روزنامه صبا

روزنامه صبا

فردین رحمانپور در گفتگو با صبا:

امین سعدی مرا کوبید و از نو ساخت


ما بالای ۱۰ جلسه فقط بابت ایستایی من روی صحنه کار کردیم و از آنجایی که من قبلاً در این فضا کار نکرده بودم به نظرم امین سعدی مرا کوبید و از نو ساخت و درست مثل یک خمیر با من بازی می‌کرد.

مریم عظیمی- نمایش «منگی» به نویسندگی و کارگردانی امین سعدی که این روزها در تماشاخانه هامون روی صحنه می‌رود بخاطر استقبال مخاطبان تا ۲۱ آذر ماه تمدید شده است. این نمایش که رنج‌ها، تناقضات حسی و منطقی نسلی جا مانده را روایت می‌کند با استفاده از مولفه‌های سبک‌های مختلف، اثری پست مدرن به شمار می‌آید و بازیگرانش فردین رحمانپور، آریانا عباسی، سحر قاسمی و رمیصا صمدی هستند. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار صبا با بازیگر این نمایش را می‌خوانید.

تئاتر و اساسا بازیگری برای شما چگونه آغاز شده است؟

من چه در زمان مدرسه و چه پس از آن و با گروه‌هایی که خیلی حرفه‌ای نبودند کارم را شروع کردم. اما مسیر حرفه‌ای من از اواخر سال ۹۶ با شرکت در یک دوره بازیگری و حضور در کلاس خانم شبنم قلی‌خانی آغاز شد. ایشان به من پیشنهاد داد که در دوره بعدیشان که از ایده تا اجرا بود شرکت کنم و به این ترتیب اولین باری که به صورت حرفه‌ای روی صحنه پا گذاشتم با نمایش «تنها راه ممکن» متنی از محمد یعقوبی و به کارگردانی شبنم قلیخانی بود و خوشبختانه چون اجرای عموم بود کارگردان‌های مختلف و بازیگران میامدند و کارا را می‌دیدند و از همان جا به پروژه‌های دیگر معرفی شدم.

در این نمایش با یک گریم سنگین و دیالوگهایی پیچیده احساسات متناقضی را به نمایش می‌گذارید از چالش‌های این کار بگویید.

تئاتر هر چقدر که شیرین است همان قدر هم می‌تواند بی‌رحم باشد و در هر شرایطی که باشید باید در آن ساعت و لحظه پا روی صحنه بگذارید و نقش خود را ایفا کنید و این همه چیز را می‌تواند کمی پیچیده کند. من هم پیش از این، تجربه بازی در یک اثر پست مدرن را نداشتم و بیشتر در آثار رئال اجتماعی و رئال کمدی حضور داشتم بنابراین فیلد کاری و سبک بازی من در این تئاتر کاملاً عوض شد و این گریم، دیالوگ‌ها و فضا برایم بسیار جذاب است البته نگرانی‌هایم در این مورد داشتم اما وقتی دوستانم و کسانی که بی تعارف مرا نقد می‌کنند به دیدن کار آمدند و متوجه شدم که بر اساس جنس صداسازی که کرده بودم و گریم متفاوتی که روی صورتم بود در طول نمایش همچنان منتظر آمدن من به روی صحنه بودند و فکر نمی‌کردند که من همان بازیگری هستم که روی صحنه است و این برای من خیلی شیرین و جذاب بود.

روایت غیر خطی است و بیش از حفظ تداوم حس، شاهد یک دیزالو میان احساسات گاه متناقض هستیم.

در طول تمرینات این کار، ما به صورت صحنه به صحنه تمرین می‌کردیم و در برخی از صحنه‌ها دو شکل حسی مختلف را ایفا می‌کردم. شکستن این پاساژهای حسی خیلی دشوار است و اگر درست در نیاید مخاطب اثر را پس می‌زند و متوجه می‌شود که بازیگر دارد زور می‌زند تا احساسی را در او برانگیزد و برای من هم به شدت سخت بود. یعنی حفظ کردن متن و تمام آن اکتهای بدنی و تمریناتش به کنار اما درست و تمیز درآمدن احساساتی که پشت دیالوگ‌هاست برای من چیز دیگری بود و چون جداگانه صحنه‌ها را کار میکردیم من سعی می‌کردم آن حس را به ذهنم بسپارم و پیش از آنکه به آن لحظه برسیم ذهنم به من تلنگر می‌زد که آماده باش و چند لحظه دیگر باید چنین احساسی را انتقال بدهی و این به صورت ناخودآگاه در ذهنم ایجاد شده و گویی همه شرایط را برایم فراهم می‌کند.

به نظر می‌آید که در روند تمرینات ذهنتان شرطی شده باشد!

بله چون تمرین‌ها هم فشرده بود هم طولانی مدت و هم اینکه امین سعدی روی تمام حرکات حتی ایستایی من روی صحنه تمرکز زیادی داشت شاید ما بالای ۱۰ جلسه فقط بابت ایستایی من روی صحنه کار کردیم و از آنجایی که من قبلاً در این فضا کار نکرده بودم به نظرم امین سعدی مرا کوبید و از نو ساخت و درست مثل یک خمیر با من بازی می‌کرد. از اونجایی که من به امین سعدی اعتماد دارم و می‌دانم که در این سبک خوب پیش می‌رود می‌توانستم خود را به راحتی به او بسپارم.

سخن پایانی

اجازه بدهید با بخشی از دیالوگ‌های کار این مصاحبه را به اتمام برسانیم

من ریشه‌هایم اینجاست/ من خانواده‌ام اینجا هستند/ من همه فلزهای سنگین اینجا را مک زدم. رگام پر از جیوه‌ست/ مخم پر از سربه/ تو سیاهی برق می‌زنم

من اینجا بزرگ شدم/ من عشق رو اینجا تجربه کردم/ رو صندلی‌های جر خورده اسقاطی/ تو قبرستون ماشینا من از اینجا هیچ جا نمیرم.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است