درونی کاراکتر را حفظ کند تا از تمپو نیفتد. مسلماً بخشی از آن برای من هم سخت است اما با تمرین‌های زیاد و یادآوری یک سری مسائل روی صحنه سعی می‌کنم تا انرژی درونی‌ام نیفتد. من تایم زیادی را در سکوت بازی می‌کنم اما در عین حال من کاراکترهای شنونده را بسیار دوست دارم چرا که معنی و مفهوم اجرا به نظرم فقط این نیست که بازیگر دیالوگ بگوید حداقل برای من اینگونه نیست. بازیگر می‌تواند دیالوگ نداشته باشد اما بازی درخشانی را روی صحنه به نمایش بگذارد. اما بیشترین چالشی که من مقدار زیادی از انرژیم را صرف آن می‌کنم این است که بتوانم روندی که این کاراکتر طی می‌کند تا به آن کلافگی و جنون برسد، فریاد بزند و در نهایت هم داستان زندگی‌اش را بگوید به درستی پیش ببرم. این مسئله مستلزم آن است که از ابتدای اجرا بتوانی حضورت را در قالب کاراکتر حفظ کنی تا بتوانی روند را درست جلو ببری و این شاید برایم من سخت‌ترین کار روی صحنه باشد.

 

شقایق سرسختی بازیگر: کاراکتر فائزه در فضای رئال نیست

 کاراکتر فائزه از همان ابتدای ورودش به داستان بسیار سوال برانگیز و مرموز است. برای کاراکتر پردازی این نقش و فرم بدنی آن به چه مولفه‌ها و ویژگی‌هایی دقت کردید؟

طبق صحبت اولیه‌ای که با آقای آبگون داشتم تاکید بر این نکته بود که این کاراکتر علاوه بر آن ظاهر عرفی که همه با آن آشنایی دارند، عمق هم داشته باشد. به همین علت سعی کردم که اتفاقاً از اصلی‌ترین مؤلفه‌ها و ویژگی‌های این نوع کاراکتر استفاده کنم و در روند تمریناتی که انجام می‌دهیم بر وجوه مختلفی که می‌تواند به این کاراکتر  اضافه شود فوکوس کنم. از آنجا که این کاراکتر در فضای رئال نیست و قرار بر این است که مخاطب هم از ابتدا متوجه این داستان نشود پس باید کاراکتر یک رئالیته‌ای می‌داشت تا مخاطب در پایان کار یک بازگشتی به روند این کاراکتر ‌داشته باشد و کدهای اجرایی را با مفهوم نهایی تطبیق دهد. به همین علت من در ابتدا از اینجا که در آن دوره تاریخی این کاراکترها چگونه بوده‌اند کار را شروع کردم. اینکه چه شکل و شمایل و ظاهری داشتند و راه رفتنشان چگونه بوده، خوب اکثر این کاراکترها به خاطر اینکه فروخته شده بودند و یا مشکل زیادی را تحمل می‌کردند به شکل اغراق شده‌ای از خودشان حفاظت می‌کردند که این مسئله یا به یک خشم شدید منتهی می‌شد یا به یک سکوت و سکون  که خب این سکوت و سکون به درد این فضای تئاتری نمی‌خورد. حالات و حرکات دست و مدل حرف زدن نمونه‌هایی که من می‌دیدم بدین گونه بود که وانمود کنند حواسشان به خودشان هست. یعنی این کاراکترها به خاطر آسیب زیادی که دیده‌اند به صورت ناخودآگاه در یک قالب حفاظتی فرو می‌روند. به همین علت برای تن صدای کاراکتر تمرکزم روی این بود که چیزی باشد که توی ذوق نزند و حالت نمایشی نداشته باشد در عین حال یک صدای نرمال و عادی هم نباشد که انتقال دهنده معنا و مفهوم یا سرگذشت این فرد نیست. یعنی مخاطب با دیدن این کاراکتر و شنیدن صدایش باید این سوال در ذهنش ایجاد می‌شد که چرا این کاراکتر این خشم درونی را دارد و آنقدر با همه سر ناسازگاری و جنگ دارد. فرم بدنی‌ام نیز حقیقتاً از همین جا آمد یعنی ناخودآگاه کسی که چنین زیستی دارد کمی حالت قلدر مآبی می‌گیرد اما همچنان هم یک ترسی همیشه در عقبگردهایش دارد و من سعی کردم این را هم در نقش لحاظ کنم.

 ارتباط فائزه با دو کاراکتر مراد و بهمن بسیار پر کشمکش است از چالش‌ این صحنه‌ها بگویید.

خب کاراکتر بهمن خط داستانی خود را دارد و دیالوگ ‌گویی‌های من بیشتر با بهمن است تا مراد و چالشی که برای من به وجود می‌آمد این بود که چه چیزی را می‌توانم پیدا کنم که ارتباط بین کاراکتر فائزه و مراد هم شکل بگیرد و صرفاً این نباشد که فائزه، مراد را به چشم وسیله‌ای ببیند و بخواهد از او برای رسیدن به هدفش استفاده کند. همین علت با احمد افشاری خیلی صحبت کردیم و سعی کردیم بازی‌هایی را طراحی کنیم تا در بعد دیگر ارتباط این دو کاراکتر در فائزه حس همدلی و انسانی نسبت به مراد ایجاد شود.

احمد افشاری بازیگر: دوست داشتم سفری به جنوب داشته باشم

تسلط شما روی لهجه در این نمایش توجه زیادی را جلب می‌کند رسیدن به این لهجه چگونه بود؟

حقیقت این است که همه اینها بر اساس شنیدن، تمرین و تکرار اتفاق می‌افتد. من  دوستی دارم که بچه ماهشهر است و این بوم را بسیار خوب می‌شناسد. در جنوب لهجه‌های متفاوتی وجود دارد که ممکن است ما متوجه این تفاوت نشویم اما کسانی که در همان بوم زندگی می‌کنند خیلی راحت متوجه این تفاوت‌ها هستند. گمانم سال ۹۳ بود که با این دوستم نمایشی کار کردیم و در آن نمایش ایشان نقش یک جنوبی را خیلی درست و اصیل بازی می‌کرد. از آنجایی که بازیگر هر آنچه را که می‌بیند در آرشیو ذهنی‌اش ذخیره می‌کند تا بعد جایی و در روزی از آن استفاده کند و زمانی که این نمایش به من پیشنهاد شد جزئیاتی از بازی دوستم ابوذر و تصاویری از نقش آفرینی‌اش هنوز در ذهن من بود. بعد با او تماس گرفتم، راجع به لهجه صحبت کردیم و خواستم تا در این زمینه به من کمک کنند. بعد هم تکرار و تمرین مدام بود تا رسید به آنچه امروز روی صحنه می‌بینید. البته اگر شرایطش ایجاد می‌شد خیلی دوست داشتم که بروم حتی مدتی جنوب بمانم چرا که دوست داشتم در نقش عمیق‌تر شوم. اما تلاش کردم با امکاناتی که هست و آنچه که می‌شود یک خروجی خوب داشته باشم که به نظر می‌آید تا اینجای کار برای مخاطب قابل قبول بوده است.

 علاوه بر چالش حفظ راکورد حسی بخاطر رفت و برگشت‎های نور بین دو رویداد موازی آیا مدل نشستن شما که دقایق طولانی به شکل چمباتمه است هم چالش برانگیز بود؟

حقیقتاً این بخش برایم چندان چالش برانگیز نبود از این جهت که من پیوسته تمرینات بدنی دارم و به عنوان یک بازیگر پیوسته ورزش می‌کنم و سعی می‌کنم چه در حوزه بدن و چه در حوزه بیان خودم را همیشه آماده نگه دارم. اون نوع نشستن بیشتر از اینکه چالش برانگیز باشد برایم لذت بخش است چون حس می‌کنم در آن لحظه تبدیل به آن کاراکتر می‌شوند و با این فیزیک بدنی به او نزدیک‌تر می‌شوم. از طرفی هم دلم می‌خواهد به نقشی که بازی می‌کنم جوانب مختلفی را چه به لحاظ بدنی و چه به لحاظ ایده‌های مختلف یا از لحاظ لحن یا صدا بیافزایم و سعی می‌کنم که کاراکتر را هم از نظر درونی بسازم و هم تا جایی که از من و ابزارهایی که در دست دارم برمی‌آید بیرون کاراکتر را نیز به شیوه‌های مختلف تزیین کنم. در اجرایی که از دوستم ابوذر دیده بودم یادم هست که این مدلی می‌نشست و من هم کمی فرمش را تغییر دادم. در واقع من ایده را از اجرای او گرفتم و تلاش کردم تا خودم نیز به این ایده شاخ و برگ جدید بیافزایم.

 

 

 

مریم عظیمی

 

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است