گفتوگوی صبا با عوامل «لعبتباز»
این فیلم برای علاقهمندان به فرهنگ کهن ایرانی است
فیلم مستند «لعبتباز» که این روزها در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران میشود سراغ جعبه فراموش شده عروسکهای خیمه شب بازی رفته است.
فیلم مستند «لعبتباز» به کارگردانی و تهیهکنندگی پوریا نوری که این روزها در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران میشود سراغ جعبه فراموش شده عروسکهای خیمه شب بازی رفته و به همراه سیاوش ستاری که سالهای عمر خود را در پای خیمه این هنر نمایشی سنتی گذرانده به سفری جذاب به دورترین نقاط ایران رفته و از مواجهه بکر فرزندان ایران با این تماشاخانه سیار و تلاشهای سیاوش ستاری در این راه میگوید. در ادامه گفتوگوی خبرنگار صبا با عوامل این فیلم مستند را میخوانید.
پوریا نوری، تهیهکننده و کارگردان: این فیلم برای علاقهمندان به فرهنگ کهن ایرانی است
آشنایی شما با آقای ستاری و آغاز این پروژه به چه شکل بود؟
من با آقای سیاوش ستاری آشنا و پیگیر کارهایشان بودم و یک ارتباط دوستانه وجود داشت که متوجه شدم ایشان موضوع خیمه شب بازی و حفظ آن را خیلی با جدیت پیگیری میکنند و میخواهند یک تماشاخانه سیار در چابهار راهاندازی کنند و اینجا بود که فیلمبرداریهای کار ما کلید خورد و آغاز شد. یعنی از راه افتادن تماشاخانه سیار که یکی از آرزوهای سیاوش ستاری بود. او میخواست با این تماشاخانه سیار خیمه شب بازی را به جاهای مختلف و روستاها مناطق محروم ببرد و اجرای خیمه شب بازی کند و اینگونه بود که سال ۹۸ به واسطه به تحقق پیوستن این رویای آقای ستاری فیلمبرداریهای مستند «لعبت باز» آغاز شد و حدود ۴ سال طول کشید و من در تمام فعالیتهای سیاوش ستاری در راستای حفظ این هنر سنتی ایران همراهش بودم. فیلمبرداریها در مقاطع مختلف و در شهرهای مختلفی مثل تهران؛ زنجان، اصفهان و چندین بار در چابهار و استان سیستان و بلوچستان و روستاهای چابهار در طول این چند سال انجام شد و عمده فیلم هم در چابهار و روستاهای اطرافش میگذرد.
این مستند به کدام دسته از آثار مستندات متعلق است؟
این فیلم در حقیقت یک مستند اجتماعی است که راجع به یکی از موضوعات قابل بحث روز ساخته شده است. یعنی در واقع سیاوش ستاری تلاش میکند تا علیه این فراموشی تاریخی نسبت به خیمه شب بازی و هنرهای سنتی ایستادگی کند و به آنها نور بتاباند البته این مستند را میتوانیم به نوعی یک مستند اجتماعی تاریخی بنامیم چرا که مسائل تاریخی نیز در این مستند مطرح میشود.
در طول مستند به نظر میآمد که از چند دوربین مختلف برای تصویربرداریها استفاده شده است. آیا با چالشهای خاصی در زمینه تصویربرداری روبرو بودید؟
من فیلمبرداری این کار را با دو مدل دوربین انجام دادم و هدف اصلی من این بود که درگیر کادرهای زیبا و عجیب و غریب نشوم. در صورتی که در بخشهایی از فیلم میبینیم که قاب فیکس است. مثلا پلان شتر و یا پلان لب ساحل اما هدف اصلی من این بود که دوربین وسیلهای باشد که با آن یک سری لحظات را ثبت کنم.
ما یک بخشهایی از این فیلم را با یک دوربین DSLR 5D و لنزهای مختلفش و بخش قابل توجهی از فیلم خصوصاً در حوزه مواجهه با بچههای بلوچ را با یک دوربین کوچک گوپرو گرفتیم. من از این جهت از دوربین گوپرو استفاده کردم که بچهها متوجه دوربین نباشند و کاملا خودشون باشند. اگر در پلانها دقت کنید میبینید که معمولاً نگاه بچهها به دوربین نمیافتد و متوجه دوربین نیستند بنابراین همه اتفاقات فیلم هم مستند بود یعنی به هیچ وجه چیزی چیدمان شده نبود و همه چیز در لحظه اتفاق میافتاد.
دغدغهمندی یک مستندساز تا چه حد میتواند به بعد هنریِ فیلمش، برتری داشته باشد و اساساً کدام یک از آنها در گام اول برای یک مستندساز اهمیت دارد؟
به نظرم همان گونه که بعد هنری مطلب بسیار مهمی است و اثری که تولید میشود باید بتواند مخاطب را از نظر هنری اقناع کند اما به نظرم مسئله اصلی مستند این است که مسائلی را مطرح کنند که در رسانهها و در فضای سینمای داستانی کمتر مورد توجه قرار میگیرند. من در سه مستندی که تاکنون ساختهام در مورد سه شخص کار کردم که به نظرم آنچنان که باید و شاید و به اندازه وزنشان مورد توجه قرار نگرفته بودند. من سعی کردم با استفاده از فضای سینمای مستند به دغدغههای خودم یعنی قصههایی که فراموش شدهاند و مورد توجه نیستند و در ویترین قرار نمیگیرند بپردازم و برجستهترشان کنم.
گاهی در آثار مستند ممکن است مستندساز با مسائلی روبرو شود که اصلاً در تصورش نبوده و مسائلی که علاوه بر به چالش کشیدن او میتوانند تاثیرات بلند مدتی نیز در روحیاتش داشته باشند. آیا شما در طول این مستند با توجه به محدودیتهای گستردهای که مردم منطقه با آن روبرو هستند تجربهای از این دست داشتید؟
متاسفانه آنچه که در فضای سوشیال مدیا از بچههای بلوچ گفته میشود یک تصور ناقص ایجاد کرده و آن این است که آنها صرفاً دغدغه یک بطری آب یا نیازهای روزانه را دارند. بله اینها جزو دغدغههای این کودکان است اما این کودکان، جهان بسیار بزرگی دارند. شما در مستند «لعبتباز» علی و فاطمه را میبینید که مجذوب خیمه شب بازی شده بودند و روستا به روستا همراه ما میآمدند و این مسئله من و سیاوش ستاری را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود. اینکه خیمه شب بازی توانسته بود این بچههای بلوچ را که از امکانات اولیه نیز برخوردار نیستند و ممکن است دسترسی به تلویزیون یا موبایل نداشته باشند جذب خود کند برای ما قابل تامل بود. من و سیاوش ستاری متاثر و منقلب از واکنش آنها و بزرگواری و خلوص نیتشان شده بودیم. جهان بزرگی که بچههای بلوچ دارند هیچ وقت در رسانهها دیده نمیشود و ما عمق مهربانی و شگفتزدگی آنها را نمیبینیم.
از اکرانها تا این لحظه و در ادامه بگویید.
ما یک نوبت در موزه سینما اکران داشتیم و یک نوبت نیز در خانه هنرمندان و در حال حاضر نیز اکران هنر و تجربه کار آغاز شده و پس از اتمامش نیز در اوایل آذر اکران آنلاین این مستند از پلتفرم هاشور آغاز خواهد شد.
تاثیر و رنگی که جغرافیا و انسانهای آن منطقه روی فیلم مستند شما گذاشتهاند غیر قابل انکار است. تاثیری که شاید حتی برای خود شما هم قابل پیش بینی نبوده است.
دقیقاً همینطور بود و در صحبتمان با سیاوش ستاری نیز همواره میگوییم که بخش بلوچستان و بچههای بلوچ تاثیر غیر قابل انکاری بر فیلم دارند. به همین دلیل ما در پوستر فیلم هم تصویر بچههای بلوچ را کار کردیم نه تصویر خود سیاوش ستاری را با اینکه فیلم به فعالیتها و تلاشهای سیاوش ستاری میپردازد.
اگر تاثیری که آنها بر قصه گذاشتند و بافت و فضا را عوض کردند، نبود اثر صرفا تبدیل به یک مستند بیوگرافی در مورد فردی میشد که در زمینه گسترش هنر خیمه شب بازی تلاش میکند و رنگ و حس و حالی که بچههای بلوچ به این فیلم اضافه کردند و اساساً اتمسفر بلوچستان، چابهار و روستاهای اطرافش و خصوصاً بچههای بلوچ و آن دنیای خالص و جهان بزرگشان خیلی کمک کننده بود.
سخن پایانی
این فیلم برای علاقهمندان به فرهنگ کهن ایرانی است و میتواند برای کسانی که دوست دارند فرهنگ تاریخی و کهن ایرانی را دنبال کنند یک کالای فرهنگی مناسب باشد.
سیاوش ستاری، استاد هنر خیمهشب بازی: برای رستاخیز فرهنگ ایران بیش از این تلاش کنیم
اهمیت این پروژه مستند برای شما چه بود؟
ما در وهله اول این پروژه را به عنوان یک فیلم آغاز نکردیم و قرار بود که از راهاندازی اولین تماشاخانه خیمه شب بازی و روندش تصویری مستند ثبت شود ولی خوب به تدریج که جلو رفتیم برای آقای نوری ظرفیت هنر خیمه شب بازی به عنوان یک سوژه جذاب برای فیلم خیلی مورد توجه قرار گرفت. اتفاق خیلی جذابی که افتاده این است که حجم زیادی راش ضبط شده که میتواند بخش مهمی از تاریخ خیمه شب بازی ایران شود و برای من که موزه خیمه شب بازی را با خانم ستاره اسکندری راه اندازی کردهام ارزش این فیلم به عنوان یک اثر دیدنی ماندگار قابل لمس است چرا که یکی از بزرگترین معضلات این است که منابع تصویری زیادی از گذشته این هنر وجود ندارد. ضبط این حجم تصویر از کلاسها، کارگاهها و اجراها میتواند در حقیقت خودش باعث شود که این هنر بعدها در دسترس قرار بگیرد و این برای من مهمترین بخش ماجرا بود و خب بالاخره فیلم هم برای خودش روندی داشت که روند جذابی بود و امیدوارم که بتواند روی مخاطبش تاثیر بگذارد.
هنر خیمه شب بازی چگونه برای خود شما آغاز شد و چگونه به رویایی به نام خیمه شب بازی سیار رسیدید؟
ما به عنوان یک آیین تکرار شونده در شب سال نو و چهارشنبه سوریِ هر سال این صدای سوتک و آن عروسک را از تلویزیون ملی ایران به خاطر داریم اما اصولاً هنر خیمه شب بازی هیچ وقت آنقدر در دسترس نبوده غیر از گذشتههای بسیار دور مثلاً در دوران خیام که در میان اکثر اقوام ما این هنر رواج داشته است. این هنر در دوران قاجاریه به تهران میآید و در مناطق دیگر کم کم محو میشود و به صورت متمرکز در تهران ادامه پیدا میکند و دیگر چندان در دسترس عموم مردم کشور نبوده است. این خاطره بخشی از گذشته این مسئله در ذهن من بود و زمانی که من دانشجوی رشته نمایش در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بودم یک روز به فستیوال نمایشی تهران-مبارک رفته بودم و میخواستم یک کار خارجی ببینم اما شنیدم که قرار است در پارک شهر یک اجرای خیمه شب بازی باشد و آنجا برای اولین بار اجرای خیمه شب بازی را از استاد شیخ احمد خمسهای دیدم و خیلی برایم عجیب بود و یک لحظه از ذهنم گذشت که اگر روزی فرزند داشته باشم، آیا آن فرزند هم این شانس را خواهد داشت که این عروسک را زنده ببیند و اینگونه شد که حتی به یک هفته هم نکشید دنبال آدرس خانه استاد شیخ احمد خمسهای گشتم و از ایشان خواهش کردم که پیش ایشان خیمه شب بازی را یاد بگیرم. بعدها این فرصت را داشتم که از استاد بزرگتر دیگری به نام آقای علی اصغر احمدی خیمه شب بازی بیاموزم و دوره طولانیتری آموزش ببینم و این یک اتفاق تاریخی برای من بود چرا که بعد از انقلاب اسلامی تا سال ۶۶ و ۶۷ عملاً چیزی به نام خیمه شب بازی وجود خارجی نداشت و فعالین این عرصه رها شده و بنگاههای شادمانی جمع شده بودند و عملاً دیگر چیزی به نام خیمه شب بازی در دسترس نبود و از این سالها به بعد دوباره سراغ خیمه شب بازی رفتند و به جشنوارههای مختلف فرستاده میشد و من حدود سال ۱۳۷۱ خیمه شب بازی را به صورت زنده دیدم و بعد شروع به شاگردی کردم و این هنر را فرا گرفتم اما هیچ وقت فکر نمیکردم که برایم آنقدر جدی شود و روزگاری تمام عمر و زمانم را صرف خیمه شب بازی کنم.
تلاش شما برای انتقال این هنر به فرزندان ایران آن هم در دور افتادهترین مناطق بسیار ارزنده است و شاید رویای بسیاری از اهالی هنر باشد که هنوز به آن دست نیافتهاند.
اساساً این به نوعی یک برگشت به ریشه است. این هنر روزگاری توسط کولیها به اجرا در میآمده، سیال و سیار بوده و در واقع به سراغ مخاطبش میرفته است. آن کاری که من تلاش کردم انجام بدهم غیر از اینکه به ریشه این هنر برگردم این بوده که به شکل اجرایی آن هنر نیز به صورت واقعی برگردم. من این روزها و حدود ۳ سال است که عین یک کولی سفر میکنم یعنی واقعاً روستا به روستا و شهر به شهر میروم، مخاطبم، محل اجرا و رویدادگاه را خودم پیدا میکنم و برایش برنامهریزی میکنم و سراغ آدمها میروم و برایشان شادی میبرم. شاید من این شانس را داشتم که آنچه برایم یک آرزوی سی و اندی ساله بوده به وقوع پیوندد. یعنی بدین گونه نبوده که من امروز تصمیم بگیرم چنین کاری انجام بدهم بلکه واقعاً امکانش بعد از سی و اندی سال فراهم شده است.
چه بازخوردهایی در برخورد با بچههای ایران داشتید؟
من در این زمینه تجربههای مختلفی داشتم. در واقع از گرانترین مدرسه ایران در منطقهای از تهران تا دور افتادهترین روستاهای ایران این نمایش را اجرا کردم. برایم جالب است که اتفاقا برخلاف آنچه تصور میشود که این هنر یک هنر کهنه است و ممکن است دیگر مخاطب نداشته باشد و بچهها دوستش نداشته باشند و نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، شاهد بودم که هم آن کودکی که در گرانترین مدرسه ایران است و امکانات به روز جهان را در اختیار دارد پای این خیمه از شادی به شوق آمده و هم آن بچهای که حتی پای تلویزیون هم به روستایش نرسیده است و این نشانه ماندگاری این هنر و درست بودن سیستم این هنر نمایشی است که میتواند به راحتی با مخاطبش ارتباط برقرار کند. اما مشکل این است که مهارتها فراموش شده است و این همان دلیلی است که من با این میزان سعی و تلاش سعی میکنم این هنر را در نقاط مختلف معرفی کنم. من بنا به دلایلی چند سالی در تهران زندگی نمیکردم، زمانی که من تهران را ترک میکردم تنها چند نفر به دنبال یادگیری هنر خیمه شب بازی بودند اما وقتی برگشتم در جشنوارهای مقابل تئاتر شهر حدود ۸ اجرای خیمه شب بازی دیدم و آنقدر این اجراها برای من خالی از مهارت، بد و بیقاعده بودند که من وحشت کردم از اینکه ما چقدر راحت میتوانیم با اشکال کج و کوله و من درآوردی از یک هنر، تیشه به ریشهاش بزنیم و آدمها ببینند و با خود بگویند اگر خیمه شب بازی یا هر هنر سنتی این است همان بهتر که رها شود و از بین برود. این بود که از آن روز کمر همت بستم و حس کردم که وارد یک جنگ شدهام، جنگی بر علیه کجرویها چرا که دیگر سرچشمهای برای لمس کردن این هنر وجود نداشت، یعنی هیچ استاد بزرگی از این هنر زنده نبود و این اشکال کم مهارتِ بدونِ ویژگی داشت خاطرات نوستالژیک این هنر را نیز به سرعت پاک میکرد و خیلی خوشحالم که این امکان برایم ایجاد شده که بتوانم این هنر را در جای جای ایران معرفی کنم.
نتیجهای که امید است حاصل شود چیست؟
بزرگترین اتفاقی که میتواند بیفتد این است که بچهها با این هنر آشنا شوند. قاعدتاً کاشتن این بذر رویا در کودکی در دور دستهای ایران میتواند این امید را ایجاد کند که یک روزی این بذر رویا ممکن است جوانه بزند و ممکن است آن کودک روزگاری این راه را در پیش بگیرد و همین که بتوانیم این هنر را معرفی کنیم خودش یک کار اثرگذار است و گذشته از این چند لایه آموزش در کارگاههای من اتفاق میافتد، یکی آن مخاطبینی هستند که سر کلاسها مینشینند با این هنر آشنا میشوند، بعدی دستیاران من هستند که به صورت پرتعداد این اتفاق آموزشی را تجربه میکنند و پخته میشوند و مهمتر از همه و پیچیدهترین لایه آموزش برای خود من است. روزگاری من بیست و یک ساله بودم که دنبال آموزش خیمه شب بازی رفتم و درکی از آموزش به مفهومی که امروز است نداشتم. من جوان خامی بودم زمانی که استاد داشتم و امروز در این کارگاهها من با اقوام مختلف و کودکان اقوام مختلف تمام اجزای این هنر را هزارباره تجربه میکنم و از این اتفاق بیش از هر کسی خودم فرا میگیرم و این مهمترین لایه آموزش است و قاعدتاً هر جایی که استعدادی بیابم بی دریغ تمام توانم را خواهم گذاشت برای اینکه آن استعداد به منصه ظهور برسد و بروز پیدا کند.
سخن پایانی
مطمئناً یکی از آرزوهایم این است که این مستند به قدر کفایت دیده شود و امیدوارم که مورد اقبال مخاطبین قرار بگیرد و دوستش داشته باشند. امیدوارم که همه ما برای رستاخیز فرهنگ ایران بیش از این تلاش کنیم چرا که فرهنگ ایران باید دوباره به آن جایی که بوده بازگردد. روزگاری در ۱۰۰ سال گذشته ما یک مهاجم فرهنگی بودیم اما امروز به ظاهر مورد تهاجم واقع شدهایم و امیدوارم که بتوانیم به آن جایگاه برگردیم و دوباره مهاجم فرهنگی جهان شویم.
مریم عظیمی
There are no comments yet