کافه خاطره صبا؛
بهزاد فراهانی: همکاری من با مسعود کیمیایی دروغی بیش نیست!
همکاری من با مسعود کیمیایی دروغی بیش نیست! «سفر سنگ» برگرفته از «سنگ و سرنای» من نبود. سناریویی نوشته بودم که به کیمیایی دادم. اما بنا به دلائل سیاسی داستان فیلمنامه، جلوی ساخت فیلم گرفته شد.
احمد محمداسماعیلی – رک و صریح در گفتار و موهای مجعد، سبیل پرپشت مردانه، نگاه نافذ نگران و مهربان و لحن قوی گفتاریاش توانسته شخصیتهای محکم با ویژگی مردان اصیل ایرانی را خلق کند. بهزاد فراهانی نمونه قابل مثال هنرمندان ایده آل گرای تئاتر و سینما و تلویزیون است که همیشه تلاش کرده در مقابل جریانات مبتذل و مافیا بازی رشتههای مختلف هنری بایستد و بابت این کار تاوان هم داده است. در سینما نوشتههایش دستمایه فیلمسازان بزرگی بوده و در سگ کشی نیز به بازیگر دلخواه بهرام بیضایی بزرگ تبدیل میشود. در قاب کوچک هم بارها و بارها نقش پدران دلسوز، شفیق و مقتدر ایرانی را در قالب شخصیتهای مختلف بازی کرده است و مثل حضور موثرش در سریال «خانه پدری» بسیار درخشان تجسمشان میکند. در تئاتر هم در نمایش «گل و قدار» میشود داش اکل پیر و خسته و لوطی و بامرام که عشقش سرنوشت تلخی را برایش رقم میزند. خون و گل سرخ، مریم و مرداویج، طوطیا، شیدا و کت جادویی، کارهای ماندگار فراهانی در حوزه بازیگری و کارگردانی هستند. با فراهانی مروری به تجاربش در عرصههای مختلف هنری در بیش از نیم قرن فعالیت در دنیای هنر داریم.
خیلی از هم نسلان شما اعتقاد داشتند در تکوین هنر نوین ایران جریانات چپ با حضور هنرمندانی نظیر عبدالحسین نوشین نقش موثری دارند. این مسئله چقدر دارای اهمیت است؟
در دهه چهل رنسانس نیرومند و موثری در تئاتر داشتیم که ریشه اصلی این رنسانس نوشین و گروهش بود. نوشین همه چیز تئاتر ایران را دگرگون کرد. الان درست در تئاتر مثل وضعیتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد مواجه هستیم. یک عده سودجوی منفعت طلب در تئاتر ایران رخنه و آلونکهایی به نام سالن تئاتر را علم کردهاند.
آدمهایی که فاقد سواد تئاتر هستند؟
با سوادشان کار ندارم. متاسفانه مدیریت تئاتر هم با این جریان هم سو است و سیاست تخریبی برای نابودی هنر رئالیستی در جریان است.
منظورتان هنر کنشگری است که برای مخاطبش طرح سوال میکند؟
بله و خواسته و عزمی برای پرداختن به این نوع جریان هنری وجود ندارد.
یکی از نقاط عطف تئاتر و کلیت جریان هنری تاسیس دانشکده هنرهای دراماتیک و ادراه تئاتر در دهه چهل است. جاهایی که ضمن آموزش آکادمیک تئاتر در بخش تامین مالی هنرمندان با استخدام در این مرکز بسیار موثر عمل کردند؟
به همان اندازه که دانشکده هنرهای دراماتیک آرتیست بزرگ تربیت کرد دانشگاه هنرهای زیبا هم چنین کاری را انجام داد. این رنسانس هنری دهه چهل با نقش موثر غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی و اکبر رادی همراه بود و وجود اینها باعث شد آشوب گری بعد از کودتای ۲۸ مرداد در جهت تمایلات پهلوی تا حدی مهار شود. مخالفت پهلوی با این جریان تند و بد بود و بر خلاف تصور نسل جوان امروز سانسور تلخی حاکم بود و خیلی از همدورهایهای ما که گرایشات چپ داشتند توسط پهلوی اخراج و یا حذف شدند.
نام هایی از این اخراج شدگان می برید؟
زیاد در خاطرم نمانده، خود من یکی از این اخراج شدهها بودم و در دهه پنجاه در حدود بیست نفر از هنرمندان در اداره تئاتر اخراج شدند. محمود دولت آبادی و خیلیها دیگر جزو این نامها بودند.
آیا در میان مخالفهایی که با شما و همفکرانتان در آن دوره فعالیت میکردید از اهالی تئاتر هم کسانی وجود داشت؟
نمونه شاخصش رئیس تئاتر مملکت در آن دوران بود. از این دوست چون زنده است نامی نمیبرم.
به نظر شما این کار اداره تئاتر درباره استخدام هنرمندان و تشکیل گروههای تئاتری چقدر سازنده و اصولی بود؟
ورود تئاتریها به سینما باعث شده بود ممر درآمدی بچههای تئاتر تغییر پیدا کند.
آیا بعد از فیلم «گاو» که تمام بازیگرانش تئاتری بودند این جریان شکل گرفت؟
قبل از فیلم «گاو» هم خیلی از تئاتریهای قدیم در سینما بازی میکردند.
در فیلم سینمایی «خشت و آئینه» هم اغلب بازیگران تئاتری بودند؟
درست است و غفاری هم در فیلمهایش از تئاتریها استفاده میکرد. بعد از دهه چهل، جبهه چپ تقریبا حاکمیت مردمی را عهده دار شده بود و کمک اقتصادی به تئاتر میشد. با ساخت تئاتر شهر، مجموعه رودکی و چند جای دیگر سخت افزار مناسبی برای تئاتریها به وجود آمده بود و با برگزاری خیلی از جشنها و مراسمها پای بزرگان تئاتر دنیا مثل پیتر بروک به ایران باز شد.
تاسیس کانون هم باعث رشد هنرمندی مثل عباس کیارستمی شد.
تنها کیارستمی نیست. خیلی از بزرگان هنر مثل احمد رضا احمدی، ناصر تقوایی و بهرام بیضایی و… با کانون در آن دوران همکاری داشتند. در آن دوره در تئاتر یک رقابتی میان رئالیست کارها و کسانی که سعی میکردند مدرن باشند جریان داشت.
شما در ادره تئاتر با کدام گروه همکاری میکردید؟
عضو گروه شاهین سرکسیان بودم و بعدش به گروه هنر ملی دعوت شدم.
نقدهایی از آن دوران خواندم که اغلب کارهای سرکسیان فقط برای مخاطب خاص و عده قلیلی قابل درک بود. این قضیه را چگونه ارزیابی میکنید؟
اینطور نیست و این نقد درست نیست. اگر صفهای طویلی که برای اجراهایی که در تالار سنگلج از هنرمندانی از جنس سرکسیان میرفت را در نظر بگیریم، متوجه میشویم که این کارها مخاطب داشتند.
حضور در فرانسه برایتان چه دستآوردهایی داشت؟
قبل از رفتنم به فرانسه در انجمن تئاتر ایران با سلطانپور، دولت آبادی و… کار میکردم و یکی از نادر گروههای مارکسیسم تئاتری بود و نمایشهایی مثل حادثه در ویشی، آموزگاران را اجرا کردیم.
در دهه پنجاه رفتید سینما و همکاریهایی با ایرج قادری و سعید مطلبی داشتید. آیا این حضور به دلیل نیاز مالی بود؟
همکاری من با مطلبی علتش این بود که من قدرت رابطه برقرار کردن با جامعه آن روز سینما را نداشتم و همنشین شبانه بعضیها با هدف ایجاد ارتباط با حوزه سینما نبودم.
آدم محفلیای نیستید؟
نه، از این نوع جمعها فاصله میگیرم. در سال ۱۳۵۱ در میدان شوش و بیسیم نجف آباد تعداد زیادی جوانهای علاقهمند و با استعداد را جمع کردم و به آنها آموزش دادم.
نسل پرویز پرستویی و عبدالرضا اکبری و… را مد نظر دارید؟
پرستویی یکی از اعضا این گروه بود. کریم اکبری مبارکه و خیلیهای دیگر جزو آن گروه بودند. درباره همکاری با مطلبی باید اضافه کنم این علاقه را داشتم که وارد سینما بشوم. اولین فیلمنامهام را سال ۱۳۴۵ نوشتم و به دوستی دادم که مورد توجهش قرار نگرفت و ناراحت شدم و فیلمنامههای زیادی نوشتم که در کشویم ماندند. همانطوری که اشاره کردم عدم حضورم در محافل خصوصی سینما باعث شد نتوانم به سینما وارد شوم.
آیا الان هم چنین روابط محفلی در سینما حاکم است؟
هنوز هم این نوع کارهای محفلی را بلد نیستم.
آیا از این بابت لطمهای هم متحمل شدهاید؟
نه، من در حوزههای دیگری مثل نویسندگی موفق بودهام بیش از سی کتاب منتشر کردهام.
منظورم این بود که نتوانستید موقعیتهای بهتر و مناسبتری در حوزه بازیگری در سینما را تجربه کنید؟
کارهایی را که میخواستم انجام دادهام و محتاج این کارها نیستم. البته در آن دوران هنرمندانی بودند که در این محفلها شرکت نمیکردند اما موفق بودند.
نام ببرید.
اکبر زنجانپور ، سعید پور صمیمی ، پرویز پورحسینی و چند نفر دیگر.
این قضیه استفاده مسعود کیمیایی از داستان شما (سنگ و سورنا) در ساخت فیلم «سفر سنگ» روایتهای زیادی داشته است. روایت درست چیست؟
همکاری من با مسعود کیمیایی دروغی بیش نیست! «سفر سنگ» به هیچ عنوان برگرفته از «سنگ و سرنای» من نبود. سناریویی نوشته بودم با نام «سنگ شکر» که به کیمیایی دادم. این فیلمنامه را قرار بود ابتدا ذکریا هاشمی با بازی حسین گیل، پوری بنایی و ناصر ملک مطیعی بسازد. رفتیم اردبیل و لوکیشن را انتخاب کردیم به تهران برگشتیم اما بنا به دلائل سیاسی داستان فیلمنامه، جلوی ساخت فیلم گرفته شد.
از این گروه شما فقط حسین گیل در «سفر سنگ» بازی کرد؟
بله.
آیا دستمزدی هم دریافت کردید؟
یک ریال هم نگرفتم و مسعود کیمیایی حداقل دستمزد فیلمنامه فیلمش را به من بدهکار است. نکته مشمئز کننده در تیتراژ «سفر سنگ» این بود که نوشته شده بود بر اساس قصه ای از فراهانی!
آیا اعتراضی انجام ندادید؟
چرا، اعتراض کردم. بهتر است از این بحث بگذریم.
آیا بعد از انقلاب با کیمیایی بابت این قضیه حرف نزدید؟
پیش آمد چند موردی در مهمانیها در این مورد با کیمیایی جر و بحث داشتم.
بعد از انقلاب شما در تعدادی فیلم مهم ارزشمند سینمای ایران مثل «سگ کشی» و در نقشهای مکمل جذاب حضور موفقی داشتید. به چه دلیل کمتر با بهرام بیضایی همکاری داشتید؟
دستیاری بهرام بیضایی را در چند کار تجربه کردم و لابد نقش مناسبی در سایر فیلمهایش برای من نداشت. بیضایی یک نوع بازیگرانی را استفاده میکرد که خاص نگاهش بود.
آیا منظورتان بازیهای اگزجره است؟
نه، این تحلیل را قبول ندارم. بیضایی سبک کاری با نگاهی به تئاتری شرقی را دنبال میکرد و این سبک برایش مقدس بود و سبک کاری آدمهایی مثل کورساووا را دنبال میکرد. یادم میآید پنج سالی رخ در رخ هم بودیم و خانههایمان نزدیک بود.
آیا بیضایی در قبل از انقلاب در محافل روشنفکری حضور داشت و یا مثل شما دوری میکرد؟
بیضایی هم اهل این نوع محافل نبود. در گروه هنر ملی در کنار هم کار میکردیم و رفیق بودیم و این رفاقت هم ادامه خواهد داشت.
با ایرج قادری در بعد از انقلاب هم همکاری داشتید. در مورد قادری که کاریزماتیک و گذار بود چه تحلیل و عقیدهای دارید؟
پیشنهاد می کنم در باره این نوع اظهار نظرهایت بیشتر تحقیق کنی و بهترآدمها را بشناسی.
این نظرم را بر اساس دو ملاقاتی که در دفترش برای مصاحبه در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد با او داشتم بیان کردم؟
این چهرهسازی برخیها شوخیهای کودکانه است و بیشتر توضیحی ندارم.
در سالهای قبل در فیلمها و آثار کودکانهای مثل «دزد و پری» حضور داشتید. چقدر این نوع فیلمها برایتان دارای اهمیت است؟
بازی در فیلم «دزد و پری»، تجربه اولم بازیام در یک فیلم سینمایی کودکانه بود ولی پیش از این در گذشته در چند سریال کودک و نوجوان بازی کرده بودم و این فضا و جنس کارهای کودکانه را میشناختم . یکی از دلائلی که باعث شد بازی در «دزد وپری» را قبول کنم سوای جذابیتهای داستان، شخصیت کارگردانش حسین قتاعت بود. کارگردانی که عاشقانه سینمای کودک و نوجوان را دوست دارد. سرهنگ این فیلم ضمن جدی و منضبط بودنش فوقالعاده مهربان و دوست داشتنی است و چون نظامی است همه چیز را از منظر نظم و دیسیپلین و رعایت سلسله مراتب میبیند. او سرهنگ بازنشسته نیروی انتظامی است و دخترش مدیر مهد کودک است و برایش گرفتاری پیش میآید و از پدرش میخواهد برای یک روز مهد کودک را اداره کند و این مرد به خوبی از پس چالشها بر میآید.
کار با بازیگران کودک هم چالش های خودش را دارد؟
بله و البته جذاب است. نحوه ارتباط با کودک و روانشناسیشان را به خوبی بلد هستم. کودکان این روزگار قابل مقایسه با کودکان سالهای قبل نیستند و من تلاش کردم در حین کار با بچهها ارتباط درستی برقرار کنم. در فیلم «دزد و پری» تضاد رفتار و شخصیتی میان سرهنگ و بچهها لحظات مفرح و شادی را به وجود میآورد و به تدریج کودکان متوجه میشوند در پس ظاهر جدی و عنق سرهنگ چه شخصیت مهربانی وجود دارد. سرهنگ آدم تنهایی است و با معاشرت با بچهها مقداری از رفتارهای جدیش دور میشود و بچهها هم متقابلا از سرهنگ و تجربهاش، درسها و نظم و انضباط را فرا میگیرند. این بچهها با هوشمندی به سرهنگ میفهمانند که فقط قدرت و زور نمیتواند باعث رهایی از موقعیتهای ناجور بشود، بلکه روحیه شاد و پر انرژی بودن بچهها مشکل گشا است.
آیا در کارهای شما در حوزه تئاتر، باید به دنبال یک نخ تسبیح باشیم؟
من بعد از خاتمه تحصیلاتم در اروپا و آمدنم به ایران دانشم را به جوانهایی که اشاره کردم منتقل میکردم. نمایشهایی مثل کوک، غربت، عروس و غیره رهنمود فعالیتهای تئاتری بعد از انقلاب من هستند. بعد از انقلاب با نمایشهایی مثل پتک، معدن، مریم و مردوایج در این راستا و مضمون حرکت کردم. پرچمی را که به دوش گرفته بودم هیچگاه زمین نگذاشتم.
در مقابل ممیزیها و اعمال نظرها هم مقاومت کردید؟
برایم مهم نیست و راهم را ادامه میدهم.
چقدر در اجرای نمایشهایی همچون «مطرب و گل و قدار» وامدار نمایشهای اصیل ایرانی هستید؟
علاقهمند و دلبسته این نوع تئاتر اصیل و با هویت ایرانی هستم. زیرا معتقدم که باید اول راه رفتن را بیاموزیم و بعد برویم به سراغ شرکت در دوی ماراتن. در تئاتر هنوز چه در عرصه درام نویسی و چه در حوزه کارگردانی به جاهای بزرگی نرسیدهایم. اما ادعایهای آن چنانی و بزرگ داریم. معتقدم اول باید تئاتر ملی و ایرانی یک کمی رشد پیدا کند و باید با بهره گیری از ریشههای خودمان اول به بالندگی برسیم آن وقت میتوانیم مدعی اجراهای نمایشهای خارجی و مدرن باشیم. هنوز مهدی فتحی، عباس جوانمرد، شاهین سرکسیان، اکبر رادی و بهرام بیضایی یگانه وتک هستند. باید هنر ما از این نامها زیاد داشته باشد.
در تلویزیون به خصوص در دهه نود در چند کار بهرنگ توفیقی شمایل قابل باوری از پدر دلسوز و همیشه نگران ایرانی ارائه کردید. چقدر این تصویر منطبق بر حقایق وجودی پدر ایرانی است؟
بهرنگ توفیقی مرد منزه، مودب و دلنشینی است و همکاری خوبی با او داشتم تا آنجائی که یکی از تهیهکنندگان نور چشمی و عزیز تلویزیون که الان هم مرد اول تهیه کنندگی در تلویزیون است مبلغ قرار داد من را پرداخت نکرد.
با برادران محمودی هم در همین راستا همکاریهای موفقی داشتید؟
برادران محمودی هم کارگردان خوب و موفقی هستند. درباره ارائه تصویر پدر ایرانی باید بگویم اگر قرار است بازیگر، بازیگر توانا و قدرتمندی در تمام عرصهها و مدیومها باشد باید با مردم زندگی کرده باشد و در کنار سفرههایشان با آنها هم لقمه باشد. باید غمها و شادیهایشان را ببیند. خیلی از بازیگران از چنین فضایی دور هستند و مثلا یک خانم بازیگر شیک و مرتب با دستهای مانیکور زده که قد ناخنهایش از سبیل من بلندتر است در فیلمی نشسته و رخت میشوید و بلد هم نیست چگونه رخت بشوید! خیلی کار داریم تا در این عرصه به توازنی برسیم. آن چیزی که الان در تلویزیون میبینیم برآمده از یک اندیشه پیش بینی شده و فکر شده سیاسی است که متاسفانه بازیگران این نوع کارها از درک چنین جریانی عاجز هستند.
مگر اتاق فکری وجود ندارد؟
اتاق فکر که وجود دارد و دامنهاش هم تا آن ور منهتن هم میرود!
آیا در این شرایط به شما پیشنهاد بازی در سریالی شود قبول میکنید؟
تا چه جور کاری باشد. اگر در راستای مردم و زیستشان باشد قبول میکنم.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است