روزنامه صبا

روزنامه صبا

کافه خاطره صبا؛ فائزه فیض؛

تئاتر یعنی زندگی!


از دنبال کردن این هنرها پشیمان نیستم. من مدتی شاگرد ابراهیم جعفری بودم. با ایشان درباره تئاتر سوال کردم و پاسخ داد که برو هر طوری دوست داری زندگی کن. تئاتر یعنی زندگی.

احمد محمداسماعیلی – یک علاقه‌مند راستین و با صداقت که در این چهار دهه فعالیت هنری‌اش همواره در حوزه کودک فعالیت کرده و توانسته اقدامات موثری انجام بدهد. فائزه فیض کارش را در کانون و در کنار بزرگانی نظیر داود کیانیان و کامبیز صمیمی مفخم  آغاز کرد. در کنار تئاتر و ادبیات او انیمیشن، مجسمه سازی و طراحی هنری را با جدیت دنبال کرده است و در حوزه تئاتر کودک سالها است که در جشنواره کودک و نوجوان همدان به عنوان طراح صحنه و عروسک، برگزار کننده کارگاه‌های آموزشی کاربردی و مدرس کارگاه‌های تئاتری شرکت کرده است. فیض در دهه هشتاد برای ادامه تحصیل به همراه همسر و پسرش به فرانسه رفته و در تئاتر با بزرگانی نظیر مریم معترف و منصورخلج، حمید متکلم و داوود کیانیان همکاری کرده و در  شورای انتخاب آثار تالار هنر، شورای کتاب کودک، بنیاد نمایش کودک و همچنین انجمن تئاتر کودک و نوجوان هم یکی از اعضا هیات مدیره بوده است. با فیض گفت‌وگو و مروری داریم به فعالیت‌های موثرش در حوزه ادبیات و تئاتر کودکان.

 

جزو هنرمندانی هستید که این موقعیت را داشتید که در آخرین دوره‌های طلایی کانون پرورش در محیطش فعالیت کنید. حضور در کانون برای‌تان چه ویژگی‌هایی داشت؟

دانشجوی سال اول تئاتر دانشگاه تهران بودم که متوجه شدم تعدادی عوامل برای اجرای نمایشی در کانون مورد نیاز است و راهی کانون شدم و تا به امروز ماندگار شدم.

آیا آن دوران هم مثل حالا دغدغه کار کودکان را داشتید؟

نه، حتی دغدغه‌ام تئاتر هم نبود. دیپلم ریاضی داشتم و بعدش هم چند سالی شاگرد آقایان چلیپا و زارعیان در حوزه تجسمی بودم. روزی به همراه دوستم به دیدن نمایش آنتیگونه به کارگردانی مجید جعفری رفتیم و بعدش هم با دیدن هملت دکتر صادقی عاشق تئاتر شدم.

این قضایا قبل از دهه هفتاد است؟

بله، این اتفاق باعث شد چند روزی که به برگزاری کنکور باقی مانده بود تغییر شیفت بدهم و رشته تئاتر را برای تحصیل انتخاب کنم.

با این تعاریف آدم دمدمی مزاجی هستید!؟

نه، فکر نمی کنم (باخنده) !. از دنبال کردن این هنرها هم پشیمان نیستم. قبل از کنکور هم مدتی شاگرد ابراهیم جعفری در حوزه طراحی و هنرهای تجسمی بودم. با ایشان درباره انتخاب تئاتر سوال کردم و پاسخ داد که برو هر طوری دوست داری زندگی کن. تئاتر یعنی زندگی.

چه رتبه‌ای داشتید؟

رتبه‌ام زیر صد بود و هر رشته‌ای را برای تحصیل مثل گرافیک و طراحی صنعتی را می‌توانستم انتخاب کنم. اولین انتخابم تئاتر دانشگاه تهران بود. همزمان با تحصیل در رشته تئاتر دانشگاه، کلاس‌های استاد دارَش در حوزه مجسمه سازی را می‌رفتم.

برگردیم به حضورتان در کانون ؟

سال ۷۱ به کانون رفتم. داود کیانیان به تازگی مدیریت کانون را برعهده گرفته بود و  قرار بود نمایش «خروسک پریشان» را اجرا کند و گروهی از جوانان را دور خودش جمع کرد.

در این دوره چه هنرمندانی حضور داشتند؟

امین زندگانی، سیروس همتی، شهرام کرمی، ماندانا جعفری، آرش شریف‌زاده و خیلی‌های دیگر بودند. البته کانونی‌ها در آن زمان با ما جوان‌ها زاویه و کنتاکتی داشتند و تازه مدیریت تغییر پیدا کرده بود و زاویه بیشتر از این جهت بود.

مدیریت قبلی بر عهده چه کسی بود؟

فکر می‌کنم قبلش دکتر عزیزی بودند. ولی یک سال‌هایی هم کامبیز صمیمی مفخم بود و قبل‌تر از آن هم در دهه شصت فکر کنم آقای بهروز غریب‌پور این سمت را بر عهده داشتند. آقای صمیمی مفخم در دانشگاه استاد من هم بود و قرار بود که پایان‌نامه‌ام را با ایشان بگیرم که متاسفانه فوت کردند. ایشان بسیار برخورد خوبی داشتند و چون آرشیو کانون دست ایشان بود به مطالب مربوطه به دوران طلایی کانون در دهه‌های چهل و پنجاه دسترسی پیدا کردم. در دهه پنجاه کانون حرکت جالبی داشت بدین منوال که کارگردان معروف آمریکایی دان لافون را به ایران آورد و تعدادی دانشجوی تئاتر از قبیل دکتر صادقی، رضا بابک، مرضیه برومند، مسلم  قاسمی و خیلی‌های دیگر را برای آموزش به ایشان معرفی کرد و بعد از اتمام دوره در کتابخانه‌های کانون در سراسر  کشور مشغول به کار تئاتر شدند. اتفاقی که در دهه‌های اخیر از سوی کانون فراموش شده است. البته آنلاین شدن آموزش که بعد از کرونا به صورت اتفاقی رخ داد تا حدی فرصت آموزش را در اختیار شهرستانی‌ها قرار داد. خود من هم چنین کارگاه‌هایی دارم که از سراسر کشور به صورت مجازی دنبال می‌شود.

اما تاثیری که دوره‌های خیلی دورتر که این ورک شاپ‌ها توسط هنرمندان با سابقه در شهرستانها برگزار می‌شد و خروجی‌های موفقی را به تئاتر و سینما معرفی می‌کرد بیشتر بود و در سالهای اخیر چنین روندی دیده نمی‌شود.

حرفتان را قبول دارم. در تئاتر همینطور است. اما من به معلمان نمایش خلاق تدریس می‌کنم تا از این آموزش‌ها در مدارس استفاده کنند. در زمان مدیریت شهرام کرمی در ۵ دوره مسئول  کارگاههای آموزشی جشنواره تئاتر کودک همدان بودم و مدرسین نام آشنایی از سراسر دنیا مثل آقای  فریدمن، خانم هافمن و یا آقای گوردن واین را دعوت ‌کردیم تا کلاس آموزشی برگزار کنند ولی متاسفانه چندان استقبالی از این کارگاه‌ها نمی‌شد و تعدادمون اندازه انگشتان دو دست هم نبود.

یکی از آفت‌های هنرمندان نسل جوان این است که خودشان را همه چیز دان و بی نیاز از آموزش می‌دانند!

متاسفانه چندان به دنبال آموزش نیستند. الان به واسطه رشد تکنولوژی هر کسی می‌تواند راحت وارد یوتیوپ شود و انواع اجراهای تئاتر خارجی را ببیند. در حالی که در دهه‌های قبلی چنین شرایطی وجود نداشت و متاسفانه فکر می‌کنند با دیدن ۴ تا اجرای خارجی همه چیز را می‌دانند. در حالی که مخاطب شناسی اصل ماجرا است و این که متناسب با فرهنگ و نیازهای مخاطب متن دراماتیکی خلق کنند که منجر به یک تئاتر خلاق بشود. از طرف دیگر در این فضا ماندگار نیستند و تئاتر کودک کار کردن سکوی پرتاپی است تا وارد تئاتر بزرگسال بشوند.

دوباره به دهه هفتاد و فعالیت تئاتری شما در کانون برگردیم.

آن موقع تئاتر «خروسک پریشان» در دو گروه فعال بود و من طراحی صحنه و لباس آن را انجام دادم. نمایش «خروسک پریشان» بالای هزار تا اجرا در سراسر کشور رفت. کار به صورت ساده سازی انجام شد. هم طراحی صحنه و هم طراحی عروسک‌ها که با جوراب و دستکش ساخته شدند توسط خانم ملیحه کیانیان (خواهر رضا کیانیان) انجام شد. داشتیم کودکان دهه هفتادی‌ای که بالای ۸ بار این اجرا را دیده بودند و در خانه‌های‌شان بازی‌های نمایشی آن را انجام می‌دادند. بعد از آن کار با کارگردان‌های مختلفی در کانون کار کردم و به نوعی تا دهه هشتاد حدود ۱۵ کار کودک داشتم.

به نظرم تئاتر کودک از پتانسیلی که با داشتن سالن اختصاصی مثل تالار هنر در اختیارش قرار گرفته نتوانسته است استفاده لازم را ببرد و اجراهای متوسط و حتی ضعیفی در این سالن روی صحنه می‌رود. به نظر شما که مقطعی عضو شورای انتخاب آثار این سالن برای اجرا بودید. دلیل این پس‌رفت چیست؟

در این سالها از توان و پتانسیل هنرمندان حرفه‌ای تئاتر کودک استفاده نمی‌شود. موقعی که سالنی حرفه‌ای و استاندارد داریم باید از آدم‌های حرفه‌ای هم برای اجرا دعوت کنیم. کارگردانی که مخاطب و نیازهایش را می‌شناسد.

آن دوره‌ای که در این شورا حضور داشتید تلاشی نکردید تا چنین اتفاقی رخ بدهد؟

واقعیت این است که باید برای اجرای نمایش خوب به آدم حرفه‌ای بودجه و امکانات قابل قبول بدهید و ما چنین بودجه‌ای در اختیار نداشتیم. ما نمی‌توانستیم به دلیل بودجه به کسی سفارش کار بدهیم. هنرمندانی نظیر محمدحسن معجونی و محمد عاقبتی در دهه نود چند کار خوب کودک و نوجوان روی صحنه بردند که در سالنهایی به غیر از تالار هنر بود. نکته مهم نوع مخاطب تالار هنر است که مخاطب هدفش خردسالان است…

اما می‌شد با سیاست گذاری درست و استفاده از اجراهایی که دیدنش برای خانواده‌ها جذاب است این تالار را به عنوان مکانی مهم برای اجرای نمایش‌های درجه یک و خوب کودک و نوجوان تثبت کرد؟

اکثر نام‌هایی  که اشاره کردید کارشان کودک نیست و مخصوص نوجوان کار کرده‌اند و کار نوجوان در حیطه اجراهای تالار هنر نیست.

هنرمندی مثل بهروز غریب‌پور را می‌توان راضی کرد که در حوزه تخصیصی‌اش تئاتر کودک در این تالار نمایش روی صحنه بیاورد؟

درست است. این هنرمندان سرمایه‌های تئاتر ما هستند و نباید در یک حوزه محدودشان کرد. البته خیلی از هنرمندان مطرح کانون همچنان در این عرصه فعالیت می‌کنند و اگر برای‌شان بودجه و امکانات در نظر گرفته شود کارهای درخشانی روی صحنه می‌برند. یکی از دغدغه‌هایم در این سالها این است که اگر نمایشی موفق است باید در طول زمان، اجرایش تداوم داشته باشد و نباید محدود به سی اجرا بشود. حتی می‌شود روزی در هفته را به نمایشی خلاق و پر بازدید اختصاص داد که در کنار کارهای جدید در کل سال اجرا برود.

در دانشگاه هنر با چه هنرمندانی همدوره بودید؟

جمال رحمتی و خیلی‌های دیگر. در آن دوره از ولادیمیر تاراسف کارگردان شهیر روس دعوت کردند برای تدریس به ایران بیاید. بسیار از ایشان آموختم. وی انیمیشن سنتی تدریس می‌کرد.

به چه دلیل انیمیشن را دنبال نکردید؟

تاراسف چون می‌دانست من تئاتری‌ام به من پیشنهاد داد در کارم به پانتومیم در شخصیت پردازی اهمیت بدهم و نمره ویژه‌ای برای این کار اختصاص داده بود.  تمام پانتومیم‌ها را سر کلاس من اجرا می‌کردم و در بحث پایان‌نامه نظری از من خواست که روی تکنیک‌هایی متمرکز شوم که به تئوری بازیگری در انیمشن کمک کند که همین موضوع پایان‌نامه کارشناسی ارشد من شد. در سال ۸۰ از پایان نامه‌ام دفاع کردم و یک وام ۴۰ میلیونی به خاطر ممتازی و شاگرد اول بودنم اختصاص پیدا کرد و تصمیم گرفتم به همراه هم دانشگاهیم یک شرکت تولید انیمیشن تاسیس کنیم. اما به واسطه موقعیتی که برای همسرم برای تحصیل در فرانسه پیش آمد این کار نیمه تمام ماند.

اگر این سفر برایتان رخ نمی‌داد شاید الان در حوزه انیمیشن فعالیت می‌کردید؟

همینطور است. در فرانسه سال اول را به فراگرفتن زبان اختصاص دادم و دو پروپزال انیمیشنی و  تئاتری به دو دپارتمان تئاتر و سینما ارائه کردم. طرح انیمیشن دیر جوابش آمد و طرح تئاتری‌ام زود بررسی شد و به آن پرداختم و همه چیز دست به دست هم داد تا من بروم سمت تئاتر و در رشته تئاتر صحنه‌ای ادامه تحصیل دادم.

در فرانسه در کنار تحصیل به چه کارهای دیگری پرداختید؟

توانستم در مدت اقامتم در فرانسه به چند حوزه بپردازم. بحث اول رشته تحصلی‌ام بود و در کنارش استفاده از فضاهای فرهنگی و هنری و کتابخانه‌ها بود. در هر محله پاریس و یا شهر کان (مرکز استان نورماندی)  کتابخانه‌های تخصصی مختص کودکان و نوجوانان وجود داشت. من روزهای چهارشنبه کوله پشتی به پشت علاوه بر کتابخانه محله خودم،  به سایر کتابخانه‌های محلات هم سر می‌زدم و در حدود ۱۶ کتاب و ۸ عدد سی دی و ۵ مجله امانت می‌گرفتم تا هفته بعد و تحویلشان می‌دادم. مطالعه این حجم از کتاب و فیش برداری‌ها بسیار در اندوخته‌های امروزم مهم بودند و همین طور به واسطه رشته‌ام به عنوان کارآموز وارد مدارس بخصوص مهد کودک‌ها می شدم و شیوه تدریس معلمان که نود درصد بر اساس ابزارهای هنری چون قصه، نمایش و نقاشی بود؛ کمک زیادی به شناخت متدهای آموزشی نوین برای کودکان کرد.

در مستندی که از شما ساخته شده و چند باری از شبکه مستند هم پخش شده پرسه و خیابان گردی شما در حوالی میدان انقلاب و کتابفروشی‌هایش جلب توجه کننده بود. این معاشرت و حضور در کنار مردم چه آورده‌هایی در کارتان دارد؟

شخصیتم اینطوری است و اهل ایزوله کردن خودم در خانه نیستم. اما بعد از کرونا و پیشینه سرفه‌های چهارده ساله من، دچار محدودیت‌هایی شده‌ام. ولی این شیوه خیابان گردی حتی در طراحی و کارم هم تاثیر داشت. در دهه هفتاد که کار اصلیم طراحی صحنه و عروسک بود. با خواندن متن پیشنهاد شده برای کار می‌رفتم بازارهای مختلف تهران… چهارراه سیروس، بازار اصلی  و مواد و متریال‌های مختلف را می‌دیدم و کلی برای طراحی صحنه‌ام الهام می‌گرفتم. به طور مثال در نمایش «بی بی چلچله» به کارگردانی حمید متکلم که تمام شخصیت‌هایش پرنده هستند، رفتم پل چوبی و با دیدن مغازه‌های نردبان فروشی ایده اولیه‌ام را گرفتم. شخصیت‌ها پرنده بودند و نردبان‌هایی که با سبدهای شمالی به عنوان برگ تزئین شده بودند؛ شد ابزار اصلی طراحی‌ام و کلی هم در میزانسن‌های آن کار تاثیر مثبتی داشت. شدیدا اهل جستجو و مشاهده گری‌ام. اول یک چیزی را کشف و بعدش با کمک آن اثری را خلق می‌کنم.

در زمانی که فرانسه بودید به صرافت اجرای تئاتر کودکانه نیفتادید؟

با یکی از آکادمی‌های پاریس در نمایشی از آنها طراحی صحنه‌اش را انجام دادم و البته در فرانسه بیشتر کارم تصویرگری کتاب‌های کودک بود و کاری هم با یک ناشر کانادایی به چاپ رسانیدم.

آیا این کارها برایتان بازده مالی داشت؟

در سال اول اقامتم حوالی ماه ژانویه آلبومی از نمایش‌هایی که طراحی صحنه‌هایشان را انجام داده بود در کیفم گذاشته بودم و به خانه‌های فرهنگ مراجعه می‌کردم. در یکی از این مراجعات تعدادی آدم در مرکزی( خانه فرهنگ) مشغول برنامه ریزی برای کریسمس بودند و با دیدن کارهایم گفتند کارت عالی است و از فردا بیا و اینجا و برایمان یک نمایش کارکن. با کمک همسرم و خانم ۷۰ ساله‌ای که بعدها نقش جغد را هم بازی می‌کرد نمایشنامه «هدیه‌ای برای پاپانوئل» را نوشتم. در مدت یک ماه با اهالی محل و عروسک‌های تن پوشی که خودم ساختم نمایشی رو کار کردم و توانستیم علاوه بر شب کریسمس در چندین مرکز دیگر هم کار را اجرا کنیم. و اما بازده مالی… واقعیتش این کار را بصورت داوطلبانه انجام دادم. وسایل برای ساخت از طرف مرکز خریداری شد ولی تمامی افرادی که در این کار بودند به شکل داوطلبانه کارکردند. من در فرانسه ۴ نمایشگاه نقاشی داشتم، یک کار حرفه‌ای با یک اکیپ حرفه‌ای طراحی صحنه و ماسک کردم و کتاب کودکی هم با یک ناشر کانادایی به سه زبان فرانسه، فارسی و انگلیسی چاپ کردم که هم تصویرگری و هم قصه آن به زبان فارسی و فرانسه مال خودم بود؛ ولی تمامی این کارها خرج دو ماه زندگی در فرانسه رو تامین نمی‌کرد و نمی‌توانستیم با این کارها زندگی را بگذرانیم.

اگر بخواهید سطح علمی دانشگاه‌های فرانسه را با سطح علمی دانشگاههای ایران مقایسه کنید به چه نتیجه‌ای می‌رسید؟

اصولا در دانشگاه‌های فرانسه پرورش نظریه‌پرداز، منتقد برای فردی که در حوزه آکادمیک و نظری کار می‌کند، اتفاق می‌افتد و برای یادگیری فعالیت‌های هنری چون بازیگری، کارگردانی، فیلمسازی و… مدارس عالی این وظیفه رو به عهده دارند. دانشگاه‌های ایران می‌خواهند دانشجویان هم در بخش نظری و هم عملی دارای مهارت بشوند و برای همین در زمانی که دارند نمی‌توانند به هر دو مسئله به درستی بپردازند و به نوعی دانشجو باید هم پایان‌نامه نظری و هم یک پایان نامه عملی ارائه دهد. ممکن است خیلی از دانشجویان ما از پس هر دو کار بر بیایند ولی باید به جرات بگویم که نقش نظری در دانشگاه‌های هنری متاسفانه متدلوژی تحقیق و شیوه کار تحقیقی به درستی آموزش داده نمی‌شود و به نوعی پایان نامه‌ها معمولا کپی کار دیگران است و به قول استادی پایان‌نامه‌ها مانند انرژی‌ هستند و تولید نمی‌شوند بلکه از شکلی به شکل دیگر در می‌آیند.  البته در سالهای اخیر دانشگاه‌های خصوصی ما از این فضا مقداری دور شده‌اند و فارغ‌التحصیلان مجبور به ارائه پایان‌نامه نظری نیستند و بیشتر روی کار عملی متمرکز هستند.

در سالهای اخیر در شورای بنیاد نمایش کودک عضو بوده‌اید.آیا حیطه وظایف این شورا به چاپ کتاب محدود می‌شود؟

باید اذعان کنم که پژوهش کار اصلی بنیاد نمایش کودک است. بنیاد نمایش کودک از  گروهی پژوهشگر در زمینه تئاتر کودک و نوجوان تشکیل شده است. در حوزه تاریخ شفاهی کودک و نوجوان، بنیاد متولی اصلی است و با بیش از سی استاد این عرصه گفت‌وگو کرده و در قالب کتاب و زندگی‌نامه به ترتیب الویت در حال نشر آن است. تمامی اساتیدی که در حوزه کودک و نوجوان فعال بودند در این پروژه حضور دارند. مانند خانم پروانه باغچه‌بان، آقای رضا بابک، آقای رضا فیاضی، آقای بهرام شاه محمدلو، آقای منصور خلج، آقای کیانیان که در سری اول در نشر ثالث به چاپ رسید و در ادامه آقای بهروز غریب‌پور، مسلم قاسمی، عباس جهانگیریان و در جشنواره تئاتر کودک همدان امسال سری سوم با خانم سوسن مقصودلو، آقای احمد بیگلریان پیشکسوت تئاتر همدان و آقای حسن دادشکر رونمایی شد. امیدواریم که بتوانیم باقی مصاحبه‌ها را به زودی چاپ کنیم. یکی دیگر از اقدامات بنیاد چاپ ۶ جلد کتاب درباره نمایش خلاق با همراهی آقای داود کیانیان، منصور خلج،  منوچهر اکبرلو، حسین فدایی‌حسین، رضا فیاضی، خانم اکرم ابوالمعالی، و البته خودم انجام شد و در این مجموعه نمایش خلاق به عنوان فعالیتی خلاقه و اثر انگشت هر نویسنده تعریف شده است.

به چه دلیل این تاریخ شفاهی به صورت تصویری هم وجود ندارد؟

این پروژه با همکاری مرکز اسناد کتابخانه ملی و بنیاد نمایش کودک انجام شد و به نوعی مصاحبه‌ها توسط آقای داود کیانیان و سپس آقای منصور خلج انجام می‌شد و متاسفانه در مرکز آن‌ها امکانات ضبط تصویری وجود نداشت هرچند اولین مصاحبه که با خانم پروانه باغچه‌بان انجام شده رو با امکانات شخصی خودم فیلمبرداری کردم.

اسم کتاب خودتان در زمینه نمایش خلاق در این مجموعه شش جلدی چه بود؟

«نمایش خلاق راهی به سمت تفکر و تجسم خلاق» اسم کتاب من در این مجموعه شش جلدی است که با انتشارات جهاد دانشگاهی در سال ۱۳۹۹ در آمد. البته در سال ۱۴۰۲ نیز با انتشارات مدرسه کتاب «صد بازی نمایشی برای دبستانی ها» را منتشر کردم که بر اساس بازی‌هایی بود که برای پسرم در طول تحصیل طراحی کرده بودم و کتابی دیگری هم با نام «مقدمه‌ای بر آموزش خلاقیت نمایشی برای کودکان» با همین انتشارات مدرسه در سال ۱۳۸۵ منتشر کردم که الان به چاپ پنجم هم رسیده است.

از اینکه در این دو دهه تمرکز اصلی‌تان روی بسط و اشاعه نمایش خلاق است. آیا احساس رضایت دارید؟

قبل از رفتن به فرانسه هم نمایش خلاق دغدغه‌ام بود و بعد از بازگشت این روند را به صورت آکادمیک پیگیری کردم و مربیانی در سطح کشور (در حدود ۳۵۰ نفر بعد از کرونا) تربیت کردم که فعالیت موثری دارند و خود اینها هم شاگرد تربیت می‌کنند. تعدادی از این دوستان معلمین مدرسه هستند که بحث نمایش خلاق را به مدارس برده‌اند و تئاتر را سر کلاس درس برده‌ایم که نکته ارزشمندی است.

البته ایجاد این شرایط وظیفه دفتر تکنولوژی وزارت آموزش و پرورش است که از آن غفلت می‌کند؟

همینطور است. موقعی که از فرانسه برگشتم طرح مدونی درباره این موضوع و استفاده از ابزارهای خلاقه و هنری در آموزش به آموزش و پرورش ارائه کردم که به جایی نرسید و متاسفانه حمایتی نشد و هر مدیری هم که استقبال می‌کرد تا پروژه بخواهد به سرانجام برسد آن مدیر تغییر می‌کرد.

در این نمایش‌های کودکانه اخیر به کارگردانی مریم معترف هم حضور موثری داشته‌اید؟

من سه کار با خانم معترف انجام دادم. نمایش «من و تو و رستم و شاهنامه»، «عروسی گشتاسب دختر رستم» و نمایش آخری «سفر شگفت انگیز کشتی نوح» که ویژگی هر سه کار طراحی و ساخت عروسک‌هایی با وسایل دم دستی و با شیوه ساده سازی بود و به نوعی در این کارها تماشاچیان کودک علاقه‌مند می‌شدند که با وسایل دم دستی  عروسک بسازند و نمایش بدهند. کاری که به نوعی در نمایش خلاق هم به مربیانی که با دانش آموزان کار تئاتر می‌کنند آموزش داده می‌شود.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است