روزنامه صبا

روزنامه صبا

عاطفه حیدری در گفتگو با صبا:

بدون هیچ حمایتی توانستیم کار را به اینجا برسانیم


من و گروهم واقعا به صورت کاملاً مستقل و با ۹ ماه تلاش صفر تا صد این کار را پیش بردیم و بدون هیچ حمایتی توانستیم کار را به اینجا برسانیم.

مریم عظیمی– «بروکلین شماره ۴» که این روزها در تالار محراب به اجرا می‌رود نمایشی به نویسندگی کیارش وفایی و کارگردانی عاطفه حیدری است که به تاثیرات ترومای از دست دادن همسر بر زندگی عاطفی، اجتماعی و شغلی فرد می‌پردازد. با کارگردان این نمایش گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

همکاری شما با آقای وفایی و کار روی این متن چگونه آغاز شد؟

اسفند ماه سال گذشته بود که آقای وفایی با من تماس گرفتند و تمایل داشتند که روی این نمایشنامه کار کنم. از آنجایی که فضای متن آقای کیارش وفایی به شیوه اجرایی من تقریباً نزدیک بود و علاقه من به این سبک که می‌توان گفت تا حدی سورئال یا نزدیک به رئالیزم جادویی است باعث شد که با متن به یک هم‌ذات‌پنداری برسم. این متن تک پرسوناژ و مونولوگ محور بود و با خود آقای وفایی به صورت کارگاهی آن را بازنویسی کردیم، شخصیت‌ها را از درون فکر کاراکتر اصلی بیرون کشیدیم و به آنها دیالوگ و جان دادیم تا بتوانیم آنها را نشان بدهیم و این مسئله بیشتر به خاطر شیوه اجرایی من بود که می‌خواستم به رویا و توهم کاراکتر اصلی دید بصری بدهم.

یکی از مؤلفه‌هایی که این نمایش داشت حرکات بدنی غیر رئال خود کاراکتر اصلی است که بار مفهومی دارند. آیا طراحی این حرکات بیشتر بر عهده بازیگر بوده یا خودتان به عنوان کارگردان هدایت کردید؟

اساساً انتخاب امیرحسین دولی برای این کار  به این علت بود که خود ایشان فرم و بدن کار می‌کنند و ما هم قبلا کار ایشان را دیده بودیم. در این نمایش هم دست ایشان تا حدود زیادی باز بود البته که در این زمینه مشورت می‌کردیم. از آنجایی که کار رئال نبود من حرکات گل درشت و اغراق شده‌تری از ایشان خواستم اما در نهایت با توجه به تن صدا و بیان ایشان ما کمی حرکات بدن را محدود کردیم تا بیشتر روی لحن کار کنیم.

در طول نمایش چند بار از سایه برای نشان دادن گذشته و یا احوالات روحی کاراکتر اصلی استفاده می‌شود. دلیل انتخاب این عنصر نمایشی چه بود؟

برای نشان دادن وهم و خیال در ابتدا آینه مد نظرم بود اما در جستجوی چیزی که مخاطب را با خود بکشاند و مخاطب آن را درک کند به سایه رسیدم و فکر می‌کنم ما زمانی که دچار وهم و خیال می‌شویم انسان‌ها، محیط اطراف، اشیا یا موضوع و جریانات را به وضوح نمی‌بینیم بلکه بیشتر سایه و هاله‌ای از آن را می‌بینیم بنابراین بر اساس متن و شیوه اجرایی، ما بهترین بازتاب را از سایه می‌توانستیم بگیریم.

 تاثیر موسیقی نیز در این نمایش مشهود است شما برای موسیقی از قطعه‌های شناخته شده استفاده کردید آیا استفاده از این قطعات برای برانگیختن حس آشنایی و هم‌ذات‌پنداری بود؟

بله در مورد موسیقی دقیقاً همین گونه بود. مثلاً ما از موسیقی متن فیلم گلادیاتور استفاده کردیم که برای بسیاری از ما یادآور صحنه‌های حس برانگیز فیلم گلادیاتور بود و ما این موسیقی را انتخاب کردیم تا مخاطب با آن بخش نمایش هم‌ذات پنداری کند همینطور از معروف‌ترین قطعات موسیقی چایکوفسکی و موتزارت هم استفاده شده تا به گوش مخاطب آشنا باشد و با فرم بدن امیرحسین دولی نیز همراه شود.

در مورد نور هم اینگونه بود؟

در مورد رنگ نورها دقیقاً معکوس عمل کردیم. مثلاً ما برای صحنه رویا از نور بنفش استفاده کردیم درحالی که رنگ بنفش در روانشناسی نشانگر رمز و راز است نه عشق، ولی از آنجایی که شیوه نمایش رئالیستی نبود ما با انتخاب معکوس رنگ‌ها سعی کردیم بر این بعد نمایش بیشتر تاکید کنیم.

سخن پایانی

من و گروهم واقعا به صورت کاملاً مستقل و با ۹ ماه تلاش صفر تا صد این کار را پیش بردیم و بدون هیچ حمایتی توانستیم کار را به اینجا برسانیم. در این موقعیت که واقعاً  کار کردن تئاتر سخت است من واقعاً راضی هستم و به تمام گروهم افتخار می‌کنم و می‌خواهم که از آنها تشکر کنم.

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است