روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفتگو با عوامل «من و گربه پری» 

انسان امروز در قفس زندگی مدرن


شهره سلطانی پس از ۸ سال با نمایش «من و گربه پری» به نویسندگی سیمین امیریان به تئاتر شهر بازگشته است.

شهره سلطانی پس از ۸ سال با نمایش «من و گربه پری» به نویسندگی سیمین امیریان به تئاتر شهر بازگشته و با دست گذاشتن روی یکی از دغدغه‌های انسان و زندگی امروزی‌اش به بحث تنهایی و تعامل انسان با حیوانات در زندگی مدرن پرداخته است. زندگی ساسان و پری زن و شوهر به ظاهر خوشبخت نمایش با ورود گربه دچار چالش‌های متعددی شده و زوایای پنهان مشکلات ارتباطی آنها هر لحظه بیشتر نمایان می‌گردد. این نمایش که نقش‌های اصلی آن را مجتبی رجبی‌معمار، بهروز پناهنده و شهره سلطانی ایفا می‌کنند مورد توجه حامیان حقوق حیوانات نیز قرار گرفته است. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با عوامل این نمایش را می‌خوانید.

شهره سلطانی کارگردان و بازیگر: نمی‌خواستم با فرم‌های پیچیده مخاطب را گمراه کنم

آشنایی شما با این متن و همکاری با نویسنده آن چگونه صورت گرفت؟

آشنایی من با این متن و همکاری با خانم سیمین امیریان که نویسنده نمایشنامه «من و گربه پری» هستند به چندین سال قبل برمی‌گردد. البته سالیان سال است که من ایشان را می‌شناسم و همکاری‌ام با او همواره همراه با احترام بوده است و کار‌های ایشان را دنبال می‌کردم. اما حدود ۶ سال پیش خانم امیریان عزیز این نمایشنامه را به من دادند و پس از خواندن نمایشنامه از ایشان خواستم تا اجازه بدهند که نمایشنامه را کار کنم.

جذابیتی که متن برای شما داشت چه بود؟

از آنجایی که سالیان سال است تلاش می‌کنم تا در حوزه حقوق حیوانات و در ارتباط با دیده شدن و نادیده نگرفتن حیوانات فرهنگ سازی ‌کنم این متن از این منظر برای من جذابیت داشت اما فقط این نبود و واقعیت این است که زیر لایه‌های متن که در واقع به روابط انسان‌ها و در واقع به اساس خانواده می‌پردازد نیز برای من بسیار مهم بود. اینکه یک متن روانشناختی بود که در نهایت تلنگری به مسائل انسانی و به فرهنگ و بنای یک جامعه که باید مهربانی را رواج دهد میزد فرهنگی که شروع و منشاء آن به گفته گاندی از نحوه برخورد با حیوانات و کودکان آغاز می‌شود. همه اینها دلایلی بود که سبب شد این متن را انتخاب کنم و همیشه دوست داشتم تا این فرصت را داشته باشم و بتوانم این متن را کار کنم.

 چالشی که در طرح کارگردانی با آن روبرو بودید چه بود؟

این نمایشنامه یک متن سخت است و ساده‌ترین کاری که می‌توانستیم بکنیم این بود که به دلیل حضور گربه‌ روی صحنه از یک عروسک استفاده کنیم یا اینکه نریشنی وجود داشته باشد و صدای کاراکتر پخش شود یا اینکه بازیگر دیگری نیز برای نقش گربه روی صحنه بیاوریم. مورد دیگری که روی صحنه آوردن متن را سخت می‌کرد این بود که نمایشنامه رئال نیست و من از همان ابتدا مدام به این فکر می‌کردم که چکار می‌توانم بکنم و ایده و طرح‌هایی به ذهنم می‌رسید اما در نهایت اثر را با این ایده اجرایی نمایش روی صحنه آوردیم و تا اینجا فکر می‌کنم که خطایی نکرده‌ایم. در واقع ابتدا به ساکن من فقط تصمیم گرفته بودم تا این نمایشنامه را کار کنم اما زمانی که کار را آغاز کردم تمام ایده‌هایی که داشتم را به کناری گذاشته و در روند کار به ایده‌های اجرایی دیگری رسیدم.

در طراحی صحنه از اشکالی با زوایای تیز و خطوط مورب استفاده شده و فضایی مدرن و امروزی القا می‌شود. از همکاری با شیوا حسینی طراح صحنه کار بگویید.

من سابق بر این نیز با ایشان چه در سریال‌هایی که ساختم و چه در زمینه آثاری که در تئاتر کارگردانی کردم همکاری داشتم. ما رابطه بسیار نزدیکی با هم داریم و روحیات یکدیگر را بسیار خوب می‌شناسیم. ایشان معماری و شهرسازی خوانده‌اند، گرافیست و نقاش و در واقع یک هنرمند چند بعدی هستند که خیلی خوب اشکال و رنگ‌ها را می‌شناسند. زمانی که با ایشان در مورد متن و ایده اجرایی صحبت کردم به خوبی متوجه شدند که دلم می‌خواهد در طراحی صحنه به چه سمت و سویی برویم و با توجه به اسم نمایش و فحوای کلام این نمایش این طراحی را انجام دادند. این حالت تیز که بسیار مدرن است حالتی از گوش‌های گربه را نیز به ما القا می‌کند و همانگونه که در فضای نمایش نیز دیده می‌شود ما در طراحی صحنه و نور به سمت اکسپرسیونیسم رفتیم و همه چیز در راستای تفکر و ایدئولوژی کار بود.

 زبان نمایشنامه ساده و روان است و در طرح کارگردانی نیز این سادگی دیده می‌شود. آیا نرفتن به سمت فرم‌های پیچیده در تئاتر برای کارگردان ریسک ایجاد می‌کند؟

یک اصطلاحی وجود دارد که می‌گوید پیچیدگی در سادگی است. خود من هم آدم ساده‌ای هستم و تلاش کرده‌ام چه در پوششم و چه در نوع صحبت کردنم مانند مصاحبه‌ای که با هم داریم از الفاظ عجیب و غریب استفاده نکنم و به سادگی تمام، آنچه که می‌خواهم را بیان کنم و منظورم را برسانم. بنابراین در این اجرا تمام تلاشم را کردم تا آنچه که در پیام نمایش جا دارد به ساده‌ترین شکل ممکن گفته شود. من در نمایش‌های پیشینم در کارگردانی و طراحی صحنه از فرم‌های پیچیده بنا به ضرورتی که حس می‌کردم استفاده کردم اما در این نمایش دلم نمی‌خواست کارهای عجیب غریبی انجام دهم بنابراین چه در بازی و چه در کلام و ادبیات و صحنه خیلی مینیمال و ساده پیش رفتیم. البته این انتخاب‌ها به خاطر این نبود که می‌خواستیم ریسکی انجام دهیم بلکه فکر می‌کردم نیازی به شکل دیگری وجود ندارد. به نظرم خود نمایش به اندازه کافی کشش دارد و آن تلنگر کافی را می‌زند و نیاز نیست که من بخواهم به سمت و سویی بروم تا تاثیر آن را با فرم‌های عجیب و غریب بیشتر کنم. وقتی من می‌خواهم که پیامم برای هر قشری از مخاطبان مفهوم باشد و دریافتش کنند چرا باید کارهای عجیب و غریبی انجام بدهم که تماشاچی نمایشم را گمراه و او را از مسیر اصلی خارج کند و به سمت و سویی ببرد که پیام اصلی نمایش را دریافت نکند. برای من اهمیت داشت که انسان‌ها از هر قشری که به تماشای این تئاتر بنشینند به راحتی متوجه پیام آن شده و دست پر از سالن نمایش خارج شوند.

در زمینه پرداخت نمایش به تنهایی انسان امروز و مسئله حقوق حیوانات چه بازخوردهایی داشتید؟

بله انسان امروز تنهاست و ما علی‌رغم اینکه مدام از فرهنگ و تمدنمان سخن می‌گوییم روز به روز از آن فاصله گرفته و به سمت نوعی ادا می‌رویم و آنچه که ادعایش را داریم را انجام نمی‌دهیم. باید ببینیم که چه بر سر حیوانات آورده‌ایم، به خاطر رفتار غلط ما حیوانات از خانه، زندگی و طبیعت خودشان دور شده‌اند و حالا ما مسئولیتشان را هم نمی‌خواهیم بر عهده بگیریم، این‌ها همه چیزهایی است که برای من حائز اهمیت بود. خدا را شکر در سال‌های اخیر قشر وسیعی از انسان‌ها به این جریانات پرداخته و سعی کردند بیشتر فرهنگ سازی کنند. بنابراین انسان‌ها در این زمینه هوشیارتر شده‌اند. اما به نظرم همچنان نیاز به فرهنگ سازی در این زمینه داریم. خدا را شکر من بازخوردهای بسیار خوبی دریافت کردم و آن تلنگری که باید چه در کامنت‌هایی که بعد از نمایش می‌گیرم و چه در سخنان افرادی که با من تماس می‌گیرند دیده می‌شد. اینکه می‌بینم مخاطب به این آگاهی که از طریق نمایش ایجاد شده اشاره می‌کند برایم جای خوشحالی دارد.

 سخن پایانی

خوشحالم که این فرصت را پیدا کردم تا بعد از ۸ سال دوباره در تئاتر شهر جایی که همیشه دوستش داشته‌ام، جایی که تئاتر شهر ماست و از خشت به خشت و آجر به آجرش خاطره دارم اجرا می‌کنم. آنقدر آثار بزرگی در سالن‌های تئاتر شهر اجرا شده و آنقدر بزرگان زیادی در سالن‌ها، راهروها و اتاق‌هایش رفت و آمد کرده‌اند که وقتی در تئاتر شهر حضور پیدا می‌کنم گویی همه آن انسان‌ها را می‌بینم و به خاطرات اولین اجرای خودم که در همین سالن چهارسو بود باز می‌گردم. اما دلم می‌خواهد به موضوعی که رویش دست گذاشته‌ایم، موضوعی که برایش تلاش کرده‌ام و یکی از دغدغه‌های من است، بیشتر پرداخته شود و مخاطبان بیایند و ببینند تا این نمایش بیشتر دیده شود چرا که فکر می‌کنم لازم است تا این مهم به گوش همه برسد و جامعه ما به این فرهنگ سازی نیاز دارد. در نهایت خوشحالم که با چنین تیمی کار می‌کنم، تک به تک همکارانم برای این نمایش بسیار زحمت کشیدند و من از انتخاب‌هایم بسیار راضی هستم و از همه آنها چه بازیگرانم، چه طراح صحنه و طراح لباس همینطور بچه‌هایی که در پشت صحنه هستند، دستیار نازنینم، طراح نور و… تشکر کنم. بخاطر حضور آنها با آرامشی که شاید تا کنون در کارهای دیگر به عنوان کارگردان نداشتم، کارم جلو رفت و از همین جا از همه آنها قدردانی می‌کنم.

 

 

بهروز پناهنده بازیگر: این اثر تلنگری به ما و زندگی‌های‌مان است

جذابیت نمایشنامه و نقش برای شما چه بود؟

من نمایشنامه را پیش از این خوانده بودم و قرار بود سال گذشته این نمایشنامه را کار کنیم که بنا به دلایلی نشد. از آنجایی که از ابتدای سال درگیر چند نمایش دیگر بودم حقیقتا اصلاً فکرش را نمی‌کردم که به این نمایش برسم و در نهایت نیز خانم سلطانی با توجه به حجم کارم این نقش را به من پیشنهاد دادند. اما نقش به خاطر چالشی که داشت برایم جذاب بود اینکه در آن واحد دو نقش است، همینطور احساس شخصیت ساسان و اینکه فکر می‌کند با یک گربه صحبت می‌کند برایم جذاب بود. ما اتودهای مختلفی زدیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که کاراکتر را به صورت رئال اجرا کنیم و به سمت ماسک و عروسک نرویم. حتی در ابتدا خانم سلطانی برای صدای ساسان به نریشن فکر کردند اما بعد تصمیم گرفتند که بهترین شکلش می‌تواند همین رئال بودنش باشد.

 به نظر می‌آید که این حالت ساده خود در پذیرش کاراکترها توسط مخاطب کمک کننده بوده است.

بله در بازخوردهایی که از صحبت با دوستان صاحب سبک و نظر داشتم همین مسئله مورد تاکید بود و همگی موافق بودند که برقراری ارتباط با این بخش از نمایش و کاراکترها به خاطر استفاده از همین رئالیته به خوبی اتفاق افتاده است. اگر خانم سلطانی برای کاراکتر گربه از عروسک استفاده می‌کردند کار بیشتر به سمت کودک و نوجوان یا حتی نمایش عروسکی می‌رفت و فیلد و ژانرش کاملا متفاوت می‌بود. اما این انتخاب‌ها باعث شده تا کار یک نمایش شسته رفته در عین سادگی باشد. شاید در برخی از کارها به لحاظ ساختار نمایش به دنبال پیچیدگی‌هایی باشیم اما اینجا می‌بینیم که چیز پیچیده‌ای وجود ندارد اما در عین حال، اثر تلنگری به خود ما و زندگی‌هایمان است. امروز در جامعه می‌بینم که زوج‌ها سر مسائل بسیار کوچکی با هم مشکل دارند و در این نمایش به سادگی هر چه تمام‌تر این مسئله را می‌بینید در واقع این نمایش از تنهایی و عدم ارتباط انسان‌ها سخن می‌گوید.

 بازی شما در کاراکتر گربه دو بعد دارد یکی شکل و رفتار‌های بدنی کاملاً حیوانی است که برایش انتخاب کرده‌اید و دیگری بعد انسانی که با تعریف یک صدای انسانی و استفاده از وجوه مشترک گربه و کاراکتر ساسان به آن پرداخته‌اید در عین حال برای حالت بدنی گربه نیز از فرمهای بسیار ساده بهره گرفته‌اید و به نظر می‌آید که مخاطب شما را به عنوان یک گربه می‌پذیرد…

این مسئله که مخاطب کاراکتر گربه را می پذیرد برایم بسیار خوشحال کننده است. همانطور که گفتم دوستانی که کار را دیده‌اند هم نظرشان همین بود که اگر به لحاظ فیزیکی کاراکتر را بیشتر به سمت گربه بودن پیش می‌بردیم شاید آنقدر دلنشین نمی‌شد و مخاطب با این گربه همزاد پنداری نمی‌کرد. البته خود نمایشنامه نیز به لحاظ شخصیت گربه همین گونه است و کاراکترها به صورت ساسان ۱، گربه و ساسان ۲ نوشته شده‌اند که ساسان دو را آقای مجتبی رجبی معمار بازی می‌کنند و ساسان یک و گربه را من، یعنی این کاراکتر آنقدر در خانه می‌ماند و تنهاست که برای فرار از تنهایی به صحبت کردن با خودش روی می‌آورد و گربه نیز از جایی به بعد با او همکلام می‌شود. خود من در ابتدا برای این کاراکتر پردازی‌ها کمی سردرگم بودم و مدام از خودم می‌پرسیدم که باید چه کنم اما خانم سلطانی به من این اطمینان را می‌دادند که نگران نباشم چرا که با یک نگاه بسیار نکته سنج و ریزبینانه از بیرون به تمام بازی‌ها دقت و توجه می‌کردند. برای من این مسئله چالش برانگیز بود که به عنوان کاراکتر گربه پذیرفته شوم چون خیلی رئال با کاراکتر ساسان صحبت می‌کنم و صرفاً با چند بار میو کردن یک کد ایجاد و بعد با صدایی که کمی حالت فانتزی داشته باشد کاراکتر گربه را بازی می‌کنم.

 یک نکته دیگر این است که کاراکتر گربه چیزی را تجربه می‌کند که خود کاراکتر ساسان هم در حال تجربه آن است. یعنی همان انزوا، در قفس ماندن و تنهایی و اینجاست که کاراکتر گربه بعد انسانی گرفته و ما به عنوان انسان می‌توانیم با آن همزاد پنداری کنیم.

خیلی خوب است که این حس منتقل شده، من در مورد بازی اصلاً سعی نکردم که کاراکتر را به صورت گل درشت ایفا کنم. شاید بازیگر دیگری روی کردش به این نقش به گونه دیگری باشد و بخواهد بیشتر با صدا و بدنش تصویری از گربه را القا کند اما من به این نتیجه رسیدم که هرچقدر کاراکتر گربه به صورت مینیمال‌تر اجرا شود می‌تواند برای مخاطب قابل لمس‌تر باشد. بنابراین حتی در نگاه‌های گربه به ساسان و جایی که می‌خواهند گربه را از خانه بفرستند به این مسئله بسیار دقت کردم چرا که می‌خواستم حس سمپاتی در مخاطب ایجاد شود و خدا را شکر تا این لحظه نیز از جانب مخاطبان بازخورد منفی دریافت نکرده‌ام.

 با توجه به اینکه خانم سلطانی همسرتان هستند چطور شد که نقش مقابل ایشان یعنی ساسان ۲ را بازی نکردید؟

خب در ابتدا که اصلاً قرار نبود من در این نمایش بازی کنم و طی سال‌هایی هم که با هم زندگی می‌کنیم شاید این سومین همکاری ما در نمایش‌هایی است که ایشان کارگردانی کرده‌اند. در واقع همیشه این ارتباط حرفه‌ای را با هم داریم که ما دو فرد حرفه‌ای و مستقل هستیم. زمانی که من برای ایشان بازی می‌کنم صرفاً بازیگرشان هستم و اینگونه نیست که به عنوان همسر ایشان بخواهم آفری داشته باشم حتی ایشان بیش از همه به من سخت می‌گیرند بنابراین بازی کردن برای شهره عزیز برایم بسیار چالش برانگیز است

 در این نمایش بیشتر از ارتباط دو بازیگر مرد بزرگسال شاهد ارتباط دو ۲کودک یا دو رفیق بسیار صمیمی هستیم و به نظرم می‌آید که کودک درون کاراکترهایی که شما ساخته‌اید در این نمایش به صورت خیلی پررنگ در آمده است. آیا بخشی از ارتباط ساسان یک و گربه با ساسان ۲ که بعد بیرونی کاراکتر ساسان است  به آن ارتباط صحنه‌ای که بین شما و آقای رجبی وجود داشت مربوط می‌شود؟

حقیقتش این است که من و مجتبی با هم دوست و رفیق هستیم و بنا بر آن ارتباطی که بین ما بود در این نمایش این لحظات شکل گرفت. در طول تمرینات و حتی آنتراکت‌ها نیز مثلا عوامل کار تحت تاثیر همین ارتباط و شیطنت‌های ما و این دو کاراکتر بودند و لحظات خنده‌داری ایجاد می‌شد. در واقع دوستی ما خیلی هم عمیق نیست و تازه مدت دو سال است که شکل گرفته و در این دو سال هم شاید به غیر از تمرینات تنها سه بار یکدیگر را دیده باشیم اما انقدر انرژی‌هایمان با هم یکی و مچ بودیم که روی صحنه نیز همین اتفاق شکل گرفت. گاهی شما با کسی آشنا می‌شوید و احساس می‌کنید که او را سال‌هاست می‌شناسید و مجتبی نیز از همان نوع دوستان است که گویا سال‌هاست با او کار می‌کنم.

 سخن پایانی

نام این نمایشنامه یعنی «من و گربه پری» به این معنی نیست که این نمایشنامه صرفاً در مورد حیوانات و حقوق آنهاست بلکه این اثر یک بعد انسانی بسیار قدرتمند دارد و اشتباه است اگر تماشاگر به خاطر اسم کار اینگونه فکر کند. این نمایش از زندگی‌های خود ما انسان‌ها می‌گوید، از مسائلی که بسیاری مواقع از آن غافل هستیم و ارتباطاتی که در زندگی خصوصی، زناشویی و حتی دوستی‌هایمان وجود دارد و ما قدرش را نمی‌دانیم و زمانی که به اتمام می‌رسد حسرتش را می‌خوریم. من از تمام کسانی که می‌خواهند یک نمایش بسیار روان و ساده ببینند که در عین حال پیام‌های انسانی دارد و از دنیایی سخن می‌گوید که زندگی‌ها در موبایل‌ خلاصه شده، دعوت می‌کنم بیایند و این نمایش را ببینند.

مریم عظیمی

There are no comments yet