تحلیلی بر اثر مهدی قنواتی؛
«فصلی که گم شد»؛ نگاه کارت پستالی به مصائب زابل
کارگردان در «فصلی که گم شد» سعی کرده با فضاسازیهای بدیع حس عمیق در مخاطب ایجاد کند، اما عموماً تصاویر و نحوه پرداخت به موضوع کارت پستالی تکراری و قابل پیشبینی است.
سمیه خاتونی – نقد مستند «فصلی که گم شد» ساخته مهدی قنواتی، که در بخش مسابقه فیلمهای بلند هجدهمین جشنواره بینالمللی سینماحقیقت حضور دارد، در ادامه آمده است.
«فصلی که گم شد» یک مستند به سبک مشارکتی حقیقت و تعاملی است، این مستند که در یکی از روستاهای توابع زابل میگذرد شامل پاساژها و گفتارهایی است که به صورت آزاد سوژه با دوربین و یا حاصل تعامل مستندات با اشخاص مورد بحث است.
قنواتی در ساخت این اثر مشاهدهگری خود را با تکیه در این موضوع گذاشته است که تکلیف حذف یک دوره از زندگی نوجوانانی که زود تن ازدواج میدهند چیست؟ و در ادامه آنها را با چه مصائب و حسرتهایی روبرو هستند؟ دراین فیلم هرچند کارگردان سعی کرده با فضاسازیهای بدیع، شاعرانه و رنگ و نورهای خوش رنگ و لعاب روستایی حس عمیق در مخاطب ایجاد کند، اما عموماً تصاویر و نحوه پرداخت به موضوع کارت پستالی تکراری و قابل پیشبینی است، که مبانی نظریهای اتخاذ این رویکرد در مواجه با سوژه در نظریه سینمای توریستی هومی بابا و ادوارد سعید هم قابل تعمیم است.
این مستند از فصلهای تشکیل شده که با پیرنگ محوری، مصائب وگرفتاریهای توامان مردم یک روستا و پاگیری شان در فرهنگ عامه و توده را بازنمایی کند و در آن به شدت جای خالی کورسویی از امید و نگاهی متفاوت به موضوع مطرح شده خالیست.
همانطور که در شرح معرفی فیلم از سوی کارگردان آمده. شروع ایده این اثر از سال ۱۳۹۶و تولید آن از سال ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۲ طول کشیده است، اما در فیلم بهرهگیری از این بازه زمانی فراخ در پرداخت به موضوع مشخص نیست و بیشتر بیانگر این است که کارگردان بر تصمیم اولیه خود که نشان دادن جمله بدبختیهای این مردم در روستا است پافشاری کرده است،هرچند که ممکن است همین گونه نیز باشد اما یکی از رویکردهای نوین در فیلمهای مستندی که در بازه زمانی طولانی مدت فیلمبرداری شدهاند این است که گذر زمان با اتفاقات غریب الوقوعش چه اتفاقات بد و چه اتفاقات خوب باید احساس شود که در این فیلم به صورت ویژه به آن پرداخت نشده است و به صورت سطحی و گذرنده از روند بازه زمانی گذشته است.
در جمع بندی باید گفت همانطور که به طور کل نام زابل، سیستان و بلوچستان برای همه ما همواره توأمان با غم، درد و معضلاتی چون بلایای طبیعی و مهاجرت روزافزون همراه است این فیلم باز نماینده همین مولفههاست و رویکرد جدیدی را که دستمایه شناخت بیشتر و عمیقتر نسبت به موضوع باشد، را نمیبینیم.
با اینکه وجود مشکلات فزاینده چه به مثابه فرهنگی و طبیعی در این مناطق غیر قابل انکار است، اما مسئله فیلم مستند که قابی صادقانه از شرح زندگی است باید به مانند درام به تاثیر عنصر تضاد توجه ویژهتری داشته باشد.
نشان دادن مصائب زمانی تاثیر گذاری لازم را خواهند داشت که موفقیت ها و خوشبختی ها نیز نشان داده شود، مصداق این حرف پی بردن به تیرگی ومعنای شب با در نظر گرفتن روز است.
با این وصف مستند حاضر که با دقت و با نگاهی تلطیف شده و شاعرانه به موضوع مورد بحث خود پرداخته است، اگر رویکردی متضادی را از آغاز فیلم در کنار روایت اصلی مطرح میکرد میتوانست به صورت ویژه تری تاثیر گذار باشد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است