روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفتگوی صبا با عوامل فیلم «11:11»

سینما هنر است و باید به هنر احترام بگذاریم


فیلم سینمایی«11:11» به نویسندگی و کارگردانی آرش رحمانی و تهیه‌کنندگی مهدی ایل‌بیگی این روزها در سینماهای هنر و تجربه اکران می‌شود.

فیلم سینمایی«۱۱:۱۱» به نویسندگی و کارگردانی آرش رحمانی و تهیه‌کنندگی مهدی ایل‌بیگی این روزها در سینماهای هنر و تجربه اکران می‌شود. در تیم بازیگران این فیلم که به جدال درونی یک نویسنده با کاراکترهای خود ساخته‌اش می‌پردازد، بازیگران نام آشنایی مثل فرزاد حسنی، انوش معظمی، سهیل برخورداری، کورش خزاعی‌اصل و… حضور دارند. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با عوامل این فیلم را می‌خوانید.

مهدی ایل‌بیگی، تهیه‌کننده: مخاطب پذیرای فیلم‌های متفاوت است

همکاری شما با این پروژه چگونه آغاز شد؟

در ابتدا قرار بود که من فقط مدیر فیلمبرداری این پروژه باشم. خب من با آرش رحمانی کارگردان کار و مجری طرح آقای برخورداری دوستی ۳۰ ساله دارم و از وقتی خیلی جوان بودیم با هم فعالیت‌های هنری انجام می‌دادیم، تهیه‌کننده‌ای که برای این کار آمده بود هم به خاطر یک سری از مسائل عملاً نمی‌توانست دیگر به همکاری ادامه دهد. بنابراین آقای برخورداری و آرش رحمانی با توجه به لطفی که به من دارند جلسه‌ای را ترتیب دادند و خواستند با توجه به اینکه من قبلاً هم کار تهیه انجام داده بودم و بودجه ما نیز بودجه محدودی بود از این کوپن‌مان استفاده کنیم و فیلم را خودمان طبق روال سال‌هایی که همواره کنار یکدیگر کار کرده‌ایم بسازیم که من هم قبول کردم چون برایم چالش جذابی بود. تهیه کنندگی کردن در سینما وقتی که یکی از عوامل کار نیز باشی خودش به مانند یک دانشگاه است چرا که تو را با چالش‌هایی مواجه می‌کنند که اگر بتوانی آن چالش‌ها را حل کنی چیزهایی می‌آموزی که شاید در هیچ کلاس درس، کتاب و دانشگاهی این‌ها را به تو نمی‌آموزند و من هم بسیار تشنه‌ این هستم که در سینما و هنر بیاموزم. به همین علت این وظیفه خطیر را قبول کردم و خدا را شکر که به نوبه خودم در این قضیه خیلی سربلند بودم.

 در زمینه انتخاب بازیگران بگویید و این که همکاری با آقای رحمانی به چه شکل انجام شد؟

از آنجایی که کار دوستانه بود ما در این زمینه نیز با تعامل پیش رفتیم. در واقع روز اولی که تهیه‌کننده این کار شدم جلسه‌ای با مجری طرح و کارگردان داشتم و با هم قرار گذاشتیم که این اتفاق را با همفکری یکدیگر پیش ببریم و با هم در مورد بازیگران و عوامل کار به توافق برسیم و آنها نیز پذیرفتند. بنابراین هم آنها پیشنهاد عوامل داشتند و هم من با هم شور می‌کردیم که کدامیک از این افراد بیشتر به نفع کار هستند و به درد کار ما می‌خورند بخصوص با توجه به اینکه کار ما، کار سختی بود و باید ۲۰ روزه فیلمبرداری‌اش را تمام می‌کردیم.

در میان کسانی که انتخاب کردید بیشترین چالش را برای جذب چه کسی داشتید؟

واقعیتش ما یک مقدار در تولید چالش داشتیم چون مدیر تولیدی که برای این کار انتخاب شده بود در میانه کار دیگر امکان همکاری نداشتند. به هر حال کار لوباجت با توجه به نوسان قیمت‌ها در ایران سختی‌های زیادی دارد و شما به نسبت آن باید خودت و پروژه‌ات را هماهنگ کنی. پیش تولید این پروژه نیز بسیار زمانبر بود و کیفیت خروجی نهایی برایمان بسیار مهم بود. در بخش مالی هم با چالش‌هایی روبرو بودیم و سرمایه‌گذارمان باید مبلغی را فراهم می‌کرد تا ما بتوانیم مثلاً صداگذاری یا تدوین را به اتمام برسانیم و حقیقتا مناسبات اقتصادی در کشور به کار ما لطمه زد. بچه‌ها یک سال در حال پیش تولید و جذب سرمایه بودند، ۲۷ اسفند سال ۹۹ فیلمبرداری ما به اتمام رسید و یک سال و نیم صداگذاری و تدوین آن طول کشید چون روی این قضیه خیلی وسواس پیدا کردیم. ما برای اینکه سرمایه‌مان را از دست ندهیم فیلمبرداری را خیلی سریع شروع کردیم ولی در پست پروداکشن خیلی با طمأنینه کار را پیش بردیم تا آن خروجی که می‌خواستیم را به دست بیاوریم. به عنوان مثال اصلاح رنگ فیلم ۱۵ جلسه طول کشید چون خیلی وسواس داشتیم. پس از اینکه اصلاح اولیه به اتمام رسید سه ماه دفتر نرفتم و پس از آن دوباره نشستیم و دوباره فیلم را با هم دیدیم و روی رنگ و نور کار کردیم. فکر می‌کنم به این علت که پروژه دست خودم بود کمی وسواس پیدا کرده بودم چون اگر پروژه دیگران بود قاعدتاً باید ۵ روزه اصلاح رنگ را انجام و فیلم را تحویل کارفرمای تهیه کننده می‌دادم. از طرفی با اینکه روزهای فیلمبرداری ما کوتاه بود ما بیشتر پلان‌های فیلم را در گلدن تایم فیلمبرداری کردیم. ما با تمام عواملی که برای این کار انتخاب شده بودند صحبت کرده بودیم که باید آنقدر آماده باشید تا در تایم‌های فیلمبرداری هیچ خللی ایجاد نشود و خدا را شکر عوامل نیز در این زمینه همکاری کامل را داشتند.

 سخن پایانی

من خیلی دوست دارم که این کار دیده شود به هر حال سینما مخاطبان متفاوتی از اقشار مختلف فرهنگی دارد اما به نظرم ذائقه مخاطب سینمای ما این روزها صرفا به یک دسته از فیلم‌ها محدود شده است و آن هم به این علت است که ما به عنوان هنرمند داریم کمی در حق مخاطب کوتاهی می‌کنیم. مخاطب ما مخاطب بسیار باهوشی است و ما نباید صرفاً به او به عنوان خوراک فرهنگی، هنری فیلم‌های کمدی و فانتزی بدهیم. مخاطب ما اهل مطالعه است، فیلم می‌بیند و در فضای مجازی و اینترنت می‌چرخد و زندگی‌ و فرهنگ‌های دیگر را می‌بیند و با ما مقایسه می‌کند. این در حالی است که ما فرهنگی بسیار غنی‌ای داریم. در اکران افتتاحیه وقتی با مخاطبان صحبت می‌کردیم شاهد این بودیم که افراد با سلیقه‌های مختلف سینمایی از این فیلم لذت برده بودند و این نشان می‌دهد که مخاطب ما پذیرای فیلم‌های متفاوت نیز هست. حقیقتش خود من نیز در ابتدا شک داشتم که مخاطب این فیلم را بپذیرد اما از روز اکران افتتاحیه با خودم، همینطور با سازندگان این فیلم عهد بسته‌ام که این فیلم سردمدار ساخت این نوع فیلم‌ها در سینمای ایران شود. همانگونه که آقای فرهادی، آقای سعید روستایی، آقای کیارستمی و… هر کدام مسیری را باز کردند ما هم مسیر ساخت این نوع از فیلم‌ها را باز کنیم. چرا که این نیز یک نوع از زبان سینماست و چه خوب است که ما از این نوع زبان هم استفاده کنیم و فیلم بسازیم و فیلم ببینیم. در آخر خیلی خوشحال می‌شوم که هم‌وطنان عزیزم و کسانی که به سینما علاقه دارند بیایند و فیلم ما را ببینند و به دوستان و اطرافیان خود معرفی کنند. خود من به شخصه نظریاتشان را می‌شنوم، می‌خوانم و می‌بینم.

 

 

آرش رحمانی، کارگردان: هنر انسان‌ها را به سمت تعالی می‌کشاند

ایده این فیلم چگونه شکل گرفت و پرداخت آن چقدر زمان برد؟

من تقریبا دو سالی در گیر و دار این ایده بودم چون خودم به هر حال یک سری تجارب در نوشتن‌ها و فیلمنامه‌هایم داشتم و همیشه برایم سوال بود که اگر روزی با شخصیت‌هایی که روی کاغذ خلقشان می‌کنم مواجه شوم و مرا مؤاخذه کنند، چگونه می‌توانم با آنها برخورد کنم. حال ما در میان شخصیت‌ها و کاراکترهای این داستان ۴ سیاه پوش داریم که نشانه چهار خصم درون نویسنده هستند و با توجه به علاقه بسیار زیادی که به عرفان، شعرا و حکمای خودمان دارم با ارجاع به یک شعر از شیخ محمود شبستری اساساً جرقه این کار زده شد که می‌گوید:

جهان خلق و امر اینجا یکی شد، یکی بسیار و بسیار اندکی شد

همه از وهم توست این صورت غیر، که نقطه دایره است از سرعت سیر

چو قاف قدرتش دم بر قلم زد، هزاران نقش بر لوح عدم زد

جهان درون این نویسنده دارای چهار خصم است و ما با نویسنده‌ای مواجهیم که یک سری کینه و کدورت‌هایی در زندگی خودش داشته، همینطور فریادهایی که به صورت عینیت و به شکل فیزیکی نتوانسته از عهده آنها بر بیاید و انتقامش را در ذهنش و روی کاغذ گرفته است. در واقع  جرقه این قصه و پرداخت به آن با همین اشعار، نوشتن‌ها، تجربه کردن‌ها و درگیر عینیت و ذهنیت بودن و جهان ماهوی انسانی شکل گرفته است.

نام فیلم از کجا می‌آید؟

اعداد برایم در زندگی بسیار مهم هستند و همیشه برای من نشانه بوده‌اند. اما این تصویر از «۱۱:۱۱» برای من در جایی شکل گرفت. در مراسم ختمی بودیم و چهار مرد از دور می‌آمدند و به نوعی دو به دو از یکدیگر فاصله گرفته بودند، ساعتم را نگاه کردم و دیدم ۱۱:۱۱ دقیقه است، وقتی سر چرخاندم و این چهار مرد مشکی پوش را دیدم که اینگونه می‌آیند به نظرم نشانه عجیب و غریبی آمد چون روی اعداد و حروف خیلی تاکید دارم و به نظرم خود کلمات و اعداد انرژی زیادی می‌دهند. دیگری هم بحث چهار خصم درون و چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش بود که ما تحت القمر درگیرش هستیم. عناصری که به عنوان چهار طبع سرد، گرم، تر و خشک هم از آن یاد می‌شود که وقتی دچار جدال و جنگ از درون می‌شوند درون ما آتشفشانی شکل می‌گیرد و ما باید آنها را به وحدت برسانیم و اگر نرسانیم نابود می‌شویم.

در زمینه تهیه و سرمایه‌گذار با چه چالشی مواجه بودید؟

سینمای مستقل و سینمای آرت مثل همین فیلم ۱۱:۱۱ داستان‌های خودش را دارد چون تهیه کنندگان و سرمایه‌گذاران کمی سخت به سمت این آثار می‌آیند و بیشتر دوست دارند به سمت و سوی فیلم‌های سینمای بدنه یا فیلم‌های پرفروش، حتی فیلم‌های کمدی بروند در واقع فیلم‌هایی که راحت‌تر هستند و بیشتر جنبه سرگرمی دارند و آنقدرها چالش برانگیز نیستند. اما ما برای ۱۱:۱۱ مشقت‌های زیادی کشیدیم. تقریبا ۲ سال به دنبال سرمایه بودیم که جناب مهندس دریاباری که یکی از شهروندان ساده این کشور است آمدند و پس از صحبت‌هایی که انجام شد پذیرفتند که در کنار کار باشند. همه عوامل هم خیلی از خود مایه گذاشتند چون فیلم آپارتمانی هم نبود و در بیابان‌های اخترآباد جاده ساوه فیلمبرداری‌ها انجام شد و ما تقریبا ۲۰ روز با مشقت را در زمستان گذراندیم و خوشبختانه در پسا پروداکشن نیز عوامل حرفه‌ای خوبی با ما همکاری کردند تا کار به این مرحله رسید که امیدوارم مورد پسند مخاطب قرار بگیرد.

 مدت زمان ۲۰ روزه برای فیلمبرداری‌ کوتاه به نظر می‌آید این موضوع شما را با چالش مواجه نکرد؟

چرا؛ ولی به خاطر مستقل بودن و مسائل مالی‌ای که داشتیم با این شرایط مواجه بودیم اما من تمام استوری بوردها را از پیش آماده کردم. دو دفتر دکوپاژ داشتم یکی های‌باجت و دیگری لوباجت که  حتی اگر آن امکانات را نداشتیم آنچه باید انجام دهیم مشخص باشد. ما تقریباً دو ماه در پیش تولید بودیم و من تمرینات زیادی هم با بازیگران داشتم حتی سر لوکیشن رفتیم و بازیگران پخته شدند بنابراین سر صحنه بسیار آماده بودند و خب اکثر آنها هم تئاتری بودند. بنابراین وقتی در لوکیشن حاضر شدیم همه چیز از جای دوربین گرفته تا صحنه و دیالوگ بازیگران مشخص و طراحی شده بود اما بنا به حساسیت‌هایی که گاهی پیش می‌آمد اتفاق می‌افتاد که گاهی یک پلان را بارها و بارها بگیریم. ساعت‌های آفیش ما هم حدودا ۱۲ ساعت در روز بود. ما صبح تا ظهر یک اپیزود را کار می‌کردیم بعد آف می‌دادیم و ظهر تا عصر یک اپیزود و عصر تا مثلاً تا ساعت ۱ و ۲ بامداد بخش‌های خانه نویسنده را می‌گرفتیم. صحنه‌ها دسته‌بندی شده بود و واقعاً بچه‌های گروه فیلمبرداری، خود آقای مهدی ایل‌بیگی و عواملشان بی‌نظیر بودند. در واقع ما یک گروه جوان بودیم که دست به دست هم دادیم و به صورت چریکی سعی کردیم آنچه که واقعاً شد را به منصه ظهور برسانیم.

انتخاب بازیگران چگونه انجام شد؟

اکثر بازیگران این فیلم بازیگران تئاتر هستند که متاسفانه اغلب هم مهجور واقع شده‌اند. آنها فارغ التحصیل تئاتر هستند و بالای  ۱۵ سال روی صحنه تئاتر درخشیده‌اند. من هم با شناختی که از این بازیگران کمتر شناخته شده داشتم که بنا بر همان فعالیت‌های تئاتری خودم بود این انتخاب‌ها را انجام دادم و فکر می‌کنم برای فیلم بعدی هم در کنار بازیگران شناخته شده حتماً از بازیگران تئاتری استفاده خواهم کرد چون می‌دانم که انگیزه دارند، می‌جنگند و شرایط سخت را تحمل می‌کنند و این از عهده تئاتری‌ها برمی‌آید و شاید بازیگران دیگر نتوانند بیایند و در آن بیابان‌ها از کوه بروند بالا، زمین بخورند، از گل و لای رد شوند و در آن خانه پر از دود و گرد و غبار بازی کنند. علاوه بر این من برای هر کاراکتر قالب‌بندی کردم و طبق شناخت رفتاری که روی بازیگرها داشتم با توجه به ویژگی‌های کاراکترستیک مثل صدای بازیگر و… بازیگر هر نقش را انتخاب کردم و حقیقتاً کار کردن با این دوستان برای من بسیار لذت بخش بود.

 با توجه به اینکه گفتید از شاگردان استاد کیمیایی بودید آیا برای خود شما چهار مرد سیاه پوش به نوعی ادای دین به سینمای کیمیایی بود؟

من ارادت خاصی به آقای کیمیایی دارم اما اگر بخواهیم از نقطه بالاتری به قضیه نگاه کنیم باید بگویم که اساسا سینمای مورد علاقه من همان سوفیا دراما یا همان فیلم‌های فلسفی است. اما مثلاً فیلم‌های آقای مارتین اسکورسیزی هم برای من جذاب است مخصوصاً آن بحث گانگستری و توی سیلوئت بودنشان، بنابراین این‌ها برداشت‌های من هستند و سعی کردم اگر ادای دینی هم هست به آن نوع از سینمای فلسفی باشد چرا که من سینمایی را دوست دارم که مسئله انسانی را مطرح می‌کند. مسلماً هر مخاطبی برداشت خودش را دارد ممکن است کسی کار را سیاسی و دیگری اجتماعی ببیند اما این، همه جهان درون نویسنده است که به شعری از عطار نیشابوری هم ارجاع دارد که می‌گوید: در میان چهار خصم مختلف، کی توانی شد به وحدت متصل… یعنی ما چهار خصم درونی داریم که خود این چهار خصم این کاراکتر را گرفتار می‌کنند حال ممکن است به شکل عذاب وجدانش باشند یا شکل دیگری از خود نویسنده. نویسنده‌‌ بی نقابی که این همه بلا سر شخصیت‌های داستان آورده و در جایی شخصیت‌های داستان یقه او را می‌گیرند. به نوعی هر کدام از ما خصم بزرگتری درونمان داریم.

 آیا در سینمای فلسفی عنصر غافلگیری نیز اهمیت دارد یا تلاش می‌شود تا مخاطب در یک فضای معمایی قرار بگیرد؟

به نظر من آن غافلگیری در مواجه شدن فرد با خودش است. یعنی من نوعی سال‌هاست که زندگی می‌کنم اما تا حالا نشده که در برابر آینه بایستم و با خودم صحبت کنم، بپرسم که از کجا آمده‌ای؟! آمدنت بهر چه بود؟!  وقتی من این‌ها را از خودم بپرسم مواجهه شکل می‌گیرد. اینکه با خودم مواجه شوم به نسبت مواجهه‌ای بزرگتر است تا اینکه بخواهم با جریانات زندگی، پستی‌ها و بلندی‌ها و واقعیت‌ها مواجه شوم. من همیشه یک ایده بزرگ دارم که در واقع تارکوفسکی بزرگ نیز آن را عنوان می‌کند که اکثر آدم‌ها از خلوت و تنهایی بیزارند، از آن فرار می‌کنند و می‌خواهند همراه دوستان و در جمع باشند. به نظر من این عدم تمایل به بودن در تنهایی و خلوت به خاطر ترس است. اینکه فرد می‌ترسد با خودش، وجدانش و کرده‌های خودش تنها باشد… بنابراین احساس می‌کنم غافلگیری عمده مواجه شدن ما با خود بی نقاب‌مان است. ما در خانواده، جامعه یا در محل کار فردی متفاوت از خود واقعی‌مان هستیم و آنجایی خود اصلی‌مان هستیم که تنهاییم و باید از خود بپرسیم که آنجا چه کسی هستیم!

سخن پایانی

به نظرم این نوع سینما درست مانند کتاب‌خوانی نیاز امروز جامعه ما است. همانگونه که بزرگان‌مان تاکنون بارها گفته‌اند باید کمی قضیه تفکر را جدی بگیریم و بیش از آنکه به ظاهرمان توجه کنیم، فکر کنیم، فیلم خوب ببینیم، کتاب بخوانیم و کمی مشاهیرمان را بیشتر بشناسیم. از فیلمسازان جوانی که در این شرایط فیلم می‌سازند، حرفی برای گفتن دارند و سینمایشان دغدغه‌مند است حمایت کنیم و به سینما و هنر صرفا با نگاه دلالی نزدیک نشویم. سینما هنر است و باید به هنر احترام بگذاریم، چرا که هنر بخش اعظمی از زندگی است و این چیزی است که تمام عرفا و فلاسفه و بزرگان گفته‌اند. جوری که عرفا دست به شعر می‌شوند و فلاسفه در برابر هنر زانو می‌زنند. هنر فرهنگ سازی کرده و تفکر ایجاد می‌کند و در واقع انسان‌ها را به سمت تعالی می‌کشاند و من مطمئن هستم با این جامعه خوب و مردم باهوشی که داریم قطعاً این اتفاق می‌افتد و همه چیز روشن است.

 

مریم عظیمی

There are no comments yet