روزنامه صبا

روزنامه صبا

گفتگو با عوامل فیلم «نهنگ‌ها»؛

کشتی طوفان زده را لنگرگاهی نیست…


فیلم سینمایی «نهنگ‌ها» به بخشی از چالش‌های جامعه ایرانی و جامعه مهاجران افغانستان می‌پردازد.

فیلم سینمایی «نهنگ‌ها» به نویسندگی و کارگردانی غلامرضا جعفری و تهیه‌کنندگی محمد احمدی به بخشی از چالش‌های جامعه ایرانی و جامعه مهاجران افغانستان به عنوان زندگی سه خانواده که در موقعیتی بحرانی به هم گره می‌خورند، می‌پردازد. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با عوامل این فیلم را می‌خوانید.

 غلامرضا جعفری؛ نویسنده و کارگردان:  سعی کردم پی‌رنگ اصلی فیلمنامه بر محور خانواده افغان باشد

لطفا از چگونگی ورودتان به عرصه سینما و تجاربی که در این زمینه دارید بگویید.

من از ورودی های سال ۸۹ انجمن سینمای جوان هستم، ۱۰ فیلم کوتاه در زمینه مستند و داستانی ساخته‌ام و از سال ۹۰ در تمام جشنواره‌های بین‌المللی ایران مثل جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، فیلم کوتاه تهران، حقیقت و جشنواره کودک اصفهان حضور داشتم و اولین فیلم بلندم همین «روزی روزگاری» بوده است که نامش به دلایلی به «نهنگ‌ها» تغییر یافت.

 ایده این فیلمنامه چگونه شکل گرفت و چگونه شد که تصمیم گرفتید یک فضای ترکیبی از معضلات هر دو جامعه، یعنی جامعه ایرانی و افغانستانی را کار کنید؟

سال ۸۰ چنین قضیه‌ای دهان به دهان بین بچه‌های همشهری و هموطنان ما پیچیده بود. مسئله مربوط به خانواده‌ای سرایدار بود که شب عید صاحب کارشان به دبی سفر می‌کند و زن پا به ماهی که در آستانه زایمان بوده و مشابه همین اتفاقات فیلم یعنی دستگیر شدن مرد جلوی درب بیمارستان در ادامه برای این خانواده افتاده بود. از زمانی که این داستان را شنیدم به نظرم آن درام لازم را داشت منتها به تنهایی کافی نبود بنابراین تصمیم گرفتم تا سه داستان را همزمان جلو ببرم. من سعی کردم پی‌رنگ اصلی فیلمنامه، با توجه اینکه خودم نیز یک فیلمساز افغان در ایران هستم بر محور خانواده افغان باشد اما در کنارش دو پی‌رنگ دیگر نیز افزودم اما در حال حاضر و در شکل نهایی فیلم نمی‌توان گفت که پی‌رنگ اصلی خانواده افغان است بلکه فیلم در نهایت به داستان زندگی این سه خانواده تبدیل شد.

 فیلمبرداری‌های فیلم چه زمانی آغاز شد و چقدر طول کشید؟

ما کار پیش تولید را اوایل کرونا آغاز کردیم و پس از آن قضیه کرونا خیلی جدی شد. البته ما سر فیلمبرداری نرفتیم ولیکن در همان مرحله پیش تولید خود من و چند تن از همکاران درگیر کرونا شدیم به همین دلیل فیلمبرداری‌ها کمی به تعویق افتاد و پس از آن بحث واکسن‌ها اتفاق افتاد و خلاصه بعد از حدود ۵ ماه فیلمبرداری‌ را آغاز کردیم. مدت فیلمبرداری ما زیاد نبود اما بنابر اتفاقاتی، کار یکی دو بار تعطیل شد که آن هم باز به خاطر شرایط کرونا بود و نهایتا در کمتر از یک ماه، فیلمبرداری کار به اتمام رسید.

 انتخاب بازیگران به چه صورت بود؟

فکر می‌کنم کار کردن در  سینمای مستقل به این ترتیب باشد که باید سعی کنید با داشته‌هایتان بسازید. ما سرمایه زیادی نداشتیم بنابراین از همین دوستان‌مان استفاده کردیم و کار بیشتر دلی و با همکاری دوستان جمع شد. کما اینکه به دنبال یک بازیگر افغانستانی که تجربه کافی برای ایفای نقش زن افغان فیلم را داشته باشد زمان زیادی صرف کردیم اما همانطور که می‌دانید در این زمینه بازیگران انگشت شماری داریم. بنابراین تصمیم گرفتیم که از خانم قلاطیان استفاده کنیم. ایشان بازیگر تئاتر هستند و من پیشتر تئاترهای خوبی از ایشان دیده بودم، جلسه گذاشتیم و ایشان نیز از کار استقبال کردند و به نظرم خیلی خوب هم از پس این نقش برآمدند. بازیگر دیگر ما حسن مقصودی بود که نقش مرد افغان را بازی می‌کرد خب ایشان در پروژه‌های تئاتری و چند فیلم کوتاه با من همکاری کرده بودند و از آنجایی که من سابقه کاری‌شان را می‌دانستم برای این نقش انتخاب‌شان کردم و واقعاً نیز از کارشان راضی بودم. بقیه دوستان نیز کم کم به پروژه اضافه شدند و فکر می‌کنم به نسبت شرایطی که به عنوان یک فیلمساز مستقل داشتم بهترین کستی که می‌توانستم ببندم همین بود و از همه آنها نیز ممنونم چرا که نهایت همکاری را با من داشتند.

فیلمبرداری کار نیز قابل توجه است همکاری شما با آقای مهدی افشار چگونه شکل گرفت؟

آقای مهدی افشار از طرف سرمایه‌گذار و تهیه کننده به من معرفی شدند و ما پیش از این با هم کار نکرده بودیم و ایشان را نمی‌شناختم به همین سبب در ابتدا با چالش‌هایی برای اعتماد و اطمینان به هم روبرو بودیم اما وقتی با هم صحبت کردیم و در مرحله پیش تولید اطمینانم بیشتر شد. در طول این سال‌هایی که کار کردم و فیلم‌هایی که ساختم به این نتیجه رسیدم که اگر سه رابطه در پشت صحنه ساخت یک فیلم درست از آب در نیاید آن فیلم دچار مشکل می‌شود. یکی رابطه کارگران با تصویربردارش است و دیگری رابطه کارگردان با بازیگر و بالعکس یعنی این‌ها سه ضلع اصلی هستند. البته و قطعاً همه عوامل تاثیرگذار هستند اما تصویربردار در خروجی کار بسیار اهمیت دارد.

 با توجه به اینکه هم فیلمسازی جوان و مهاجر هستید و هم کارنامه کاری قابل توجهی دارید، نظرتان در مورد انتظار برای زمان مناسب ساخت اثر چیست؟

خیلی از دوستانم که سال ۸۹ با هم این مسیر را شروع کردیم هنوز فیلم نساخته‌اند چون منتظرند یک شرایط ایده آل پیش بیاید اما من منتظر شرایط ایده‌آل نمی‌نشینم. من فیلم مستندی به نام «بی سرزمین‌تر از باد» ساختم که خیلی هم دیده شد و یکی از کارهایی است که خیلی دوستش دارم و زمانی که می‌خواستم کست این کار را جمع کنم با چالش‌های زیادی روبرو بودم یا اینکه اکثر کارهای من تهیه کننده ندارد و تهیه کننده کار خودم هستم اما معطل نمی‌شوم. آنجا نیز خودم یک دوربین برداشتم و اتفاقاً آقای حسن مقصودی که در این فیلم بازی کرده نیز در آن پروژه با من همکاری کرد و رفتیم و کار را ساختیم. می‌خواهم بگویم که منتظر شرایط ایده‌آل نمی‌مانم و با همان متریالی که دارم فیلمم را می‌سازم. در این فیلم نیز با توجه به شرایطی که داشتیم شاید آن دوربین و لنزی که تصویربردارمان می‌خواست را نمی‌توانستیم در اختیارش بگذاریم و نسبت به متریال، شرایط و فضایی که داشتم از ایشان ممنونم، واقعاً دمشان گرم و خیلی زحمت کشیدند.

 دو بازیگر کودک در این فیلم دارید. آیا در در زمینه کار کردن با بازیگر کودک دچار چالش شدید؟

حقیقتش هر فیلمسازی با روشی بازی می‌گیرد و من شخصاً قائل به این نیستم که باید به بازیگر همه چیز را بگوییم. رونیکا زمان فیلمبرداری‌های این کار ۴ سال کوچکتر از امروزش بود و اصلاً هم نمی‌دانست که پلانی وجود دارد که باید در آب بیفتد. البته ما همه شرایطی که برای حفظ ایمنی او لازم بود را رعایت کردیم اما به او نگفتیم که قرار است این صحنه اتفاق بیفتد و خدا را شکر هیچ اتفاقی هم نیفتاد. البته رونیکا رزومه پرباری دارد و در آثار مهمی حضور داشته است. حقیقتش من خیلی خوشحال شدم که با این دو دختر بچه کار کردم آیلین جاهد شاید در این فیلم نقش کمتری داشت اما واقعاً بازیگر بی‌نظیری است همینطور رونیکا، من پیش از این نیز کار کودک ساخته‌ام و می‌دانم که چقدر کار کردن با کودک چالش برانگیز است منتها آنقدر این دو دختر بچه حرفه‌ای و خوب بودند که من واقعاً به اندازه یک بازیگر بزرگسال با آنها راحت بودم چون خیلی باهوش بودند و کاملاً متوجه می‌شدند. البته این به تجربه‌های پیشین آنها نیز مربوط می‌شد هر دو آنقدر جلوی دوربین رفته‌اند که خوب بفهمند که کارگردان از آنها چه می‌خواهد.

 از همکاری با تهیه کننده و سرمایه گذار فیلم بگویید.

خب آقای محمد احمدی تقریبا از اواسط کار به ما اضافه شد، ایشان پیشکسوت ما و یک انسان واقعاً شریف هستند و بشخصه از ایشان آموختم. به هر حال یک تهیه کننده با سابقه ممکن است نخواهد پشت یک فیلمساز جوان بایستد هرچند که من ۱۰ فیلم کوتاه ساخته‌ام اما این فیلم اولین تجربه بلند سینمایی من بود و آقای احمدی  هرجایی که از ایشان کمک می‌خواستیم حمایت کردند. من واقعاً خوش شانس بودم که آدم‌های خوبی مثل ایشان به پستم خوردند و خیلی خوشحالم که با ایشان کار کردم. سرمایه‌گذار ما نیز آقای امیر زمستانی که یکی از سرمایه‌گذاران فیلم «ابد و یک روز» نیز هستند، بود و باید بگویم که ایشان جزو افرادی است که واقعا به سینمای ایران خدمت کرده است. بارها دیده‌ام از کسانی که تازه می‌خواستند وارد عرصه تئاتر یا سینما شوند حمایت کرده و جا دارد که از ایشان تشکر کنم که مانند یک برادر بزرگتر کنار ما بودند و شاید اگر امیر زمستانی نبود نمی‌توانستیم این فیلم را بسازیم.

 چه بازخوردهایی از جامعه مهاجران افغانستانی دریافت کردید؟ آیا توانستید این قشر از مخاطبان را به سالن سینما بکشانید؟

بله حداقل در اصفهان که موفق به این امر شدیم و فیدبک‌های خیلی خوبی هم گرفتیم. فیلم‌های من اکثراً حول و حوش بحث مهاجرت و مهاجرین به ایران است و برایم خیلی مهم است که نظر این مخاطبان را نیز بدانم. به یاد دارم که در همان اکران اول مخاطبان تحت تاثیر قرار گرفته بودند و من هم از اینکه فیلمم توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند خیلی خوشحال بودم.

 آثار هنری همواره باعث می‌شوند که انسان‌ها از جوامع مختلف به درک بهتری از یکدیگر برسند هرچند که در فیلم شما به آن ریزه کاری‌های فرهنگی چندان پرداخته نمی‌شود.

کارگردان مسئول تمام اتفاقات فیلم است و من آنقدر در فیلم‌های کوتاه تجربه کسب کرده‌ام که نخواهم از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم. به نظر من شخص کارگردان مسئول تمام کاستی‌های فیلمش است منتها حوزه فیلم بلند داستانی سوای حوزه‌های دیگر است. شما فیلمنامه را برای تاییدیه می‌برید پس از تاییدیه فیلم را ساخته و تدوین می‌کنید و حال می‌خواهید پروانه نمایش بگیرید اما همین فیلمنامه تاییدیه گرفته، قلع و قمع می‌شود و این صرفاً برای منِ جعفری اتفاق نمی‌افتد و بزرگان این عرصه نیز با این مسئله مواجه شده‌اند. بنابراین شاید ریزه کاری‌ها بوده ولی با توجه به اینکه فیلم دستخوش تغییراتی شد برخی از آنها حذف شدند اما اگر امروز می‌خواستم این فیلم را بسازم قطعاً با فرم دیگری کار می‌کردم. من با کلیت اثر مشکلی ندارم و اساساً همه آثارم را نیز دوست دارم چون برای هر کدامشان جوانی و وقتم را گذاشته‌ام اما به هر حال انسان مدام در حال تغییر است. زمانی ممکن است چیزی برای ما ایده‌آل و ارزش باشد و چند سال بعد بی‌ارزش شود و بر همین اساس قبول دارم که می‌توانست به این جزئیات فرهنگی نیز اشاره بیشتری شود. حال فیلمنامه دیگری هم نوشته‌ایم که اتفاقاً پروانه سینمایی نیز گرفته و اگر امکان ساختش باشد، کاملاً به این مسائل خواهم پرداخت. به هر حال حتی فیلمسازان بزرگی مثل کوبریک هم در اولین آثارشان شاهکار خلق نکردند به جز چند استثنا و امیدوارم که اگر عمری باشد و بتوانم کار کنم مبنایم بر این باشد که بیشتر روی همین بحث تبادل فرهنگی کار کنم. کما اینکه بعید می‌دانم که هیچ ایرانی یا هیچ افغانی بتواند به پایتخت کشور دیگری برود و فارسی حرف بزند و نیازهایش را مطرح کند یعنی آنقدر این همزبانی کمک کننده است و بله به هر حال ضعف‌هایی هم از طرف هموطنان من هست چرا که همه جا خوب و بد دارد و یک ضعف‌هایی نیز حتماً از سمت قوانین دست و پاگیر ایران وجود دارد اما اشتراکات ما بیشتر است و می‌توانیم روی آنها کار کنیم و قطعاً از این پس تلاشم در همین زمینه خواهد بود. من فیدبک‌های بسیار خوبی نیز از مخاطبان ایرانی داشتم خب من متولد ایران هستم و ۴۰ سال است که در این کشور زندگی می‌کنم اما وسیله نقلیه‌ام به نام دوستم است و نمی‌توانم سند بگیرم، به سختی گواهینامه می‌گیرم و با چالش‌های متعدد دیگری روبرو هستم ولی با این همه می‌گویم که یک رسالتی وجود دارد و کسی که کار هنری می‌کند نباید این رسالت را فراموش کند. بحث سر این است که می‌خواهیم کینه‌ها بیشتر نشود بلکه همدلی ایجاد شود چرا که اساساً زیبنده این دو ملت نیست که با یکدیگر مشکل داشته باشند.

 سخن پایانی

سینمای مستقل واقعاً خیلی مظلوم است نه صرفاً من بلکه تمام فیلمسازان مستقل از بودجه‌هایی که دستگاه‌ها می‌دهند هیچ استفاده‌ای نداریم. امیدوارم که مخاطبان از سینمای مستقل و فیلمسازان آن حمایت و اگر می‌توانند برای فیلم‌ها تبلیغ کنند. از مخاطبان می‌خواهم که اگر انتقادی از کار دارند در همان شبکه‌های مجازی که حضور دارم مطرح کنند چرا که معتقدم انسان بدون انتقاد پیشرفت نمی‌کند مخصوصاً هنرمند، البته که من خودم را هنرمند نمی‌دانم چرا که این واژه بسیار سنگین است و باید برای بزرگان استفاده شود اما از تمام مخاطبان ممنون می‌شوم که از فیلم ما حمایت کنند.

حسن مقصودی بازیگر: حقیقتاً هنر پوست مرا کنده است!

  لطفاً از کاراکتر پردازی و شیوه نزدیک شدن‌تان به این نقش بگویید.

کاراکتر با شخصیت خود من فاصله داشت و در واقع یک شخصیت ساده و بی شیله پیله‌ای دارد و به قول ما ایران شیشته است، یعنی مدتی در ایران زندگی می‌کرده است اما خود من متولد اصفهان هستم و اینجا بزرگ شده‌ام و اتفاقاتی که در این فیلم برای شخصیت می‌افتد را خود من نیز به شکل دیگر تجربه کرده‌ام. همینطور دوستانم نیز تجربیاتی از این دست داشتند مثلا بعد از ضبط همین فیلم در مسیر تهران و در ایست بازرسی دلیجان متوقف‌مان کردند و چون مدرک شناسایی همراهم نبود مرا به اردوگاه فرستادند یک بار هم در ابراهیم آباد اراک این اتفاق برایم افتاد، وقتی وارد کمپ شدم با یک جوان افغانستانی آشنا شدم که مشابه همین اتفاقی که برای کاراکتر حسن در فیلم می‌افتد برایش رخ داده بود. مایی که از قدیم در ایران هستیم کارتی به نام آمایش داریم که معتبر است اما به کسانی که بعدها آمدند مدرکی به نام سربرگ داده شده، تکه کاغذی که مخصوص منطقه خاصی است و اگر فرد از آن حیطه خارج و بازداشت شود رد مرزش می‌کنند و برای این جوان نیز همین اتفاق افتاده بود. اما من به هیچ عنوان به صورت شعاری به این کاراکتر نزدیک نشدم و به هیچ عنوان تلاشی مبنی بر مظلوم نمایی و شعار زدگی انجام ندادم. شغل من بنایی است و به کرات افرادی که حال یا نگهبان ساختمان هستند یا سرایدار یک ویلا را دیده‌ام. آنها آدم‌هایی هستند که فقط می‌خواهند گذران زندگی کنند، از آن فضای بد افغانستان فرار کرده‌اند و به امید یک اتفاق بهتر هستند. در واقع کارکتری با مابه‌ازای بیرونی محسوس است و نمونه مشابه این شخصیت را می‌توانیم در فیلم نگهبان شب آقای میرکریمی نیز ببینیم.

امروزه بسیاری از فعالان عرصه هنر مجبورند برای امرار معاش شغل دیگری نیز داشته باشند شما هم اشاره کردید که بنا هستید و از طرفی هم مسئله مهاجر بودن وجود دارد. سوال این است که تاثیر بودن در هنر به عنوان یک بازیگر چه تاثیری بر زندگی خود شما گذاشته است؟ در واقع هنر به عنوان یک مسیر پر چالش آیا به چالش‌های این زندگی نمی‌افزاید؟

حقیقتاً هنر پوست مرا کنده است اما هنر جایگاهم را در جامعه به من نشان داد. هنر به من هدف و راهم را نشان داد تا بفهمم که هدف از بودنم و زندگی در این دنیا چیست. هنر برای من چنین چیزی است کما اینکه من لطمات زیادی نیز از هنر دیده‌ام. نزدیک به دو سال است که از هنر مقداری فاصله گرفته‌ام چون علی‌رغم همه‌ چیزهای خوبی که دارد یک سری صدمات جبران ناپذیر نیز برای من داشته است که متاسفانه به اشتباهات خود من بر می‌گردد. بنابراین من به کسانی که می‌خواهند وارد عرصه هنر به خصوص بازیگری و فیلم شوند می‌گویم که باید با یک خودآگاهی و خودشناسی وارد این عرصه شوند و این اتفاقی بود که برای من رقم نخورد و به دلیل نداشتن همین خودشناسی از لحاظ روحی و جسمی صدمات زیادی دیدم. در واقع من بدون اینکه بدانم نگرشم نسبت به هنر چیست و چه توقعی از آن دارم وارد این عرصه شدم اما خوشبختانه توانستم به آن نگرش اصلی که هر هنرمندی باید داشته باشد برسم. متاسفانه در زمینه بازیگری یکی از مسائلی که اتفاق نمی‌افتد این است که به مدیتیشن و یوگا آنچنان که باید پرداخته نمی‌شود. در حالی که این دو حتماً باید پیش نیاز کارآموز و هنرور باشد. تا جایی که من به یاد دارم در کلاس‌های استاد جلیلوند این اتفاق می‌افتاد اما این اتفاق باید در تمام کلاس‌های آموزش بازیگری در سطح بین‌المللی وجود داشته باشد و محصل باید ابتدا به خودش برسد و بعد از خودش شروع کند و به شخصیت‌ها و کاراکترها برسد.

سخن پایانی

بیتی از صائب تبریزی است که می‌گوید: عرق سعی محال است که گوهر نشود/ می‌‍‌رسد ذره به خورشیدِ بلند آخرِ کار

این بیت در برگیرنده تمام مفهوم این فیلم است که سال ۹۸ ساخته شد و امروز اکران شده است و پیش و بیش از آن عزمی که ما برای ساخت آن داشتیم.

 

مریم عظیمی

There are no comments yet