روزنامه صبا

روزنامه صبا

محمد میرکیانی:

کتاب‌های کودک ‌و نوجوان مخاطبان زیادی دارد


من بر این باورم که کتاب‌های کودک در حال حاضر مخاطبان زیادی دارد. حتی به جرات می‌توان گفت که امروز فعال‌ترین ناشران در عرصه کودک و نوجوان هستند.

محمد میرکیانی یکی از نویسندگان پرسابقه معاصر در حوزه ادبیات کودک ‌و نوجوان به شمار می‌رود. او فعالیت خود را در این حیطه در دهه ۶۰ شروع کرد وتا امروز آثار متعددی را برای کودکان‌ و نوجوانان به رشته تحریر در آورده است. او برای نگارش کتاب «روز تنهایی من» درحوزه مجموعه قصه، برگزیده پنجمین دوره کتاب سال شد و بعضی از آثار او تا امروز به تولیدات تصویری و تلویزیونی تبدیل شده‌اند. میرکیانی همچنین در کنار فعالیت نویسندگی، در این سال‌ها مدیریت بخش کودک شبکه‌های مختلف را هم به ‌عهده داشته است. با این نویسنده درباره جایگاه بازنویسی و بازآفرینی درحوزه ادبیات کودک به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

شما در زمره نویسندگانی قرار دارید که به ‌مدد بازنویسی و باز آفرینی در حوزه ادبیات کودک، آثار ماندگاری ارائه کرده‌اید که «قصه ما مثل شد» یا «قصه ما همین بود» از این جمله هستند. امروزه بر تعداد نویسندگانی که وارد حوزه ادبیات کودک شده‌اند اضافه شده است و جالب این‌‌ که به همان نسبت، شاهد رشد کمی آثار بازنویسی در این زمینه هم هستیم. اما سوالی که مطرح می‌شود این است که از بطن این کمیت انبوه، خروجی چنین فعالیت‌هایی چقدر به خلق آثار کیفی و مفید برای طیف کودک و نوجوان منجر شده است؟

پیش از هر چیز باید به این نکته اشاره کنم که بازنویس و بازآفرینی برای کودک و نوجوان مرزی نمی‌شناسد. از این رو، حکایت‌ها و افسانه‌های عامیانه را می‌توان به اشکال گوناگون منبع الهام نگارش آثار امروزی در حیطه بازنویسی و بازآفرینی قرارداد. این مسئله هم به ظرفیت، نوآوری و پژوهش نویسنده در حیطه ادبیات کهن برمی‌گردد. هرچقدر که نویسنده این توان را داشته باشد تا از ظرفیت‌های بیکران ادبیات کهن بهره بگیرد و به نوآوری و از همه مهم‌تر، پژوهش بپردازد، اثر ماندگارتری تولید خواهد کرد. مشکل این است که در این بحث، بسیاری از نویسندگان کار را ساده می‌گیرند و فکر می‌کنند چون مخاطبان این کتاب‌ها کودکان ‌و نوجوانان هستند، نیازی به پژوهش و تحقیق چندانی نیست. در حالی ‌که باید اثری در زمینه بازنویسی و باز آفرینی دستمایه کار قرار بگیرد که برای مخاطب امروز معیار واقع شود، در واقع نویسنده باید براساس ذائقه مخاطب پیش برود. من طی ماه‌های اخیر نگارش مجموعه‌ای ۲۰ جلدی را برای کودکان‌ و نوجوانان بازنویسی کرده‌ام که درطول امسال منتشر می‌شود. در این مجموعه تلاشم بر این بوده تا براساس ذائقه مخاطب امروز پیش بروم. به‌ خصوص این که نوجوانان امروز، به تریلر و داستان‌های پرماجرا علاقه زیادی دارند. در این زمینه داستان‌هایی را طراحی کرده‌ام که شاید بتوان گفت، با کارهای دیگری که قبلا در این ژانر نوشته شده کاملا متفاوت است. ادبیات کهن ما ظرفیت بی‌ پایانی دارد و همان‌ طور که اشاره کردم، بستگی به نویسنده دارد که از چه زاویه و با چه هدفی تصمیم به بازنویسی بازآفریی در این حیطه بپردازد. نکته‌ای که شاید برخی از نویسندگان در این حوزه به آن کمتر توجه می‌کنند این است که کتابهایی که در قالب بازنویسی و بازآفرینی ارائه می‌شوند، زمینه ساز آشنایی کودک با زوایای پیدا و پنهان ادبیات کلاسیک ایران است تا وقتی بزرگ شد، به شکل خودآگاه به سراغ اصل این آثار برود و به مطالعه عمیق‌تری دراین زمینه بپردازد. اما در سال‌های اخیر، ما با آثار تکراری و مشابه یکدیگر مواجه می‌شویم، حتی در مواقعی، به یک اثر بازنویسی در ادبیات کهن برمی‌خوریم که نه تنها زمینه اشتیاق خواننده را نسبت به خوانش اصل اثر فراهم نمی کند که شاید از میل او نسبت به پیگیری و مطالعه بیشتر ادبیات کهن هم بکاهد! چون نویسنده در بازنویسی و بازآفرینی عملکرد موفقیت‌آمیزی نداشته است. درصورتی که قصه بازنویسی شده، مقدمه‌ای است تا مخاطب کودک ونوجوان به سراغ متون اصلی دراین زمینه برود.

نکته دیگر در این حیطه این است که به نظرم درسال‌های اخیر به دلیل تعدد نگارش کتاب‌های مختلف، مرز میان بازنویسی و بازآفرینی تا حدود زیادی مخدوش شده است، به نظر شما مخاطب کودک و نوجوان چطور می‌تواند این مرز را تشخیص دهد؟

این سوال فنی و کارشناسی است که نباید از کنار آن ساده گذشت. ببینید گاهی نویسنده، زبان یک حکایت ادبی را ساده و قابل ‌فهم می‌کند که به آن ساده‌نویسی گفته می‌شود، گاهی هم به بازنویسی یک متن می‌پردازد که یک پله جلوتر از ساده‌نویسی است. یک مرحله دیگر هم وجود دارد و آن نظیره‌سازی است، در این زمینه نویسنده از عناصر ادبیات کهن برای خلق یک اثر استفاده می‌کند ولی در نهایت، داستانی امروزی می‌نویسد و در بازآفرینی، نویسنده حکایت ادبی را دستمایه کار خود قرار می‌دهد و به شخصیت‌ها و فضای داستانی و وقایع را پروبال و پرورش می‌دهد. خود من در سال‌های اخیر کتاب‌هایی در قالب نظیره‌نویسی برای کودکان ‌و نوجوانان کارکرده‌ام که از آن جمله می‌توان به «عمو رستم و دایی سهراب» اشاره کرد. با وجود این ‌که هر دوی این شخصیت‌ها برگرفته از قهرمانان شاهنامه هستند اما در این کتاب، زندگی امروزی دارند، به این روش می‌گویند نظیره‌سازی. نویسنده زمانی می‌تواند در این حیطه به خلق اثر بپردازد که در درجه اول شناخت زیادی نسبت به ادبیات کهن داشته باشد. کما این‌ که درگذشته هم، نویسندگان بزرگی به شیوه نظیره‌سازی به ارائه اثر پرداختند و براساس حکایت‌های قدیمی به نگارش آثار امروزی پرداختند، نمونه بارز آن «نون‌و‌القلم» جلال آل‌احمد است. اگر  چه نویسندگان، در حال حاضر کمتر به سراغ چنین شیوه‌هایی می‌روند. در حالی‌ که به نظرم نویسنده باید در تمام عرصه‌ها؛ از ادبیات گرفته تا فیلمنامه‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی و اساسا حوزه ادبیات مکتوب، خلاقیت را ملاک اصلی کار خود قرار دهد تا اثرش نزد مخاطب مورد توجه واقع شود.

به محض این‌که صحبت از بازنویسی و بازآفرینی درحوزه ادبیات کودک ‌و نوجوان می‌شود، ذهن اغلب نویسندگان این حیطه به سمت شاهنامه می‌رود، کما این‌که با نگاهی اجمالی به کارنامه ادبیات کودک دراین زمینه، می‌توان مشاهده کرد که کفه آثاری که براساس حکایت‌های شاهنامه نوشته شده در قیاس با دیگر آثار ادبیات کهن، سنگینی می‌کند، به نظر شما ممکن است یک دلیل گرایش اغلب نویسندگان به شاهنامه به این خاطر باشد که متون دیگر کمتر از قابلیت بازنویسی و بازآفرینی برخوردارند؟ یا چون دیگر آثار ادبیات کهن ما دارای تکلف و پیچیدگی‌های متنی و محتوایی هستند نویسنده ترجیح می‌دهد که متن ساده‌تری را برای بازنویسی انتخاب کند؟

البته کارکردن در حوزه شاهنامه همیشه و در هر زمان دارای ارزش خاصی است. دلیلش هم این است که شاهنامه سند ملی تمدن ما ایرانیان به شمار می‌رود. از این‌ها گذشته، حکایت‌های شاهنامه در قیاس با دیگر آثار ادبیات کهن، زبان ساده‌تری دارد و ماجراها چندلایه و پیچیده نیستند. اما در عین ‌حال به‌ رغم ساده بودن زبان، شناخت شاهنامه دشوار است. ممکن است نویسندگان زیادی درباره شاهنامه بنویسند اما تعداد معدودی از آنها به کنه و عمق این اثر بزرگ و ماندگار پی ببرد. در مجموع، از آنجایی که هر کدام ازحکایت‌های شاهنامه جذابیت منحصر به خود را دارند و به زبان ساده‌ای نقل شده‌اند، اغلب نویسندگان در حوزه بازنویسی و بازآفرینی به سمت شاهنامه می‌روند. من هم در این زمینه با شما هم‌ عقیده هستم که  درسال‌های اخیر، شاهنامه بیش از سایر متون کهن در معرض پژوهش، بازنویسی و بازآفرینی قرارگرفته و دیگر آثار در این زمینه تا حدود زیادی مغفول مانده‌اند. ما منابعی در ادبیات کهن داریم که شاید کمتر نویسنده‌ای اسم آن را شنیده باشد. ولی با این‌ حال، باز هم معتقدم هرچقدر که درباره شاهنامه نوشته شود کم است. البته براین باورم، هراثری که درقالب بازنویسی و بازآفرینی نوشته می‌شود، باید با دیگر آثار پیش از خود تفاوت داشته باشد تا معلومات تازه‌ای را به مخاطب اضافه کند. به ویژه این که ما دراین حیطه با مخاطب کودک‌ونوجوان مواجه هستیم، بنابراین اثری که خلق می‌کنیم حتما باید از بارمحتوایی وآموزنده برخوردار باشد.

بعضی از اهالی ادبیات کودک، سال‌هاست به این مسئله اشاره می‌کنند که جای ادبیات خلاقه در مدارس فعلی ما خالی مانده و نظام درسی امروز بیش از ‌آن‌ که به پرورش استعدادهای کودکان‌ و نوجوانان منجر شود، کنکور زده است، حتی در این ارتباط، آن دسته از نویسندگانی که  از کتابخانه مدارس خبر دارند، به این مسئله تاکید دارند که یک دلیل این که بین طیف کودک ‌و نوجوان و کتابخوانی فاصله ایجاد شده است، کم‌ کاری کتابخانه‌های مدارس و جذاب نبودن کتاب‌هاست، خود شما به‌عنوان نویسنده‌ای که سال‌ها در این حیطه قلم زده‌اید، نقش ادبیات خلاقه در مدارس را چطور ارزیابی می‌کنید؟

بله، به نظر من هم باید به این مقوله بهای بیشتری داده شود. نکته مهم این است که کتابخانه مدارس باید آثاری در حوزه ادبیات خلاقه داشته باشند تا کودکان و نوجوانان با مراجعه به کتابخانه، بتوانند با آثار متنوع، به ‌خصوص، کتاب‌هایی درحوزه ادبیات کهن و عامیانه ایران آشنا شوند. آنچه مسلم است این‌ که هرکدام از این آثار، شناسنامه و هویت ما  را تشکیل می‌دهند و نشانگر این هستند که ایران کهن در مسیر جاده ابریشم قرار داشته است. چهار راه ابریشم همیشه محل تلاقی تمدن‌های بزرگی مثل ایران، چین، رم، هند و… بوده است. نمونه بارز این مسئله را می‌توانیم در حکایت‌های مولانا مشاهده کنیم؛ در اغلب حکایت‌های مولانا از چینی‌ها، هندی‌ها و رومی‌ها صحبت شده است. از این منظر، منابع فرهنگی ما غنی است، منتهی هر کاری که در حوزه کودک ‌و نوجوان انجام می‌شود باید بدیع و نو باشد. به قول ابوسعید ابوالخیر: خداوند رحمت کند کسی را که یک قدم فراتر می‌رود. مسئله این است که هر نویسنده‌ای می‌تواند وارد حوزه بازنویسی و بازآفرینی شود، اما اگر جذاب و تاثیرگذار ننویسد، از بازار علاقه مخاطب دور و بعد از مدتی به کلی محو می‌شود.

اما بیراه نیست اگر بگوییم غلبه تکنولوژی بر جامعه امروز ما باعث شده تا کودکان از کتاب ‌و‌ کتابخوانی و به قول شما ظرفیت عظیم ادبیات کهن فاصله بگیرند و فضای مجازی برایشان جذابیت بیشتری داشته باشد.

من بر این باورم که کتاب‌های کودک در حال حاضر مخاطبان زیادی دارد. حتی به جرات می‌توان گفت که امروز فعال‌ترین ناشران؛ چه ناشران خصوصی و چه ناشران دولتی در عرصه کودک و نوجوان هستند. این مسئله در نمایشگاه کتاب امسال هم به ‌خوبی مشهود بود. اما اصولا فرهنگ‌سازی نسبت به مقوله کتابخوانی همیاری تمام نهادها و دستگاه‌های مرتبط دولتی را می‌طلبد. من طی این سال‌ها، در کنار امر نویسندگی، به‌ واسطه حضور در رسانه‌های تلویزیون، رادیو و مرکز «صبا» تلاش کردم تا کارهای زیادی را برای تقویت کتابخوانی کودکان و نوجوانان انجام دهم. یک بخش این تلاش، «قصه ظهر جمعه» و یک بخش دیگر «قصه ما مثل شد» بود که می‌توان گفت؛ نقطه عطف و زمینه ساز تولید مجموعه‌هایی مثل «شکرستان» و «حکایت‌های کمال» شد. یکی از کارهایی که به نظرم جای آن در حال‌ حاضر در ادبیات کودک ما خالی است مسئله اقتباس است. این رویه در تمام دنیا مرسوم است و بارها دیده‌ایم که آثار ادبی شاخص جهان مانند «بینوایان»، «هاکلبری فین»، «اولیورتوئیست» و…‌ بارها و بارها در قالب‌های مختلف سینمایی، تلویزیونی، نمایشی و حتی پویانمایی تولیده شده‌اند. ما هم باید به این سمت برویم و از ظرفیت آثار ادبی کهن و معاصر برای اقتباس استفاده کنیم تا نسل جوان بیش از پیش به سمت‌ و سوی مطالعه کتاب جذب شود. البته ناگفته نماند که پویش‌های کتابخوانی که در سال‌های اخیر که توسط صداوسیما راه‌اندازی شده در این زمینه موثر بوده است. اما از آنجایی که فرهنگ کتابخوانی پیش از هر چیز، درون خانواده شکل می‌گیرد، والدین می‌توانند سهم جدی در این زمینه داشته باشند. به ‌عنوان مثال، وقتی خانواده‌ها دورهم جمع می‌شوند، برای کودکان قصه بخوانند و جمع‌های قصه‌خوانی داشته باشند. مراکز کانون پرورش فکری کودکان‌ و نوجوان و نهاد عمومی کتابخانه‌ها در این سال‌ها قدم‌های تاثیرگذاری در این زمینه برداشته‌اند که مسلما برآیند چنین حرکت‌هایی، به اتفاقات خوبی در حوزه کتابخوانی منجر خواهد شد.

در چهاردهه اخیر، ادبیات کودک ایران درمجامع بین‌المللی مطرح و شناخته ‌شده است، به‌ طوری که هرسال شاهد معرفی نویسندگان ایرانی نامزد جوایز آسترید لیندگرن، آی،بی،بی،وای، هانس‌کریستین آندرسن و… هستیم که باعث می‌شود نام ادبیات کودک ایران بیش از پیش نزد کشورهای دیگر جلب توجه کند، با این اوصاف از دید شما ادبیات کودک ایران توانسته جهانی شود؟

بدون شک ظرفیت ادبیات کودک ما امروز بیشتر از این است که تا حالا دیده شده. نهادهای رسمی کشور مثل کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان، وزارت فرهنگ‌، سازمان تبلیغات، حوزه هنری و… هم باید تا جایی که می‌توانند تلاش کنند تا ادبیات کودک ما بیشتر در معرض معرفی و شناخت جهانیان قرار بگیرد. به ‌خصوص این ‌که پیشتر هم اشاره کردم، امروز ظرفیت ادبیات کودک ایران به‌واسطه حضور نویسندگان فعال و شناخته‌ شده و آثار مهمی که در این حیطه خلق شده‌اند گسترده‌تر هم شده و طبعا جای آن است که بیش از پیش از این ظرفیت بهره گرفته شود. در عین ‌حال، رایزنان فرهنگی هم می‌توانند در معرفی ادبیات کودک ما در عرصه‌های جهانی نقش زیادی داشته باشند و با شناخت بازارهای هدف، فضاهای مورد اقبال کودکان‌ و نوجوانان را شناسایی کرده و از نقاط قوت ادبیات کودک ما در جهان استفاده کنند.

درباره مجموعه اخیرتان که در حال‌ حاضر آماده چاپ است بیشتر توضیح دهید.

«گنج قصه‌ها» عنوان کلی این مجموعه است، من برای نگارش این مجموعه آثار مختلفی را مورد مطالعه قرار داده و سعی کرده‌ام مجموعه‌ داستان‌هایی را بنویسم که براساس ذوق و علاقه مخاطبان امروز باشد. داستان‌های این مجموعه برگرفته از ادبیات کهن هستند و برای آن  ‌که مخاطب نوجوان ترغیب شود و به خواندن این کتاب‌ها بپردازد، سعی کرده‌ام شکل و شمایل جذاب‌تری از منظر پرداخت شخصیت‌ها و ماجراهایی که در هر یک ازاین مجلدها رقم می‌خورد بدهم تا مخاطب بتواند با این مجموعه ارتباط برقرار کند. ازاین جهت، شیوه نگارش آثار این مجموعه، روان و به دور از پیچیدگی است. نکته مهم‌تر این ‌که عنوان هرجلد را با دقت و وسواس بسیار انتخاب کرده‌ام. در واقع می‌خواستم عناوین جذابی را برای این کتاب‌ها انتخاب کنم تا با آثار ترجمه رقابت کنند. هر کتاب برای خود عنوان مستقلی دارد که «غارهای غول‌های بیابانی»، «طوفان در جزیره بی‌نام»، «مسافران تاریکی» و… برخی از جلدهای این مجموعه هستند. خاطرم هست، چند سال پیش که تب آثار «هری پاتر» بازار کتاب‌های کودک ونوجوان را برداشته بود، کسی از من پرسید: شنیدی چقدر «هری پاتر» مورد اقبال واقع شده است؟ پاسخ دادم: بله. او گفت: آیا تو هم می‌توانی در این زمینه کتابی بنویسی که تا این اندازه مورد قبول نوجوانان امروز واقع شود؟ و من جوابی نداشتم که بدهم. الان فکر می‌کنم این مجموعه می‌تواند جوابی به این سوال باشد. من در این مجموعه ۲۰ جلدی، به طرح ماجراهای جذابی پرداخته‌ام که می‌تواند نزد نوجوانان امروز جذاب باشد. ضمن این ‌که در این مجموعه، به عناصر دیگری چون سبک زندگی، مردم‌شناسی، آداب ‌و ‌رسوم و… هم نظر داشته‌ام و از این جهت تصور می‌کنم، کتاب‌های حاضر، صرف‌نظر از این که می‌توانند در سرگرم‌کردن نوجوانان نقش داشته باشند، آموزه‌هایی را هم به همراه دارند که مفید است و به حیطه اطلاعات عمومی مخاطب کمک می‌کند. انتشار این مجموعه را کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان به عهده گرفته و محمدحسین صلواتیان هم تصویرگر آن بوده است. امیدوارم این مجموعه در طول امسال منتشر شود، ضمن این ‌که کانون برای انتشار این کار مرا بسیار مورد همراهی و حمایت قرارداده است. پیش ازاین، «دشت مرموز» از من به چاپ رسید که دو جلد آن در نمایشگاه کتاب امسال عرضه و خوشبختانه با اقبال خوبی از سوی مخاطب مواجه شد.

شما در سال‌های اخیر به موازات فعالیت نویسندگی، دارای سمت‌های مختلفی در حوزه کودک ونوجوان در صداوسیما هم بوده‌اید که از آن میان می‌توان به مدیرگروهی کودک شبکه یک و دوی سیما اشاره کرد، با این‌ حال مهمترین معضلی که در این حیطه می‌توانید به آن اشاره کنید چیست؟ 

تردیدی نیست که طراحی داستان و ماجراهای تازه در ادبیات کودک ونوجوان و بهره‌گیری از افکار نو و خلاق می‌تواند به تقویت زیر ساخت‌های ادبیات کودک کمک کند. همان‌طور که خودتان هم درسوالات گذشته اشاره کردید، نوجوانان امروز به دلیل این‌ که در معرض اینترنت و اصولا تکنولوژی قرار دارند، نوجو و نوطلب هستند و دوست دارند وقتی کتاب می‌خوانند دائم با اتفاقات تازه و هیجان‌انگیزی روبه‌رو شوند. نویسندگان هم باید به طراحی چنین داستان‌هایی بپردازند تا مخاطب نوجوان بیش از پیش نسبت به کتاب وکتابخوانی جلب شود. البته طرح و نگارش داستان به‌خودی خود کافی نیست، بلکه انتخاب اسم اثر شاید مهم‌ترین و سخت‌ترین بخش کار یک نویسنده باشد. درباره خود من همیشه این‌طور بوده است که در انتخاب اسامی کتاب‌هایم دقت زیادی می‌کنم و گاه شاید ماه‌ها برای این‌که چه عنوانی را روی کتاب بگذارم تامل می‌کنم. نمونه آن مجموعه «دشت مرموز» است که حتی برای تک‌تک شخصیت‌های کتاب هم وقت گذاشتم و اسامی را طراحی کردم تا مخاطب نوجوان امروز بتواند با آن ارتباط برقرار کند. بعضی از نویسندگان از کنار این مسئله به سادگی عبور می‌کنند، در حالی‌که عنوان یک کتاب می‌تواند در جذب مخاطب نقش تعیین‌کننده‌ای داشته باشد. چه ‌بسا بارها در سینما، تئاتر و ادبیات، آثاری بوده‌اند که به ‌لحاظ مضمون از جذابیت زیادی برخوردار بوده‌اند، اما چون عنوان ضعیفی برای آنها انتخاب شده است، مخاطب آن‌طور که شایسته این اثر بوده به آن توجه نکرده و همین امر باعث شده تا کار زمین بخورد. گاهی هم نویسنده با هوشمندی خاصی که دارد، عنوانی را برای اثر خود انتخاب می‌کند که با وجود آن‌ که کار متوسطی است اما با کمک اسم جذاب، اوج می‌گیرد و خیلی زود نظر مخاطبان را به خود جلب می‌کند. در مجموع، انتخاب اسم برای یک اثر، جزو معیارهای سنجش نوآوری نویسنده است.

 

 

آزاده صالحی

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است